.
#امام_علی
#شب_قدر
چقدر زرد شده روی نازنین علی
نشسته است عرق مرگ بر جبین علی
چه بار غصه و غم که به شانه برد علی
زبعد فاطمه یک آب خوش نخورد علی
زبعد فاطمه شد خواب حرام بر چشمش
که استخوان به گلو داشت ، خار در چشمش
به گریه زخم دل خویش را رفو می کرد
وسال هاست علی مرگ آرزو می کرد
چقدر نیمهی شب آه آه گفت علی
چقدر درد دلش را به چاه گفت علی
چقدر ناله زد آقا ... اَتُضرَبُ الزهرا؟!
چقدر گفت خدایا ... اَتُضرَبُ الزهرا؟!
بمیرم ، نشنوم از مرتضی چنین سخنی
که گفت اَنزَلنِی الدهر ، ثُمّ اَنزَلَنیٖ*۱
چه حرف های بدی به امام ما گفتند
چقدر نان و غذا داد و ناسزا گفتند
اگر چه سینه ز غصه لبالب است امشب
برای شیر خدا بهترین شب است امشب
به روش خنده نشیند ولی پس از سی سال
جمال فاطمه بیند علی پس از سی سال
زدیده اشگ خدا حافظی به گونه چکید
کشید ناله و پا را به سمت قبله کشید
گرفت در بر خود دستهای زینب رل
به گریه پاک نمود اشگ های زینب را
مکن تو گریه برای رسیدن اجلم
که تازه روز خوش توست ای عزیز دلم
چقدر لطمه به صورت زدی برابر من
چقدر آه کشیدی به خاطر سر من
تن دریده ببینی چه می کنی زینب
سر بریده ببینی چه می کنی زینب
در این دیار تو را سر به زیر می آرند
تو را به کوفه شبیه اسیر می آرند
به رخ ز خون جبینت نقاب می گیری
به زیر چادر پاره حجاب می گیری
برای روز اسیری تو پریشانم
مرا ببخش که مکشوف روضه می خوانم
به شهر کوفه همه حرمتت رود بر باد
به روضهی دَخَلتْ زینبُ عَلیَ بنِ زیاد
#محمدعلی_قاسمی_خادم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*۱روایتی منسوب به حضرت مولا علیه السلام است:
«الدهر انزلنی ثم انزلنی ثم انزلنی حتی قیل معاویة و علی»؛
روزگار، مرتبه مرا پایین آورد، پایین آورد، پایین آورد به حدی که گفته شد معاویه و علی علیه السلام
ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 20 ، ص 326، قم، نشر کتابخانه عمومی آیة الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 133
مقدس اردبیلی،حدیقة الشیعة، ج 1، ص 208، انتشارات انصاریان.
ـــــــــــــ
.
.
#گریز_مناجاتی
.
تا حالا شده بچه ات یا یه عزیزت گم بشه... اما با این که مدت زیادی ازت دور نبوده، ولی تا پیداش میشه ، بغلش میکنی و خوشحال میشی از برگشتش..
این شب قدر اومدیم بگیم خدایا ما هم گمشده بودیم و امشب برگشتیم دوباره درِ خونه تو... خدایا میدونم که از برگشتم خوشحال شدی... اما آخدا ؛امشب اومدم ازت بخوام نذاری ازت دور بشم ، نذاری دوباره گم بشم. خدایا تو از پدری که اشتباهات بچه ش رو ندید میگیره هم ،مهربانتری... امشب گناهانم رو ندید بگیر ... خدایا اون چیزایی رو که باعث میشه من ، از تو جدا بشم رو ازم بگیر... حب دنیا ... رفیق بد .. فضای مجازی آلوده، لذت گناه و هر چیزی رو که منو سرگرم دنیا و هوای نفس میکنه ، از من بگیر و بجاش معرفت خودت و قرآن و عترتت رو بهم بده
.
🤲 اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ.
🤲 اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ.
🤲 اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي.
..............
.
#گریز_مناجاتی
🌹گـــویند جــبرئیل امـین نزد یوسف
پیامبر بود جوانی از آنجا میگذشت
جبرئیل گـفت این جوان را میشناسی؟
👈این همان کسی است که در نوزادی
به پاڪی تو شـــهادت داد و ماجرای
زلیخا به نفـــع تـــو تمام شد. یوســـف
دسـتور داد تا آن جـــوان را پیـــش او
بیاورند و در حـــــق او احسان فراوان
ڪرد و به او هـدایایی داد و
دستور داد هر خواستهای دارد برآورده
شود
🌹جــبرئیل گـفت: ای یوسف تو عـــبد
خـــدا هستی و در قبال ڪسی ڪه در
زمان نوزادی به پاڪی تو شهادت داده
چنین نیڪی می ڪنی
🌱 حال به من بگو:
❣حال بنده ای ڪه درشبانه روزبااعمال نیک وعبادت خداوندش،به یگانگی اوشــــهادت می دهد چگونه است و خداوند با چنین بنده ای چگـونه رفتار میڪند.
.
3_727126809182851704.mp3
3.63M
#شب_قدر
#زمیه #امام_علی ( علیه السلام )
#سید_مهدی_میرداماد🎤
بک یا الله به رسولَ الله
به سرِ شکسته علی ولی الله
نیمه شب اومدم تا
برسونی به مُرادم
تو سرازیریِ قبرم
برسه علی به دادم
جنازم و میبرن
وادیُ السلامِ علی
علی امام من است و
منم غلام علی ...
بک یا الله به امینَ الله
به کبودی رخ اِنسیهَ الحَورا
همه آرزوم همینه
تو شلوغیای محشر
که کسی فکر کسی نیست
من باشم کنار مادر
تموم احترام من
به احترام علی
علی امام من است و
منم غلام علی ..
بکَ یا الله به حسن مولا
به سر بریده ی امام عاشورا
سال دیگه شب احیا
عبدِ خوب خدا باشیم
پا رکاب اباصالح
هممون کربلا باشیم
با لب تشنه کُشتنش
به جرم نام علی
علی امام من است و
منم غلام علی ...
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#شب_قدر #زمیه #امام_علی ( علیه السلام ) #سید_مهدی_میرداماد🎤 بک یا الله به رسولَ الله به سرِ شکسته
.
تمام دلخوشی زندگی من این است
که وقت مرگ می آئی و مرگ شیرین است
مگر نگفتی علی جان؛ فَمَن یَمُت یَرَنی
بیا که وقت وفایت به عهد دیرین است
به رغم کوه گناهی که می کِشم بر دوش
سبک شدم چو پَر کاه و سینه سنگین است
شهادتین مرا فاطمه تقبُّل کرد
بیا همه کس و کارم! زمان تلقین است
سلام وادی من؛ وادی السلام علی!
کجاست مسکن امنِ کسی که مسکین است
رسیده جان به لبم یا لبم رسیده به جان
مرا دو بوسه به روی ضریح، تسکین است
کفن کنید مرا رو به قبله ی حرمش
نجف چه جای قشنگی برای تدفین است
فراق و وصل مرا می کُشند یک میزان
سرم به دامن حیدر، به روی بالین است
سرم مقابل ایوان طلای شاه نجف…
سرم مقابل زهرا همیشه پائین است
علی که ابروی او قابِ قوس اَو اَدناست
اگر مرا نرساند به عرش، غمگین است
بخواه روزی از این پادشاه، بنده خدا!
گدای خانه او هر که هست تضمین است
ممات، عین حیات است و نار، عین بهشت
کسی که دل به علی بسته است خوش بین است
#رضا_دین_پرور✍
.
.
#امام_علی #شب_قدر
#حضرت_عباس
◾️یا عباس! جان تو و جانِ زینب؛ این دختر، امانت من است در نزد تو...
اینگونه نقل کردهاند:
لحظات احتضار امیرالمؤمنین علیهالسلام بود که پیوسته از هوش میرفت و به هوش میآمد.
در لحظات آخر چشمانش را گشود و فرمود:
فَلیَخرُج مَنْ فِی الدّار وَلْیَبقِ بَنو فاطمَة
▪️همه از خانه خارج شوند و فقط فرزندان فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بمانند.
در این هنگام ابالفضل العباس علیهالسلام قصد خروج کرد که امیرمؤمنان علیهالسلام رو به او کرد و فرمود:
کجا میروی پسرم؟
حضرت عباس علیهالسلام عرضه داشت:
شما امر فرمودید که غیر از فرزندان فاطمه سلاماللهعلیها ، از اتاق بیرون روند ؛ من که فرزند فاطمه سلاماللهعلیها نیستم بلکه مادرم امالبنین علیهاالسلام است.
مولا علی علیهالسلام فرمودند:
تو نور چشم زهرایی! اینجا بمان.
سپس حضرت شروع به وصیت نمود و در آخر رو به ابالفضل العباس علیهالسلام کرد و با دست اشارهای به حضرت زینب علیهاالسلام کرد و فرمود:
یٰا بُنیّ َ هٰذِه وَدیعَةٌ مِنّی إلیک؛ أوصیکَ بِأُختِکَ الحَوراء زَینَب
▪️ای پسرم! این دختر، امامت من در نزد توست؛ تو را وصیت میکنم که مواظب خواهرت، زینبِ حوراء باشی!
در حالیکه که اشک بر گونههای اباالفضل العباس علیهالسلام جاری شده بود، عرضه داشت؛
ای پدرجان! چشم شما را روشن خواهم کرد...
📚مولد العباس بن علی «علیهماالسلام» ص۷۱
📚العبرة الساکتة، ج۱ ص۹۶
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #امام_علی #شب_قدر #حضرت_عباس ◾️یا عباس! جان تو و جانِ زینب؛ این دختر، امانت من است در نزد تو...
.👆
#شب_بیست_و_یکم_رمضان
3⃣نقل شده است که ؛
🎤《در شب آخر عمر امام علی(ع) وقتی همه فرزندان امام(ع) دور ایشان جمع شده بودند، یک دفعه امام(ع) فرمود، همه بروند فقط بچه های فاطمه(س) بمانند.
یک دفعه عباس(س) آرام و بی صدا از جمع بلند شد و سر را به زیر انداخت و بیرون رفت و امام(ع) در این هنگام فرمود :
عباس جان! تو بمان!
با تو کار دارم!》
📚این هم یکی جریانهای ساختگی است که بیشتر برای تحریک احساسات مخاطب گفته می شود و در منبعی حتی ضعیف، به آن اشاره نشده است.
و این سخن از امام علی(ع) نقل نشده است ولی هرچند در نقل دیگری آمده است که شب آخر امام علی(ع) وصیت هایی به فرزندان خود نمود.
در مورد امام حسن(ع) و حسین(ع) به محمد حنفیه و در مورد محمد به امام حسن(ع) و حسین(ع) وصیت نمود.
ودر نقل مرحوم مازندرانی نیز آمده است که؛
امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) در آخرین شب حیاتشان یعنی شب ۲۱ ماه مبارک رمضان سال ۴۰ هجری، بعد از آن که آخرین وصایای خود را برای فرزندان خویش بازگو کرد، به جمعیت حاضر خیره شد و نگاهش را بین جمعیت تقسیم کرد که گویی دنبال کسی می گردد.
سپس نگاهشان روی عباس(ع) متوقف شد.
ًو در این هنگام بلند بلند گریستند.
عباس رو به آغوش کشیدند و به سینه مبارکشان چسباندندو فرمودند :
پسرم! عزیز دلم!
به زودی در روز قیامت به وسیله تو چشم من روشن می گردد.
《عَلَیکَ بِالحُسَینِ(ع) فانَّهُ اَمانَةُ فاطمةِ عندَک》
حسین را به تو سپردم، پس او امانت فاطمه(س) است نزد تو.
《کُن عَضدَاً لَه وَافدِ نَفسَکَ لَه》
کمک کار و فدایی او باش!
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._
📚 #اسنادالمصائب
.
RAFIEIJ2.KOTAH.mp3
233.1K
🔹خدا فرموده شش چیز از من و شش چیز از شما...
🎙#دکتر_رفیعی
⏱#سخنرانی_کوتاه
D1736793T13854947(Web).mp3
9.79M
🔹 انتظارات حضرت علی علیه السلام از شیعیانش
▪️#شهادت_امام_علی علیه السلام
🎙#استاد_دکتر_رفیعی
⏱#سخنرانی کامل
D1738457T14780983(Web).mp3
3.45M
🔹نعمتی بالاتر از ولایت امیرالمؤمنین(ع) نیست
▪️شهادت #امام_علی علیه السلام
🎙#استاد_عابدی
⏱#سخنرانی_کوتاه
.
.
#پیر_نابینا
📋 پیرمرد نابینا
#بیست_و_سوم_رمضان
#روضه_امام_علی (ع)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسن و حسین بردن باباشون رو دفن کردن، از تشییع که برمیگشتن دوتایی چه حالی داشتند این دوتا داداش...
یکی از این طرف، یکی از اون طرف؛ شبانه توو دل سحر، داره هی قصهها تکرار میشه. حسن که حرف نمیزنه، توو خودشه، اما حسین دست گردن حسن میندازه؛
_داداش یادته یه شبی هم توو مدینه این حالو داشتیم؟! حسن جان یادته چه زندگی خوبی داشتیم؟! چه مادری، چه بابایی، دیدی چی کار کردن؟!
حسن جان یادته، اون شب چه دلی داشت بابام وقتی بدن مادر رو تنهایی بلند کرد روو دست گرفت.
یادته بابا سر به دیوار گذاشته بود هی میگفت فاطمه جان حلالم کن...
توو همین لحظاتی که این دوتا داداش باهم حرف میزنن، توو دل سحر دارن برمیگردن از تشییع، توو همین حین یهو دیدن از توو خرابهای صدای ناله میاد؛ صدای نحیف ضعیف. یکی هی داره میگه: رفیقم، حبیبم، عزیزم، چرا امشب نمیای به من سر بزنی؟!
تا صدا رو شنیدن، تا دیدن صدای ناله داره میاد خودشونو رسوندن اونجا ببینن صاحب صدا کیه؟!
(امشب ناله بزن آقا بیاد ببینه صاحب این صدا کیه.)
سریع حسن و حسین اومدن کنار این پیرمرد نشستن، دیدننابیناست، چشماش نمیبینه؛ هی دست سرش میکشیدن؛
چی شده آی پیرمرد؟! چی میخوای؟! گرسنته؟! تشنته؟!
گفت: چه قدر شماها صداهاتون شبیه اون آقاییه که هرشب میاومد به من سر میزد، الان دو سه شبه نیومده، دلم خیلی هواش و کرده.
_چی میگفت؟
_شبا میومد لقمه دهنم میذاشت، سرم و رو پاهاش میذاشت، نوازشم میکرد، قربون صدقهم میرفت، باهام حرف میزد. آخرشم که میخواست بره باهام حرف میزد، قصه میگفت.
یادمه هرشب بهم میگفت:
خوش به حالت که نمیبینی. کاش منم کور بودم نمیدیدم.
_چرا آقا این حرفا رو میزنی؟!
_ آخه آی پیرمرد من یه چیزایی با چشمام دیدم ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_بیست_و_سوم_رمضان
#شب_قدر ۳
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. . روضه بعد از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام #بیست_و_هفتم آقای این ماهِ علیِ،گفت:اون نابینا رو ن
.
#شام_غریبان
پیرمرد نابینا ی خرابه نشین
وقتی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از تشیع جنازه پدر بزرگوارشان امام علی (ع) باز می گشتند به خرابه ای رسیدند، در این خرابه بیماری افتاده بود و ناله می کرد. آن دو بزرگوار به خرابه رفتند و سر بیمار را که پیرمردی علیل بود به دامان گرفته و احوالش را پرسیدند.
پیرمرد گفت: در این دنیا هیچ کس به فریاد ما نمی رسد، مگر یک نفر که به اینجا می آمد و در دهان من غذا می گذاشت، اما اکنون سه روز است که او به اینجا نیامده و من گرسنه و تشنه هستم.
فرزندان امام علی (ع) فرمودند: آیا او را می شناختی؟
پیرمرد جواب داد: من کور هستم اما روزی از او پرسیدم: آقا اسم شما چیست؟
فرمود: من بنده خدا هستم.
فرزندان امام علی (ع) پرسیدند: آیا نشانه ای از او به خاطر داری؟
پیرمرد جواب داد: هر گاه آن بزرگوار در خرابه ذکر خداوند را می گفت تمام سنگ و کلوخ و دیوار اینجا او را همراهی می کردند و خداوند را تسبیح می گفتند. در این موقع صدای گریه امام حسن (ع) بلند شد و فرمودند: او پدر ما امام علی (ع) بود که ما اکنون از تشیع جنازه او می آییم. بیمار با شنیدن این خبر گریان شد و التماس کنان عرض کرد: ای آقازاده ها بر من منت بگذارید و مرا بر سر قبر او ببرید. فرزندان امام (ع) او را بر سر قبر امام (ع) بردند. پیرمرد آنقدر بر سر قبر امام (ع) گریه کرد تا جان از بدنش خارج شد.
#پیرنابینا #پیر_نابینا #پیر_مرد_خرابه
منبع : « بیست داستان و چهل حدیث گهربار از حضرت علی (ع) »
226
...............
روضهوتوسل به امیرالمؤمنین علیه السلام وحضرت رقیه سلام الله علیه ویژهٔ شبهای قدر اجرا شده شب_بیست_و_یکم یکم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱
امامحسن و امامحسین از تشیع جنازه ی بابا که برگشتن، غریبانه، نیمه ی شب گذرشون افتاد به خرابه دیدن صدای جانسوزی از خرابه میاد.. یه پیرمردی داره ناله میزنه گریه میکنه: خدایا! امشب آقای من رو نفرستادی؟ غمخوار من رونفرستادی؟ سنگ صبورم رونفرستادی؟ امامحسن وامام حسین علیه السلام همدردی کردن باهاش...
پیرمرد! چه کسی رو داری میگی؟ وقتی نشانه ها رو داد، با پیرمرد نشستن، باهم شروع کردن گریه کردن...
فرمودن: این نشانه هایی که میدی نشانه های بابای غریب ما علی است. پیرمرد شروع کرد گریه کردن. گفت: این آقا هرشب میومد به من سر میزد خودش لقمه درست می کرد تو دهانم میذاشت...
آقای من! مولای من! مرام شما این بود به بیچاره ها سر می زدید. مرام شما این بود به خرابه نشین ها سر می زدید. غم خوار خرابه نشین ها بودید. شما که مرده و زنده ندارید حتما توخرابه ی شام هم اومدی آقاجان...
اون وقتی که صدای دردانه ی حسین بلند شد، عمهجان این سر مُنوّر را کمکم میکنی که بَردارم؟ شامیان ای حرامیان دیدید که من راست گفتم پدر دارم...*
گفت: ای پدر جان! عجب دلی دارم
ای پدرجان عجب سری داری
گیسویم را به پات میریزم
تا ببینی چه دختری داری
هر بلایی که بود یا میشد برسر زینبِ تو آوردند
قاری من! چرا نمیخوانی چه به روز لب توآوردند؟
*گفت: بابا جان! بذار برات درد و دل کنم ... وقتی چشم تو را دور دیدند. وقتی دیدند بابا ندارم، برادر ندارم، عموندارم، غریب گیر آوردن..*
دستی از پشت خیمه ها آمد
لاجرم راه چاره ام گم شد
در هیاهوی غارتِ خیمه
ناگهان گوشواره ام گم شد
*وقتی بین راه که این سرهارو حمل میکردن، این نانجیبها در یکی از این منازل اتراق کردند زن وبچه یه طرف، سرها یه طرف. ایننانجیبها به مِی گُساری مشغولند...
میگه دیدم نیمه ي شب یه بچه ی سه، چهار ساله ای آروم آروم با دست و پاش اومد سمت نیزه ای که سر ابی عبدالله بالا نیزه است... از پایین داره التماس می کنه به سرِ بالای نیزه... گفت: بابا! یا تو بیا پایین، یا من و ببر پیش خودت...
میگه دیدم یه وقت نیزه خمشد سر اومد توي دامن این بچه، سر رو شناخت رفت سمت سر، اما چه کرده بودن با این سر...
وقتی تو خرابه سر رو گذاشتن مقابلش با تعجب نگاه کرد گفت: عمه جان! "هذا رَأسُ مَن؟" این سر کیه عمه جان؟ تا گفت این سر بابات حسینه..."وضعت فمها على فمه الشّریف " این لبهارو گذاشت به لبهای بابا.. یه وقت زینب نگاه کرد دید سر یه طرف... سه ساله یه طرف...*
#پیر_نابینا
#حاج_مهدی_سلحشور
#شب_قدر
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_علیه_السلام
.
#نوحه_#مهدوی
#زمزمه
#بیست_و_یکم_رمضان
#شهادت_امام_علی
گریز به علقمه
شبای قدر رسید
کجایی ای غریب
کاش توی بزم ما
بیایی ای غریب
تو مجلس عزای
پدر تو رو میخونم
بیا نمون تو صحرا
ای صاحب الزّمونم
فدای چشم خیست
کجای عالمی تو
نبینم ای آقاجون
که غرق ماتمی تو
یا رب عجّل ظهوره......
🌸🌸🌸🌸🌸
غریب فاطمه
بزم عزات کجاس
شب شهادت ِ
جدّ تو مرتضاس
حتما کنار بستر
داری دو چشم دریا
تو گوش تو یه عمره
وصیتهای بابا
حسن یه گوشه غمگین
زینب قرار نداره
چشم حسینه ابری
که بی امون می باره
یارب عجل ظهوره....
🌸🌸🌸🌸🌸
فاطمه مادرت
کنار بستره
نگاه مضطرش
به زخم حیدره
مادر با زخم سینه
بابا با فرق جدا
میخوان تو این شب قدر
ظهورتو از خدا
میگن تا کی مهدیمون
تو کوه و دشت اسیره
کی میرسه زمونش
که انتقام بگیره
یارب عجل ظهوره....
🌸🌸🌸🌸🌸
ببین عموجونت
عبّاسه جون به لب
بازم کنار در
ایستاده با ادب
از بابا توی بستر
شنیده یک وصیّت
مواظب حسین باش
پهلوون باغیرت
اون روزی که زینبم
راهی کربلاشه
ای غیرت الله نزار
اسیر دشمنا شه
یارب عجل ظهوره....
🌸🌸🌸🌸🌸
رفته دلم بازم
کنار علقمه
اونجا که خورد زمین
سوار علقمه
ببین خدا ،ابالفضل
دستی به تن نداره
میخونه منتقم رو
به حقّ مشک پاره
میون هلهله ها
ببین حسین رسیده
میخونه منتقم رو
با قامت خمیده
یارب عجل ظهوره....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#شب_قدر #امام_زمان
.👇
17.mp3
2.1M
#نکات_معرفتی
#مناجات
#دعا_خوانی
سیِّدی أخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبی
💠 اى آقاى من محبت دنیا را از دلم بیرون کن
⬅️ واجْمَعْ بَیْنی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفىٰ وَ آلِهِ
خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خاتَمِ النَّبِیِّینَ
مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
💠 و میان من و بهترین برگزیدگان از خلقت، محمد مصطفى(ص) خاتم پیامبران و خاندان او، جمع فرما
⛔️ مصادیق حب دنیا‼️
❌طلب شهرت🚫
برگرفته از #مناجات مسجد شهدا #استاد_حاج_ماشاالله_عابدی
شبهای ماه مبارک رمضان
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#ابوحمزه
#دکتر_محمد_فراهانی🎤
17.mp3
2.1M
#نکات_معرفتی
#مناجات
#دعا_خوانی
سیِّدی أخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبی
💠 اى آقاى من محبت دنیا را از دلم بیرون کن
⬅️ واجْمَعْ بَیْنی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفىٰ وَ آلِهِ
خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خاتَمِ النَّبِیِّینَ
مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
💠 و میان من و بهترین برگزیدگان از خلقت، محمد مصطفى(ص) خاتم پیامبران و خاندان او، جمع فرما
⛔️ مصادیق حب دنیا‼️
❌طلب شهرت🚫
برگرفته از #مناجات مسجد شهدا #استاد_حاج_ماشاالله_عابدی
شبهای ماه مبارک رمضان
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#ابوحمزه
#دکتر_محمد_فراهانی🎤
.
#شور
#شب_قدر
تقدیرم و رقم بزن سینه زنی
تقدیرم و رقم بزن حال بکا
هر چی برام نمی نویسی ، بنویس
شبای جمعه رو فقط کرببلا
به همونیکه دوسش داری
به همونیکه دوسش دارم
جونمم براش بدم بازم
بیشتر از اینا بدهکارم
ای جانم به کربلا ای جانم به حسین
هیچ وقت کم نمیشه از ایمانم به حسین
#امیرحسین_الفت ✍
.👇
Shab21_Razaman1402_Mirzamohamadi_b.mp3
39.28M
🏴 مراسم #احیا و قرآن به سر گرفتن
شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان
#شب_بیست_و_یکم_رمضان
🎤 حجت الاسلام #میرزامحمدی
#قرآن_برسر_گرفتن
#مراسم_گذاشتن_بر_سر
Shab21_Razaman1402_Mirzamohamadi_a.mp3
19.39M
🏴 السَّلامُ عَلیکَ یا أَمِير الْمُؤْمِنِين
🔊 روضه #شهادت_امام_علی علیه السلام
#شب_بیست_و_یکم_رمضان
🎤 حجت الاسلام #میرزامحمدی
.
#شام_غریبان_امام_علی
▪️السلامُ علیکَ یا اولَ مَظلوم▪️
*تا قیامت براش گریه کنی بازم اول مظلومِ وا ...*
و یا مَن اولَ غصبَ حقُه ...
حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند
دم زدند از تو ولی یک دم تو را نشناختند
*شام غریبانه وا،باورت میشه امشب کسی نیامد شام غریبان برای علی بگیره؟!*
رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری
هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند
انبیا بودند از آدم همه در سایه ات
لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند
در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند
ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند
بادو دسته بسته می بردند
*عجب شامِ غریبانی شد خونۀ علی،یه بستر غرق خون بچه ها دورش حلقه زدند،اما هر چی باشه همه محرمند کسی به اینا جسارت نکرد ... کسی دیگه گوشواره هاشونو نکشید ... کسی دیگه به اینا ناسزا نگفت ... خونشونو کسی آتیش نزد ... این یه شام غریبانه اما من دلم جای دیگه ست،این شام غریبان کجا؟!! امام مجتبی دونه دونشون رو داره ساکت میکنه،هم زینب،هم قمربنی هاشم،هم ابی عبدالله ... اما دلا بسوزه برای ابی عبدالله و شام غریبانش ... فقط من شعرشُ میخونم ببینم حالت شام غریبانی هست یا نه ...*
غروب بود ُ زنی بی قرار تنها بود ...
*هنوز که نگفتم این زن کیه ...*
زنی زداغ برادر ، فکار ، تنها بود ...
غروب بود و علمدار خفته و زینب ...
میان خیمه ی بی پاسدار تنها بود ...
غروب بود و به مقتل برادرو زینب ...
هزار و نهصدو پنجاه بار تنها بود ...
*میترسم این یه بیتو بگم ، اماسفره ، سفرۀ علی ، کربلا هم اگر میرید همین سفره پهن باشه ...*
غروب بود و رباب و صدای لالایی 2
کنار تربت یک شیرخوار ، تنها بود ...
حسین ... حسین
غروب بود و طناب و اسیری و زینب ...
* نه نه بذار از این روضه دربیام ...*
خلاصه این همه غم بود و زینب کبری ...
میان لشگری از نیزه دار تنها بود ...
محمل درست در وسط نیزه دارها
یک ذره رحم در دل خود ساربان نداشت ...
*این یه شام غریبان تو خیمۀ نیم سوخته،یه شام غریبانم کنار گودال برپاشد،پیغمبر و انبیا و اولوالعزم آمدن؛فاطمه و چهار زن بهشتی هم آمدند بماند؛چون قصۀ ربودن انگشترِ ...اما شام غریبانِ سوم رو بگم زن خولی میگه نیمۀ دل شب دیدم تنور خونم روشنه یا للعجب!! من که تنورو اول شب خاموش کردم،وارد اتاق شدم دیدم بانوان مجلله ای کنار تنورند،همه زیر بغل یه خانمی رو گرفتن،خدایا این ها کین کنار تنور خانه ی من؟! دیدم این بانو خم شد یه چیزی رو از تنور خونم بیرون آورد؛اول شروع کرد این خاکسترا رو از سر او پاک کردن، اینها کین؟اونی که دست اون بانو هست چیه؟! با یه سلام این بانو جوابمو گرفتم،من تا حالا تو روضه هیچ جا ندیدم فاطمه به حسینش این جوری خطاب کنه ... فقط مال تنور خولیِ ... یه لحظه تصور کن این تنور خونه ها که روشن بود تا صبح خاکسترش داغ میموند ... اون رگ هایِ بریدهُ محاسن رو این خاکسترا .... بانو سر رو به سینه چسباند یه جمله گفت و غش کرد ... صدا زد :
حجت الاسلام #میرزامحمدی
#روضه_شام_غریبان_امام_علی
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#روضه_امام_علی #روضه_متنی
.
.
#شب_بیست_و_دوم_رمضان
امشب که حتی آسمان هم دل غمین است
شام غریبان امیرالمومنین است
چشم یتیمان و فقیران چشم بر راه
پیچیده در چاه صبوری آه در آه
در خانه ی حیدر چه حالی بود امشب
امشب در آن ماتم چه حالی بود زینب
از گریه روی خاک می افتاد عباس
بر شانه ی دیوار تکیه داد عباس
در گوشِ خانه ناله های زینبین است
چشمِ همه گریان و گریان تر حسین است
این داغ هم بارَش به دوش مجتبی بود
این بار هم تشییع در خوف و خفا بود
امشب شبِ ویرانیِ ارکانِ دین بود
زینب سرش بر شانه ی ام البنین بود
محمد بختیاری✍
#مرثیه_حضرت_علی_علیه لسلام
#شام_غریبان_امام_علی
.