eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
هدف‌ مآ رسیدن‌ بھ جآیۍ است‌ ڪه‌ بتوآنیم بہ‌ رآحتے‌ از راحـتے بگذریم(: استاد پناهیان✨ . . . .
پیرزن نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت: دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک مکثی کرد. با خود گفت : چشمانش را که خدا داد، حالا دیگر  ... وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟! مگر از تو می‌خواهد؟!
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت24 گذر از طوفان✨ وارد شرکت شدیم نگاهی به پله ها انداختم _پر
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر ازطوفان✨ پریسا چشم هاش روبست ونفس عمیقی کشید بعد از چند لحظه چشم باز کرد وسط بحث کل کل خانم شفقت و کارمند شرکت گفت _خانم چرا دعوا دارید، با همه مراجعه کننده هاتون اینطور برخورد میکنید. شما آگهی استخدام زدید ما هم برای کار اومدیم وگرنه بیکار نبودیم بیایم شمارو ببینیم با اخم بهمون خیره شد _بچه سن شما به کار کردن نمیخوره من هم وقت ندارم هرکی از خونه باباش قهر کنه بیاد دنبال کار بهش جواب بدم مگه کار کردن الکیه که بخوام دوتا خردسالو استخدام کنم ازلحن حرف زدنش بهمون برخورد دست پریسا رو گرفتم آروم گفتم _بیا بریم کاری که قرار باشه این بد دهن به ما بده ارزش نداره _صبرکن حالشو بگیرم بعد میریم چند قدم جلو رفت دستش رو روی میزی که شفقت پشتش ایستاده بود گذاشت _فامیلتون شفقته درسته؟ _فکر کن آره _نمیخوام فکر کنم باید مطمئن بشم دارم با منشی حرف میزنم یا کارمند یا رئیس که ریاست بهت نمیخوره وصاحب اصلی اینجا نوشته شده اسمش فروغیه، پس اینجا پست مهمی نداری که تشخیص بدی ما به درد استخدام میخوریم یا نه بچه هم به کسی مثل شما گفته میشه البته یه بچه بی ادب که دهنش رو باز میکنه به خودش اجازه میده هر حرفی رو بزنه الانم بارئیس اینجا کار داریم نه شما شفت بخاطر حرفهای که شنید جاخورد کمی هول شد _ببین دختر جون من از صبح تاحالا بخاطر کارهای شرکت با صدنفر سر کله زدم الانم خسته م این آگهی استخدام هم برای الان نیست وقتش گذشته _پس چرا توی نیازمندی های امروز چاپ شده ؟بعد چرا زنگ زدم نگفتید استخدام ندارید؟ _حتما دفتر روزنامه اشتباه کرده ،من هم متوجه نشدم کدوم استخدام رو میگید وگرنه میگفتم نیاید _عجب الان آقای فروغی نیستن؟ _نه یکساعت پیش رفتن _فردا میان؟ _چطور؟ _کارشون دارم باحالت دست وپاچگی گفت _نمیدونم شاید بیاد _باشه فردا بر میگردم خداکنه بیاد سرکار پریسا با حرف هاش حال شفقت رو آشفته کرد وسمتم اومد _ترانه بریم پا به پای هم سمت در رفتیم و از شرکت بیرون رفتیم _وقتی استخدام ندارن چرا فردا برگردیم؟ انگشتش رو روی بینیش گذاشت _هیس فعلا بریم بعد حرف میزنیم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋🏻 🌤صبح ها را به سلامی به تو پیوند زنم... ✨ای سر آغازترین روز خدا صبح بخیر... ✨به امیدی که جوابی ز شما می آید... ✨گفتم از دور سلامی به شما، صبح بخیر... @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
اگه می شینی به گناهات فکر میکنی و ناراحت میشی یعنی داری رشد میکنی! یعنی اگه وایسی جلوی گناهات میشی عزیز خدا... مبادا راحت از کنار همچین چیزی عبور کنی یا غرور بگیرتت هر چی داریم از خداست پس توکل کن و یه یاعلی بگو
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت25 گذر ازطوفان✨ پریسا چشم هاش روبست ونفس عمیقی کشید بعد از چن
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ جلوی در پریسا نگاهی به تابلوی که به اسم شرکت بود انداخت _چرا زوم کردی روی تابلو ها بیا بریم _دنبال یه شماره تلفن یا همراه گشتم زنگ بزنم بگم منشی شون چقد پررو بی ادبه ،یه تو دهنی بهش بزنن حرف زدن یاد بگیره _بیخیال بیا بریم اینا که استخدام ندارن فردا هم این همه راه رو نیایم _فردا نمیایم ولی این شفقت دروغ گفت استخدام ندارن مشکوک میزنه _چرا الکی بگه استخدام نداریم؟ _همین برام سوال شده ،حواست بود تا گفتم رئیس تون کی میاد چقد هول شد _آره شاید ترسیده میخوایم بهش بگیم منشی بداخلاقه ،نگران شد _حیف مسیر اینجا تا خونه دوره وگرنه صبح می اومدیم برجکشو میاوردیم پایین تا حرف زدن یاد بگیره _چرا انقد حرص میخوری کسی که اخلاقش بد باشه یه روزی چوبشو میخوره اگر با همه مثل ما رفتار کنه جواب رفتار بدش رو میبینه _آخه پررو بود ،بعضی از منشی ها یه طوری خودشون میگیرن تند و بد با همه حرف میزنن که دکتر یا رئیسی که براشون کار میکنن اونطور حرف نمیزنن _آره درست میگی ولی به ما چه که حرص بخوریم _ترانه چقد خونسرد و آرامی من تحمل ندارم جواب اینجور کسی رو ندم _چند بار بی خیال بشی توجه نکنی دیگه برات مهم نیست _نمیشه اگر جواب ندم چند روز با خودم میجنگم چرا دو تا حرف بهش نزدم خنده صدا داری کردم _خدا به داد کسی برسه پیش تو اشتباه کنه _آره تا ادبش نکنم کوتاه نمیام به شوخی گفتم _اگر قصد کتک زدن منم نداری بگو داریم کجا میریم لبخندی گوشه لبش نشست _من دنیا رو بزنم نمیتونم دوست خل چند ساله مو بزنم داریم میریم خونه مادر بزرگم _مطمئنی داییت خونه س؟ _آره بهش گفتم، احتمالا الانم منتظرماست _کاش خودمون برمیگشتیم زحمتش نمیدادیم _زحمت نیست فقط من قضیه رو یه طور دیگه ای براش تعریف کردم چیزی پرسید حواست باشه سوتی ندی _باشه اصلا حرف نمیزنم تا سوار ماشین بشم میخوام بخوابم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
دوستانی که نتونستن رمان مسیر اشتباه کامل بخون به ادمین پیام بدن امروز به قید قرعه به پنج نفر لینک رایگان داده میشه @Karbala15
شـــهــیــدانـــه🌱
دوستانی که نتونستن رمان مسیر اشتباه کامل بخون به ادمین پیام بدن امروز به قید قرعه به پنج نفر لینک را
ماهم به اعتصابات سراسری پیوستیم😂 البته دیروز که جاموندیم،ولی امروز فردا به کوری چشم دشمن برای وی آی پی مسیر اشتباه وحامی من داریم ✌️🇮🇷 بدو جا نمونی فردا هم تخفیف ویژه داریم😍
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا چندیست در حریم تو راهم نمی دهند...!! امام رضای دلم🌸
إحفظ بالذي ينطق إسمك كأنما يصف مكاناً آمناً مواظبِ كسی كه از اسمت مثل يک پناهگاهِ امن ياد ميكنه باش . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین دارایی انسان اندوخته های صدقه است امام رضا علیه السلام
به قول استاد عباسی: ببین جوون دهه هشتادی، تو بین سینِ سلبریتی و شینِ شهادتی دیگه حق انتخاب با خودته...
آیت الله : 🔹جوانی در مسجد گوهرشاد به من گفت: 🔹"لباسهایی که چروک و کثیف است موادی برای شستشو و تمیز کردن آنها هست؛ حال اگر قلب را زنگار بگیرد آیا وسیله ای برای پاک کردن آنها داریم؟" از سوال او خوشم آمد و گفتم : 🔷" بله! با دو کار میشود این زنگارها را از دل برد؛ یکی و دیگری کردن خصوصا در سحرها" ✨پیامبر اکرم (ص)فرمودند: 🔷"دلها را زنگار میگیرد مانند زنگار مس، پس آنها را با و جلا دهید" 📚بحارالانوار 🍁🍂🍁🍂
🔴تصویر شهید طلبه بسیجی که با پرتاب کوکتل مولتوف اغتشاشگران در شیراز به شهادت رسید . 🌹 🌹
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت26 گذر از طوفان✨ جلوی در پریسا نگاهی به تابلوی که به اسم شرکت
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر ازطوفان✨ سر کوچه خونه مادر بزرگش پریسا رو صدا زدم _جانم؟ _میشه من نیام همین جا منتظرت بمونم؟ _نه نمیشه ،جواب دایی وعزیز رو چی بدم؟ _مگه بهشون گفتی منم باهات اومدم؟ دستم رو گرفتم راه افتادیم _به دایی گفتم با دوستم میام _کاش اصلا بهش نمیگفتی _با اتوبوس تا شب نمیرسیم خونه، کلی هم باید معطل بشیم همه صندلی ها پربشه بعد حرکت کنه _پس داخل خونه نریم انقد استرس دارم دل تو دلم نیست _ عزیز گیرنمیده سریع راضی میشه ولی آقاجون خونه باشه تا نهار نخوریم و استراحت نکنیم نمیزاره برگردیم _وای اینطوری که دیر میشه انگشتش رو روی دکمه زنگ آیفون گذاشت صدای مهربون مادر بزرگش پخش شد _کیه؟ _عزیز منم باز کن _دورت بگردم مادر بیا داخل خوش اومدی در رو هول داد آروم وارد حیاط شد نگاهی به جلوی در راهرو انداخت با بدو برگشت سمتم _شانس آوردیم آقاجون خونه نیست نفس راحتی کشیدم صدای چرا داخل نمیای مادر بزرگش باعث شد کمی از همدیگه فاصله بگیریم محض دیدنم لبخند روی صورت مهربون و دلنشینش نشست و از پله ها پایین اومد سلام کردیم باخوشرویی بهمون نزدیک شد دستش رو برای پریسا باز کرد خودش رو توی بغل مادر بزرگش انداخت روی سرش رو بوسید، چند قدم جلو تر اومد باهام رو بوسی کرد _سلام به روی ماهتون خوش اومدید چرا جلوی در ایستادید _عزیز باید بریم کار داریم _این همه راه رو اومدی بگی عزیز کار دارم باید برم _ببخشید قربونتون برم یه کاری داشتیم باید می اومدیم الانم باید زود برگردیم فقط به دایی حامد بگید بیاد بریم _حداقل نهار بخورید بعد برید زشته دوستت بدون پذیرایی برگرده _ قول میدم یه روز برای نهار میام ترانه رو هم باخودم میارم _از دست شما جونا همیشه حرف حرف خودتونه الان بهش میگم بیاد صبرکنید سه تا ساندویچ ماکارانی براتون درست کنم ببرید داخل ماشین بخورید _چشم دستت درد نکنه تا دایی بیاد میشینیم روی سکوی داخل حیاط _باشه دورت بگردم پریسا خوشحال نگاهی بهم انداخت _ ماکارانی های عزیز خیلی خوشمزه ش ،خداکنه تا ما میریم آقاجون نرسه لبخندی زدم با صدای باز شدن در هال چرخیدیم داییش با دوتا پلاستیکی که یکی ساندویچ ها داخلش بود یکی دیگه میوه از خونه بیرون اومد سلام کردیم جوابمون رو داد دستش رو سمت پریسا دراز کرد و به شوخی گفت _ بفرما توشه بین راه پلاستیک ها رو ازش گرفت باشیطنت گفت _این سهم منو ترانه س ها اگر نهار نخوردی برو یکی دیگه بیار _اگه شما دوتا سهم خودتون خوردید ساندویچ منم بخوردید صدای مهربون مادر بزرگش بلند شد _دخترای منو اذیت نکن، حامد مادر تند نری ها دستش رو روی چشمش گذاشت وسرش رو خم کرد _چشم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋🏻 🌤صبح ها را به سلامی به تو پیوند زنم... ✨ای سر آغازترین روز خدا صبح بخیر... ✨به امیدی که جوابی ز شما می آید... ✨گفتم از دور سلامی به شما، صبح بخیر... @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀همسر شهید سلمان امیر احمدی گفتند: آشنایان خواب شهید دیدند، گفتند مهمان امیرالمؤمنین هستند و امیرالمؤمنین فرمودند: برای جمع شدن این فتنه نماز استغاثه به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بخوانید. 📌منبع: 🔰برنامه تلویزیونی (ماجرای امروز)) روایت زندگی شهدای امنیت و اغتشاشات 📆 ۲۴ آبان ساعت ۱۸:۳۰- شبکه افق سیما
🔶🔷 🔶فقط میتونم بگم خدا لعنتتون کنه انشالله به حق حضرت ولیعصر شرتون از سر جمهوری اسلامی کم‌بشه🙏🏻🙏🏻 🔷برای نابودی دشمنان اسلام و‌ایران لطفا نفری ده تا صلوات بفرستید 🙏🏻🦋‌
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت27 گذر ازطوفان✨ سر کوچه خونه مادر بزرگش پریسا رو صدا زدم _جا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ ماشین رو از پارکینگ گوشه حیاط بیرون آورد کنار در توقف کرد کیف پولش رو برداشت پیاده شد پریسا نگاه سوالی بهش انداخت _دایی چرا پیاده شدی؟ _بشینید داخل ماشین برم یه نوشابه بخرم _خب سر راه میخریدی _زود میام در عقب رو باز کردم سوار ماشین شدم سرم رو به صندلی تکیه دادم پریسا جلونشست و سمتم چرخید _خوبی؟ بی حال سرم رو تکون دادم _پس چرا صورتت یه چیز دیگه میگه _از صبح در حال بدو بدو هستیم خسته نشده باشیم جای تعجب داره _آره ولی هیچ وقت انقد بی حال نمیشدی بوی ماکارانی که توی فضا ماشین پخش شده بود باعث شد بیشتر ضعف کنم کاش پریسا ساندویچم رو بده بخورم داییش با بدو سمت ماشین اومد در روباز کرد روی صندلی نشست نوشابه رو روی دست پریسا گذاشت و ماشین رو راه انداخت _چرا نهارتون نخوردید؟ نگاهی به پلاستیک کنارش انداخت _عه چرا یادم رفت یکی از ساندویچ هارو برداشت با یه نوشابه سمتم گرفت _ببخشید یادم رفت ساندویچتو بدم تشکر کردم سریع گرفتمش نایلون فریزر دورش رو باز کردم تند تند همه ساندویچ روخوردم در نوشابه رو باز کردم کمی ازش خوردم از داخل آینه با نگاه ولبخند پریسا روبرو شدم با لبخندجوابش رو دادم _مزه شو دوست داشتی ؟ _آره خیلی خوشمزه بود ممنون _نوش جان نوشابه رو داخل دستم جابجا کردم زشته از داییش تشکر نکنم سرم روبلند کردم _آقا حامد ممنون بابت نوشابه _خواهش میکنم نوش جان سرم رو به صندلی ماشین تکیه دادم وچشم هام روبستم خدا عزیز رو خیر بده اگر نهار بهمون نمیداد احتمال داشت تاخونه از گرسنگی غش کنم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
_میدونی اون روزی که از دانشگاه آوردنت آگاهی حکم بازداشتت دستم‌بود؟ دوباره نفس کشیدن برام سخت‌شد.ابرویی بالا داد و آهسته تر گفت _اون‌روز همه نظرشون روی این بود که تو هم باهاشون همدست بودی. فقط من بر این‌عقیده بودم که تو از سر سادگی پات توی این‌پرونده‌ی کثیف باز شده و هیچ نقشی نداشتی.‌گریه ها و التماس‌هات باعث شد تا نتونم نگهت دارم ولی تو برنامه‌م بود که برم‌پیش پدرت و همه چیز رو بهش بگم چون اونا فکر میکنن که تو بزرگ شدی و بهت اجازه‌ی هر کاری رو میدن. _چرا از این اتفاق استفاده میکنید که ازتون بترسم؟ لب هاش رو پایین دادو چشم هاش رو ریز کرد و سوالی سرش رو خیلی ریز تکون داد _بترسی! از چی؟ _از شما، از اون اتفاق _از اون اتفاق باید درس بگیری نه اینکه بترسی. منم هر وقت هر کاری صلاح بدونم انجام میدم و نیاز ندارم که از‌م بترسی. نگاهش رو توی صورتم چرخوند _مثلا میتونم توی صورت همسرم که فقط یک‌روزه به عقدم دراومده نگاه کنم و بگم غلط میکنی پات رو کج بزاری وقتی‌زن‌افسر‌پرونده‌ای‌که توش متهم بودی‌میشی همین میشه دیگه😂😂 https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
دنیای ما زمینی ها هم این روزها میدان مین شده‌ است اما ره‌‌آورد این میدان، نه شهادت است و نه جانبازی اینجا غفلت کنی پا روی مین و ایمان و آبرو بر زمین...
گاهے باید مڪث ڪرد روے لبخند هایت! نگاه هایت! هر ڪدامشان پیامے دارند ڪه مے تواند نجات دهنده ی حال و روز این روز هایمان باشد...
مادرشهید حسین معزغلامی : خدارا شکر حسینم به دست غریبه شهید شد😭😭😭