eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.7هزار عکس
11.4هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
: 💢خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب(ع)باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین(ع) باید باشد و اگر دلتان گرفته ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است. :۱۳۶۵/۹/۲۰ :۱۳۹۲/۸/۲۷ :قطعه ۵۳ گلزار شهدا.
‍ بسم رب الشهداء و الصدیقین هزار تومانی که بوی شهادت میداد: پس از اتمام مرحله اول کربلای ۵ به هر کدام از بچه های گردان ۴۰۹ به عنوان تبرک ،هزار تومان هدیه داده بودند حمیدرضا در بازگشت به خانواده آن هزار تومان را که با خود آورده بود با خوشحالی به مادر بزرگ داد و گفت: "مادر جان این پول مقدس و پاک است اگر ان شاءلله در جبهه به رسیدم با همین هزار تومان برایم کفن بخرید و مرا دفن کنید تا جامه آخرت ام پاک و حلال باشد" چند روز بعد آرزوی حمیدرضا مستجاب گردید و آن هزار تومان بخشی از هزینه غسل و کفن او شد صدای گریه اش را که شنیدم به طرف مادر بزرگ رفتم و دیدم که دفترچه ای توی دستانش هست و مدام می بوسدش و گریه میکند و صورتش را با آن تبرک میکند و میخواند اولین بار بود که دفترچه اش را میدیدم فقط دورتادورش خونی بود، طوری که وصیت نامه قابل خواندن باشد دیدم جای ترکش را که از صفحاتش گذر کرده بود درست روزی که به شهادت رسیده بود، وصیتش را نوشته بود و در جیبش گذاشته بود جایی که ترکش خورده بود و این وصیت نامه اش: بسم الله الرحمن الرحیم اِنَّ الذّینَ تابوا ربّنا الله ثُمَّ استَقاموا تَنَزَّل عَلَیهم المَلائِکة فَلا خَوف علیهم و لا تحزن باسلام و درود بی کران به مولا و سرور شهیدان آقا اباعبدالله الحسین و فرزند بزرگوراش حجة بن الحسن(عج)... به درستی که به حقیقت یکایک سلولهای بدنم گواهی بر وحدانیّت الله و گواهی بر رسالت بزرگ منجی بشریت حضرت خاتم النبی محمد(ص) و گواهی بر امامت شیر خدا حضرت علی(ع) می دهم بارالها تو را سپاس میگویم که به من معرفت حقیقت وجودی خود را عطا کردی تا در این معرفت که راه هدایت بندگان خاص مقرب تو است به وصال تو دست یابم خداوند پدر و مادرم را بیامرزد که آنان وسیله ای بودند برای هدایت من به سوی تو سفارش من در این موقعیت حساس تنها این است که به والله قسم میخورم آنانی که اکنون از جنگ خود را به دلایل بنی اسرائیلی کنار میکشند، فردای قیامت نامه عملشان را به دست چپ آنان خواهند داد لحظه ای به اعمالتان فکر کنید و یقین داشته باشید که روزی خواهید مرد پس چه بهتر که این مرگ شهادت در راه معبود باشد مادرم امیدوارم مرا ببخشی که بدون خداحافظی از آغوش پر محبتت رفتم و سفارش من به برادران این است که حسین وار زندگی کنند و به خواهرانم این است که تا میتوانند راه فاطمه زهرا و زینب سلام الله را پیشه خود سازند... خداوند به شما صبر عدم وجودم را در میان شما عطا کند خداوند پاداش همه آنانی را که در راه خدا کار میکنند را شفاعت محمد(ص) و خاندان او قرار دهد
روايتى از شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخانى(حاج عمار): اگر سردردى، مريضى يا هر مشكلى داشتيم، معتقد بوديم برويم خوب مى‌شويم. مى‌گفت: «مى‌شه توشه تمام عمر و تموم سالت رو در هيئت ببندى!» ... جزو آرزوهايش بود در خانه روضه هفتگى بگيريم، اما نمى‌شد. چون خانه‌مان كوچك بود و وسايل‌مان زياد ... البته زياد هيئت دو نفرى داشتيم. براى هم مى‌كرديم و چاشنى‌اش چندخط هم مى‌خوانديم، بعد چاى، نسكافه يا بستنى مى‌خورديم. مى‌گفت: «اين خوردنيا الان مال هيئته!» هر وقت چاى مى‌ريختم مى‌آوردم، مى‌گفت: «بيا دوسه خط روضه بخونيم تا چاى روضه خورده باشيم!» زيارت عاشورا مى‌خوانديم و تفسير مى‌كرديم. اصرار نداشتيم زيارت را تا ته بخوانيم. يكى دو صفحه را با معنى مى‌خوانديم، چون به زبان عربى مسلط بود، برايم ترجمه مى‌كرد و توضيح مى‌داد. برشى از كتاب «قصه دلبرى، شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخانى به روايت همسر»
👆خاکریز خاطرات ۱۵۸ 🌸 عنایت حضرت زهرا(س) در تفحص شهدا... 🇮🇷
♡°|•🌼🌿°|•♡ رفتم هیئت رهروان امام(رحمة الله علیه) تا بلکه... مجلس خیلی باحال و باصفایی بود. اما آنچه میخواستم نشد! بعد از مراسم، رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم. میگفتند نامش است. گفتم: "آقا سید، من یه سؤال دارم." جلوتر آمد. گفتم: "من هر هیئتی که میروم، وقتی میخوانند و مداحی میکنند، اصلاً گریه ام نمیگیرد. چه کار کنم!؟" سید نگاهی به من کرد و گفت: "در این مراسم هم که من خواندم، باز گریه ات نگرفت؟" گفتم: "نه! اصلاً گریه ام نگرفت." رفت توی فکر. بعد با لحن خاصی گفت: "میدونی چیه؟! من . من آلوده ام. برای همین وقتی میخوانم، اشک شما جاری نمیشود." سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت. من تعجب کردم. تا آن لحظه، با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سؤال را از آنها پرسیدم، به من میگفتند: "شما گناهانت زیاد است. شما آلوده ای؛ برو از گناهان توبه کن. آن وقت گریه ات میگیرد؟!" البته من میدانستم که مشکل از خودم است؛ اما شک نداشتم که این کلام سید، اخلاص و درون پاک او را میرساند. از آن وقت، مرتب به هیئت رهروان میرفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع ، بود. . ┈••✾•🌿🌼🌿•✾••┈
به نام خدا . . : . خدایا احساس می کنم که اعضای تنم، میله های زندانی هستند، که مرا به اسارت خویش در آورده اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان، بی فایده است مگر به لطف و رحمتت خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هر چه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم بارالها، معبودا... دست از مس وجود شسته ام از آن بُعد حیوانی انسان خود را بالا کشیده ام قدم بر روح الهی خود گذاشته ام می خواهم در پناه تو در کنار رزمندگان جهاد فی سبیل اللّه، همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان کنم. و بر تمامی پلیدی های دنیا که به ظاهر خوش رنگ و دل پذیرند، چشم پوشم، و زندگی جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم ان شاءاللّه » اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً (عج) #شهید_‌ابراهیم_هادی
"بسم الله الرحمن الرحیم" سلام بر تو . 🍃تویی که مردانه، جان به این مسیر نهادی و را ، به جامه ی عشق زینت دادی. در ره حق. . 🍃عشق به ساکنان این گربه ی آرام، اما پاینده، که برخی ثباتش را تاب نمی آورند و بر آنها(شما بخوانید لعنت بر آنها !) . 🍃مردمانی که مظلوم اند به جهت تشیعِ شان و در جهان شهره اند به تحملِ شان. . 🍃تحملی که در پی جور شاهان بی عیار، از آغاز تاریخ خونینِ مان شکل گرفته و تا به امروز نهادینه گشته است. . 🍃سلام بر تویی که آرمانت،دستیابی به این مردم بود. . 🍃تویی که در این مدار ، خونت نوش خیابان های سرد شد اما، برخی دوست نمایان راه بر هجو گویان گشودند و بود که در نگه یاران می گشت و اغیار، تبسم می کردند. . 🍃سلام بر تویی که اسوه ای گشته ای، برای جنگاوران کارزار علم و به یقین در بر یار از بهر کامیابیِ مان، خواهی می کنی. . بر تو!🌹 . ✍نویسنده : . به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاربخ تولد: ۳ شهریور ۱۳۳۸ . 📅تاریخ شهادت :۲۲ دی ۱۳۸۸ . 📅تاریخ انتشار طرح: ۲۱ دی ۱۳۹۹ . 🥀محل دفن :تهران.امام زاده علی اکبر چیذر .
‍ 🍃زمان به سرعت می گذرد. به ندای دلت گوش کن، می خواهی دل ببندی و بمانی یا حق شوی و به پرواز کنی🕊 🍃شهدا را با زیباترین مرگ همان شهادت تفسیر کردند. 🍃 دهه هفتادی هایی که در این روزها خبر شهادتشان فکر را مهمان خانه می کند که چطور می توانند از دنیا و تعلقاتش بگذرند؟ 🍃جوانانی که با ذکر ، علی اکبرهای زمان شدند، پدرانشان آن ها را راهی میدان دفاع از حریم آل الله کردند و مادرانشان با ذکر ، جان هایشان را در راه زینب(س) فدا کردند. 🍃جوان ذاکری هم نام ارباب و غلام با عزت او(حسین معز غلامی)که پاسداری را فقط برای برگزید. 🍃عصرهای پنج شنبه خودش و دلش در دنبال گمشده اش بود. در خانه هم عکس شهید مونس لحظه هایش بود. شاید هم مونسش پادرمیانی کرد و دفاع از حرم رزقش شد .. 🍃اهل ماندن نبود. حتی دوستانش به پدرش گفتند: به حسینت دل نبند او رفتنی است. یک عکس و یک خط نوشته دردنیای مجازی خبر شد برای چشم انتظارش در دنیای واقعی😓 🍃علی اکبرانه رفت و پدرش را به صبرِ حسین(ع) پس از وصیت کرد. او همچون جوان دلیرانه و با شجاعت جنگید و شهید شد🌹 🍃گویا ی پیکرِ بر زمین مانده ی را بسیار خوانده بود که پیکرش سه روز بعد از شهادت پیدا شد. آن هم بانشان (عج) که سند سربازی اش، برای امام زمانش بود❣ 🍃مدافع منتظر ... این روزها حال دلمان خوب نیست. برایش بخوان از همان هایی که مانند خودت به ختم شد🌷 🍂به مناسبت سالروز شهادت ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۶ فروردین ۱۳۷۳،خوزستان.امیدیه. 📅تاریخ شهادت : ۴ فروردین ۱۳۹۶،سوریه حماء 📅تاریخ انتشار : ۳ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۰
‍ 🍃دل تنگ، گلو انبار ، چشم محتاج اشک و منتظر شکستن دل های نادم از گناه است😔 🍃سرزانوها، زخمی از زمین خوردن های بسیار و نفس لوامه، عصبانی از گوشه ای آه حسرت می کشد. 🍃این جنگ هنوز هم ادامه دارد..اما در این مسیر هستند انسان هایی که راه مبارزه با نفس را نشان دادند و سرانجام شهد شیرین نصیبشان شد .مثل سید احمد پلارک. به گفته مادرش، شب هایش ترک نمی شد و سجده های طولانی اش مونس نماز شب هایش بود. 🍃همانی که خواب شهیدی را دید و به واسطه آن جایگاهش در را مشاهده کرد و پس از آن او بود و بهشت رضا و مزارشهیدی که خوابش را دید. 🍃همانی که در گفت: اگر یه نفر مریض شود بهتر از آن است که همه مریض شود. خودش داوطلب شد و همه را از رودخانه گذراند و در آخر او بود و پاهایی که از سرما یخ زده بودند😓 🍃برای با نفسش، سرویس های بهداشتی را می شست و همیشه بوی بد همراهش بود اما، در زمان شهادتش از بوی خوش، را پیدا کردند🌺 🍃حالا او به معروف است و زائران زیادی دارد که با استشمام بوی گلاب، مزارش را پیدا می کنند♡ 🍃شهدا مبارزه کردند با نفس، حال این ماییم و که هربارمعصیت را مهمان ناخوانده قلب های خسته می کند‌. 🍃ای شهید ... پرونده اعمال پر از گناه و گردن های کج شده از تنها دارایی این روزهای سرگردانی است. 🍃تو را قسم به که اشک هایت در اش زبانزد دوستانت بود نگاهمان کن. تورا قسم به همان هرصبحت و شال مشکی عزایت سفارشمان را به بکن ...😞 ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۳۴۴. تبریز 📅تاریخ شهادت : ۲۲ فروردین ۱۳۶۶. شلمچه 📅تاریخ انتشار : ۲۲ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا تهران.
🍃٢٢ شهریور سال ۱٣۴۵ مقارن با ایام در محله سیچان اصفهان در خانواده کریمی فرزندی به دنیا آمد که نامش را گذاشتند. 🍃فقط چهار سالش بود که پزشکان به خاطر مشکل کبدی ازش قطع امید کردند و گفتند زیاد زنده نمی ماند. 🍃 روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید:" کار خوبی کردی که علیرضا را آقا ابالفضل(ع) کردی همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، ۳ مجلس برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم." 🍃علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا می یابد تا در رزمنده دفاع از وطنش شود. در عملیات در اثر اصابت گلوله خمپاره، سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. 🍃در آخرین دیدار با اش به مادر می گوید:" ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم." 🍃درسال ۱٣۶۱ عملیات والفجر ۱منطقه عملیاتی فکه در هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و وقتی فرمانده اش می خواهد به او کمک کند نمی گذارد و می گوید:" شما فرمانده هستین برگردین به عقب و به بچه ها کمک کنین." 🍃علیرضای ۱۶ ساله به سختی خودش را روی زمین کشیده تا به سمت تپه ها برود، که ناگهان یکی از تانک های عراقی عقده گشایی کرده و از روی پاهایش رد می شود. 🍃۱۶ سال بعد طبق پیش بینی اش، روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا می کنند و در روز تشییع می شود. 🍃در وصیتش چه شیرین آورده ، "هرگز آنان که در راه کشته می شوند مرده نپندارید ، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند."♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٢ شهریور ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ٢٢ فروردین ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۲۲ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اصفهان
✨به نام خدا 🍃در میان فکه در ،بویی آشنا می آید.بوی شجاعت و پهلوانی،بوی غیرت و همتِ، کمیل؛روزه خوان حضرت زهرا(س) شهید ابراهیم هادی کسی که پهلوانیش زبان زد است و دلاور مردیش بی نظیر💪 🍃نمی دانم چه سریست که مهربانیش،منش پهلوانیش و رسم پلک هایمان را دریایی میکند. پهلوانی که نمیگذاشت آب در دل دوستان و آشنایانش تکان بخورد،حتی دست یاریش به نا آشنایان هم میرسید و دستگیری میکرد. 🍃او تنها یک دوست و یاور نبود؛ بلکه همچو پدری مهربان بود. که نبودش طعم تلخ یتیمی را به دل محبانش گذاشت. ابراهیم یاری گر همه اشان بود و دلیل هدایتشان، مرد میدان نبرد بود و شهامت عجیبی داشت. چهره خندانش آبی بود برآتش غم ها و های پر شورش مرحمی بود بر زخم های دلتنگی💔 🍃در ورزش بی رقیب بود،همانطور که منش پهلوانیش را کمتر کسی داشت شاید نتوان منشش را وصف کرد اما میتوان با شور در باره اش سخن گفت. حرف هایی بی انتها از جوانمردیش، شهامتش و حتی آن پر شورش. 🍃کسی که تا آخرین نفس جنگید و در فرجام با لبان عطشان به اباعبدالله الحسین پرکشید و به آرزویش رسید🕊 🍃آرزوی گمنامی که کابوسی برای هاست. به قول خودش هرکسی ظرفیت شدن ندارد آری درست است. اما کاش بود و میدید که آدمها به هر در میزنند تا مشهور شوند و خودی نشان دهند. 🍃دگر این روزها، هرکسی لیاقت ماندن و شهادت را ندارد. اما هنوز در میان ، در میان کانال کمیل، نام سردار گمنامش؛ به چشم میخورد. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ اردیبهشت ۱٣٣۶ 📅تاریخ شهادت : ٢٢ بهمن ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ٣۱ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : یادبود _ بهشت زهرا
✨بسم الله الرحمن الرحیم 🍃غروب به دنیا آمدی و به همین سبب نامت را با اجازه ی حسین بن علی(ع) ؛حسین؛ برگزیدند❣ 🍃از همان کودکی حضورت در مجالس اباعبدلله؛ تورا مرید ارباب کرده بود به گونه ای که صدایت را خرج خوانیِ عزیز فاطمه کردی. 🍃در همان زمان طاغوت، عاشقانه و با سوز دل برای میخواندی و به تهدیدات مامورین حکومتی توجه نداشتی. 🍃 جلسات مذهبی برگزار و همه را از ذات پلید رژیم اگاه میکردی؛ در نهایت این ترس بود که بر آن ها غالب شد و حکم دستگیری ات را صادر کردند اما تو مجدد تسلیم نشدی و به راهت ادامه دادی✌️ 🍃 که آغاز شد به میدان رفتی و لباس رزم را تا اخرین لحظه ی زندگی رها نکردی. 🍃 همیشه میگفتی: " دوست دارم لباس رزمم، کفنم شود، و در آن روز بزرگ که همه در پیشگاه محبوب سر به زیر می‌ایستند در غافله پرشور ، سر بلند برحریر خویش مباهات کنم چرا که هر کسی با هر لباسی که به شهادت می‌رسد با همان لباس در پیشگاه ربِ وجود حاضر می‌شود." 🍃عاقبت؛ این تو بودی که با همان لباس رزم در پیشگاه پروردگارت حاضر شدی و او نیز با افتخار به استقبالت امد و مردم شهر پیکر پاک تورا به دوش کشیدند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۵ دی ۱٣٢٢ 📅تاریخ شهادت : ٢ اردیبهشت ۱٣۶۶ 📅تاریخ انتشار : ۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مازندران
🍃در سال ۶۳ در خانواده مذهبی در چشم به جهان گشود. در سه سالگی سایه پدر از سرش کم شد و طعم تلخ یتیمی را چشید. پس از مدتی با مداحی و قرآن خو گرفت. مداحی در مجالس سبب شد عشق در وجود حامد جوانه زند. 🍃پس از مدتی با زائری که مدتی مهمان بود آشنا شد. ازدواج کرد و ساکن رفسنجان شد. ثمره ازدواجش دختری شد که به سبب ارادت پدر به حضرت مادر، نام گرفت🌺 🍃با شروع خبرهای سوریه دلش پرواز کرد و گفت: «زن و بچه ام فدای حضرت زینب» با نام جهادی و با پیوستن به هیئت راهی شد. 🍃نوای مداحی هایش هنوز هم در گوش همرزمانش به یادگار مانده است. برای هر عملیات، می خواند و از مدد میخواست. 🍃پس از سه بار اعزام، برای تفحص شهدا در راهی شد. دلش پیش شهدا جا ماند و با ترکشی که به حنجره اش خورد، به کاروان پیوست و مهمان ارباب شد♡ 🍃شهادتش دل همه را لرزاند اما دوستانش نگران بودند جواب فاطمه اش را چه بدهند. روضه حسین بر ذهنشان تداعی کرد و دیگر نبود که برایشان از رقیه بخواند😞 🍃فاطمه دلتنگی هایش را در آغوش پدرِ یتیم های شهدا تسلی می داد و آرام میشد. گفت و گویش با سردار هنوز هم دلها را به بازی می گیرد. 🍃آه فاطمه جان. بمیرم برایت که با شهادت ح.ا.ج ق.ا.س.م دوباره یتیم شدی و حالا دیگر سردار نیست تا جواب تماس هایت را بدهد. 🍃برای پدرت ناز کن و بگو برایمان روضه حضرت زهرا بخواند، اسیر گناه شده ایم و شرمنده ایم😔 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۶۶ 📅تاریخ شهادت : ۳ اردیبهشت ۱۳۹۶. سوریه 📅تاریخ انتشار : ۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای لاهیجان
۱۲۲ 🌺 دارایی‌های شیعه از نظر شهید سیدعلی زنجانی... 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم
🍃٢٢ شهریور سال ۱٣۴۵ مقارن با ایام در محله سیچان اصفهان در خانواده کریمی فرزندی به دنیا آمد که نامش را گذاشتند. 🍃فقط چهار سالش بود که پزشکان به خاطر مشکل کبدی ازش قطع امید کردند و گفتند زیاد زنده نمی ماند. 🍃 روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید:" کار خوبی کردی که علیرضا را آقا ابالفضل(ع) کردی همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، ۳ مجلس برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم." 🍃علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا می یابد تا در رزمنده دفاع از وطنش شود. در عملیات در اثر اصابت گلوله خمپاره، سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. 🍃در آخرین دیدار با اش به مادر می گوید: "ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم." 🍃درسال ۱۳۶۲ عملیات والفجر۱ منطقه عملیاتی فکه در هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و وقتی فرمانده اش می خواهد به او کمک کند نمی گذارد و می گوید:" شما فرمانده هستین برگردین به عقب و به بچه ها کمک کنین." 🍃علیرضای ۱۶ ساله به سختی خودش را روی زمین کشیده تا به سمت تپه ها برود، که ناگهان یکی از تانک های عراقی عقده گشایی کرده و از روی پاهایش رد می شود. 🍃۱۶ سال بعد طبق پیش بینی اش، روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا می کنند و در روز تشییع می شود. 🍃در وصیتش چه شیرین آورده، "هرگز آنان که در راه کشته می شوند مرده نپندارید، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند."♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٢ شهریور ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ٢٢ فروردین ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۲۱ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اصفهان
😭😳 در ســوریه، ایمــان به دوستانے که مداحے میڪــردند میگه برایــم حضــرت (س) بخونــید و بهشــون میــگه برایــم دعــا کنید؛ اگر قرار هست شهید بشم یا به روش آقا ابوالفضــل یا به روش سرورمــون آقا (ع) یا مثل خانم زهرا.  ایمان به سہ روش شهــید شد: ڪہ عبــارت یا روی ان نوشته شــده بود مــثل آقا ابوالفضل، قسمتی از گردنش مثل سرورمون آقا امام حسین ع و قسمت اصلے جراحـت ایمــان و شـکم بود؛ مـثل خانم فاطمه زهرا. که بعد از برگرداندن پیکر مطهرش متوجه میشوند یک قــسمت از بدنش جا مانده که آن را همان جا در سوریه تپه العیس دفن میکنند؛ یعنے یک قســمت از وجــود من در خاک جـا مانــد. ﺭاﻭﻱ : ﻫﻤﺴﺮﺷﻬﻴﺪ 🌷   🌹🍃🌹🍃🌹 @kakamartyr3 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت ، به همین خاطر پهلو ، دست و صورت سمت راستش در آن انفجار هدیه شد . به طوری که من در شناسایی مشکل داشتم . خودش خواسته بود ، یک عمری خدا گفته این‌ها کردند ، یک بار هم این‌ها در به خدا گفته اند و خدا کرده است . در ۱۷ سالگی با ما به راهیان نور آمد . با هم به سمت گردان تخریب رفته بودیم ، به گفتم ببین اینجا ما بود ، دراین سمت می‌بینی که برای خود کنده بودند ، حالا رفته اند و اینجا غریب مانده است. هم زمان با صحبت‌های من ظهر شد ، رفتیم جماعت و بعد آن متوجه شدیم نیست . وقتی پی او گشتیم دیدیم داخل یکی از رفته ، را روی سرش کشیده و‌های های می‌کند در حالی که کرده است. این صحنه برای ما تبدیل به شد . من همان موقع تنها کاری که توانستم انجام دهم ثبت آن لحظه توسط عکاسی بود . که الان به دیوار اتاقش که به موزه تبدیل شده، است . راوی : 🌸 @kakamartyr3🕊
🌹 یعنی کنار جسم پسر ...پدر از فرط گریه رفته ز هوش... . 🌷پیکر مطهر شهید حمید رضا دادو با همان لباس رزم در گلزار شهدای بهشت زهراء(س)-قطعه29-ردیف159-شماره14مهمان خاک شد. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روضه های شهید مدافع‌حرم حامد بافنده در مناطق جنگی سوریه قراره پای روضه‌های یه شهید بشینیم 🇮🇷 سوم اردیبهشت؛ سالروز شهادت شهید مدافع‌حرم حامد بافنده گرامی‌باد‌‌‌‌ ________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب: کرمان
بسیار زیبا 👌❤️❤️❤️❤️ خواب (س) رو دیده بود بی بی فرموده بودن تو به خاطر ما از گذشتی ما هم شهیدت میکنیم. موقعی که داشت میرفت سوریه بهم گفت: سید برام حضرت رقیه بخون گفتم نمیخونم، داری میری حسین هااات، گفت از بچه هام دل کندم، روضه می خوندم های های میکرد. . هر خانمے ڪہ چادر بہ سر ڪند و عفت ورزد، و هر جوانی ڪہ نماز اول وقت را در حد توان شروع ڪند، اگر دستم برسد سفارشش را بہ مولایم امام حسین (ع) خواهم ڪرد و او را دعا مے ڪنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالے قرار گیرد. 🌷
🍃زندگی سرشار از نشانه هایی ست که اگر درکشان کنی هادی دلت میشوند و تو را تا مقصد نهایی خویش همراهی می‌کنند. وقتی زندگی نامه ات را خواندم به این مهم پی بردم. زندگی که خود آیتی بود از جانب پروردگار برای اطرافیانت... 🍃هنگامی که خدا نامه زمینی شدنت را امضا زد و تو در میان هیاهوی پا به این دنیا نهادی همین نشانه ای شد برای پدرت که در شام غریبان حسین‌بن‌علی(ع) خدا امانتی به او داده و تا به پایان رسیدن رسالتش باید امانت دار خوبی باشد. 🍃می‌گذرم از کودکی و نوجوانی ات، میرسم به فصل بالغ شدنت؛ با خدا و حب قد کشیدی و در وجودشان حل شدی، عاقل و بالغ شدی. و هنگامی که پرواز را آموختی خدا آغوشش را برایت باز کرد... 🍃قلمم عاجز از توصیف آن لحظه ای است که پیک شهادت به دست پدرت رسید؛ در آن رویای صادقه آمده بود تا امانتی که محرم پنجاه و نه به پدر و مادرت داده بود پس گیرد! اینها همه نشانه بود. نشانه‌ی خدایی بودنت، خلاصه شدنت در نور. و نشانه به‌ سوی ابدیت! سالگرد ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۰ آبان ۱٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱٣٩٢ 📅تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : سمنان ، شهر دیباج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غواصان مظلوم کربلای۴ روایت نحوه شهادت غواصان کربلای چهار و ماجرای عجیب نوجوان سیزده ساله... "به مناسبت سالروز عملیات کربلای۴