#برگ5⃣1⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب سوم
مزعل دلخور گفت:
"اما بنی کعب طفل نیست که گریه کند."
مطرود گفت:
"منظور شیخ مزعل این است که..."
مزعل با تندی به مطرود نگاه کرد:
"خودم می توانم منظورم را بگویم!"
ترکان خاتون باید وارد گفتگو می شد تا بحث بیخ پیدا نکند. خندید.
"حالا به خاطر آشپز کاخ به جان هم نیافتیم. غرض مزاح بود."
ویلسون که لقمه بزرگی در دهان داشت، گفت:
"وقتی شما وارد اصل مطلب می شوید، من خیلی راحت ترم تا با گوشه و کنایه بخواهیم حرف بزنیم."
مطرود سریع گفت:
"بفرمایید! مشکل حل سد. نگفتم با مشورت با مستر ویلسون، می توانیم همه مشکلات را حل کنیم؟!"
ویلسون گفت:
"البته نیمی از مشکلات را."
خزعل پرسید:
"نیم دیگرش چیست؟"
ویلسون نگاهی به مزعل انداخت و گفت:
"این مشکل در عین سادگی کمی پیچیده است، کاش به جای ترکان خاتون، شیخ مزعل این درخواست را می کرد."
مزعل گفت:
"فکر نمی کنم در اصل قضیه تفاوتی باشد."
ویلسون گفت:
"تفاوتش در این است که من هم راحت تر می توانم از شیخ المشایخ تقاضا کنم."
مزعل کمی نگران شد. پرسید:
"تقاضای چی؟"
"آزادی کشتی رانی در کارون جنوبی"
همه از این پیشنهاد شگفت زده شدند، بجز مطرود که لبخند زد. مزعل دست از غذا کشید و بلند شد.
"امکان ندارد!"
ویلسون یک لحظه هم دست از خوردن بر نداشت. گفت:
"یعنی جان برادرتان، ارزش این تقاضا را ندارد؟"
مزعل نگاهی به خزعل انداخت و در مانده از سالن بیرون رفت. خزعل خشمگین از رفتار مزعل بشقاب خود را پس زد. ویلسون رو به ترکان خاتون پرسید:
"واقعا تقاضای من غیر ممکن است؟"
ترکان خاتون پیشاز آن که به مخالفت با در خواست ویلسون فکر کند، به راه حلی برای راضی کردن مزعل می اندیشید.
"در شرایطی که طوایف بزرگ از حویزه تا شوش و زرگان و خفاجیه، هنوز با شیخ الشیوخ بیعت نکرده اند، این تقاضا حکم تجاوز به حقوق این بلاد را دارد."
ویلسون حالا قاشق غذا را زمین گذاشت و با دستمال لبش را تمیز کرد و گفت:...
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با همین فرمون پیش بریم، توپ که گرون بشه میگن ورزش سرطان زاست 😉
@javane_enghelaby
و [ما] در هيچ شهرى هشداردهنده اى نفرستاديم جز آنكه خوشگذرانان آنها گفتند ما به آنچه شما بدان فرستاده شده ايد كافريم و گفتند ما دارايى و فرزندانمان از همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد.
سبأ، ۳۴و ۳۵
#اشرافی_گری
@javane_enghelaby
«بسیجی خامنهای بودن، از سرباز خمینی بودن سختتر است و صد البته شیرینی بیشتری هم دارد...
ما نه امام را دیدیم، نه شهدا را؛ با این حال هم پای امام ماندهایم. هم میخواهیم شهید شویم، به این فکر میکنم این شانهها تا به کی تحمل این بار مسؤولیت را خواهند داشت؟ و این قلب تا به کی خون دل خواهد خورد؟
میدانی؟ غربت بسیجیهای خامنهای را تنها آغوش مهدی (عج) تسکین خواهد بود...»
پیام شهید محمد حسین حدادیان به دوستش 😔
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای (مد ظله العالی): آتش به اختیار یعنی جوان ها و گروه های مؤمن هرکاری که بریشان میسر است انجام دهند. دشمن ضعیف است...
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
#برگ6⃣1⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب سوم
"قصد من فقط رونق ناصری و بازرگانی داخله خوزستان است."
مطرود سخن ویلسون را تکمیل کرد.
"قطعا مستر ویلسون قصد ندارد جهاز جنگی وارد کاروان کنند."
ویلسون گفت:
"منظور فقط کشتی های تجاری و کالاهای بازرگانیست."
خزعل رو به ترکان خاتون کرد و گفت:
"اگر مستر ویلسون این قید را در قرار داد متعهد بشوند، خوب، از نظر من بلا مانع است."
ترکان خاتون لحظه ای فکر کرد. هنوز مطمئن نبود که این قید مزعل را راضی کند.
" شما چند روز مهلت بدهید."
ویلسون با خنده گفت:
"شما ضرب المثل دیگر دارید که می گوید، عجله کار شیطان است."
ترکان خاتون آرام به سمت اتاق مطرود رفت و در زد. اما صدایی نشنید. دوباره در زد. بعد آرام در را باز کرد. صدای مطرود را از پشت سر شنید که به طرف او می آمد.
"بانو! اگر امری بود، می فرمودید بنده خدمت می رسیدم."
ترکان خاتون جا خورد.
"کشیک می کشیدی؟ شیطان!"
وداخل شد و مطرود هم به دنبالش رفت و چاپلوسانه گفت:
"من به همین دلیل توی کاخ هستم تا گزندی به خاندان شیخ مرحوم نرسد."
ترکان خاتون یک باره برگشت و روبروی مطرود ایستاد و خیره نگاهش کرد. مطرود هم در طول سالیان نشان داده بود که نگاه ترکان خاتون را بیشتر می فهمد تا زبانش را. فهمید که ترکان خاتون چیزی از او می خواهد و حالا مطرود باید دل بانو را به دست آورد. ترکان خاتون می دانست که در نهایت باید به گرانفروشی مطرود بدهد، اما تحقیر او کمی آرامش می کرد. مطرود گفت:
"چی باعث شده که بانوی محمره را این طور هراسناک ببینم؟"
ترکان خاتون دندان به هم فشرد و گفت:
"من نه در سرزمین های عثمانی و نه در ایران، رذل تر از تو کسی را نمی شناسم. الان هم شک ندارم که آتش این فتنه از گور تو بلند می شود."
مطرود موذیانه گفت:
"کدام فتنه بانو!؟"
"خزعل و مزعل روز گاری برای هم جان می دادند و حال نزدیک است تا تشنه جان هم بشوند."
"زیر خاک باشم و آن روز را نبینم!"
"تا فردا به تو مهلت می دهم تا چاره ای پیدا کنی."
ترکان خاتون دست در لیفه کرد و کیسه ای زر بیرون آورد و گفت:
"این هم انعامت."
مطرود کیسه را نگرفت. لبخندی کاسبکارانه زد و کمی عقب رفت و گفت:
"پسران شیخ جابر برای من که مطرود زمین و آسمان هستم، بیشتر از این ها ارزش دارند، چه رسد به ترکان خاتون که می خواهند سیاست همه خوزستان را در پس پرده داشته باشند."
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برجام سایه جنگ را برداشت اما از سر ما نه، از سر آمریکا...
نباید اجازه دهیم مثل قضیه برجام نفوذی ها از fatf لقمه بگیرند و در دهان دشمنان بگذارند. ما تا جان در بدن داریم نخواهیم گذاشت چنین اتفاقی در کشور بیفتد...
#نفوذ
#برجام
#fatf
#بی_کفایتی
@javane_enghelaby
هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.
بقره، ۱۲۰
#fatf
#لایحه_استعماری
#ذلت
#خودتحریمی
@javan_enghelaby
ده روزی مانده بود به عیدنوروز۹۶. آمد که جایی سراغ نداری در وقتهای تعطیلاتی بایستم کار کنم؟
گفتم : " اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد . "
خب اگر من بودم قاعدتا برایم مهم بود که چقدر حقوق میدهد؛ بیمه میکند یا نه و ساعت کاریاش به چه شکل است.
اولین سوالش این بود :
سرِ ظهر میذاره برم نماز اولوقت بخونم؟
خاطره ای از شهید مدافع حرم محسن حججی
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@javane_enghelaby
جهانگیری: عدهای حسود در کشور به دنبال زمین زدن ثروتمندان هستند!
کور شه چشمای ورقلمبیده تون که نمیتونید حقوق آب باریکه مسئولین مردمی رو ببینید! حالا چی شده مگه که انقدر شلوغش می کنید؟ یکم حقوق نجومی گرفتن دیگه. حالا هواپیماشونم پله برقی داره طوری نیست که! جشن تولد تو کاخ سعدآبادم که چیز مهمی نیست خودتون مگه جشن تولد نمیگیرید؟! به جای حسودی کردن برید خداروشکر کنید نان هست بخورید، برجام را خدا آورد...
به مسئولین چه ربطی داره که گوشت گرون شده؟ میخواستید پراید رو قاچاق نکنید. اصلا خودتون بمالید، همینه که هست!
تا وقتی چشم ملت موقع رأی دادن بسته باشه و انقلابیون وظیفه بصیرت افزایی شون رو درست انجام ندن، همین آش است و همین کاسه...
#دولت
#گرانی
#جهانگیری
#بی_کفایتی
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای (مد ظله العالی): من میگویم الان ما در نشاط چهل سالگی و آمادگی و قدرت لازم برای حرکت به طرف جلو هستیم، امکانات داریم، ظرفیت داریم، این مشکلاتی که وجود دارد، همهاش قابل رفع است.
گرانی قابل رفع است. کاهش ارزش ریال قابل رفع است. مشکل مسائل تولید داخلی قابل رفع است. اینها همهاش قابل رفع است. یک مقداری صبر، یک مقداری تدبیر، یک مقداری اتحاد و اتفاق، یک مقداری جدیّت در حرکت.
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
#برگ7⃣1⃣
#کتابخوانی
#دشت_های_سوزان
شب سوم
ترکان دریافت که مطرود، زرنگ از آن است که ارزش کار خود را نشناسد. گفت:
"به جای موعظه، بگو چه می خواهی؟"
"جسارتا، مسئولیت جمع آوری مالیات محمره!"
ترکان عصبانی شد. گفت:
"تو رذل تر از آنی هستی که فکر می کردم."
"خدا را شکر که محبت بانوی محمره، حتی شامل اراذل هم می شود."
ترکان گفت:
"مزعل آن قدر از پیشنهاد مستر ویلسون عصبانیست که حتی به من هم اجازه مداخله نداده."
مطرود با همان رذالتی که ترکان خاتون انتظار داشت، لبخندی زد و گفت:
"جلب رضایت شیخ مزعل با حقیر، شما آسوده باشید!"
ترکان کمی آرام شد. بعد با احتیاط بیرون رفت. به جلو در که رسید، مطرود او را صدا زد:
"بانو!"
ترکان ایستاد و سر برگرداند. مطرود گفت:
"تحفه را فراموش کردید."
ترکان خاتون با خشم کیسه را به سوی او پرت کرد. مطرود کیسه را گرفت و بوسید.
"سکه های ترکان خاتون، برکت کیسه رعیت است!"
مطرود در اتاق ویلسون نشسته بود و قهوه می نوشید. ویلسون در اتاق قدم می زد و می اندیشید. گاهی به مطرود نگاه می کرد و می کوشید تا چشم هایش مقصودش را در یابد. اما چشم های مطرود، چنان مات و بت بود که جز مرگ هیچ چیز در آن دیده نمی شد.
ویلسون پرسید:
"این پیشنهاد توست، یا شیخ مزعل؟"
مطرود جرعه ای قهوه نوشید و گفت:
"قبل از گفتگو با شیخ مزعل، توافق با شماواجب است!"
"چه نفعی برای تو دارد؟"
"دوستی با مستر ویلسون."
"و دیگر؟"
مطرود لحظه ای فکر کرد. بعد جرعه دیگری قهوه نوشید و گفت:
"از هر کشتی، یک به ده شیخ مزعل بدهید و یک به صد به مطرود."
ویلسون لبخندی زد و پرسید:
"از آن ها چقدر گرفته ای تا مرا راضی کنی؟"
"به روح پدرم هیچ!"
"توی روح پدر دروغگو!...من موافقم، اما سهم تو فقط تا یک سال میلادی است، نه بیشتر!"
مطرود که انتظار نداشت ویلسون همین را قبول کند، بلند شد و ذوق زده بیرون رفت.
"یک سال هم عمر زیادی است، روزگار هزار چرخ می خورد."
پایان شب سوم.
@javane_enghelaby
شاعرم؛ مثل همیشه، با قلم، در می زنم
در بهشتم؛ چون قلم، در وصف مادر می زنم
هر شب قدرم، پُر از تقدیر صبحی روشن است
تا دم از آن نامِ با قرآن برابر می زنم
مومنم؛ ایمان من، از شوق تسبیحات توست
من به یاد تو، دم از الله اکبر می زنم
تا شنیدم، مادرم دریای پاکی، مثل توست
بیشتر دارم به اعماقِ دلم، سر می زنم
تا به دست آرم دلت را، از نجف دُر میخرم
نقش دُر را مثل دل، با نام حیدر می زنم
از لحد پر میکشم، تا می رسی دامن کشان
یاعلی گویان، قدم بر خاک محشر می زنم
من بهشتی هم که باشم، قصر میخواهم چه کار
می روم چادر کنار حوض کوثر می زنم
عاشق ساداتم و همراه فرزندان تو
طعنه بر احوال نافرجام ابتر می زنم
تا شبستان حرم، با فاطمیون میروم
سربلندم کرد، سربندی که بر سر می زنم
مثل تو، حتی اگر تنها، به میدان می روم
مثل تو، حتی میان کوچه، سنگر می زنم
ناله ی دلتنگی ام را، آه مادر! سالهاست
می روم قم، در میان صحن دختر می زنم
شاعرم، این است فرقم با یتیم و با اسیر
من فقیری با وقارم، با قلم، در میزنم...
قاسم صرافان
میلاد حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و روز مادر مبارک 🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️
@javane_enghelaby
ظریف استعفا کرد! درست زمانیکه باید برای عملکرد نادرستش پاسخگو می بود، زمانیکه باید با اسد دیدار می کرد و خواب را از چشم آمریکا و متحدانش می ربود، زمانیکه باید می ایستاد پای تضمین امضای کری و وعده های اروپا و زمانیکه باید بخاطر اعتماد اشتباهش به شیطان بزرگ تاوان میداد...
ظریف استعفا داد! و این یعنی شکست دیپلماسی یهویی، یعنی تکرار سناریوی هر کار بخوایم میکنیم و آخرش استعفا میدیم، یعنی خندیدن به ریش مردم درد کشیده، یعنی کشورت را محکوم کنی به پولشویی و ساز سازش با اسرائیل را کوک کنی بدون عذرخواهی و پاسخ در بروی و یعنی اعتراف به هدر دادن وقت و انرژی و امکانات برای هیچ...
آقای ظریف! استعفا اشتباهاتتان را نمی شوید، شما در ذهن ما تا ابد منفعل ترین و مسامح ترین وزیر امور خارجه که با لبخند هایش برنامه هسته ای کشور را نابود کرد باقی خواهید ماند...
#ظریف
#دیپلماسی_لبخند
#استعفا
#فرار_روبه_جلو
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحانی: رهبری چندین بار به من گفتند که با این لوایح چهارگانه مخالفتی ندارم.
امام خامنه ای (مد ظله العالی): بنده در مورد همین چیزهایی که اخیراً در مجلس مطرح شد در این چند ماه اخیر، گفتم مجلس مستقلّاً خودش قانون بگذراند. فرض کنیم موضوع مبارزهی با تروریسم یا با پولشویی است؛ خیلی خب بنشینند یک قانون بگذرانند. هیچ لزومی ندارد که ما برویم چیزهایی را که نمیدانیم تهَ آن چیست یا حتّی میدانیم که مشکلاتی هم دارد، بهخاطر آن جهاتِ مثبت و جنبههای مثبت، قبول بکنیم. ۹۷/۰۳/۳۰
آقای روحانی! خیلی وقیحید، خیلی...
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
#مرگ_بر_منافق
@javane_enghelaby
#برگ1⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب چهارم
حداد به همراه گروهی از مردان قبیله مشغول بار زدن کیسه های خرما در گاری بودند و بچه ها هم مثل همیشه آن ها را دوره کرده بودند و ته مانده های خرما را که از کیسه بیرون می ریخت، جمع می کردند. برای آن ها یک جور بازی بود که ببینند کدامشان خرمای بیشتری جمع می کنند، اما برای خانواده هاشان به اندازه دو وعده غذا بود. در همین حال، ثامر و مسعد سوار بر اسب وارد میدانگاه شدند و به سمت حداد رفتند. حداد که آن ها را شناخت با لال بازی احوال پرسی کرد. به پشت سرش دست کشید که یعنی پس گردنت چطوره است! مسعد اخم کرد. ثامر به او فهماند که از طرف شیخ عاصف آمده اند و برای زائر علی پیغام دارند. حداد جلو دوید و آن ها پشت سر او رفتند و جلو خانه زائر علی ایستادند. وریده تشت لباس بر سر، از دور آن ها را دید و ایستاد. نفهمید چرا قلبش به طپش افتاد، اما وقتی صالح از خانه بیرون آمد تا ثامر و مسعد را به داخل برد، وریده چنان از شرم رو برگرداند و دور شد که خودش یقین کرد این شرم نشان عشق است.
ثامر هم بعد از خوردن اولین خرما که از دست صالح گرفته بود، مقدمه پیغام را شروع کرد.
"شیخ عاصف سلام فرستاد و پیغام داد که مردان حویزه همیشه یار و مدافع طوایف شوش بوده و هستند."
زائر علی گفت:
"سلام مرا به شیخ عاصف برسانید و بگویید، زائر علی هرگز فراموش نمی کند که بدران چطور در مقابل شیخ مزعل از طوایف شوش دفاع کرد."
ثامر گفت:
"شیخ عاصف پیغام داد، اگر اجازه بدهید، بدران با تحفه و هدایا برای خواستگاری وریده به دست بوسی زائر علی بیاید."
زائر علی انتظار خواستگاری نداشت، به همین خاطر لحظه ای سکوت کرد، تا دریابد در چه موقعیتی است و چه باید بگوید. اما وقتی سر و صدای حداد را بیرون اتاق شنید، فهمید که وریده پشت در اتاق گوش ایستاده و همین، یعنی راضی بودن وریده که برای زائر علی مهم تر از پاسخ خودش بود. چون وریده تنها دختری در طوایف عرب بود که جرات می کرد، با چیزی مخالفت کند، یا موافقت؛ و البته این جرات را هم زائر علی به او داده بود و همیشه هم برایش دردسر شده بود. حتی وقتی صالح و بعضی شیوخ حویزه اعتراض می کردند، سکوت می کرد و اجازه می داد، مادر وریده جواب دهد. مادر هم می گفت:
" چشم های این دختر پلنگ دارد، خدا به داد شوهرش برسد."
صالح که فکر کرده بود، سکوت پدر نشان نارضایتی اوست، گفت:
"در این خصوص بعدا با پیکی مخصوص ، تصمیم شیخ زائر علی را اعلام می کنیم."
اما زائر علی بی درنگ گفت:
"احتیاجی به پیک بعدی نیست، بدران لیاقت خودش را پیش از این اثبات کرده، همین حال می توانیم تاریخ معلوم کنیم."
و صدای شادمانه پای وریده را شنید که دور می شد.
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه (مد ظله العالی): در این چهل سال، دشمنان ما که مرکز قدرت مادّی دنیا بودند، با همهی وجود آمدند در مقابل این انقلاب و این حرکت ایستادند و ضربه زدند و همهی تلاششان را به کار گرفتند. واقعاً همهی تلاششان را و هر کاری میتوانستند کردند. [حالا] بعد از چهل سال، آنها ضعیفتر از روز اوّلند، ما قویتر از روز اوّلیم. این نشاندهندهی این است که «اِنَّـنی مَعَکُما»، خدای متعال با ما است، «اَسمَعُ وَاَرى»؛ امّا یک شرط دارد: شما با خدا باشید: اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم.
#اللهم_احفظ_امامنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگو نمیشه با امام زمان رفیق شد، نگو نمیشه شیعه شد، قصه سید کریم کفاش که با آقا شوخی میکرد برا همین زمانهای نزدیک ماست...
حجت الاسلام عالی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@javane_enghelaby
امام خامنه ای (مد ظله العالی): عزیزان! دهههای آینده دهههای شما است و شمایید که باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید و آن را هر چه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنافداه) است، نزدیک کنید. برای برداشتن گامهای استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت.
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثَل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثَل عنکبوت است که خانهای برای خود انتخاب کرده؛ در حالی که سستترین خانههای خانه عنکبوت است اگر میدانستند!
عنکبوت ، ۴۱
حجت اله عبدالملکی، اقتصاددان: مصوبات #FATF مبنای تصمیمات کشورها نیست!/ اینکه میگویند قواعد FATF را نپذیریم، هیچ کشوری در دنیا با ما کار نخواهد کرد، دروغ است.
@javane_enghelaby