eitaa logo
متی ترانا و نراک
272 دنبال‌کننده
43.1هزار عکس
15.7هزار ویدیو
83 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
#‌زائران_اربعین ؛ 📢 یادتان باشد کہ ستون بہ ستون را مدیون قطره قطره خون شهیدانید آن ها کہ پشت پیراهن خاکے نوشتند " مسافــرکربــلا" ولے هیچ گاه #حـــــرم یار را ندیدند... 🌷🌷یادشان ذکر صلوات
دلِ پـُر خـواهشِ مـن را بہ حـریمَت وا کن😭🖐 شبِ جمعہ هم نشینِ مـادرت زهـرا کن✨🌱 مـن لازمم ارباب بطلب دِق کردم😓💔 قلم و کاغـذش ازمـن توفقط کن{💌} 😭 😭
🍂🍃 🌹 #حسین_جان🍃 آتش گرفتہ دل،ز #فراق هوای تو داردبهانہ ے #حرم باصفای تو #آقا دوای زخم دلم یڪ #زیارٺ اسٺ جان مےدهم بہ خاطر #ڪرب ‌وبلای تو #رویاےدلم_ڪربلا
لطفی بنما که خاک #پایت گردم دامن بتکان که تا #گدایت گردم دلتنگ #زیارت توام #اربابم من را به #حرم ببر #فدایت گردم #روزتون حسینی🌷
✨🌸✨🌸✨🌸 🍃همکار و #همرزم و یکی از دوستان بسیار نزدیک #شهید_محمودرضا_بیضایی بود و دوروز بعد از شهادت ایشان در سوریه (ریف دمشق) به #شهادت رسید 🍃 #سنگ_سبز رنگ بالای سر مزار شهید اهدایی آستان مقدس حضرت #امام_حسین (ع) است. 🍃یک روز پیش از شهادت یکی از دوستانش #مجروح می شود و هنگامی که اکبر به بالای سرش می رود به اکبر می گوید: #محمود_بیضایی شهید شده و چند شب قبل از #شهادت در خواب دیده بود که با تو (یعنی شهید #شهریاری) در #باغی بزرگ و سرسبز در حال قدم زدن است. 🍃فردای آن روز اکبر هم در #حرم مطهر #حضرت_زینب (ع) بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع #شهادت نائل شد. #شهید_اکبر_شهریاری🌷 #شهید_مدافع_حرم #حافظ_کل_قرآن 🍃🌹🍃صلوات
نفسم تنگ شده عطر #حرم مےخواهم اے ڪہ در خال لبٺ #سیب معطر دارے بین صف منتظــرم تا ڪہ مرا هم ببرے #نجف و #ڪرب_و_بلا هر چہ مقدّر دارے #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج❤️ #لبیڪ_یا_حسین یا مادر سادات ♠️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل من به امید روزی نشسته است که مهمان حرمتان باشم، چشم بدوزم به آن پرچم سرخ و زمزمه کنم: امیری حسینٌ و نعم الامیر #اربعین #حرم #محرم
حرم... پناه‌گاه امن دل من و توست! حرم... آشیانه‌ی امن کبوترانی‌ست که به سمت محبوب کوچ کرده‌اند! حرم... آغوش امام مهربان است که به روی زائران گشوده می‌شود! #حرم
«با دست‌های خالی» #پدر_موشکی_ایران 🔸با سردار طهرانی‌ مقدم شروع به طراحی و ساخت #سکوی_پرتاب موشک کردیم. ولی در ابتدا باید خودرو 🚗 را از برخی کشورها🌎 مانند فرانسه، آلمان یا ... می‌خریدیم. لذا به همراه #شهید_مقدم به چندین کشور سفر کردیم. 🔹ولی در نهایت هیچ کشوری حاضر به فروش این #ماشین‌‌آلات به ما نشد⛔️ و ما با دست خالی😔 به کشور بازگشتیم. شهید مقدم خیلی بابت این مسئله ناراحت بود. ولی باز #امید خود را از دست نداد❌ و دنبال #راه_حل برای این مسأله رفت. 🔸به حمد و یاری #خداوند، ما در عرض یک‌سال خودرو را ساختیم! اولین خودرو با عرض 3 و طول 14 متر تولید شد✌️🇮🇷 اولین جایی که ما این خودرو را بردیم، #حرم مطهر امام راحل(ره) بود و پس از آن به یک نمایشگاه بین‌المللی که در آن شرکت کردیم👥 🔹در آن‌جا بسیاری از کشورها🗺 شرکت داشتند و اکثرا برای بازدید به #غرفه_ما می‌آمدند. دقیقا روبه‌روی غرفه ما، غرفه #آلمانی‌ها بود که ما متوجه می‌شدیم که آن‌ها از پشت شیشه دائما به این ماشین نگاه می‌کنند و عکس📸 می‌گیرند. به‌ واقع تولید این خودرو در داخل #ایران برای همگان غیرقابل باور بود! 🔸آن هم با کمترین امکانات و #تحریمی که ما در‌ آن قرار داشتیم! حتی برای مسئولین داخلی خودمان هم بسیار #شگفت‌انگیز بود😃 تمامی این‌ها با کمک #خداوند و تلاش تیم متخصص و دانش فنی و مدیریت #شهید_طهرانی مقدم به سرانجام رسید✅ کتاب «با دست‌های خالی» #شهید_حسن_تهرانی_مقدم #پدر_موشکی_ایران صلوات 🌷🍃
. بہ قولـ🧐 حاجـ امروز جمهورے اسلامے حرم استـ.. درمکتب حاجـ امروز هر راے دهنده اے مدافعـ است
‍ ‍ ‍ باذن‌الله... تاسوعا در نقطه صفر مرزی.‌.. چهار سال است که آسمان ایرانشهر تلخ را مرور می‌کند. آن روزهایی که برای تاراج خاک سرزمینمان از جنوب شرق و غرب دندان‌ می‌ساییدند و عمه سادات را نشانه رفته بودند، مردی با نبوغ نظامی و باریزی هوایی در نیروهای مسلح رخ نمایی می‌کرد. فرمانده‌ای در قامت استاد خلبان، که زادگاهش موطن است و به برکت وجود چونانی، دارالشهدا، نگین انگشتری تهران نام گرفته‌ است. این بهار است که آن دارالشهدای تهران در او را در زیست دنیایی، کنار خود حس نمی‌کند و آسمان بهار، بدون درخشش چتربازی او، به زمستان پیوند می‌خورد... اما من باور دارم وجوه اجتماعی و روحیات و رسم ایثار و جوانمردی در جبهه معرفتِ امثال شهید مایلی‌ها در این سرزمین، نقش آفرین و اثر گذار بوده و هست... بی‌شک این گوشه از تهران در هیچ مقطعی از تاریخ انقلاب بی‌اثر نبوده است و با سربازان، شهدا، و این تکه از شهر، جان گرفته و جان بخشیده است. 📝 پی‌نوشت: سردار شهید حاج ، معروف به حاج احمد متولد ۱۳۳۵/۱/۴ در تهران، محله امام زاده حسن علیه السلام(دارالشهدای تهران) و فرمانده یگان ویژه هوایی صابرین و قرارگاه هوایی قدس نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در ۱۳۹۵/۷/۱۹ شب در ایرانشهر با درجه رفیع بازنشسته شد. 📅تولد: ۱۳۳۵/۱/۴، تهران 📅شهادت: ۱۳۹۵/۷/۱۹.ایرانشهر 🌹🍃🌹صلوات
یڪی از دنیـ🌎ـا دل ڪند و رفت زیارت رو سنگ مزارش نوشتن ... یکی مثل من👤 اسیرِ دنیاست باید بشه فقط دیدن عکسای شهدای مدافع حرم 🌷😔 🌹🍃🌹🍃صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸زلف همه‌ی خلق گرفتار حسین است حال همه آشفته و بیمار حسین است ‌ 🔸هرگز به کس و ناکسی «ارباب» نگفتیم زیرا فقط این لفظ سزاوار حسین است ‌ 🔸هر خانه که گهگاه در آن روضه بگیرند همسایه دیوار به دیوار حسین است ‌ 🔸در روز جزا کار کسی نیست شفاعت در روز جزا کار فقط کار حسین است ‌ 🔸لبخَندِ خُدا بَسته به لَبخَندِ حُسین است پَس باش پیِ آنچه خوشایَندِ حُسین است ‌ 🔸تَعریفِ مَن از عشْق هـَمان بود که گُفتَم در بَندِ کَسی باش که دَر بَندِ حُسین است ‌ 🔸دَر مَعرکه اَز سَنگدلان حُرّ بِتَراشَد این ویژگیِ چَشمِ هـُنَرمَندِ حُسین است ‌ 🔸شیرین تَر اَز این شور نَدیدیم هـَمه عُمْر شوری که خُدا دَر دلَم اَفکَندہ حُسین است ‌
ماه صیام آمد و من در خیال خود با بوسه بر ضریح تو افطار میکنم ع
هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس کرده بود. حسرت هایش برای نبودن در ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف عمه سادات آرام گرفت. عشق به شهید در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. دلش در گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. مردانه پای قولش می ماند. با عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند . با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست . مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند. او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست .در روز شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما بلاتکلیف. ✍نویسنده : منتظر به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه 🗺مزار : بهشت رضوان روحش شاد . صلوات 😭🍃🌷
‍ ‍ 🌸🍃 🌼ب راستی که این نام برازنده .شنیده بودم را از می گیرند و تو این را بهتر میدانستی.خوب میدانستی راه کربلایی شدن از میگذرد و حتما اقتدا به وفای عباس کرده بودی که اینگونه تشنه دفاع از حریم بودی! آری بودی! ☘از مثل امروز روزی که به دنیا آمدی تا دقایق آخر عمرت که ذکرلبت یا_اباالفضل شد.تو چقدر خوب وفا را بلد بودی!و چه خوب بلد بودی هست و نیستت را به خاطر اربابت بگذری؟وفا تا کجا⁉️تا آنجا که ماشین🚕 زیر پایت خرج سفر ات شد.تو معنای واقعی بابی انت و امی و نفسی و مالی شدی.. 🌼راستش را بگو! این همه برای چه بود⁉️ هربار نرفتنت، و به در بسته خوردنت و دوباره و دوباره پا پیش گذاشتنت برای چه بود؟نکند تو اصلا به دنیا آمدی و قد کشیدی برای ! نکند به آمدی که درس امروز ما باشی! ☘که یادمان دهی حرف 💓ـــق تکراری نیست و طالب شهادت بودن هرچقدر در کالبد مردانی از تو بارها و بارها تکرار شود باز هم تکراری نیست!و با همین بیقراری عجیبت امضای آخر را را از امام رضا گرفتی و اسمت رفت توی لیست عملیات و بالاخره آن بیقراری که از بدو تولد با خودت آورده بودی آرام گرفت. 🌼راستی! یادت نرود برات ما را هم از امام رضا بخواهی. 📝نویسنده : 🌷 🍃🌹صلوات
هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس کرده بود. حسرت هایش برای نبودن در ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف عمه سادات آرام گرفت. عشق به شهید در دلش جوانه زد. نام جهادی را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. دلش در گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. مردانه پای قولش می ماند. با عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند . با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست . مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند. او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست .در روز شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما بلاتکلیف. به مناسبت سالروز شهادت صلوات 🌷🍃
🌺🍃 حالِ من سخٺ وخیم اسٺ،دوایے بفرسٺ یڪ عیادٺ بڪن از نوڪرِ بیمار حرم ڪاشڪےخانہ من ڪرب وبلا بودحسین بود ، همسایہ ے دیوار بہ دیوارِ ❤️ 🌷
💢چشم دلگرم به لبخند و چشم مادر خیره به شوق پدر شد و بار دیگر جوانمردی پا به عرصه هستی گذاشت. ⚜پسرشاگرد خوبی بود وپدرهم معلم خوبی👌 که راه ورسم رابه اوآموخت. شیفته ی مردانگی سیدالشهدا و غیرت شد. رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از جوانان را شیفته مرام و خوشرویی خود کند، ردپایی که عطر در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش می کند. 💢در گفت و گوهایش با مادر گفته بود. «قول میدهم مادر که شوم آخر» سر را فدای عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد. غیرتش باعث شد جانش♥️ را کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد❌ ⚜چه عاشقانه پر کشید🕊 و جام را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که به وصال‌ِ معشوق دارند💞 و آرزوی نوشیدن جام در دل.... 🌸به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃صلوات
💠شجاعت شهید 💟مجید خیلی شجاع بود خیلی جنگید برا حمایت از دین جانش❤️ را می‌داد. نترس و بود... 💟مجید تو گریه میکرد😭 که بی بی بخرتش میگف ببین اشکامو نوکرت اومده ببین منو بخر، ⇜بزار بشم فدات ⇜بشم مثل مثل علی اکبرت ⇜عربا عربا بشم ⇜بزار مثل علی اصغرت جون بدم .. خوش به سعادتت😔 صلوات 🌷🍃
🍃باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه عاشقانه در گوش مردم این شهر میکند. میشنوی؟ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد❣ 🍃اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکی ست که خبر از آورده از اولین های هفت سال پیش. آن موقع که هیاهوی گوش زمانه را کر کرده بود، کفتار ها به گرد زوزه می‌کشیدند زمان غرش شیران بود🌹 🍃اولین هایی که رفتند و صدای شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد ، در ، آن زمان که صدای پای به گوش می‌رسید😔 🍃قطره های دیگر خبر از شقایق های دیگر می‌آورند ولی من هنو گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی پیچیده در این حوالی، بوی . . 🍃قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا نباشی شهید نمی‌شوی‌. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از است وصل اگر می‌طلبی روی خودت پا بگذار😓 🍃همه ‌معادلاتم را همین یک بیت بهم می‌ریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمین‌گیر شدیم کاری بکن، میشنوی چه میگوییم؟ 🎈🎁 ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃صلوات
🍃باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه عاشقانه در گوش مردم این شهر میکند. میشنوی؟ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد❣ 🍃اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکی ست که خبر از آورده از اولین های هفت سال پیش. آن موقع که هیاهوی گوش زمانه را کر کرده بود، کفتار ها به گرد زوزه می‌کشیدند زمان غرش شیران بود🌹 🍃اولین هایی که رفتند و صدای شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد ، در ، آن زمان که صدای پای به گوش می‌رسید😔 🍃قطره های دیگر خبر از شقایق های دیگر می‌آورند ولی من هنو گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی پیچیده در این حوالی، بوی . . 🍃قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا نباشی شهید نمی‌شوی‌. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از است وصل اگر می‌طلبی روی خودت پا بگذار😓 🍃همه ‌معادلاتم را همین یک بیت بهم می‌ریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمین‌گیر شدیم کاری بکن، میشنوی چه میگوییم؟ 🎈🎁 🕊به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃صلوات
♡نون والقلم♡ 🍃بی هدف کاغذ را سیاه میکردم تا شاید کلمه ای بیابم و در وصف او بنویسم اما نبود، کلمه ای به ذهنم نمی‌آمد طبق معمول کم آورده بودم و ذهن خسته ام دیگر زانوانش قوت نداشت که کم آورد و مقابل این همه کلمه و حرف گفته و ناگفته خم شد. 🍃دفتر را که ورق میزدم دیدم خیلی هایمان خودمان را کرده ایم یادمان رفته چرا آمدیم وَ بعدها چرا خواهیم رفت! نشانی منزلگاه عشق را گم کردیم، حافظه هایمان یاری نکرد تا راه را از بر برویم و برسیم به حرم یار. 🍃اصلا شاید ذهنم برای همین دیگر توان ادامه دادن نداشت و دست به نوشتن نمیرفت، نشانی یار را گم کردم و در این وانفسای غرق شدم آنقدر که یادم رفت، بودند کسانی که با یک (ع) زانو هایشان قوت گرفت با یک (ع) بلد راه شدند و ندای لبیک سر دادند، ندایی که می‌گفت عباس های زینب هنوز عرصه را خالی نکردند! خیلی ها اصلا آمدند تا همین را بگویند؛ هم یکی! 🍃دیگر از پرورش یافته مکتب علی(ع) و کارنامه قبولی و مهر نمی‌گویم چرا که شاگردان این مکتب همه عاشقند و شرط عاشقی جنون است و مجنون جز در رکاب مشق عشق نمیکند. 🍃حامد نیز مجنونی بود که عشقی منتهی به نور را در خود پرورید وَ گویی اصلا آمده بود تا در خلاصه شود. آری همین است شرط عاشقی است. 🕊به مناسبت سالروز شهادت صلوات 🌷🍃
🍃سومین شهید شهرستان بود و همچو دیگر شهیدان راه حق، با اشتیاق به سوی فلک پر کشید و با جانش با خداوند معامله کرد و پیمان بستند و نگذاشتند هیچ چیز سد راهشان شود.از زمینیان دلکندند تا به آسمان برسند.و در آن زمان بود که شیپور جنگ نواخته شد تا و مشخص شود. 🍃قلم از جوانمردیش باخجالت بر کاغذ میرقصد.جوانمردانی که آرامش جهان ، برایشان با ارزش تر و مهم تر از آرامش خودشان بود. 🍃جنگ با وحشی‌گران که بار سنگینی برای زمین بودند.باری که تنها مردان روزای سخت توانا به بلند کردنش بودند جوانمردانی که تا پای جان از اعتقاد و حرم اهل بیت مواظبت کردند و نگذاشتند خِشتی از عمه شان زینب(س)کم شود . 🍃جای آقاصالح، ها در خالیست.شهری که در زیر خاک های رملیش،صدها جوانمرد آرام خفته اند بی نام نشان همچو حضرت فاطمه(س) و اینک یادگار کوچک آقا صالح روز به روز بزرگتر می شود. 🍃گویا «نبل» و «الزهرا» بهانه‌ای بودند تا نام «آقا صالح» را در بین حرم عقیله بنی‌هاشم (س) ثبت کنند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت صلوات 🌷🍃
༻﷽༺ من لازمم دلم تنگ اسٺ😭 روزگارم ببین بهــم خورده🥀 تو عـــراقے و من هم ایرانـــم🍃 دستِ تقدیر این چنین رقم خورده🥀 🍎 ❤️
✍ ✨همیشه از پدر🧔 ومخصوصا مادرش🧕می خواست که برای شدنش دعا کنند🤲 حتی زمانی که در دانشگاه👨‍🎓بود برای مادر پیامک✉️ می فرستاد که مامان یادت نره دعا کنی شهید شوم ...❤️ ✨حتی تا زمان در مسئولان دانشگاه👨‍🎓 هم خبر نداشتند که چرا در کلاس ها شرکت نمی کند😊 و به مسئولان گفته بود به دلیل بیماری نمی تواند به دانشگاه برود.😱 ✨دلش می خواست با پدر ومادرش در پیاده روی سال 93 🗓شرکت کند اما نتوانست برود و چفیه مشکی اش را به مادر داد تا در سید الشهدا(ع)🌹 کند اما چفیه در کربلا گم شد😳 و شهید گم شدن چفیه را به حاجت روا شدن تعبیر کرد 😌و خوشحال شد و از مادر خواست در حرم امام حسین و حضرت عباس (ع) دعا کند که او در سوریه شهید شود.🤲 🌹🍃🌹صلوات
༻﷽༺ 🌷 ما اهل غم توأیم و فامیل در مڪتب گرم تحصیل حرم سرمنشاء سال نورے نوڪرهاسٺ در ثانیہ هاے حرم ❤️ 🍎🌿 آمین 🌷🍃
ایستاده‌بودکنارِدر✨ وبہ !💞 -تازه‌رسیده‌بودیم‌ .. ودلمان‌مۍخواســت یک💙❄️ ولـۍوقت‌ ..😃 +گفت‌برادرا .. زیارت🤲‌مستحبہ‌،نمازواجب 🖐🏽 عجلّوابالصلوة‌قبل‌الفوت ..✨ یادگاران‌جلد⁹📒🍋 کتاب‌جاویدالاثرمتوسلیان‌ص⁹³📖 🌸💞 🌹🍃صلوات
رو به قبله می شوم با دیدن عکس 📿 کن مرا با جان من بازی نکن 🙏 رو به قبله می نشینم خسته با حالی عجیب از ته دل مینویسم (ع) 💖
‍ ‍ 🍃سومین شهید شهرستان بود و همچو دیگر شهیدان راه حق، با اشتیاق به سوی فلک پر کشید و با جانش با خداوند معامله کرد و پیمان بستند و نگذاشتند هیچ چیز سد راهشان شود.از زمینیان دلکندند تا به آسمان برسند.و در آن زمان بود که شیپور جنگ نواخته شد تا و مشخص شود. 🍃قلم از جوانمردیش باخجالت بر کاغذ میرقصد.جوانمردانی که آرامش جهان ، برایشان با ارزش تر و مهم تر از آرامش خودشان بود. 🍃جنگ با وحشی‌خویان که بار سنگینی برای زمین بودند.باری که تنها مردان روزای سخت توانا به بلند کردنش بودند جوانمردانی که تا پای جان از اعتقاد و حرم اهل بیت مواظبت کردند و نگذاشتند خِشتی از عمه شان زینب(س)کم شود . 🍃جای آقاصالح، ها در خالیست.شهری که در زیر خاک های رملیش،صدها جوانمرد آرام خفته اند بی نام نشان همچو حضرت فاطمه(س) و اینک یادگار کوچک آقا صالح روز به روز بزرگتر می شود. 🍃گویا «نبل» و «الزهرا» بهانه‌ای بودند تا نام «آقا صالح» را در بین حرم عقیله بنی‌هاشم (س) ثبت کنند. 🍃در واپسین روز های فروردین تولد مبارک ای شهید ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۶ فروردین ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید: گلزار شهدای قم صلوات 🌷🍃