eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
81 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 روایتی از تحول یک زندگی. گاهی اوقات انسان ها خسته ات می کنند، آن قدر که دوست داری بروی جایی که فقط خودت باشی و هیچ کس نباشد، فارغ از دغدغه های دنیا… 📚✏️📚✏️📚✏️📚 https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب روایتی از تحول یک زندگی. گاهی اوقات انسان ها خسته ات می کنند، آن قدر که دوست داری بر
📌 موجِ رادیو پیدا شد. _ ساعت هفت بامداد. اینجا تهران است، صدای جمهوری اسلامی ایران… بسم الله الرحمن الرحیم، انا لله و انا الیه راجعون…روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان، حضرت امام خمینی، به ملکوت اعلا پیوست…به همین مناسبت … همه محو صدای رادیو بودند، ارمیا مثل دیوانه ها شده بود. مقداری از پوست سفید ارمیا که از کنار ریش هایش مشخص بود سرخ شده بود. رگ های گردنش به اندازه بند انگشت کلفت شده بود. عضلات گونه اش می لرزید. انگار نه انگار این همان ارمیای آرام چند لحظه پیش است. صدایش می لرزید. هیچکس باور نمی کرد این صدای بلند، مردانه و خشن متعلق به ارمیا باشد. _ تو داری چه می گویی؟؟حواست هست؟؟ رادیو را جلوی صورت گرفته بود. انگار صورت دشمنش را در میان دو دست گرفته باشد. -تو نمیفهمی داری چه می گویی! مرد مگر امام هم می میرد؟! داری چه می گویی؟ حالت عصبی پیدا کرده بود. اشک مثل باران از چشمش سرازیر بود. در عین حال می خندید. شوکه شده بود. _ این اشتباه می کند. شماها باور نکنید. حواسش نیست. امام؟ آخر مگر می شود؟ ما برای امام زنده ایم…حواسش نیست…مگر می شود امام بمیرد؟ مگر امام هم می میرد؟ می فهمی چی داری می گویی؟ رادیو از دستش رها شده بود. ارمیا مثل دیوانه دور اتاق راه می رفت. گاهی سرش را به دیوار تکیه می داد. مثل باران از گونه هایش اشک می ریخت. همه گیج بودند. هنوز باور نکرده بودند. نورعلی ارمیا را در آغوش گرفت… ➖➖➖➖ 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:👇 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam 📚✏️📚✏️📚✏️📚 https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046