#معرفی_کتاب
زندگی و مجاهدت حضرت ابالفضل العباس سلامالله علیه از زبان مادر بزرگوارشان…
مادر نشدی! مادر نیستی! یک دنیایی دارد مادری خاص خودش! وقتی میگویم دنیا، یعنی زیبایی و شکوهش، تلخی و شیرینیهایش، اصلا بهار و تابستان، پاییز و زمستانی دارد دنیای مادری که بینظیر است. هیچکس جز دل و جان و اندیشۀ مادر، عمق و ارزش و روح آن را درک نمیکند. نمیشود هم، قصۀ این دنیا را برای کسی گفت. اصلیترین و نابترین قصۀ دنیا، همین است. تا دنیا بوده و بوده و هست هم، شنیدنیترین داستان را اگر میخواهی گوش بدهی، بگو یک مادر، بنشیند مقابلت؛ همان اول که بگوید یکی بود، یکی نبود… تو مطمئن میشوی که داستان آن مادر با بقیۀ فرق دارد…
#میر_و_علمدار
#نرجس_شکوریان_فرد
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب زندگی و مجاهدت حضرت ابالفضل العباس سلامالله علیه از زبان مادر بزرگوارشان… مادر نشدی!
📚 #برشی_از_کتاب
همان بار اولی که دادمت دست پدرت علی، تو هم چشمانت باز بود، هم دستانت را تکان می دادی. مثل نوزاد یک روزه نبودی، این را همه می گفتند، اما علی علیه السلام تو را مثل آنکه اولین بار است پدر می شود به آغوش کشید.
اول دل سیر نگاهت کرد، در صورت تو چه دید که لبخند ابتدائیش شد اشکی که چکید بر صورت آسمانیت؟ بغض کردم و لب گزیدم. دستان کوچکت را میان دستان پهلوانیش گرفته بود و آرام آرام، انگشتانت را نوازش می کرد که دومین قطره اشکش هم چکید. بغض من هم سر باز کرد. دستانت را بالا آورد و بر لب گذاشت و اشک ها بر صورت او و دستان تو جاری شد. همه جای دستت را بوسید. انگشتانت، بازوانت، من به هق هق افتادم:
- آقای من، سرورم... فرزندم، طفلت را چه شده؟
صورت پر اشک ش را از صورت تو بالا آورد و حال مرا که دید گریه اش پرصدا شد:
- دستانش را قطع می کنند!
یک لحظه دنیایم تمام شد. مبهوت شدم؛ خدا تو را به من نداده بود که غصه ات را بخورم، داده بود تا غصه از دل پدرت امیرالمؤمنین برداری. پس چه می گفتند؟ قرار بود چه بشود؟
- برای چه آقا؟
نگاه از تو به حسین انداخت و صورت مظلومش:
- برای دفاع از حسین!
نوری بر دلم تابید. برای دفاع از حسین علیه السلام. همان نور اما به اشک نشست! دفاع از حسینم؟ مگر حسینم را چه می شود؟ وای بر من. چه کسی متعرض او می شود؟ سر برگرداندم سمت مولایم:
- حسینم سر به سلامت دارد، اگر عباسم برایش فدا شود؟
آرزویم بود که بگوید یک تار موی حسین هم آسیبی نمی بیند تا من بگویم: هزار عباسم فدای حسین!
من در دنیا همین یک آرزو را داشتم که کاش به این دنیا نمی آمدم تا آرزویم را بی ثمر ببینم.
پدرت همان جا شروع کرد به خواندن روضه:
- سقا به مشک آب برای حرم نداشت...
و دیگر برای من هیچ آبی نه لذت بخش بود و نه رفع عطشم را می کرد. عطش و آب شده بود قاتل من!
- سر بشکسته، دو دیده ی خون، روی گلگون و صورت نیلی
سر گذاشتم بر زمین تا صدای ناله ام را زمین بشنود و بر غربت حسینم، همراه من گریه کند! تا ببلعد دشمنانی که ساقی را پیمانه شکستند و سبویش را هم
- دستانش...
مقابل اشک حسین علیه السلام، قامت راست کردم و دیگر اشکی نریختم. اشک حسین علیه السلام را با دستانم زدودم و لب زدم:
- فدای سرت حسینم. دو چشم و دو دست و سرش فدای سرت...
ولی وقتی پرسیدم از مولایم:
- حسینم سلامت می ماند؟
و پدرت سیل اشکش جاری شد... دیگر نتوانستم نفس بکشم جز اینکه ناله زدم: وای حسینم...
➖➖➖➖
سفارش کتاب از طریق آی دی:👇
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#میر_و_علمدار
•┈┈••✾•💔🏴💔•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
لیست دوم ✨🌱
#دخترم_ناهید
#سرباز_کوچک_امام
#پسرک_فلافل_فروش
#جشن_حنابندان
#آسمانی_ترین_مهربانی
#نامیرا
#پادشاهان_پیاده
#بگو_راوی_بخواند
#المصارع
#الی_الحبیب
#امیر_من
#بانوی_آبی_ها
#سه_دقیقه_در_قیامت
#مسافران_جاده_های_سرد
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#لبخند_مسیح
#مسافر_جمعه
#خط_تماس
#کشتی_پهلوگرفته
#تالار_پذیرایی_پایتخت
#طیب
#بچه_های_سنگان
#آنا_هنوز_هم_می_خندد
#شکار_شکارچی
#به_سپیدی_یک_رویا
#فریب
#وقت_بودن
#کلبه_عمو_تام
#خداحافظ_سالار
#شکاف
#زن_آقا
#آن_سوی_مرگ
#موسای_عیسی
#هدیه_ولنتاین
#سکوی_پنهان
#من_عشق_مخاطب_خاص
#حاء_سین_نون
#من_و_پنج_وارونه
#توجیه_المسائل_کربلا
#بینوایان
#سرگذشت_یک_سرباز
#موکب_آمستردام
#پدر
#سرزمین_نوچ
#میر_و_علمدار
#فتح_خون
#ارمیا
#از_او
#راز_درخت_کاج
#نفوذ_در_ایران
#من_زندگی_موسیقی
#آسمان_شیشه_ای_نیست
#وقتی_دلی
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
یک نم اشک دائم از کنار چشمان نافذش می چکید که نه از درد شمشیر زهرآگین بود، از یادآوردن قصه های پرغصه آینده بود. خصوصا وقتی که مولایم حسین علیه السلام پا به اتاق و کنار بستر پدر گذاشت. وقتی نگاه علی علیه السلام به جوان رعنای مظلومش افتاد، با سختی لب زد و تو را خواند عباسم.
چشم همه به علی علیه السلام بود و نگاه خسته از دنیای علی به دنبال تو. وقتی که آمدی و کنار بستر پدرت زانو زدی، من از چشمان سرخ خونت خواندم که تا همین لحظه پیش، اشک می ریختی و آخرین قطره را پیش از قدم گذاشتن به اتاق از صورتت پاک کرده بودی.
یادت است وصیت پدرت را، دستت را گرفت و از تو خواست که بمانی برای حسین. که حسین، بی تو قدم بر خاک کربلا نگذارد و تو دستانت را می دیدی در دستان پدر که فشرده می شود و نشد، نتوانستی که هق هق گریه ات را فرو بری.
نوجوان رشیدی بودی که غم بی پدری را داشتی با غم کربلا یک جا در مقابلت می دیدی. مقابل چشمان علی علیه السلام خم شدی دستان حسین علیه السلام را بوسیدی و لب زدی:
_ بنفسی انت یا اباعبداللّه... بنفسی انت یا مولای یا حسین...
📖 بخشی از کتاب #میر_و_علمدار
@ketabekhoobam
هدایت شده از تک رنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🏴🕯•
یه ستاره داشتم
یک ماه...✨
وفاتِ مادر علمدارِ کربلا
تسلیت باد🖤
#حضرت_امالبنین
#میر_و_علمدار
|@takrang1|