eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
663 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای ناله ی یار دلغمین مهدی جان آرامش دلهای حزین مهدی جان در هر سحر جمعه تو را می خوانیم یابن النجباءالاکرمین مهدی جان
آری که بساط گریه جور است امشب دست من از آغوش تو دور است امشب هر طفل تو گوشه ای زمین گیر شده ست این خانه چقدر سوت و کور است امشب این شهر بدون فاطمه زیبا نیست امید علی بود ولی حالا نیست همسایه بخواب ، راحت و آسوده امشب که صدای گریه زهرا نیست ای جان علی ، عزیز من ، شرمندم بعد از تو فقط به تار مویی بندم خود را به دل خاک سپردم زهرا با دست خودم گور خودم را کندم ای وای چقدر مجتبایت غم خورد ای کاش علی از این مصیبت میمرد همسایه که از گریه تو شاکی بود امشب ز در خانه تو هیزم برد با خاطره نان تو غم میخوردیم از سردی دستان تو غم میخوردیم زهرا احدی غذا نیاورد ولی امشب من و طفلان تو غم میخوردیم
به جای مادر به دنیا هر سری را در حقیقت همسری باشد مگر ذات خداوندی که او را مظهری باشد خدا با آن که در خلقت فضیلت داد بر آدم به نسل آدمش افضل به حق پیغمبری باشد همان پیغمبر خاتم که از عمر شریف او را یکی دختر در این عالم چو یکتا گوهری باشد مگو دختر که پیغمبر به او امّ ابیها گفت بدین قدر و شرف لایق کدامین مادری باشد ندارد غم رسول حق اگر مادر نبود او را که از مادر نکوتر این چنینش دختری باشد خدا پیغمبر خود را چنین کوثر عطا کرده خوش آن دریای رحمت کاین چنینش کوثری باشد پیمبر داده کوثر را به دست ساقی کوثر که ساقی را از این کوثر شبیر و شبری باشد بیا ای دل جمال حق بحق از روی زهرا بین که حق را در رُخ این مه نمای دیگری باشد وگر خواهی خدا بینی بیا با دیدهٔ حق بین فروغ حق تعالی بین چه نیکو منظری باشد چه گویم من به توصیف آنچنان بانوی عظمیٰ را که همچون حیدر صفدر گرامی شوهری باشد نمی‌بودی اگر زهرا نبودی بر علی همسر و زهرا را به جز مولا نه لایق همسری باشد بس اندر قدر و شأن او که بر احقاق حقّ خود در آن هنگامهٔ محشر ورا خود محشری باشد بپا در محشر کبریٰ کند چون محشر اکبر به دست او قماط پر ز خون اصغری باشد به احسان و به لطف او بود« امّید» بیش از این که چون او را به مثل من غلام و نوکری باشد # محمد موحدیان قمی https://eitaa.com/madhanshora
فاطمیه خط به خط درس ِ ولایت پروری ست استقامت راهِ زهرایی ست(س) راهِ مادری ست غزه و لبنان و سوریه نبردش حیدری ست حملهٔ شیرانِ ایرانی یقیناً خیبری ست یاری از حق را نکن تعطیل؛ یازهرا(س) بگو نذر نابودی اسرائیل؛ یازهرا(س) بگو درس ِ -ماندن با امام- از کربلا باید گرفت رزقِ -محکم ایستان در بلا- باید گرفت محفلی سرشار از ذکر و دعا باید گرفت إذنِ فتحِ قدس را در روضه ها باید گرفت گریه کن در روضه با تحلیل؛ یازهرا(س) بگو نذر نابودی اسرائیل؛ یازهرا(س) بگو بازهم لشکرکشی کرده ست ابلیس ِ جهود قتل عام مسلمین با دستِ قوم ِ بی وجود هر چه آتش هست بر می خیزد از گورِ یهود میشود برچیده با دستانِ حزب الله زود مثلِ امواجِ فرات و نیل؛ یازهرا(س) بگو نذر نابودی اسرائیل؛ یازهرا(س) بگو نفْس را از بندِ هیچ و پوچ ها آزاد کن در وجودت باورِ رزمندگی ایجاد کن باورِ دشمن-ستیزی را بیا فریاد کن پس را؛ را یاد کن تا مقامش را کُنی تجلیل؛ یازهرا(س) بگو نذر نابودی اسرائیل؛ یازهرا(س) بگو هر چه باطل؛ بیشتر شرّ و حماقت میکند از فلسطین بیشتر ایران حمایت میکند محضِ این کفتارِ صهیون که جنایت میکند- غرّش ِ یک وعدهٔ صادق کفایت میکند پابه پایِ فاتح و سجّیل؛ یازهرا(س) بگو نذر نابودی اسرائیل؛ یازهرا(س) بگو لحظهٔ فتح الفتوح است و مشخص میشویم عاقبت آسوده از این قوم ِ نارَس میشویم شاهدِ مرگِ نتانیاهویِ ناکَس میشویم زائر هر سالهٔ بیت المقدس میشویم دولت حق میشود تشکیل! یازهرا(س) بگو نذر نابودی اسرائیل؛ یازهرا(س) بگو میرویم و بر شهادتنامه امضا میرسد إذن، از فرماندهٔ کلّ قوا؛ تا میرسد و دارد نوبتِ ما میرسد این نبرد آخر به ویرانیِ حیفا میرسد تا سپاهِ حق شود تکمیل؛ یازهرا(س) بگو نذر نابودی اسرائیل؛ یازهرا(س) بگو منجی عالم می آید! میشود وقتِ قیام کعبه گفته منتظر باشید! می آید امام میرسد مولایمان با ذوالفقارِ انتقام هست بی تردید، کارِ ظالمان، دیگر تمام گشته در امرِ فرج تعجیل؛ یازهرا(س) بگو نذر نابودی اسرائیل؛ یازهرا(س) بگو!
زهرا گذشت و خاطره‌‏هایش هنوز هست در مسجد مدینه، صدایش هنوز هست شهری که بود شاهد اندوه فاطمه سرشارِ موجِ گریه، فضایش هنوز هست در کوچه‌های غم‌زده و بی‌فروغ شهر هرجا نظر کنی، ردِ پایش هنوز هست از بوستان عترت یاسین و باغ وحی، گل رفت و باز، عطر وفایش هنوز هست سوز مصیبتش نشد از سینه‌ها برون آن داغ بر دل همه، جایش هنوز هست در خانه‌ای که فاطمه چون چلچراغ بود نور و صفا به صحن و سرایش هنوز هست در آستانۀ‌ درِ آن روضۀ بهشت بانگ و نوای وا اَبتایش هنوز هست راز و نیاز فاطمه را تا شود گواه محراب هست و موج دعایش هنوز هست گر سر زند به کلبۀ احزان او کسی پی می‌‏برَد که شور و نوایش هنوز هست دست ستم اگرچه فدک را از او گرفت، آن خطبۀ بلیغ و رسایش هنوز هست رسم شهیدپروری از اوست یادگار؛ شور حسین و کرب‌و‌بلایش هنوز هست تا انتقام مادر خود را کِشد ز خصم مهدی- که باد جان به فدایش- هنوز هست در دست او صحیفۀ زهرا امانت است؛ آیینۀ تما‌م‌نمایش هنوز هست گر نیستیم قابل دیدار او «شفق» ما را به سینه، شوق لقایش هنوز هست
آن شب که دفن کرد علی بی‌صدا تو را خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را در گوش چاه، گوهر نجوا نمی‌شکست ای آشیانِ درد، علی داشت تا تو را ای مادرِ پدر، غمش از دست برده بود همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را زین درد سوختیم که ای زُهرۀ منیر کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک پیدا نخواست غیرتِ شیر خدا تو را دفن شبانۀ تو که با خواهش تو بود فریاد روشنی‌ست ز چندین جفا تو را تا کفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را! یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را... تحریف دین، فراق پدر، غربتِ علی انداخت این سه دردِ مجسّم ز پا تو را... دادند در بهای فدک آخر ای دریغ گلخانه‌ای به گسترۀ کربلا تو را... پهلو شکسته‌ای و علی با فرشتگان با گریه می‌برند به دارالشفا تو را دارالشفای درد جهان، خانۀ علی‌‌ست زین خانه می‌برند ندانم کجا تو را؟!...
چه کنم ؟ آتشی افتاده به جانم ، چه کنم ؟ آتش از آب دو چشمم ننشانم چه کنم ؟ با حضور تو ، به من خانه نشینی سهل است گر نمانی تو و من بی تو بمانم ، چه کنم ؟ تو در این شهر ، فقط در به رخم باز کنی ” ای همیشه نگرانم ، نگرانم چه کنم ؟ “ زرِهم پشت ندارد ، به تو پشتم گرم است بی سپر بعد تو با خصم گرانم چه کنم ؟ گوشه ی خانه ، من و چار جگر گوشه ی تو غم ز شش سمت گرفته به میانم چه کنم ؟ در ره مسجد و خانه به زمین می خوردم از همان موقع شده ورد زبانم ” چه کنم ؟ “ من که هر کس گرهی داشت کمک از من خواست گرهی خورده به کارم که ندانم چه کنم ؟  زود ای عمر علی می روی از دست علی  بی تو بر ماندن خود نیست گمانم ، چه کنم ؟ استاد حاج علی انسانی https://eitaa.com/madhanshora
دلم تنگ نگات میشه عزیزم به یاد چشم سرخت،اشک می ریزم دعا کن، یاس در خاک آرمیده همینجا از کنارت بر نخیزم گلاب اشک سر خاکت میارم پس از تو ابرم و دائم می بارم جوون زیر خاکم ای که بی تو به زنده موندنم شوقی ندارم با سیلی چشماتو از من گرفتند حسودا انتقام از زن گرفتند جلو چشمام غلافای چهل مرد زدند و قتلتو گردن گرفتند کجایی خونمونو غم گرفته درِ خونه برات ماتم گرفته حسین و زینب و آروم کردم حسن جانت ولی باز دم گرفته عزادارم ولی تنها و بی یار منم و این سه چارتا طفل غمخوار تو رفتی و نگفتی من می مونم پس از تو با غم مسمار و دیوار صدات مونده توی خونه هنوزم پس از این من به جای تو می سوزم تو رفتی و حالا غرق خجالت نگامو به در و دیوار می دوزم
خانه شد روی سرم آوار بعد از رفتنت کشت ما را این در و دیوار بعد از رفتنت ای شب قدر علی! قدر تو را نشناختند مانده بر جا حسرت بسیار بعد از رفتنت آه و نفرین بر کسی که نور چشمم را گرفت هست دنیا پیش چشمم تار بعد از رفتنت فاطمه جان! یک تنه بودی برایم یک سپاه لشکر از کف داده‌ام انگار بعد از رفتنت مردم از جانبازیت دارند صحبت می‌کنند در میان کوچه و بازار بعد از رفتنت خواب راحت رفته از چشمان زینب فاطمه نیمه شب‌ها می‌شود بیدار بعد از رفتنت داغ سنگینت نه تنها پشت حیدر را شکست خم شده حتی قد مسمار بعد از رفتنت خاطراتی که در این نُه سال با هم داشتیم روز و شب هی می‌شود تکرار بعد از رفتنت یاد تو دائم می‌افتم فاطمه، بی‌اختیار برده‌ام نام تو را صدبار بعد از رفتنت قاتلانت گفته‌اند از غصهْ زهرا درگذشت! جرم خود را می‌کنند انکار بعد از رفتنت فاطمه! چیزی نگفتی، فضه هم حرفی نزد همچنان ناگفته است اسرار بعد از رفتنت کشتن تو ابتدای ظلم بر آل علی است وای از این قوم جنایتکار بعد از رفتنت @hadithashk
خانه شد روی سرم آوار بعد از رفتنت کشت ما را این در و دیوار بعد از رفتنت ای شب قدر علی! قدر تو را نشناختند مانده بر جا حسرت بسیار بعد از رفتنت آه و نفرین بر کسی که نور چشمم را گرفت هست دنیا پیش چشمم تار بعد از رفتنت فاطمه جان! یک تنه بودی برایم یک سپاه لشکر از کف داده‌ام انگار بعد از رفتنت مردم از جانبازیت دارند صحبت می‌کنند در میان کوچه و بازار بعد از رفتنت خواب راحت رفته از چشمان زینب فاطمه نیمه شب‌ها می‌شود بیدار بعد از رفتنت داغ سنگینت نه تنها پشت حیدر را شکست خم شده حتی قد مسمار بعد از رفتنت خاطراتی که در این نُه سال با هم داشتیم روز و شب هی می‌شود تکرار بعد از رفتنت یاد تو دائم می‌افتم فاطمه، بی‌اختیار برده‌ام نام تو را صدبار بعد از رفتنت قاتلانت گفته‌اند از غصهْ زهرا درگذشت! جرم خود را می‌کنند انکار بعد از رفتنت فاطمه! چیزی نگفتی، فضه هم حرفی نزد همچنان ناگفته است اسرار بعد از رفتنت کشتن تو ابتدای ظلم بر آل علی است وای از این قوم جنایتکار بعد از رفتنت
اگر هستی ز غم بی تاب بی تاب اگر شادی شده نایاب نایاب اگر غافل شدی در کل هفته... غروب جمعه را دریاب دریاب
حوصله دیگر ندارم کاش می‌بردی مرا فاطمه با رفتن خود خوب پژمردی مرا بعد دفنت محرم حیدر قرارم رفته است خلق می‌دانند من دار و ندارم رفته است باعث درماندگی‌ها درد پنهان من است این در آتش گرفته قاتل جان من است قبل از آنکه مجلس ختمی بگیرم فاطمه کاش یک بابی شود تا که بمیرم فاطمه زندگی با دشمنان یک گوشه از صبر علی است خانه بی فاطمه خانه که نه قبر علی است من عزادار تو زهرا بین دیوار و درم یک طرف زینب به سینه می‌زند وای مادرم گو چه سازم فاطمه جان این در و دیوار را یا چه سازم بی‌حیایی نوک مسمار را
ای خوش آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم دیده از دیدار رخسارش منور داشتیم هرکسی جسم عزیزش روز بردارد ولی ما که نعش مادر خود را به شب برداشتیم کاش آن روزی که تنها مادر مارا زدند ما یکی را در میان کوچه یاور داشتیم کاش محسن را نمی کشتند تا ما غنچه ای یادگار از آن گل رعنای پرپر داشتیم کاش آن ساعت که دانستیم بی مادر شد یم جای آغوشش به خاک تیره بستر داشتیم این درو دیوار می گرید به حال ما که ما مادری بشکسته پهلو پشت این در داشتیم مادر ما رفت از دنیا  در آن حالی که ما گریه بر حالش سر قبر پیمبر داشتیم
ای کشته ی ولایت من آه فاطمه تنها انیس غربت من آه فاطمه حالا که می روی اسدالله را ببین! درهم شکست هیبت من آه فاطمه من با یتیم های تو روضه گرفته ام یک سر بزن به هیئت من آه فاطمه من زخم خورده ی اُحُدم،  زخم بازویت سنگین ترین جراحت من آه فاطمه شرمنده ام من از تو که زهرای من تورا خیلی زدند بابت من آه فاطمه خارم به چشم و در گلویم استخوان نشست رفتی و رفت قدرت من!  آه فاطمه رفتی و خنده های مغیره شروع شد دشمن کند شماتت من آه فاطمه من راضی ام به هر چه خداوند راضی است هجران توست قسمت من آه فاطمه در قلب توست غربت من یا حبیبتی در قبر توست تربت من آه فاطمه حالا چه پاسخی بدهم من به مصطفی؟! "استُرجِعَت" امانت من آه فاطمه طبق وصیت خود تو گریه بر حسین گشته تمام همت من آه فاطمه زهرا به پهلوی پسرم نیزه می زنند.. از روی بغض و نفرت من آه فاطمه مثل تو زینبینِ مرا سخت می زنند بر می خورد به غیرت من آه فاطمه..
حال مرد داغ همسر دیده را کمتر بپرس دیدن داغ جوان سخت است ، از حیدر بپرس پهلوانان را غم ناموس میکوبد به خاک باورش سخت است اما از یل خیبر بپرس معذرت میخواهم از سادات ، روضه باز شد زود بار انداختن سخت است از مادر بپرس معنی لاغر شدن از درد پهلو را فقط از همان مادر که شد هم سطح با بستر بپرس ظاهرا اسمش مسلمان بود اما پشت در با لگد طوری به آن در زد که از کافر بپرس قل چماقان میزدند و مرتضی کت بسته بود بعد از آن دیگر نمیدانم چه شد از در بپرس بین یک لشکر زمین خوردن دوباره پا شدن کار مردان است این را از علی اکبر بپرس . . دیدن داغ جوان سخت است آه از کربلا حال بابای مصیبت دیده را کمتر بپرس تکه هایش را اگر پیدا نکردی روی خاک جایشان را از نوک سر نیزه‌ی لشکر بپرس
این غریبی که ز دنیا رفته دنیای من است اینکه خوابیده است زیر خاک زهرای من است درب خانه سوخت و با بخت من همرنگ شد بعد از او تنها سیاهی رنگ دنیای من است بعد از این راحت بخوابید آی مردم ،پر کشید اینکه خاموش است دیگر شمع شب‌های من است رفت جانم، مانده‌ام!جسمم چگونه مانده است زنده ماندن بعد زهرایم معمای من است آرزویم خاک شد با او در این غربت فقط رفتن از دنیای بی زهرا تمنای من است جای من در کوچه رفت و جای من دستش شکست خانه تاریک قبر همسرم جای من است پیش چشمم ضربه ها چشمان او را تار کرد روضه خوان این مصیبت چشم بینای من است غربت من با جراحات تنش همدست شد نیمی از قد کمان فاطمه پای من است بعد از این من ماندم و یک خانه بی فاطمه تلخ‌تر از تلخی امروز فردای من است
هم منزلتی عظیم داری هم طایفه ای کریم داری پیداست از اینهمه عزادار مادر ، چقدر یتیم داری
  منم شمعی که از جان دادن پروانه میلرزد به روی گونه هایم اشک، دانه دانه میلرزد از آن روزی که دشمن پشت پا بر هستی من زد دل ویـرانـه‌ام از دیـدن بیـگـانه میلرزد چرا از من حسن حرف دلش را می‌کند پنهان چه بغضی در گلو دارد که بی‌تابانه میلرزد حسینم روضۀ دیوار و در هر لحظه میخواند زمین و آسمان همراه این دردانه میلرزد پریشان است موی کودکانم، فاطمه برگرد ببین با آه طفلان تو دارد شـانه میـلرزد چه آمد بر سر این خانه بعد از رفتنت بانو صدای در که می‌آید تـمام خانه میلرزد
دوست دارم از غمت یا فاطمه تنها بگریم از یتیمان تو پنهان، در دل شب‌ها بگریم دوست دارم بنگرم بر آسمان پر ستاره تا سحر با یاد تو، ای زهرۀ زهرا بگریم دوست دارم در شب سوگ تو ای ماه مدینه در کنار قبر تو آیم، تک و تنها بگریم دوست دارم چون که وارد می‌شوم در خانۀ تو سر به دیوارش نهم، از محنت دنیا بگریم دوست دارم سر فرود آرم منِ بی‌کس به چاهی برکشم فریاد غربت، های‌های آنجا بگریم دوست دارم زینب من اشک چشمانم نبیند گه به نخلستان و گاهی در دل صحرا بگریم دوست دارم چون که افتد بر یتیمانت نگاهم از غم امروزشان، وز غصّۀ فردا بگریم..
آن بیتِ نکو سرشت را سوزاندند آن خانه ی نورخِشت را سوزاندند یک عده جهنمیِ آتش در دست آن روز درِ بهشت را سوزاندند
ای محرم غم های من، ای نو گل رعنای من زهرای من زهرای من، زهرای من زهرای من خیز و ببین غو غا شده، دیگر علی تنها شده من ماندم و غم های من، زهرای من زهرای من پیراهن از خون ترت، مانده به نزد دخترت آن دختر تنهای من، زهرای من زهرای من با مرگ تو ای همسرم، بشکسته رکن دیگرم شد کوی تو ماوای من، زهرای من زهرای من زینب به یاد مادر است، چشمش به مسمار در است بگرفته او دامان من، زهرای من زهرای من مضطر شدم مضطر شدم، مرغ شکسته پر شدم ای هم نوای نای من، زهرای من زهرای من گاهی حسینت نیمه شب، از من کند مادر طلب ای هم دم غم های من، زهرای من زهرای من از خون پهلویت اثر، مانده بر آن دیوار و در بین چشم خون آلای من، زهرای من زهرای من
سکوت و اشک و احیا و  علی بود کبودی ها  و   غم ها  و  علی بود به روی دوش یک تابوت ، اما شب تشییعِ  زهرا  و  علی بود
بمیرم! که گوشه‌ی اتاق تو شمعی روشنه به اشتیاق تو من صبورم ولی خُب خودت بگو "کَیفَ اَصبِرُ علی فِراق" تو؟
زندگی با من مظلوم مدارا نکند مرگ هم عقده‌ای از مشکل من وا نکند ای امید دل من تا که تو رفتی ز برم دل ماتم‌ زده‌ام جز تو تمنّا نکند کارم از گریه گذشته‌ست، غمم نیز ز حد دل غمگین مرا نیز تسلّی نکند غمگسار دل من بعد تو جز زینب نیست غیر از او اشک مرا پاک ز سیما نکند شمع‌سان سوزم و زینب شده پروانۀ من آخر از سوختن، این غمزده پروا نکند این در سوخته را کز تو نشان‌ها دارد چه کنم تا که حسین تو تماشا نکند مخفیانه دل شب سوی مزارت آیم که کسی قبر تو را فاطمه! پیدا نکند «رستگار» آرزوی طوف حریمت دارد در ره کعبه جز این قبله تماشا نکند
چه کنم؟ آتشی افتاده به جانم، چه کنم؟ آتش از آب دو چشمم ننشانم، چه کنم؟ با حضور تو، به من خانه‌نشینی سهل است گر نمانی تو و،‌ من بی‌تو بمانم، چه کنم؟ تو در این شهر فقط در به رخم باز کنی ای همیشه نگرانم، نگرانم، چه کنم؟ زرِهم پشت ندارد،‌ به تو پشتم گرم است بی سپر بعد تو، با خصم گرانم، چه کنم؟ گوشه خانه، من و چار جگر گوشه تو غم ز شش سمت، گرفته به میانم، چه کنم؟ زود ای عمر علی می‌روی از دست علی بی‌تو بر ماندن خود نیست گمانم، چه کنم؟
غربتم گشت در این شهر زبانزد زهرا رفتی و آنچه نباید سرم آمد زهرا زندگی تلخ تر از مرگ برایم شده است بین این دو شده ام سخت مردد زهرا دردم این است مغیره سر منبر رفته ! حرف دین‌ می زند آن واعظ مرتد زهرا مجلس ختم گرفتم حسنت ریخت بهم هیچ کس از در و همسایه نیامد زهرا چه کنم‌ بابت این طرز امانت داری !؟ شرم دارد علی از روی محمد زهرا چه کنم ثانیه ای زینبت آرام شود !؟ شده دلتنگی او بیشتر از حد زهرا سرخی چشم حسینت، ته گودالم برد جگر سوخته ام سوخت مجدد زهرا
گلاب اشک سر خاکت میارم پس از تو ابرم و دائم می بارم جوون زیر خاکم ای که بی تو به زنده موندنم شوقی ندارم با سیلی چشماتو از من گرفتند حسودا انتقام از زن گرفتند جلو چشمام قلافای چهل مرد زدند و قتلتو گردن گرفتند کجایی خونمونو غم گرفته درِ خونه برات ماتم گرفته حسین و زینب و آروم کردم حسن جانت ولی باز دم گرفته عزادارم ولی تنها و بی یار منم و این سه چارتا طفل غمخوار تو رفتی و نگفتی من می مونم پس از تو با غم مسمار و دیوار صدات مونده توی خونه هنوزم پس از این من به جای تو می سوزم تو رفتی و حالا غرق خجالت نگامو به در و دیوار می دوزم
چو گنج از چه به خاك سیه نهان شده ای گل همیشه بهارم چرا خزان شده ای تو زهره ی فلكی زیر خاك جای تو نیست برآر سر ز لحد، خشت متكای تو نیست كنون ز خانه به خوشحالی تو آمده ام برآر سر كه به جا خالی تو آمده ام مرا ببر كه مقامات عالی‌ت بینم چسان به خانه روم جای خالی‌ت بینم گرفته از چه ترا خاك تیره در آغوش تو ای چراغ نبوت چرا شدی خاموش ز همدمی من غم رسیده ی مهجور چه دیده ای كه شدی نو عروس حجله ی گور ز چیست گشته ترا خاك تیره منزلگاه مرا برای چه بنشانده ای به خاك سیاه ز جای خیز كه با هم همی شبانه رویم مرا ز داغ مكش، خیز تا به خانه رویم كه طفلهای یتیم تو بی قرار تواند دو چشم من، حسنینت در انتظار تواند
اضطرابِ دل زارم ، نگران حرمم غزلی بر سَرِ دارم ، نگران حرمم خبر آشفته رسیده به غزلهای دلم خسته از شعر و شعارم ، نگران حرمم گرچه خشکیده به لبها رجز غیرتها من که لبریز هوارم ، نگران حرمم چشم ما بر لب مولای زمانه باشد شیعه ی صبرِ نگارم ، نگران حرمم درد مردم همه نان و پی آسایش خود ... منکه فکر غم یارم ، نگران حرمم ای زبانم بشود لال بقیعش کافیست آه بر غصه دچارم ، نگران حرمم نه مرا رخصت رفتن نه مرا طاقت غم گره افتاده به کارم ، نگران حرمم یادم از بیتِ حزن آمدو از ویرانی... روضه ها را بِشُمارم ، نگران حرمم https://eitaa.com/madhanshora
پیش الطاف خداوند سحر باید رفت  با دل سوخته و دیده تر باید رفت  شمع با گریه سر تربت پروانه نشست  محضر سوخته با خون جگر باید رفت  خبر آمد جگرت سوخته راه افتادیم  خواجه گفته‌ست به دنبال خبر باید رفت به سگ کهف نگفتند بمان امّا ماند گرچه تحویل نگیرند مگر باید رفت؟ سر به سنگ تو نگیرد به لحد می‌گیرد هر کجا که قدم توست به سر باید رفت خانه قبر به هر حال مرا می‌خواند  بار بندید از این خانه دگر باید رفت  پدرم رفت و پی‌اش رفتم و دیدم نجفم خوب گفتند که دنبال پدر باید رفت خون قربانی ما ریخته زین‌جا رد شو خون پامال تو هستیم و هدر باید رفت پسرم از جگر سوخته‌ام یاد گرفت مثل پروانه در آغوش خطر باید رفت بهترین رزق سر سفره مادر گریه است در دل بحر پی درّ و گوهر باید رفت https://eitaa.com/madhanshora