eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
662 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای گل که ز چشم روزگار افتادی با ضرب لگد ز شاخسار افتادی من دست خدایم و تویی بازویم بازوی علی! چرا ز کار افتادی مرحوم
اگر به لب رسیده جان بگو به صاحب الزمان نمانده گر تو را توان بگو به صاحب الزمان غم به دل نهفته را راز به کس نگفته را مگو به این مگو به آن بگو صاحب الزمان بگو که دل شکسته ای از این زمانه خسته‌ای ز فتنه‌های این زمان بگو به صاحب الزمان دلت که بی‌قرار شد و بی‌قرار یار شد دعای ندبه را بخوان بگوبه صاحب الزمان گلایه کن، بهانه کن شکایت از زمانه کن ولی نگو به دیگران بگو به صاحب الزمان گره اگر به کارشد مشکل اگر هزارشد برو به زیر آسمان بگو به صاحب زمان فاطمه گفت یا علی، کشت مرا عدو ولی شکایت مرانهان بگو به صاحب الزمان رقیه جان اسیر شد سه ساله بودو پیر شد گفت غمم تو عمه جان بگوبه صاحب الزمان
الهی کسی و طبیب جوابش نکنه الهی مادری و غصه ابش نکنه گریه عدابش نکنه.... الهی سر مادره کسی داد نزنن دیگه مادری و جلوی اولاد نزنن الهی فریاد نزنن... من بودم و مادر خوردش زمین با سر ای وای ...ای وای.... خیلی شدم شاکی شد چادرش خاکی ای وای ای وای.... از دست اون نامرد گوشواره شو گم کرد ای وای ای وای.... وای مادرم زهرا....ای وای ،  ای وای.... الهی کسی و داغ جوون پیر نکنه غم و غصه دلت رو از همه سیر نکنه تو رو زمین گیر نکنه.... چجو ی میتونن داد بزنن؛  در نزنن؟ الهی یه زن و جلوی شوهر نزنن لگد به مادر نزنن.... خونی شده دیوار وای از نوک مسمار ای وای ای وای.... اتیش و خونابه زینب نمی‌خوابد ای وای ای وای... خونه پر از دوده مادر نرو...زوده ای وای ای وای وای مادرم زهرا...ای وای ، ای وای ... میگن ارثیه ی مادر و دختر میبره داره هلهله ها حوصله شو سر میبره پناه به اون سر میبره..... خاک چادره شو کسی نبود پاک بکنه یا که رحمی به اون پیکره صدچاک بکنه حسینشو خاک بکنه... زهرا ترین زینب تنها ترین زینب ای وای ای وای ... دیدی سر و بردن انگشتر و بردن ای وای ای وای.... دیر اومدی گودال رفت مادرش از حال ای وای ای وای.... ای وایِ من ای وای.....ای وای ای وای....
صاحب عزا یابن‌الحسن خیر الوری یابن‌الحسن در پشت در، خیر النسا میزد صدا یابن‌الحسن مهدی مادر بیا کمک! به زخم ما زدن نمک تا پاره کرد قباله را پژمرده شد باغ فدک عَظَّمَ اللهُ لک الأجر یا سیدنا صاحب‌الزمان صاحب‌الزمان عَجّلَ اللهُ تعالی فرَجَک منجی‌جهان منجی‌جهان به عجل وفاتی زهرا عجل لولیک الفرج ای هستی و، دنیای من! إنسیّةَ الحَوراي من! حرفی بزن، جان علی من حیدرم، زهرای من! من همان شیر بیشه ام آتش خورده به ریشه ام بی‌پاسخ شد سلام من تنها تر از همیشه ام بخدا که شده بیتاب ایوب نبی از صبر علی، از صبر علی اینکه نامش شده تابوت حالا بنگر شد قبر علی، شد قبر علی به حال پریشان مولا عجل لولیک الفرج ای جان من، بر لب بیا آه ای اجل، امشب بیا قلب مرا آتش مزن ای دخترم زینب بیا جان بابا گریه نکن سخت‌‌ست اما گریه نکن صبر کن تو هم شبیه من تا عاشورا گریه نکن وای از آن لحظه‌ی جانسوز، شیون زنان وا محمداه وا محمداه روی تل عمه‌ی سادات فریاد زنان وا محمداه وا محمداه
صاحب عزا یابن‌الحسن خیر الوری یابن‌الحسن در پشت در، خیر النسا میزد صدا یابن‌الحسن مهدی مادر بیا کمک! به زخم ما زدن نمک تا پاره کرد قباله را پژمرده شد باغ فدک عَظَّمَ اللهُ لک الأجر یا سیدنا صاحب‌الزمان صاحب‌الزمان عَجّلَ اللهُ تعالی فرَجَک منجی‌جهان منجی‌جهان به عجل وفاتی زهرا عجل لولیک الفرج ای هستی و، دنیای من! إنسیّةَ الحَوراي من! حرفی بزن، جان علی من حیدرم، زهرای من! من همان شیر بیشه ام آتش خورده به ریشه ام بی‌پاسخ شد سلام من تنها تر از همیشه ام بخدا که شده بیتاب ایوب نبی از صبر علی، از صبر علی اینکه نامش شده تابوت حالا بنگر شد قبر علی، شد قبر علی به حال پریشان مولا عجل لولیک الفرج ای جان من، بر لب بیا آه ای اجل، امشب بیا قلب مرا آتش مزن ای دخترم زینب بیا جان بابا گریه نکن سخت‌‌ست اما گریه نکن صبر کن تو هم شبیه من تا عاشورا گریه نکن وای از آن لحظه‌ی جانسوز، شیون زنان وا محمداه وا محمداه روی تل عمه‌ی سادات فریاد زنان وا محمداه وا محمداه
زبان حال امیرالمومنین علیه السلام با صدیقه طاهره سلام الله علیها  داره دل جوون تو یک دنیا آرزو درد و دلاتو این دم آخر بهم بگو حتی رمق نداری که از من بگیری رو  از این شکستنت ، جونم بدم کمه زخم تومرهمی نداشت ای مرهم همه ای زخمیه  غلاف،  کارم کشید به آه درده بگن که زهرا رو زد یه غلام سیاه دستای یه حوریه مگه چقد تاب داره یکی نگفت ای قنفذ ، زدن هم آداب داره شرمنده ی چشات شده این صورت کبود اگه تو بستر افتادم تقصیر من نبود شرمنده ام دل می کنم از خونه ی تو زود گریه نکن علی ، به گریه هام بخند من سر به زیر شدم که تو باشه سرت بلند شرمنده ام اگه اشک تو آتیشه آقا سر غسل تنم ،موهات سپید میشه میگم به پیغمبر که توو کوچه تنها بودی با دستای بسته ت هم پناه زهرا بودی
زبان حال امیرالمومنین علیه السلام با صدیقه طاهره سلام الله علیها  داره دل جوون تو یک دنیا آرزو درد و دلاتو این دم آخر بهم بگو حتی رمق نداری که از من بگیری رو  از این شکستنت ، جونم بدم کمه زخم تومرهمی نداشت ای مرهم همه ای زخمیه  غلاف،  کارم کشید به آه درده بگن که زهرا رو زد یه غلام سیاه دستای یه حوریه مگه چقد تاب داره یکی نگفت ای قنفذ ، زدن هم آداب داره شرمنده ی چشات شده این صورت کبود اگه تو بستر افتادم تقصیر من نبود شرمنده ام دل می کنم از خونه ی تو زود گریه نکن علی ، به گریه هام بخند من سر به زیر شدم که تو باشه سرت بلند شرمنده ام اگه اشک تو آتیشه آقا سر غسل تنم ،موهات سپید میشه میگم به پیغمبر که توو کوچه تنها بودی با دستای بسته ت هم پناه زهرا بودی
تشنه ی زور و زر بسیجی نیست سدّ راه بشر بسیجی نیست خاکریزی سراغ دارم که پشت آن یک نفر بسیجی نیست چه بسا که پدر بسیجی هست در ادامه پسر بسیجی نیست یا نه اصلا پسر بسیجی هست در مقابل پدر بسیجی نیست تارک النافله که بیگانه ست با دعای سحر بسیجی نیست ان که از معرکه فرار کند وقت خوف و خطر بسیجی نیست ان که صرفا مدام سربندی بسته بر دور سر بسیجی نیست هرکسی روی میز کارش داشت عکس بابانظر بسیجی نیست در دل جنگ نرم مسوولی که ندارد جگر بسیجی نیست انقلابی ست اهل حرفه و فن فاسد بی هنر بسیجی نیست چفیه بر دوش کاسبی که کند احتکار شکر بسیجی نیست هرکه از حق خویش اگر خواهد ذره ای بیشتر بسیجی نیست آفت شهر ما زیاد شده چون بسیجی نما زیاد شده شهر دارد اخ الشهید زیاد دیپلمات یقه سفید زیاد بود همرنگ خون ما خونش خون مان را ولی مکید زیاد از ریاکاری جماعت شان رهبرم زجرها کشید زیاد پابه پای بسیجیان خودش هجمه ها را به جان خرید زیاد چقدر این بسیج مظلوم است طعنه از این و ان شنید زیاد خاک این سرزمین به خود دیده فتنه ی  کهنه و جدید زیاد حق همیشه به اکثریت نیست داشت نمرود هم مرید زیاد ان که چشمش به رافت غرب است از فرنگ آورد کلید زیاد تا که تدبیر دست خامنه ای ست دارد ایران مان امید زیاد حیف از این که خواص کم داریم ما بسیجی شناس کم داریم زخمی داغ ابتلاست بسیج با فداکاری آشناست بسیج گاه در راه خدمت و تکریم گاه در راه کربلاست بسیج سیل و طوفان و زلزله باشد پیش مرگ من و شماست بسیج نگران معیشت مردم خیر ما را همیشه خواست بسیج در عمل قاسم سلیمانی ست فارغ از حرف و ادعاست بسیج بی توقع جهاد کرده رفیق کی سزاوار ناسزاست بسیج؟ راه و رسمش همیشه از راه حامی فتنه ها جداست بسیج پیش از این ها امام راحل گفت لشگر مخلص خداست بسیج مبداءش دهلران و فکه و فاو مقصدش مشهدالرصاست بسیج فاطمیه که می رسد هرسال مجلس روضه اش به پاست بسیج سیل اشکش گناه می شوید چون سلاحش فقط بکاست بسیج یاعلی از لبش نمی افتد رهرو شاه لافتاست بسیج وقف دین بود با تمام وجود من نه اما علی بسیجی بود علیرضا خاکساری https://eitaa.com/madhanshora
ای رفیق روز تنهایی ، تو تنهایی چه قدر تو کجا و ما کجا دلواپس مایی چه قدر راه معلوم است و ما بیراهه گردی می کنیم خسته از بی دردی ما اهل دنیایی چه قدر راه را اصلا نبستی بر رفیق نیمه راه من که از شرمندگی مُردم ، تو آقایی چه قدر تو طلبکاری از این چشمان‌کور من چه قدر من بدهکارم بر آن چشم مسیحایی چه قدر من ندیده دیدمت در جای جای این جهان یوسف گمگشته ی زهرا تو پیدایی چه قدر در زدی خانه به خانه ، هیچ کس یارت نشد آه آقای غریب ما تو زهرایی چه قدر آخرش جان می دهم از غسل روز آخرت مادر بازو شکسته ! فکر مولایی چه قدر
گفت مادر کیست گفتم آنکه چون او نیست نیست آنکه با نامش تبسم روی لب‌هایم گریست گفت مادر کیست گفتم غم به شکل آدمی مرهم هر زخم اما خود ندارد مرهمی گفت مادر کیست گفتم آنکه از عمرش گذشت لحظه‌ای اما ز فرزندان خود غافل نگشت گفت مادر کیست گفتم سایه پروردگار بی‌قراری که ندارد جز قرار ما قرار گفت مادر کیست گفتم بی‌کس و تنها شدی بیشتر مایل به که در بین این دنیا شدی آنکه در عالم دوای دردها شد مادر است چادرش در بی‌کسی ما پناه آخر است گفت با این حال وای از آنکه بی‌ مادر شود در بهار زندگی همچون گل پر پر شود بعد مادر بچه‌های او غریب عالمند در عزای مادر خود روز و شب غرق غمند
قربونت برم چرا بلند شدی؟ چرا انقد آب و جارو میکنی من که میدونم با چه شرایطی خودتو پهلو به پهلو میکنی یه ذره بیا بشین کنار من بخدا خسته ی خسته م ، بریدم یه ذره بخند برام دختر عمو خیلی وقته خنده هاتو ندیدم بیا حرف غصه و غم نزنیم بیا از روزای خوبمون بگیم روزی که محرم همدیگه شدیم روزی که تو اومدی تو زندگیم اون روزا که زنده بود پیمبر و... مارو تو سختیا تنها نمی ذاشت یادته حتی به ظاهرم که بود... مدینه حرمت این خونه رو داشت فاطمه روز غدیرو یادته... بهترین روز علی بود بخدا همه دیدن و شنیدن ولی باز... هیچ کدومشون نموند کنار ما پهلوون عرب و عجم بودم یادته روزای فتح خیبرو ذکر یا زهرا میگفتم زیر لب وقتی از جا درآوردم اون درو یکه تاز خندق و حنین بودم ذوالفقار بود پر شالم همیشه فاطمه گریه نکن ، قبول دارم این علی ، علی سابق نمیشه بیا اصلا دوتایی گریه کنیم قربون اشک چشات دختر عمو بیا لااقل تو این گریه هامون غصه های دلتو بهم بگو بگو اون روز ، با حسن ، تو کوچه مون چی شده که از علی رو میگیری چرا وقتی از زمین بلند میشی دستتو همش به پهلو میگیری دو سه ماهه شب و روز تو خونه مون صدای گریه و آه و زاریه گریه هات با همیشه فرق میکنه گریه هات ، گریه ی بی قراریه بی قراری واسه دیدن بابات خسته ای از این زمونه می دونم می دونم باید ازت دل بکَنَم به جون بچه هامون نمی تونم شنیدم گفتی به زینب که برات بغچه ی خلعتیا رو بیاره راستی دختر کوچولوی من و تو از قرار بعدی مون خبر داره؟ گفتی که کجا به دادش می رسیم؟ گفتی میرسیم کنار قتلگاه؟ اونجا که حسینش و سر میبُرن روزگار همه مون میشه سیاه
در بیت خلیل گلشنش را نزنید امّید و پناه و مأمنش را نزنید از من که گذشت ای مدینه اما دیگر جلوی مرد زنش را نزنید
از آن چه در دو جهان هست بیشتر دارد فقط خداست که از کار او خبر دارد یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه ای کسی که کفو علی می شود جگر دارد کمر به یاری تنهایی علی بسته میان کوچه اگر دست بر کمر دارد سر علی به سلامت چه باک از این سردرد محبت ولی اللّه دردسر دارد کسی که شهر سر سفره ی قنوتش بود چگونه دست به نفرین قوم بردارد ؟! صدا زد : "  اشهد ان علی ولی اللّه " ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد زمان خوردن حقّ علی و اولادش سقیفه است و احادیث معتبر دارد سقیفه مکتب شیطانی خلافت بود سیاستی که برایش علی ضرر دارد کنیز بیت علی خاک را طلا می کرد سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی در آن محله که بسیار رهگذر دارد بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد کشید و برد ، زد و رفت ، من نمی دانم حسن دقیق تر از ماجرا خبر دارد بگو به شعله : چه وقت دخیل بستن بود ؟ هنوز چادر او کار با بشر دارد بگو به میخ : که این کعبه را خراب نکن غلاف کاش از این کار دست بردارد دهان تیغ دو دم را عجیب می بندد وصیتی که علی از پیامبر دارد فدای محسن شش ماهه اش که زد فریاد سپر ندارد اگر مادرم پسر دارد به شعله سوخت پر و بال مادر ، امّا نه حسین هست ، حسن هست ، بال و پر دارد اگر خمیده علی از نماز آیات است در آسمان غمش هاله بر قمر دارد شبانه گشت به دست ستاره ها تشییع که ماه الفت دیرینه با سحر دارد میان شعله دعایش ظهور مهدی بود که آه سوختگان بیشتر اثر دارد
ای خدا منتظر زمزمه‌ی «یا رب» تو وی اجابت شده مجذوب دعای شب تو خانه‌ی خشت و گلت کعبه‌ی عرش الرحمان از ازل تا به ابد دور سرت گشته زمان چادر عصمتت از پرده‌ی اسرار قِدَم زده بر پیرهنت دست توسل آدم دختر ختم رسل مادر پیغمبرها سایه‌ات روز ازل بر سر پیغمبرها مهر تو داد گِل حضرت آدم را روح نام تو روز ازل حک شده بر کشتی نوح پله‌ی تخت تو پیشانی عرش ازلی‌ست تو فقط کفو علی هستی و کفو تو علی ست قنبر درگه تو رتبه‌ی آدم دارد فضه‌ات معجزه‌ی حضرت مریم دارد ای خدا گفته سلام و صلواتت هر دم کیستی تو که پدر گفت فدایت گردم؟ اولین مطلع حسن ازلی کیست؟- تویی رکن ارکان علی و، رکن علی کیست؟- تویی هرچه گفتیم و نگفتیم از آن اولایی تو همان فاطمه‌ای فاطمه‌ی زهرایی چار بانوی بهشتند ارادت‌مندت هشت تن حامل عرش ازلی پابندت دست تو دست خداوند تعالاست مگر که بر آن خم شده و بوسه زده پیغمبر؟ روح گهواره‌ی فرزند تو را جنباند آسمان گردد و دستاس تو را گرداند چهره بر خاک سر کوی تو آورده نیاز کرده پرواز به هنگام نماز تو نماز خلق ناگشته، در آغوش خدا بودی تو نه خدا، نه ز خداوند جدا بودی تو سرور عالم بر همسریَت فخر کند پدرت احمد بر مادریَت فخر کند تو همان سیب بهشتی که خداوندِ وَدود شب معراج به پیغمبر خود هدیه نمود چه به خلق و چه به خوی و چه به خلق و چه سرشت تو بهشتی تو بهشتی تو بهشتی تو بهشت در صف حشر تو امید گنهکارانی دوزخ و نار به فرمان تو، تو سلطانی حکم، حکم تو و فرمان تو فرمان خداست عفو، عفو تو و غفران تو غفران خداست این ندا می‌رسد از جانب ذاتِ الله فاطمه حاجت خود را ز خداوند بخواه تو بگو تا که ببندیم در دوزخ را تو بگو تا که کنم گل شرر دوزخ را تو بگو تا که عذاب از همگان برداریم دوزخی ها را در گلشن فردوس آریم من خدایم ولی امروز خدایی با توست حکم آغاز ز تو حکم نهایی با توست تو بگو دشمنتان را به سوی نار کشم تو بخواه از من تا ناز گهنکار کشم تو بگو تا همگان را به حسینت بخشم تو بگو تا همه را بر حسنینت بخشم در کنار پدر و شوهر و مام و پسرت تو روی سوی جنان خلق به دنبال سرت بر سر دست تو یک پیرهن خونین است همه گویند که اسباب شفاعت این است دوزخ و نار در آن روز بوَد پابستت دست عباس علمدار به روی دستت چشم یک خلق گنه‌کار به سوی دستت پیکر پاک دو شش ماهه به روی دستت همه در وحشت میزان و حسابند و کتاب همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب! پیش رویت سر خونین اباعبدالله تویی و حنجر خونین اباعبدالله همه را رنگ ز رخسار پریده آن روز همه گریند به رگ‌های بریده آن روز تا که از شانه‌ی خود کوهِ گنه بردارند چشم بر خون گلوی علی اصغر دارند بر شفاعت نگه نور دو عینت کافی‌ست نخی از پیرهن سرخ حسینت کافی ست گرچه بر دامن لطفت همه را دست رس است بدن له شده‌ی محسن ششماهه بس است همه از هم بگریزند و تو در اوج جلال کنی از لطف و کرم شیعه‌ی خود را دنبال عفو بر خاک ره شیعه‌ی تو سر فکند چادر خاکی تو، سایه به محشر فکند بس که از چادر خاکیت کرم می بارد قاتلت هم به تو امید شفاعت دارد به شرار جگر و ناله و سوزت سوگند به مناجات شب و گریه‌ی روزت سوگند که به آن جانی غدار محبت نکنی قاتلت را به صف حشر شفاعت نکنی ظلم و جور ستم بی‌عددش یادت هست جای دست و ضربات لگدش یادت هست یاد داری که چگونه حسنت می لرزید؟ نفس شوهر خیبر شکنت می لرزید خاطرت هست که سوزاند دل مولا را خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را خاطرت هست که از درد به خود پیچیدی؟ خاطرت هست که داغ پسرت را دیدی؟ شیعه در حشر بلند است به گردون دادش شیعه هرگز نرود غصب فدک از یادش شیعه با اشک غریبانه‌ی تو سوخته است قرن ها پشت در خانه‌ی تو سوخته است شیعه تا جان به تنش هست شریک غم توست شیعه سوز جگرش از نفس «میثم» توست
روز روشن دختر شمس الضحا را میزدند لیلة‌القدر خدا را آشکارا میزدند خانه زهرا سیه پوش رسول الله بود خانه را سوزانده و صاحب عزا را میزدند در زدن آداب دارد آن هم این در پس چرا با لگد ، با پا در بیت الولا را میزدند (زن زدن حتی زمان جاهلیت عار بود) این مسلمان ها چرا خیرالنسا را میزدند در میان قبر میلرزید پیغمبر تنش بسکه بی رحمانه دخت مصطفی را میزدند آن غلاف هرجا فرود آمد همانجا را شکست کاش می‌دیدند اصلا که کجا را میزدند دسته جمعی یک غریبی را زدن نامردی است عده ای نامرد ناموس خدا را میزدند این به نامردی زدنها کربلا تکرار شد لشکری باهم غریب کربلا را میزدند پیش چشم خواهران و دختران مضطرش پیکر افتاده زیر دست و پا را میزدند زجرکش کردند او را در میان قتلگاه تا سرش میشد جدا آقای مارا میزدند با سرِ نی تا دم مغرب پدر را میزدند با تهِ نی بعد مغرب بچه ها را میزدند آی مردم طفل سه ساله زدن دارد مگر کاش ما بودیم در آن خیمه مارا میزدند
هیچکس مثل او شکسته نشد از تمام جهان گسسته نشد چند ماهی میان بستر بود زخمهایش چه سود بسته نشد با وجود تورمت قدما یک نمازش ولی شکسته نشد هیچ خیری ندید از دنیا بعد از او هم جهان خجسته نشد خسته شد از تلاش او دستاس دستش از کار خانه خسته نشد کار زهراست مثمر ثمر است دست حیدر دوباره بسته نشد خون مظلوم صاحب اثر است خونش از روی میخ شسته نشد
استعانت گر کند ما را خدای فاطمه سر می اندازیم محشر زیر پای فاطمه یک گلوبندش سه تا بدبخت را خوشبخت کرد هر که عاقل بود رفت و شد گدای فاطمه گریه کن های حسینش را شفاعت میکند دست عباس است روی دست های فاطمه بر مقامش هر که سر خم کرد شد پیغامبر انبیا را پس بخوانید انبیای فاطمه تا رسول الله در شأنش فِداها گفته است کیست دیگر لایقش گردد فدای فاطمه؟ رو زد اما هيچ كس حاضر به همراهى نشد دارد از انصار پيغمبر گلايه فاطمه مستجاب الدعوه حالا مرگ خود را خواسته بی اجابت باشد ای کاش این دعای فاطمه میخ ِ در از سینه بیرون آمد و خون گریه کرد گشت آگاه از دل ِ درد آشنای فاطمه کار دنیا را ببین در سن هجده سالگی شانه های کودکانش شد عصای فاطمه آب می ریزد برای بچه هق هق می کند ای به قربان حسین سر جدای فاطمه
هر چه داریم ازین روضه و منبر داریم چشم امید بر این لطف مکرر داریم عهد خود را نشکستیم و نشد رو بزنیم تا ابد بر احدی ، ما به تو باور داریم هر چه را خواسته بودیم رسیدیم به آن به به از روزی ما ، مثل تو یاور داریم ای رفیقی که همه زحمت ما گردن توست ما محال است که دست از سر تو برداریم حال ما سوختگان پای علم جا آمد از حسینیه مگر میکده بهتر داریم لایق آمدنت نیست اگر مجلس ما لااقل کن نظری روضه مادر داریم
نبی ز ماه جمالت چو پرده بردارد خدا به دیدهء او جلوه‌ای دگر دارد به جلوه‌ای چو ربایی دل از رسول خدا ز چهره‌ات نتواند نگاه بردارد میان خلق شود چون محبتت تقسیم پیمبر از همگان سهم بیشتر دارد به دانه دانهء اشک تو می خورد پیوند که ناله، سوز دگر در دل سحر دارد پیمبری که کلامش هماره وحی خداست به وصف مدح تو بر لعل لب گهر دارد کدام باغ چنان دامنت بر آرد گل؟ کدام نخل چنین شاخه‌اش ثمر دارد؟ خدا ثنای تو را در کتاب خود گوید رسول مهر تو را همچو جان به بر دارد علی، ندیده عبادت نمی‌کند حقّ را خدای را به جمال تو در نظر دارد سزد که غیر خدا مدحتت نگوید کس که از جلال تو تنها خدا خبر دارد کلیم اگر سخنی بی ولایتت گوید شکوه وادی ایمن بر او خطر دارد مسیح اگر نفسی بی محبتت بزند به جای جان دم جانبخش او شرر دارد ز برج عصمت تو یازده ستاره دمید که هر ستاره هزار آسمان قمر دارد به عالمی ندهم ذرّه‌ای ز مهر تو را که این معامله صد آسمان ضرر دارد کتاب مدح تو تنها دل رسول خداست که جن و انس از آن جمله‌ای ز بر دارد از آن ستوده بشر را خدا به قرآنش که مظهری چو تو در کسوت بشر دارد نسیم شهر مدینه به خُلد ناز کند که هر شب از حرم مخفی‌ات گذر دارد جحیم غارت دل می‌کند ز اهل جنان اگر ز قبر تو یک قبضه خاک بردارد تو با خدا ز ازل بوده تا ابد هستی که گفته دخت نبی عمر مختصر دارد!؟ نبوّت از تو بپا ماند و تا ابد برجاست ولایت از تو به کف رایت ظفر دارد گذشته است بسی قرنها و بر دل خصم هنوز هم سخنت حکم نیشتر دارد خطابه خواندن تو، حیف، خاصه آنجایی که اجتماع دل کور و گوش کر دارد ز غصه ات چه بگويم که قصهء آن را به صدهزار زبان شعله‌های در دارد غمت شکسته علی را چنان که در دل شب پی جنازۀ تو دست بر کمر دارد پس از تو همنفسش آه و همدمش اشک است که استخوان به گلو، خار در بصر دارد میان مرگ و حیات، آن حیات بخش وجود کشیده دست ز جان حال محتضر دارد هزار بار اگر «میثمت» رود سرِ دار نه دل ز مهر و نه دست از ولات بردارد گلچینی از یک قصیده
پشت در تا جای یار من گرفت شعله سر را بر سر دامن گرفت میخ کارش وصل کردن بود حیف میخ در یار مرا از من گرفت
هنوز این کوچه ها شبگرد دارد غمی با خاطراتی زرد دارد گذشته قرن ها از قصه ... اما هنوزم جای سیلی درد دارد
یاسم ولی به چشم همه ارغوانی ام سروم ولی به چشم همه قد کمانی ام امروز قاتلم به ملاقاتم آمده تا شهر را خبر کند از نیمه جانی ام 《 اسماء سال خورده مرا راه می برد》 پیری عزا گرفته به حال جوانی ام هر چند با تمامی قدرت چهل نفر من را زمین زدند ولی آسمانی ام ای مرگ مثل اهل محل بی وفا نباش چشمم به راه مانده بگیری نشانی ام روی کبود و پهلو و بازوی غرق خون اصلا نبود حق من و مهربانی ام از بی کسی ،کسی نکشیده شبیه من مجروح کینه های چهل پست جانی ام این خانه حسرت همه اهل مدینه بود چشم حسود کرده چه با زندگانی ام آماده گشت پیرهن و دیدنی تر است از این به بعد یاد حسین روضه خوانی ام
روی تاج عرش طبق نصّ لولا فاطمه نقش شد زهرا سلام الله علیها فاطمه انبیا از برکت دستاس او نان می خورند رزق و روزى می دهد به اهل بالا فاطمه ظاهراً فرموده اند " ام الائمه " فاطمه باطناً فهمانده اند " ام ابیها " فاطمه جلوه ای شد لیله القدر رسول الله او جلوه ای شد لیله المحیای مولا فاطمه بچه هایش حجت الله اند اما گفته اند آشکارا حجت الله علینا فاطمه سیزده معصوم هر یک نورى از زهراست پس مى شود سرجمع این ها چهارده تا فاطمه فاطمه حق و علی حق و مع الحق آینه است چه علی اندر على چه فاطمه با فاطمه حک شده بر روی گردنبند زهرا یا علی حک شده بر ذوالفقار مرتضی یا فاطمه بس که حیدر فاطمه است و بس که زهرا حیدر است در نجف چیزى نمی بینیم الّا فاطمه شادی روح خدیجه ، کوری چشم همه سروری دارد به زن های دو دنیا فاطمه با هر اسمی که بخوانی در نهایت مادر است راضیه حنانة الحوراء ؛ زهرا فاطمه مادری بالاترین از این مهربانی بیش از این ؟ می رسد محشر به داد شیعه صد جا فاطمه خانه اش که سوخت مسمار از خجالت سرخ شد آن چنان برخورد با سینه که آنجا فاطمه .....
سنگدل ها بی امان برگ و برم را می زدند پشت در ناباورانه باورم را می زدند لرزه بر جان همه اهل حرم افتاده بود لحظه ای که با لگد درب حرم را می زدند پیش چشمم شعله بر باغ و بهار من زدند غنچه ام پرپر شد و نیلوفرم را می زدند مصحف پیغمبرم در شعله ها افتاده بود جزء جزء و آیه آیه کوثرم را می زدند ماجرای کوچه و بازار از یادم نرفت دستهایم بسته بود و همسرم را می زدند یک نفر با تازیانه دیگری هم با غلاف با تمام زور و بازو دلبرم را می زدند از خجالت من سرم را بر زمین انداختم با که گویم دختر پیغمبرم را می زدند می پرد هر شب حسن از خواب می گوید پدر خواب میدیدم دوباره مادرم را می زدند
دستم اگر شکست به پای علی شکست بالم اگر شکست فدای علی ... شکست من محو مرتضایم و فرقی نمی کند اصلا کدام دست برای علی شکست