eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
662 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
( علیه السلام ) اول ماه رجب شد جلوه گر ماهی تمام کامد از هفت آسمان و مِهر گردونش سلام اختر چار آسمان و آسمان هفت مهر یوسف دو فاطمه، نور دل خیر الانام عالم هستی که چون لب بر تکلم وا کند از دمش جوشد کلیم و از لبش خیزد کلام شهریار ملک امکان کز تمام کائنات ذکر او خیزد هماره فیض او جوشد مدام بی ولای او همه رفتار عالم نادرست بی وجود او همه طاعات خلقت ناتمام این عجب نبود که مولانا علی بن الحسین گیرد از او همچو پیغمبر ز زهرا احترام علم، پای کرسی تدریس او دارد جلوس معرفت در پیش پای جابرش کرده قیام مهر فرزندان او مانند جان در سینه ها نطق شاگردان او چون تیغ بران در نیام رهروان فرش را مهر تو در دل روز و شب ساکنان عرش را مدح تو بر لب صبح و شام سائل کوی تو تا صبح قیامت مرد و زن تابع حکم تو تا پایان هستی خاص و عام می فروشد ناز، مؤمن بر گلستانِ بهشت آیدش بویی گر از خاک بقیعت بر مشام نی عجب ای کعبه ی دل در همه دوران سال گر طواف آرد به گِرد کعبه ات بیت الحرام شخص پیغمبر تو را از سوی حق گوید درود جابر از ختم رسل بر حضرتت آرد سلام ...
( علیه السلام ) الا که غرق در انوارِ ذوالجلال شویم هلال ماه رجب سرزده ، هلال شویم کمال یافته ی قله ی کمال شویم هماره خاک قدوم علی و آل شویم مه تجلی حسن و جمال لَم ‌یزلی است خجسته باد که ماهِ ‌ محمد است و علی است مهِ نماز و قیام و دعا و ذکر و سجود مه وصال خداوندگارِ حیِ وَدود .. مه چهار ولادت ز چار رکن وجود مه مبارک لبخند مهدی موعود مه نزول کراماتِ خالق ازلی است ولادت دو محمد ، ولادت دو علی است طلوع این مه فرخنده می‌دهد خبری که سرزد از افقِ عزت و شرف قمری و یا زِ دامن دریای معرفت گُهری خدا به حضرت سجاد داد گل ‌پسری که گل ، زبان ملک ریختند در قدمش اگر غلط نکنم مدح انبیاست کمش زهی که فاطمه بنت حسن ، حسن ‌زاده بر آفتاب خدا ، ماه انجمن زاده بگو که وجه خداوند ذوالمنن زاده و یا که نخله ی توحید، یاسمن زاده بهشت حضرت سجاد، لاله ی رویش حسین بوسه زند بر جمال دلجویش درود اهل ولا بر شب ولادت او سلام داده رسول خدا به حضرت او سپاه عِلم کشیدند صف به خدمت او عنایت و کرم و لطف و جود ، عادت او سحابِ یکسره بارنده یِ علوم است این محیطِ نور و شکافنده یِ علوم است این تمام علم ز دریای فضل اوست نَمی تمام جود ز یک بذل دست او کرمی تمام مُلک خداوند بهر او حَرمی تمام دهر ز عمر عزیز اوست دمی به نقش صورت او صورت ‌آفرین نازد به زهد و طاعت او زین ‌العابدین نازد به ماه عارض و حُسن و جمال او صلوات به حُسن خُلق و به حُسن خصال او صلوات به مام و باب و به آباء و آل او صلوات به علم و دانش و فضل و کمال او صلوات چنان به پاسخ دشنام ، خُلق او نیکوست که خصم می‌شود از فیض یک نگاهش دوست امیر عالم و بیل رعیتیش به دوش به شوق زمزمه‌اش عرشیان سراپا گوش زند ز منطق او بحرِ علم و دانش جوش صدای «یارب» او از مَلک ستاند هوش درود شخص پیمبر نثار باد بر او سلام حضرت پروردگار باد بر او بیا و روی ارادت ببر در این درگاه حوائجت همه از باقر‌العلوم بخواه سلاله ی دو علی ، نور چشم ثارالله دهد به دیده ی «جابر» شفا ، به نیم نگاه ولایتش سند و ثبت دین کامل ماست گُل محبتش آدم‌کننده ی گِل ماست به روز حشر ، ولایش تمام حاصل ماست مزار او نه به خاک بقیع ، در دل ماست ...
بسم الله الرحمن‌ الرحیم امام باقر علیه‌السلام بگو به نور که ماه تمام آمده است که صبح آمد و پایان شام آمده است برای شیعه دوباره امام آمده است تمام فقه و اصول و کلام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است پدر حسینی و مادر سلاله‌ی حسن است اویس‌وار زمین در هوای او قرن است غلام خانه‌ی او بودن آرزوی من است تجسم همه‌ی احترام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است سراسر از برکات خدا پر است زمین اگر که در صدف آسمان دُر است زمین به نور اوست که گرم تبلور است زمین دوباره رحمتی از جنس عام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است دمیده است به دنیا دم خدادادی به هر خرابه رسیده هوای آبادی هزار شکر خدا را که خوب استادی_ _برای این همه شاگرد خام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است چقدر در وجناتش خدا نمایان است اسیر جذبه‌ی او کافر و مسلمان است رسیده آن که امید گناهکاران است دوباره بوی علی بر مشام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است دل از تمام جهان برده است لبخندش فقط نه خلق که دل برده از خداوندش به داروی گل لبخند‌های چون قندش به دردهای همه التیام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است رسیده است امامی که نافذ است و بصیر نکرده حرف خدا را به رای خود تفسیر نمی‌شود به کلام بنی‌امیه اسیر برای مذهب شیعه قوام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است به حکم آیه‌ی تطهیر پاک یعنی او که پنجمین گُهر تابناک یعنی او برای سنجش ایمان ملاک یعنی او ملاک حد حلال‌وحرام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است به علم و حلم و تمام فضائلش صلوات به جلوه‌های پیمبرخصائلش صلوات به نور چهره‌ی چون ماه کاملش صلوات که موعد صلوات و سلام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است گروهی از سخنان خدا جدا شده‌اند که در توهم خود نائب خدا شده‌اند چه رازهای دروغی که برملا شده‌اند که آفتاب همه روی بام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است همان که وقت جسارت حضور خواهد داشت که در مسیر اسارت حضور خواهد داشت زمان کشتن و غارت حضور خواهد داشت بیا که راوی غم‌های شام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است خدا کند که شب انتظار سر برسد سپیده سر بزند، نوبت سحر برسد خدا کند که به زودی به ما خبر برسد؛ به صف شوید دم انتقام آمده است امام مهدی علیه‌السلام آمده است
یا باقرالعلوم پـر از سـتــارهٔ دانــش شـد آسـمــان دلـت تـمـام علـم نـهـفـتــه‌ســت در مـیــان دلت به محضر تو همه هسته‌های علم شکافت خـــرد چـو گــوهــر دریــای بی‌کـران دلت به اوج عقل تو هیـچ عقـل دیگـری نرسد لـدن شـده‌سـت به لطـف خـدا از آن دلت ابـان و جابر و حمران و ابن اعین‌ها کنـنــد کـســب مــعـــارف ز آسـتــان دلت ابوبصیـر و بریدو سدیـر و عبدالله شـــدنـــد عــالــم دنـیـــا ز ارمـغـــان دلت هـر آنکـه با تـو بـمـانـد بـه دهـر گل بکنـد تــب بــهــشــت بگـیــرد ز بـوسـتـان دلت اگـر چـه لایـق وصــل تـو نـیـسـتــم امــا مـرا تـو جــا بـده در کـنــج آشـیــان دلت فــدای تـو بــشــوم ای امــام بـی‌حـرمــم خــدا کـنــد بـشـود شـیـعـه سایـبـان دلت اجـازه می‌دهی یک گوشـه‌ای اشـاره کنم ز غــربــت تـو بـگـویـم مـن از زبــان دلت نه! بهتر اسـت نگویم دگر ز کوفه و شـام که پاره می‌شود از اسـمـشـان امـان دلت سید محسن حبیب اله پور
طلوع بهار امشب میان گریه و لبخند خود گمم سرشار از طلوع بهار تبسمم دریایم و طپیده به لبهام نبض موج تا آسمان رسیده شعور تلاطمم جارو به برج و باروی اندیشه میزنم تا سائل مدایح معصوم پنجمم من شاعر صداقت گلهای قاصدک من جابر سلام رسولان مردمم هرجا که باز پنجره ای شد کبوترم هرجا که بسته است در مهر کژدمم صدها ابوبصیر شود طفل مکتب ام دریای علم تو بچشاند اگر خمم پیچیده در تلاوت معصوم نام تو عطر گل محمدیت در تکلمم بر خاکهای مرقد نورانی تو ساخت گلدسته ها و گنبد زرین تجسمم امشب دوباره شوق مرا بال و پر بده امشب که بین گریه و لبخند خود گمم میثم مومنی نژاد
شعر مدح ولادت امام باقر (ع) خبر رسیده که امشب ز راه دور می آیی میان حُلّه ی عرشی غرق نور می آیی خبر رسیده همه محو روشنای تو هستند شبیه آینه هایی چنان بلور می آیی ابهت است که در چشم های تو شده نازل چه با شکوه ولی خالی از غرور می آیی پدر تو را  ز خدایش میان سجده گرفته سلام روی لبت غرق در سرور می آیی رجب مرّجب اگر شد به یمن مقدم تان بود شبیه نهر پر از باده ی طهور می آیی نسب نسب همه عالی مقام ها متعالی به دامن علوی ها حسین پور ! می آیی مفاعلن فعلاتن محمد بن علی شد مگر تو هم به میان دل بحور می آیی؟ * به اختیار خودت انتخاب را به تو دادند تمام ادعیه ی مستجاب را به تو دادند سخاوت و نفس و سادگی مادر آب و شجاعت و جگر بوتراب را به تو دادند طبیعی است در عالم مثل نداشته باشی چرا که پرتو شش آفتاب را به تو دادند پدر بزرگ کریم و کریمه مادر پاکت کریمی و کرم بی حساب را به تو دادند رسیدی از پس پرده مگر که فقه بگویی به امر خالق یکتا کتاب را به تو دادند برای اینکه بگردم همیشه در پی ات اقا سوال را به من اما جواب را به تو دادند میان این همه واژه به من
رعیت ساده” 

و لفظ جالب 
عالیجناب” را به تو دادند دلیل حال خوش من فقط تویی تو چرا که همیشه مرهم حال خراب را به تو دادند به اتفاق پدر عمه های کرببلایی در انتها علم انقلاب را به تو دادند به این نتیجه رسیدم گریز روضه همین جاست یکی دو مرتبه طفل رباب را به تو دادند بگو که لحظه ی مرثیه خوانی همگانی همیشه روضه ی قحطی آب را به تو دادند علیرضا خاکساری
پدر علم جلوه می‌بارد از جمالِ علی جذبه می‌جوشد از جلالِ علی همه خیراتِ آسمان و زمین نوشِ جانِ علی و آلِ علی هرچه دارد خدا به خاطر اوست هرچه دارد خدا حلالِ علی مرتضی را چه کار با عالم هست عالم فقط وَبالِ علی ای نفسهات در خِصالِ صدوق ای بزرگیت از خِصالِ علی همه‌ی حرف توست قالَ نبی همه‌ی حالِ توست حالِ علی آمدی تا که با تو ما برسیم ما همه میوه‌هایِ کالِ علی لطف زهرا تو را به ما دادند از کَرَمخانه‌ی عیالِ علی شب شب عشق آفرین ، علی است شب لبخندِ پنجمین علی است ای نمازِ مطهرِ زهرا سجده‌های معطرِ زهرا خیره‌ای خیره بر مقاماتش مثلِ قابی برابرِ زهرا می‌وزد در هوای گیسویت عطرِ گلهایِ قمصرِ زهرا آسمانی و مژده‌ات را داد به زمین‌ها پیمبرِ زهرا بیخودی نیست فاطمی هستی پُری از نورِ کوثرِ زهرا می‌زند موج در احادیثت جلوه‌های مُکررِ زهرا با شما جبرئیل نامِ مرا می‌رساند به محضرِ زهرا فاطمه عاشق همین علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است ای طلوعِ علی‌الدوامِ حسن آفتابِ بلندِ بامِ حسن جابر آورده‌ات سلامِ رسول مادرت گفته‌ات سلامِ حسن می‌رسند از تبارِ مادری‌ات هفت معصوم بر امام حسن حسنی زاده‌ای از آلِ حسین ای حسینی ترین کلامِ حسن دست تو دست مجتبای کریم به تو زیبنده است نامِ حسن به عمویت ارادتت پیداست در بقیعی به احترامِ حسن چارتا مجتبی کنارِ همید ای تمامِ شما تمامِ حسن هم حسن هم حسین این علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است ای محمد ترین دعایِ حسین دومین احمدِ حرایِ حسین آمدی تا به انتها برسد امتدادی از ابتدایِ حسین از پدر ارث بُرده‌ای ، داری به سرِ شانه‌ات رَدایِ حسین آنکه روزی
حسینُ مِنی 
گفت گفت مثلَش تویی برایِ حسین ای علی اکبرِ امام شده اکبرِ بعدِ کربلایِ حسین تو حسینیه‌ی خدا هستی با تو ماندیم در هجایِ حسین عشق دنبالِ آخرین علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است حسن لطفی
ولی الله آمد پهن شد سفره ی رحمت ، ولی الله آمد آب و آیینه بیارید شهنشاه آمد خیره شد چشم فلک ، ماه تر از ماه آمد اولین مژده ماه رجب از راه آمد از حسد دشمن این قوم به جان آمده است پنجمین حیدر کرار جهان امده است ای دل و دلبر و آرام و قرار حسنین باقر آل عبا ، باغ و بهار حسنین ماه دو فاطمه و دار و ندار حسنین با تو سادات شدند ایل و تبار حسنین می رسد بوی دل انگیز پیمبر از تو ما ندیدیم حسینی حسنی تر از تو ای بزرگ همه ، یاس دو علی بر تو سلام شاه دین ، سرّ ِ خفی ، نور جلی بر تو سلام پنجمین سید و سالار و ولی بر تو سلام قبل میلاد تو داده است نبی بر تو سلام پیش علم تو زده دشمنت آقا زانو مدعی را نفس حق تو برده از رو عشق یعنی ز همه غیر تو آزاد شدن به فدای سر تو با همه اولاد شدن کار تو سروری عالم ایجاد شدن ای برازنده ی تو نایب سجاد شدن ما مسلمان احادیث توایم و پسرت مثل پروانه بگردیم فقط دور سرت چون حسن دست بگیری ز همه بی منت می دهی بر همه بی چون و چرا تو حاجت می کند از کرمت حاتم طائی حیرت همچو مهمان بگذاری سر سائل عزت سیدی کوه وفای تو چه غوغایی کرد هر که شد سائل تو تا ابد آقایی کرد ای به میخانه عشقت دو جهان حلقه به گوش موقع وصف تو شیرین سخنانند خموش خط به خط زندگی ات برده جهان را از هوش شاه دیده است کسی بیل بگیرد بر دوش داده ای یاد به هر رهرو توحید و کمال که بُوَد عین عبادت ، طلب رزق حلال حب تو خیر العمل ، نوکریت آقایی هیبتت حیدری و مرحمتت زهرایی طینتت کرببلایی ، دلت عاشورایی چون حسن قبلگه بی حرم دنیایی قبر خاکی تو از هر دو جهان سیرم کرد روضه کودکی تو به خدا پیرم کرد گرچه ناپاک ترین سائل بیت الکرمم گرچه نه سینه زن واقعی این علمم گرچه نه دعبل و عمانم و نه محتشمم نظری کن بشود مثل کُمِیتت قلمم نظری کن برود بی سر و سامانی ها کربلایی بشوم مثل سلیمانی ها محمد حسین رحیمیان
چو اشک، پرده نشین جمال دلدارم به شوق نیمه نگاهش، هزار دل دارم اگرچه درصف عشاق، نیست مقدارم "بهای وصل، اگر جان بود خریدارم" شده است محضر او نیمه های شب حاضر غلام و نوکر درگاه حضرت باقر چو پرده از رخ زیبای او خدا برداشت به خاک مقدم او قبله سر به سجده گذاشت به پای فاطمه سجاد، ریخت آنچه که داشت بدون پرده بگویم، که مادرش گل کاشت نماز شوق بخوان عبد سرمد آمده است بگو به خلق، دوباره محمد آمده است ببند حجلهءگل، گل بریز در پایش ببین جمال خداوند را به سیمایش بگو درود خدا بر سرشت و آبایش بخوان سلام خلائق به روی زیبایش نسیم روضهء رضوان، شمیم انفاسش بهار، گم شده در کوچه های احساسش چو در میانهء گهواره می زند لبخند کبوتر دل جبریل می رهد از بند به قطره قطرهء اشکش، به چشم او سوگند ز غیر او به خدا زود میشود دل کند نوشته با خط زر، خطّ سرنوشت اینجاست بهشت از که بجوئیم تا بهشت اینجاست طلایه دار بهشت است زائرکویش هزار لیلهء قدر است لیلهء مویش سجود میکند عالم به طاق ابرویش هزار بوسه بچیند فرشته از رویش خدای کعبهء دنیایی از نجوم است او چراغ شب زدگان، باقرالعلوم است او رسیده آنکه خدا منصب امامش داد ز تیغ علم لدُن، قدرت قیامش داد عبای سلطنتی هدیه بر غلامش داد ندیده ختم رسل بارها سلامش داد به روز حشر، که دلها ز بی کسی تنگ است بدون مُهر ولایش، کُمیت ما لنگ است به چهره، آینه ای محو کبریا دارد اگر به کعبه صفاهست از او صفا دارد سخا و جود و کرم همچو مجتبا دارد مدال جان به کف از شاه کربلا دارد دوباره حاجت سینه زنان روا شده است به یاد او دل ما باز کربلا شده است ضریح و مقبرهء خاکی اش بهشت برین ز اشک زائر او گشته خاک، عطر آگین هزار مرتبه با گریه جبرئیل امین به روی سینهء پرسوز من نوشته چنین دلی به وسعت عشقش وسیع دارم من هنوز حسرت طوف بقیع دارم من دمی که آه ز دلها رحیل می بندد مسیر اشک مرا رود نیل می بندد چو آفتاب به قبرش دخیل می بندد ز شعله راه به روی خلیل می بندد دوباره در وسط جشن، مضطرم کردند ضریح سینه هر شیعه را حرم کردند
دنیا سیاه بود که نوری بلند شد خورشید از کرانه ی دوری بلند شد در بین شهر نغمه‌ی شوری بلند شد در دشت جهل،سرو شعوری بلند شد بالاترین تفکر آدم!..،خوش آمدی کامل ترین تعقل عالم!..،خوش آمدی مکتب نشسته بود که ناگاه پا شدی در عصرِ لال بودن منبر،صدا شدی بر شانه ی تفکر شیعه عبا شدی تو پنجمین تشرف توحید ما شدی در جاده ‌ی شریعت نُطق‌َت،مسافریم ما شیعیانِ خط به خطِ قالَ باقریم تو امتداد نافله های محمدی تعقیب های بعد عشای محمدی شخصاً کلیددار حرای محمدی آئینه ی تمام‌نمای محمدی تصویر با ملاحت روح خدا !..،سلام ای دومین پیمبر ایمان ما !..،سلام بر روح هرچه علم،بدن کیست مثل تو طوبای فهم،بین چمن کیست مثل تو شیرین ترین بیان سخن کیست مثل تو تلفیقی از حسین و حسن کیست مثل تو! مهتاب بام این دوبرادر درآمده اینگونه دلربا‌شدن از تو برآمده در کوچه‌باغِ بحث شبی که قدم زدی تنها ز لفظِ آیه‌ی تطهیر دم زدی بر قلّه های قلب نَصاری علم زدی زیباترین مناظره ها را رقم زدی پس واجب است از هُنرت استفاده کرد باید فنون بحث شما را پیاده کرد ای خوش‌به‌حال هرکه درت را رها نکرد خود را کنار سفره ی بیگانه جا نکرد هنگام فقر غیر شما را صدا نکرد آن‌کس زُراره شد..،که به زر اعتنا نکرد ظرف مرا شکسته‌سبوی‌َت کُنی خوش است ما را به جبر جابرِ کوی‌َت کنی خوش است در صُلح آب و آتش ما جنگ نیست که آن دل که مبتلای تو شد تنگ نیست که ذاتی که جنس آینه شد سنگ نیست که هرکس کُمِیت عشق تو شد.،لنگ نیست که اهل قلم _به نون و قلم_ هست چاکرت ای هرچه شاعر است به قربان شاعرت باید برات گنبدی از زر درست کرد رو به مزار خاکی تو در درست کرد عطر نفیسی از گُل قمصر درست کرد پائین پایِ قبر تو منبر درست کرد صحن تو را شبیه گوهرشاد می کنیم خاک بقیع را حسن‌آباد می کنیم تو یاکریم زاده‌ی آسیب‌دیده ای در ابتدا به آخِرت غم رسیده ای دردی ز جنس خار مغیلان چشیده ای در اوج‌ کودکی چه عذابی کشیده ای سر نیزه ها کتاب خدا را گسیختند در پیش چشم تو سر جد تو ریختند صبح غرور تو به شبی ظالمانه خورد خواب عمیق تو لگدی بی بهانه خورد با دست زجر زلف سیاه تو شانه خورد همبازیِ سه‌ساله ی تو تازیانه خورد دیدی سرِ عمو سرِ سرنیزه آب شد دیدی طناب حرمله سهم رباب شد!
«غزل ترکی تقدیم به یارانش» محمد ابن على هاشمی سُلاله سیَم حسن حسین باغینون داغدیده لاله سیَم ویریبدی دم منه روح مطهرِ زهرا ئولونجه کوثرینون تشنه پیاله سیَم سپهر معرفتون بعدِ رحلتِ سجاد همیشه جلوه لی، ماهِ بدونِ هاله سیَم علوم آل رسوله منم شکافنده على ولایتینون ناشرٍ مقاله سیَم نصیبیم اولدي اوشاقلیقدا کربلا سفری او پاک قافله نین پیک پنج ساله سیَم منم که قویمامیشام انقلاب اولا تحریف قلوب مالکیَم کربلا قباله سیَم رسالتِ شهدایه حسین شرف ویردی او عشق مُفتی سینون حافظِ رساله سیَم آتاملا عمّه می جدّیم ایدیب وکیل قیام او صبر داغلارینون نایب الوکاله سیَم
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم وآيينه دار طلعت خورشيد پنجمم چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر فخر است با چراغ قبولت به انجمم از آفتاب بیشترم با ولای تو آیینه ام، فروغ تو را در تجسمم * حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم آری سلام بر تو اماما! که می پرد از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم طفل چهارساله و طوفان کربلا؟ حیران این تداعی ام و آن تالمم از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس الا تویی که مدح تو را در تکلمم هرچند لب به خنده گشایم برابرت ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم ای علم را شکافته و رفته تا به عمق حیران آنچه یافتی از این تعلمم آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم
چشم اگر دارید، را بشنوید می‌چکد نور از در و دیوار در مـاه رجب
بهای کشته دوبار است گر به ماه حرام است هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش
ای رجب با عطر تو آمیخته ای به اذنت باز باران ریخته ای به پیشت علم ها زانو زده شمس پیش نور تو ، سو سو زده ای کمال حُسن ناب پنج تن ای که از نسل حسینی و حسن ای همیشه نام تو ، نام کریم ما همه مدیون قال الباقریم امشب از لطفت ، گدایان را نواز ای که باب جود تو همّیشه باز
وزیده دوباره نسیم رجب مرا خوانده حق در حریم رجب دلم را هوائی خوبان نمود خدای رئوف و رحیم رجب خدایا کمک کن که با لطف تو شوم بهره مند از نعیم رجب نگاهی بفرما براین روسیاه به حق نگار کریم رجب مناجاتی ام کن دراین ماه نور مقیمم بفرما به درگاه نور مرا شوق یاریست والا تبار امامی گرامی و زهرا تبار من از ایل مجنونم و دلشده و او از عزیزان لیلا تبار کریمی زنسل کریمان عشق ومن عاشقی مست و شیدا تبار نسب از دو سو فاطمی، حیدری به قربان این ماه غوغا تبار جمال جمیلش بهشت عدن دو جد گرامش حسین و حسن تعلق ندارد به کس خاطرم گدای کرمخانۀ باقرم به لطف خداوند زهرائی ام خدا را براین موهبت شاکرم به منصب نیازی مرا نیست... نیست خوشم در حریم علی شاعرم اگرچه سرودم غزلها ولی... ز وصف علی زادگان قاصرم قلم ازنفس ماند و یارم نشد حریف نگاه نگارم نشد سلام ای علوم خدا را امین پدر خوانده ی علم، حق الیقین اگرچه زنسل علی آمدی محمدترینی،محمدترین چنان فانی عشق پاکت شدم ز سرحد مستی گذشتم ببین مریض مریض تو عیسی مسیح مرید مرید تو روح الامین به قربان نازی که داری شما وآغوش بازی که داری شما به روی اسیرت نگارا بخند بر این بینوا دیده ات را مبند نگاهی... که جاهلترین نوکرت ز دریای علمت شود بهره مند امیر رسولان به تو داده دل مرا هم امیرا فکندی به بند حسن زاده ای و حسینی خصال نگاهت قیامت... لبت کان قند چه گردد از آن لب شه ذوالمنن کلامی خصوصی بگوئی به من من امشب ز چشم تو دم می‌زنم به نام نگاهت قلم می زنم رجب آمده غرق شور و طرب شرر بر دل و جان غم می زنم سراپای من غرق لطف شماست دم از حُسن صاحب کرم می زنم کدامین سحر می شود بنگرم کنار مزارت قدم می زنم و یا اینکه یک روز خوش بنگرم سر قبر پاکت علم می زنم ضریحی نداری نباشد غمت برای تو در دل حرم می زنم مرا عفو کن اگر دلبرا ز اوصاف تو حرف کم می زنم تو بالائی و ما دراین قعر خاک الا حضرت عشق روحی فداک دلم پر شده از ولای شما سرم خاک پای گدای شما چه دارم به جز اینکه آقا فقط بگویم وجودم فدای شما چه می شد نصیب دل ما شود نسیمی ز فیض دعای شما مبارک بود پیش من مرهم و... غم و لطف زخم و شفای شما شبم را شما نور باران کنید مرا با نظر اهل ایمان کنید
به سر می‏ پرورانم من هوای حضرت باقر به دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر ز عشقش جان من بر لب رسیده کس نمی‏ داند که نبوَد چاره ساز من سوای حضرت باقر بگوشم هاتف غیبی سرود این نکته را دیشب که باشد رخش دانش زیر پای حضرت باقر چنان بگرفته علمش آفاق را یک سر که پیچیده در این عالم صدای حضرت باقر پیمبر گفت با جابر که خواهی دید باقر را سلام از من رسان آنکه برای حضرت باقر سوالاتی که از وی کرده دانشمند نصرانی جوابش را شنید از گفته‏ های حضرت باقر مسلمان گشت راهب ناگهان در محضر آن شه منور شد دل او از ولای حضرت باقر شد آسان وضع حمل گرگ وحشی بیابانی به روی قله ی کوه از دعای حضرت باقر به رستاخیز اگر خواهی نجات از گرمی محشر برو در سایۀ ظل همای حضرت باقر فرد عاجز بود ز اوصاف بی پایان آن سرور کمیت لفظ لنگ است از ثنای حضرت باقر جلال و شأن و قدر آن امام پاک بازان را نمی‏ داند کسی غیر از خدای حضرت باقر (رضائی) ایستاده بر در دولت سرای او چو سائل منتظر بهر عطای حضرت باقر
پسر حضرت زهراست؛گل یاسمن است جلوهء نورخدا آینهء پنج تن است مادرش دخت کریم و پدرش پورحسین ای بنازم به امامی که حسین درحسن است
بزرگ و کوچک ما، زیر دِین راه نجاتت غلام حیدر و زهرا شدیم با زحماتت
به سمرقند چه حاجت چو ثمر شکر هست در نجف نیشکر از نهر رجب می روید
آفتاب بن علی بن حسين بن علی راوی نور، شكافندۀ علم ازلی مادرش آينه، فرزند فرستادۀ عشق بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زده‌اند خانۀ كوچك تو با دو سه ديوار گِلی همه سُبحانكَ لا علمَ لنا می‌گویند گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی شعر من جابر عبدالله انصاری شد كه سلامی برساند به تو با تنگ‌دلی
ماه رجب خیر مقدم، سر زد دوباره هلالت گردیده هفت آسمان خم، در پیش قدر و جلالت باران فیض الهی هر لحظه بادا حلالت تابیده در کل عالم نور خدا از جمالت نازم به لیل و نهارت هفت آسمان بی‌قرارت خورشید چشم انتظارت هر دم هزاران بهارت -هر اختر تابناکت دارد فروغ خدایی می‌آیی و می‌درخشی با جلوه حس سرمد بر خلق داری بشارت از صبح عید محمّد هفتم فروغ الهی پنجم وصی محمّد گنجینه کل دانش، آیینۀ روی احمد فوق تصور مقامش دانش اسیر کلامش وحی الهی پیامش داده محمد سلامش -عبدی که باشد جمالش آیینه کبریایی فردی که باید بخوانم چون ذات حق بی مثالش گل‌بوسه‌های حسینی کرده است گل بر جمالش دل می‌برد از محمّد توصیف خلق و خصالش پیشانی عرش رحمان ایوان قدر و جلالش خورشید تابندۀ علم، ماه درخشندۀ علم دریای طوفندۀ علم، تنها شکافندۀ علم -در پای کرسی درسش دانش کند خودنمایی نام نکویش محمد یا احمد دیگر است این الله اکبر خدا را زهراست یا حیدر است این دریای حلم حسن را رخشان‌ترین گوهر است این سرتا قدم یادگار ثارالله اکبر است این این باقر علم دین است یا سیدالساجدین است هم جان حبل‌المتین است هم اسوه متقین است -در خاک راهش چه قابل گردند عالم فدایی دشمن به وقت تکلم دلداده خلق و خویش بالا رود وحی ساعد تا عرش با گفتگویش چشم ملایک به دستش دست خلایق به سویش گل‌های علم و فضیلت روییده از خاک کویش مهرش تمام ولایت رویش چراغ هدایت از بذل دستش روایت احسان و جود و عنایت -از او هماره کرامت از ما همیشه گدایی ای گوشه گوشه بقیعت بیت‌الحرام ملایک بر تو درود خداوند بر تو سلام ملایک از کوثر دانش تو لبریز جام ملایک صحن بقیعت همه پر از ازدحام ملایک دانش اسیر کلامت روح القدس مرغ بامت از سوی جد کرامت آورده جابر سلامت -خیزد ز قبر غریبت بوی خوش آشنایی تو نجل خون خدایی، ریحانۀ کربلایی لیل و نهار زمان را والشمسی والضحایی هم اختر شش سپهری هم پنجمین مقتدایی هم هفت در شرف را دریای بی‌انتهایی مهر تو باب النجاتم شوینده سیئاتم خاک تو آب حیاتم من در حیات و مماتم -از تو نجویم کناره از تو نگیرم جدایی ای آبروی مدینه از آبروی بقیعت هر لحظه مرگ و حیاتم در آرزوی بقیعت حتی به گلزار جنت چشمم به سوی بقیعت ذکر خدا بر زبانم با گفتگوی بقیعت تو عالمی را پناهی من میثم روسیاهی بر دوش کوه گناهی آیا شود با نگاهی -پایی به چشمم گذاری، چشمی به سویم گشایی
دل ها به هم لب ها به هم سرها به هم خوردند خیل ملک از قسمت پرها به هم خوردند بر دیدن ماهی که نور فاطمه دارد در کهکشان انگار اخترها به هم خوردند نور حسین آمیخت با نور حسن، درتو؛ بالاخره نور برادرها به هم خوردند یک مرتبه در اکثر میخانه های شهر در وقت میلاد تو ساغر ها به هم خوردند در مکتب هست علم قطعا بهتر از ثروت غیراز ابوذرها، ابازرها به هم خوردند غیر از ابوذرها و سلمان ها، دراین درگاه؛ درکثرت خُدّام قنبرها به هم خوردند در رفت و آمدها به یاد مادر افتادم در رفت و آمدها که هی درها به هم خوردند ای وای، از آن کوچه های تنگ وقتی که؛ بر روی نِیْ چون جام مِیْ سرها به هم خوردند...
مادرم کرده سفارش که بگـو اول ماه بابی انت وامی یا اباعبدالله
روشن تر است این پسر از ماه،صورتش گردن کشیده ماه خودش هم به رویتش ماه رجب به ماه عرب چشم دوخته معلول خیره ست به دقت به علتش ماه تمام اول ماه رجب رسید قد قامت الصلوة به قد و به قامتش شد اولین محمد بعد از پیامبر آمد ز دست های علی هم نبوتش چون آفتاب وقت طلوع و غروب خویش عمری نشسته کوه دو زانو به خدمتش پلکش دلیل روز و شب است و به این دلیل باید که کوک کرد زمان را به ساعتش در آفتاب ظهر، زمین سایه اش کم است خاص است قهر حجت و عام است رحمتش از شرق تا به غرب جهان،نه بزرگتر قلب من و تو است حدود حکومتش قارون اگر شود همه ی عمر چون گداست در محضر تو هرکه بنازد به ثروتش این سو پدربزرگ حسن آن طرف حسین باید که غبطه خورد به شکل سیادتش بوده علی اگرچه پسرخوانده ی نبی گشته محمد اِبْنِ علی با ولادتش داییش قاسم است و رقیه ست عمه اش از این مسیر رفته به زهرا شباهتش همبازی رقیه و دلواپس عمو شد شرح روضه مدت عُمر امامتش در ظاهرش گرفتن مجلس برای علم در اصل شرح روضه فقط بوده علتش
صفای طیبه دارد، صفای ماه رجب که عالمی شده مست از دعای ماه رجب ‏⠀ قسم به دوست پراز فیض ورحمت است این ماه مباش غافل از اوج صفای ماه رجب ولادت سه امام و رسالت نبوی فزوده بر برکات و بهای ماه رجب مه عبادت وماه طواف قبر حسین شدست موجب عزّ علای ماه رجب ‏⠀ مقام و منزلتش نیست کمتر از رمضان بلند باد شکوه و لوای ماه رجب اگر مریض فراقی،  وصال میخواهی تو خود معالجه کن با دواي ماه رجب ‏⠀ بخوان ترانه یا ذالجلال و الاکرام که مشکلت بگشاید خدای ماه رجب قبیله ی رجبیّون به محشر آزادند خوش آن دلی که شود آشنای ماه رجب ‏⠀ به سجده سر بگذار وعروج کن بر عرش سرود نور بخوان با نوای ماه رجب بخوان نماز ومناجات کن به خلوت شب که بهرمند شوی ازعطای ماه رجب شبی خوش است "کلامی" برات می بخشند به حرمت صلوات ودعای ماه رجب. ‏⠀‏
دائم به لب اهل ولا ناد علی است تسکین دل غمزدگان یاد علی است هر ماه به دل حرف نهانی دارد خوشبخت رجب، که ماه میلاد علی است
شده کارم پیاپی و مادام ذکر یاذالجلال والاکرام طلب عفو دارم این ایام مِن جمیع الذنوبِ والآثام یا من أرجوه ، عشق حیدر را  واصرف از اعتقاد من شر را أعطنی کلَّ خیر ، کوثر را أعطنی جرعه جرعه ساقی ! جام گر غریبم گر آشنا هستم گر اسیرم اگر گدا هستم از یتیمان مرتضی هستم کیست غیر از علی ابوالایتام بی علی در گلو فغانی نیست در گلوی مناره جانی نیست بی علی هیچ جا اذانی نیست گو صداها رها شود بر بام أشهدُ أنَّ از علی دینم چون علی دیده ام خدابینم أشهدُ أنَّ حیدر آیینم أشهدُ أنَّ مرتضی اسلام در جزا بی علی عبوری نیست بی علی شادی و سروری نیست تا نخواهد شراب و حوری نیست بی علی جنت است بی إِنعام هستِ حیدر به هستِ فاطمه است تا علی پای بست فاطمه است نار و جنت به دست فاطمه است او نخواهد نمی کند اقدام