eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
929 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نه گنبد نه حرم نه آستانی نه خادم تا از او پرسی نشانی زیارت نامه ی این چار قبر است عزا و اشک و آه و نوحه خوانی
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن مادر افکند مرا در یم احسان حسن روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن از همان روز شدم بي سر و سامان حسن بر جبینم بنويسيد مسلمان حسن دل خود را سر هر بام هوایی نکنم طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنم رو به هر قبله و هر قبله نمايي نكنم پيش هر سفره كه پهن است گدايي نكنم نان هر سفره حرام است به جز نان حسن چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد چقدر لطف به بیمار جذامي دارد خنده در پاسخ آن سائل شامي دارد وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد همه اينها غزلي هست به ديوان حسن آنکه نامش شده احلی من عسل كيست حسن آنكه بخشندگيش گشته مثل كيست حسن معني حي علي خير العمل كيست حسن مرد نام آور پيكار جمل كيست حسن شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن ارث مظلومیت از غربت بابا دارد قد خم ،سینه ی خون ،دیده ی دریا دارد جگری سوخته از زخم زبانها دارد گر بگوییم غریب الغربا جا دارد خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن زهر آمد به سراغش جگرش ريخت به هم جگرش ريخت به هم بال و پرش ريخت به هم زينبش آمد و چشمان ترش ريخت به هم همه ي خاطره ها در نظرش ريخت به هم دل پريشان شده از حال پريشان حسن چقدر سخت گذشته است به او در کوچه چه مراعات نظیریست حسن ،در ، کوچه باز هم خاطره ی گریه و مادر کوچه قاتل جان حسن می شود آخر کوچه کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن (چشم نامرد به ناموس علي تا افتاد) وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد خواست تا پا بشود باز هم اما افتاد شعله ي آه كشد سينه ي سوزان حسن
غزل مصیبت-سالگرد تخریب قبور بقیع خانه خراب کرده مرا قبرِخاکی اَت این روضه کُشته فاطمه را قبرِخاکی اَت شاهِ کَرَم امیرِحَرَم صاحبِ عَلَم شد آتشی به سینۀ ما قبرِخاکی اَت افتاده سایۀ عَلَمَت برسَرَم ولی... بی سایه بان وُ صحن وُ سرا قبرِخاکی اَت قابی به پیشِ زائرتان درزیارت است دیوار وُ شبهِ پنجره ها قبرِخاکی اَت صحنِ چهار نورِخدا سوت وُ کور وُ تار سرفصل وُ متنِ روضۀ ما قبرِخاکی اَت باید بمیرم از غمِ اربابِ بی کفن دق می دهد مرا به خدا قبرِخاکی اَت بارانِ چشم هایِ تَرَم ندبه خوان شده شد ندبه خوان به امرِخدا قبرِخاکی اَت
عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی من معصیت کردم ولیکن تو حیا کردی دادی جوابم را تو بی چون و چرا اما چون و چرا کردم مرا وقتی صدا کردی ای وای از آن نیمه شب هایی که آقاجان من خواب بودم تو به حالم گریه ها کردی من که همیشه جای مرهم ، درد تو بودم ماندم برای چه تو دردم را دوا کردی دورت بگردم من ، فقط بین رفیقانم حق رفاقت را تو جانانه ادا کردی از یاد برم عزت من از کجا بوده از بس به این سائل عطای بی ریا کردی غم نیست گر بسته است بر رویم همه درها وقتی در ِ رحمت به روی من ، تو وا کردی آقا دعا کن زنده باشم من ببینم که تو در مدینه چار تا جنت بنا کردی جانم فدای سفره ام البنینی که هر صبح شنبه در مدینه تو به پا کردی
زیاد شعر نگفتیم در رثای بقیع زیاد پر نگشودیم در هوای بقیع چه روضه ها که نخواندند روضه خوان هامان چه گریه ها که نکردیم پا به پای بقیع همیشه هشتم هر ماه روضه می گیریم به یاد هشتم شوال و ماجرای بقیع هنوز مادر عباس روضه می خواند تنیده در نفس باد روضه های بقیع و شاعری که دلش را به دست باران داد نوشت غربت بی انتها به جای بقیع نوشت پیکر زهرا میان این خاک است کجاست مرقد زهرا بگو کجای بقیع خدا کند که بیاید همان که می سازد (چهار گنبد فیروزه ای برای بقیع)
چارتا گنبد کنار هم ، عجب قابی ! که نیست خیره ام‌ شبها به سمت چار مهتابی که نیست چارتا اذن دخول از چارتا باب المراد می روم سمت بهشت از چارتا بابی که نیست گوشه ی صحن حسن می ایستم با احترام دلخوشم در آرزوهایم به آدابی که نیست در میان زائران گاهی به کنجی قانعم گرم قرآن خواندنم در کنج سردابی که نیست با دو رکعت عاشقی بالای سر ، حالم خوش است سجده کردم بارها در بین محرابی که نیست می روم نزدیک سقّاخانه ی ام البنین تشنه ام ، باید بنوشم جامی از آبی که نیست خادمی می بیندم هرگاه پلکم بسته ماند با پر قو می شوم بیدار از خوابی که نیست صحن و ایوان و رواقی نیست شاید ، من ولی حاجتی دارم که می گیرم از اربابی که هست
  دل شکسته ی من تا که آشنای بقیع است همیشه و همه جا بر لبم نوای بقیع است بگو چگونه ننالم که دل بسان کبوتر پریده از قفس سینه در هوای بقیع است صدای زمزمه ی زائران گنبد خضرا دم غروب پر از شور لحظه های بقیع است قسم به چار امامی که خفته در دل خاکند که عرش جلوه ای از صحن با صفای بقیع است هنوز اشک علی - این زلال حسرت و اندوه - چراغ غربت شب های بی صدای بقیع است فرشتگان خدا خاکبوس این حرم نور بهشت با همه دارائی اش گدای بقیع است
چون کفتر خسته روی دیوار بقیع باشد دل عاشقان گرفتار بقیع تا مشتری اش مهدی زهرا باشد گرم است همیشه گرم ، بازار بقیع
نه گنبد نه حرم نه آستانی نه خادم تا از او پرسی نشانی زیارت نامه ی این چار قبر است عزا و اشک و آه و نوحه خوانی
نه گنبد نه حرم نه آستانی نه خادم تا از او پرسی نشانی زیارت نامه ی این چار قبر است عزا و اشک و آه و نوحه خوانی
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن مادر افکند مرا در یم احسان حسن روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن از همان روز شدم بي سر و سامان حسن بر جبینم بنويسيد مسلمان حسن دل خود را سر هر بام هوایی نکنم طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنم رو به هر قبله و هر قبله نمايي نكنم پيش هر سفره كه پهن است گدايي نكنم نان هر سفره حرام است به جز نان حسن چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد چقدر لطف به بیمار جذامي دارد خنده در پاسخ آن سائل شامي دارد وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد همه اينها غزلي هست به ديوان حسن آنکه نامش شده احلی من عسل كيست حسن آنكه بخشندگيش گشته مثل كيست حسن معني حي علي خير العمل كيست حسن مرد نام آور پيكار جمل كيست حسن شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن ارث مظلومیت از غربت بابا دارد قد خم ،سینه ی خون ،دیده ی دریا دارد جگری سوخته از زخم زبانها دارد گر بگوییم غریب الغربا جا دارد خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن زهر آمد به سراغش جگرش ريخت به هم جگرش ريخت به هم بال و پرش ريخت به هم زينبش آمد و چشمان ترش ريخت به هم همه ي خاطره ها در نظرش ريخت به هم دل پريشان شده از حال پريشان حسن چقدر سخت گذشته است به او در کوچه چه مراعات نظیریست حسن ،در ، کوچه باز هم خاطره ی گریه و مادر کوچه قاتل جان حسن می شود آخر کوچه کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن (چشم نامرد به ناموس علي تا افتاد) وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد خواست تا پا بشود باز هم اما افتاد شعله ي آه كشد سينه ي سوزان حسن
به خوابم آمده بودی سعادتی متفاوت مدینه آمده بودم به دعوتی متفاوت نه خادمی و قشونی نه سقف بود و ستونی به مرقد تو رسیدم امارتی متفاوت چه بود در حرمت خشت و خاک و تابش خورشید چراغ و آینه کاری و ساعتی متفاوت نه وقت اشک قلیلی نه جای هیچ دخیلی سلام دادم و رفتم زیارتی متفاوت اگر چه صحن و رواق و ضریح تو همه خاکی شبیه چادر زهراست، ساحتی متفاوت به خاک کرب و بلا سجده می‌کنیم ولیکن مزار تو دل  زهراست  تربتی متفاوت چه ذوالفقار بگیری چه صلح را بپذیری علی دیگری آری به هیبتی متفاوت ز شام آمد و دشنام داد و خانه ات آمد چه دید دشمنت از تو کرامتی متفاوت دلاوران همه مقهور در برابر فتنه جمل به چشم تو پی شد به ضربتی متفاوت به جنگت آینه! چون آمدند آه کشیدی غنیمت است دم تو غنیمتی متفاوت مرنج صبر مجسم جهان معاویه خواه است تو حاکم دل مایی حکومتی متفاوت غریب ماندی و رفتی به جنگ زخم زبان‌ها و صلح کردی و این شد شجاعتی متفاوت نه محرمی نه حبیبی به خانه نیز غریبی تو مبتلا شده بودی به غربتی متفاوت به اشکهای برادر نگاه کردی و گفتی ((که روز توست یگانه!)) وصیتی متفاوت گل است زیور تابوت خلق موقع تشییع به روی جسم تو تیربر است زینتی متفاوت