eitaa logo
🌷خانه ی سبزآبی🌷
2.1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1 فایل
آیدی فقط جهت سفارش تبلیغات/ تبادل نداریم/ مزاحم مسدود خواهد شد @Raha_1975
مشاهده در ایتا
دانلود
مادران دوستداشتنی و عزیز! اگر مادر هستید حتما بخوانید👇👇 مادرها همه دوست دارند عزیز باشند.گاهی در تنهایی و گاهی حتی کنار دوستان و آشنایان خود مطرح میکنند چگونه است که فلان مادر اینقدر عزیز است؟ اینقدر دوستداشتنی است و اینقدر مورد توجه و محبت همسرو فرزندانش میباشد؟ چقدر و چقدر..... سالها به این سئوال فکر میکنند ولی جواب مبرهنی نیز پیدا نمیکنند! مادران و زنان عزیز آنهایی نیستند که خانه شان از بشور و بساب مثل آینه میدرخشد! آنهایی نیستند که غذاهای لذیذ و خوشمزه و متنوع میپزند! آنهایی نیستند که کادوهای رنگانگ و جور واجور برای همسر و فرزندان خود میخرند! آنهایی نیستند که دلسوزند و غصه ی مشکلات خانه و خانواده را میخورند! آنهایی نیستند که صبح تا شب کار میکنند و پول در میاورند تا آسایش خانواده بیشتر تامین شود! آنهایی نیستند که کم میخورند و کم میگردند وکم خرج میکنند! آنهایی نیستند که خوش اندام و زیبایند! آنهایی نیستند که مهمانی زیاد میروند و میهمانی زیاد میدهند! آنهایی نیستند که تحصیل کرده اند و خوب و لفظ قلم حرف میزنند! آنهایی نیستند که فقط پشت سربچه ها و همسر خوب تعریف میکنند! آنهایی نیستند که به آینده فرزندانشان فکر میکنند و تلاش میکنند آنهایی نیستند که فرزندانشان را به زور به مهمانی ها و دورهمی ها میبرند آنهایی نیستند که تکالیف و وظایف شخصی اهالی خانه را انجام میدهند آنهایی نیستند که کارهای سنگین و مردانه انجام میدهند و آنهایی نیستند که شعائر دینی و اسلامی را رعایت میکنند و به جلسات دعا و قران و...میروند بسیاری از مادران و زنان سرزمینم اینگونه اند و وقتی پا به سن بالای 40 میگذارند از خود میپرسند که چگونه است ما به قدر دلخواهمان عزیز و دوستداشتنی نیستیم.ما که جوانی و عمر خود رافدای بچه ها و همسرمان کردیم.از همه چیز خود گذشتیم ولی بچه های فلانی چقدر دوستش دارند.چقدر حمایتش میکنند.چقدر به او میچسبند در حالیکه هیچ کدام از کارهایی که ما کرده ایم را نکرده اند! چون زنها از تمام دنیا فقط یک چیز میخواهند .اینکه محبوب و مورد حمایت باشند.! و اما ..... زنی عزیز ومحبوب است که اگر نمیتواند و از ته دل نمیخواهد, هیچ یک از خدمات بالا را ارائه ندهد.بلکه اولا همواره تمیز و معطر باشدثانیا غر نزند! لُب کلام را میگویم..... بله غر نزند.نق نزند.اخم و تخم نکند.گله و شکایت نکند,طعنه نزند,بهانه نیاورد و از همه مهمتر قهر نکند.آرام و راضی باشد وهمواره به روی همسر و فرزندانش لبخندبزند! فرمولی که محال است جواب ندهد چه بسیار زنانی که به خاطر سادگی ,نادانی و جسارتا حماقت باهمه ی عالم و آدم, در محل کار , مقابل بستگان و در و همسایه خوبند. خوشرو و خوش برخورد رفتار میکنند.خود دار هستند و دائم خود را کنترل میکنند ولی خستگی و تنشهای خود را به خانه آورده و تخلیه میکنند.وچه اندک زنانی که شاید, بعضاً, گاهی افراد را با زبان وعمل خود میرنجانند ولی وقتی به بچه ها و همسر خود میرسند سیاسانه و یا از روی تربیت , آموزش و آگاهی یا به خاطر ژنتیک و یا به خاطر عقل و درایت و دانایی آنگونه اند که باید باشند. اینچنین زنانی حامیان قدرتمندی در خانه دارند که هر جا لازم باشد از حریم آنها دفاع خواهند کرد.همان چیزی که همه زنها به دنبالش هستند!! آنها در خانه محبوبند و دوستداشتنی.... 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
نخود پلو کپی بدون ذکر منبع⛔️ این نخود پلو با اون نخودسبز که با شوید و پلو و مرغ یا گوشت پخته میشه کلی توفیر داره.حتما امتحان کنید مواد برای 4 نفر برنج 2 لیوان از یک ساعت قبل با آب و نمک خیس کنید.داخل قابلمه آب جوش کمی زردچوبه بریزید وقتی برنج آماده آبکش کردن شدن خوبه. نخود 1 لیوان 48 ساعت قبل خیس کرده و پوست آنرا جدا و لپه کنید پیاز 1 عدد بزرگ.خلالی نازک کنید روغن نصف فنجان سینه مرغ خرد شده 1 عدد نمک و زردچوبه و گلپر و زیره ساییده و فلفل قرمز و دارچین و زعفران ساییده به مقدار دلخواه گردو خرد شده نصف فنجان کشمش 1 لیوان نخود را بگذارید با مقداری آب و نمک بپزد و آبش تقریبا تمام شود پیاز را با روغن طلایی کنید.مرغ را افزوده و تفت دهید. تمام ادویه ها و گردو را هم اضافه کنید .کشمش هم افزوده و تفت دهید.حالا نخود را افزوده و کنار بگذارید ته قابلمه روغن ریخته و سیب زمینی های ورق شده را بچینید.یک لایه پلو یک لایه مایه بریزید.مواظب باشید کشمش ها به دیواره قابلمه نچسبد و گرنه میسوزند.اینکار را ادانه دهید تا مواد تمام شود.پلو را دم کنید تا خوب دم بکشد.در أخر هم باز کمی کشمش با روغن تفت دهید و روی پلو سرو کنید 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇 حبه انگور داستان قشنگی است: روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد ، برایتان تعریف کنم... روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود ، بعد الظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگوید لطفا انگور را بیاورید تا دور هم با بچه ها انگور بخوریم، همسرش با خنده میگوید من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،....خیلی هم خوش مزه و شیرین بود... مرد با تعجب میگوید تمامش را خوردید...زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را...مرد ناراحت شده میگوید: یک من(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید!!!الان هم داری میخندی!!!!جالب است!!!خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود...ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود... همسرش که از رفتار خودش شرمنده شده بود او را صدا میزند...ولی هیچ جوابی نمی شنود ، مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته...به او میگوید... :یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقدا خریداری میکند ، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته ، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:بی زحمت همراه من بیایید...او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید.... معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند...، مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه اش برمیگردد...همسرش به او میگوید: کجا رفتی مرد...چرا بی جواب چرا بی خبر؟؟؟؟ مرد در جواب همسرش میگوید..هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم....و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم....همسرش میگوید چطور...مگه چه شده...اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم....در جواب زن مرد با ناراحتی میگوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم ، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟؟؟وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند....امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ، 400 سال است و این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت... ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد ، محبوب ترین مردم تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند... 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ بعضی ها شبیه یک انجیر رسیده میمانند که یکهو از آسمان می افتند در دامن رنگ و وارنگ زندگی ات... آنقدر بی هوا که اصلا نمی‌دانی چه شد چگونه شد.. اصلا خودت را میزنی به آن راه و از بودنش لذت میبری بعضی ها شبیه عطر بهار نارنج هستند در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت نفس میکشی...آنقدر عمیق که عطر بودنشان را تا آخرین ثانیه های عمرت در ریه هایت ذخیره کنی بعضی ها شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند که افتاده اند در تنگ بلورین روزگارت جانت را با جان و دل در هوایشان تازه میکنی بعضی ها اصلا چرا باید از در و دیوار مثال بزنیم؟! بعضی ها آرامش مطلقند لبخندشان تلالو برق چشمانشان صدای آرام شان اصل کار ,تپش قلبشان انگار که یک دنیا آرامش را به رگ و ریشه ات تزریق میکند و آنقدر عزیزند,آنقدر بکرند که دلت نمی آید یک انگشت هم بخورد بهشان می‌ترسی تمام شوند و تو بمانی و یک دنیا حسرت بعضی ها بودنشان همین ساده بودنشان..همین نفس کشیدنشان یک عالمه لبخند می‌نشاند روی گوشه لب مان و من چقدر دوست دارم این بعضی هارا.... 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
تلنگر شخصی به عالمی گفت: "من نمیخوام در حرم حضور داشته باشم!" عالم گفت: می‌تونم بپرسم چرا؟! آن شخص جواب داد: چون یک عده را "می‌بینم" که دارند با گوشی صحبت می‌کنند، بعضی ها "غیبت" می‌کنند و شایعه پراکنی می‌کنند، بعضی فقط جسمشان اینجاست، بعضی‌ها خوابند، بعضی ها به من خیره شده اند... عالم ساکت بود... بعد گفت: می‌توانم از شما بخواهم "کاری برای من انجام دهید،" قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟ شخص گفت: "حتما؛ چه کاری هست؟!" عالم گفت: می‌خواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و "یک مرتبه دور حرم" بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد. او گفت: بله می توانم! لیوان را گرفت و یکبار به دور حرم گردید. برگشت و گفت: انجام دادم! عالم پرسید: کسی را دیدی که با گوشی "در حال حرف زدن" باشد؟ کسی را دیدی که غیبت کند؟ کسی را دیدی که خوابیده باشد؟ آن شخص گفت: نمی توانستم چیزی ببینم چون همه "حواس من به لیوان آب بود" تا چیزی از آن بیرون نریزد... عالم گفت: وقتی به "حرم" می‌آیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد. برای همین است که پیامبر فرمود: ""«مرا پیروی کنید» و نگفت که "مسلمانان" را دنبال کنید!"" نگذارید "رابطه شما با خدا" به رابطه "بقیه با خدا" ربط پیدا کند.!! بگذارید این رابطه با "چگونگی تمرکزتان بر خدا" مشخص شود. * نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان...* 👌 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
سرخ‌کردنی‌ها پیرتان میکنند❗️ 🔹هرچیز به مدت طولانی در روغن سرخ شود باعث تسریع فرآیندهای التهابی در بدن میشود 🔹این فرآیند سلول‌های بدن را در معرض فرسودگی و پیرشدگی قرار میدهد 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
کالباس خونگی تمیز و مطمئن کپی بدون ذکر منبع⛔️ مواد لازم مرغ یک عدد کوچک یا نصف مرغ درشت سیر یک بوته نمک و فلفل قرمز 1 ق م و فلفل سیاه نصف ق چ مغز پسته 1 ق س پودر ژلاتین 2 ق غ پودر لبو 1 ق چ یا چند تکه لبوی پخته ابتدا مرغ را به همراه 1 لیوان آب و دو حبه از سیرها و نمک بگذارید آرام و خوب با شعله خیلی کم بپزد.چون خود مرغ آب می اندازد بعد از پخت حدودا 1 استکان آب بماند.استخوان مرغها را جدا کنید و با آب مرغ داخل غذاساز بریزید.(آب مرغ را کم کم بریزید تا احیانا شل نشود.خمیر باید سفت باشد) ژلاتین را با 4 ق س آب سرد مخلوط و روی بخار کتری بگذارید تا شفاف شود. فلفل و بقیه سیرهای خام و ژلاتین و لبو را هم به مخلوط بیفزایید تا خوب یک دست وخمیری شود. به خمیر به دست امده پسته افزوده و آن را داخل بطری نوشابه که قسمت تنگ و بالایی آن بریده شده بریزید.داخل یخچال بگذارید تا لااقل 6 ساعت بماند و خوب سفت شود.به کمک چاقو یا قیچی دیواره بطری را بریده و کالباس را خارج کنید و ورق کنید نوش جان #کالباس 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برش زدن کالباس خونگی که در بالا طرز تهیه شو گذاشتم 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
کوکو کدو کپی بدون ذکر منبع⛔️ مواد برای 4 نفر کدو کوچک 4 عدد سیب زمینی 1 عدد متوسط تخم مرغ 4 عدد پودر سیر 1 ق چ پودر پیاز 1 ق چ نمک و فلفل و زردچوبه 1 ق چ آرد 1 ق س روغن 3 ق س کدو ها را با پوست رنده درشت و سیب زمینی را رنده ریز نمایید .بقیه مواد کوکو را اضافه نموده و خوب مخلوط کنید روغن را کف تابه ریخته و داغ نمایید.مایه کوکو را پهن کرده .دمکنی گذاشته شعله را ملایم نموده تا یه طرف کوکو سرخ شود.حالا کوکو را برگردانده تا طرف دیگرش سرخ شود.مرحله دوم گذاشتن در تابه لازم نیست. هرچه مایه کوکو نازک تر باشد برشته تر و خوشمزه تر خواهد شد 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
حس خوب زندگی👌 کیا یادشونه قدیما وقتی بچه بودیم با چه ذوق و شوقی و با چه زحمتی لحاف و تشک ها رو از روی نردبان می‌کشیدیم میبردیم بالا پشت بوم؟ بعد رو به آسمون پر ستاره دراز می‌کشیدیم و اونقدر ستاره ها رو می‌شمریم تا خوابمون ببره.گاهی اینقدر حرف میزدیم و میخندیدیم تا از خستگی خوابمون میبرد. بدیش یا شایدم خوبیش این بود آفتاب که میزد دیگه نمی شد خوابید باید بلند میشدی و رخت خوابها رو خوب جمع میکردی تا آفتاب خرابشون نکنه.... یادش بخیر ارسالی از محیا روستای نساز خلخال 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
کوزولاک مانتیسی غذای ملل_کشور ترکیه کلی نون لواش یا خمیر یوفکا به شکل مثلث برش بزنید.از قسمت قاعده دور یک نی یا لوله خودکار بپیچید .همه رو تو روغن شناور سرخ کنید. ماست چکیده و سیر رنده شده و نمک وفلفل و آویشن را مخلوط و روی نونها بریزید.روشم مایه ماکارونی خودمون. کمی هم جعفری ریز شده.تامام😁 به همین راحتی و خوشمزگی سفر کنید به آنسوی مرزها😁😉 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
🔴تلنگر! روز اسباب‌كشی همه از دست مادربزگ عصبی بودند، خاور تا يك ساعت ديگر می‌آمد و مادربزرگ روی تمام آشغالهايی كه نگه داشته بود تعصب داشت، همه توی خانه‌ی دوطبقه‌ی دويست متری می‌دويدند كه وسيله‌ها را جمع و جور كنند و مادر بزرگ از هيچ كدام از وسيله‌های به درد نخور نمی‌گذشت؛ درهای پلاستيكی پنير، ورقه‌های آلمينيومی روی غذاهای آماده، قوطیهای خالی كنسرو، اسباب بازيهای شكسته‌ی نوه‌ها، كارت عروسی زرد شده و نم زده‌ی پسر بزرگترش، حتی تكه‌های پاره شده‌ی پرده‌ی جهازی‌اش، توی تمام كيسه‌های آشغالی لنگان لنگان سرك می‌كشيد تا كسی چيزی را وقتی حواسش نيست دور نيندازد، يك دفعه وسط شلوغی چهار زانو با بغض نشست روی زمين، زير لبی گفت: پس من را هم بيندازيد دور. همه مشغول بودند و كسی حواسش به او نبود، خاور آمد هرطور شده پُر اش كردند و اسباب كشی تمام شد. حالا هروقت ياد آن چند روز می‌افتم، مطمئن می‌شوم همه‌ی ما روی خيلی چيزهای به درد نخور تعصب داريم. حس‌های پاره و پوره شده، آدمهای زرد شده و نم‌زده و به دردنخور، خاطره‌های خالی و قديمی، حتی دلتنگی‌های شكسته و بدون مصرف.. بعضی وقتها توی شلوغی روزهايم بين رفت آمدها وقتی همه‌ی درزها را چك ميكنم كه يك وقتی دوست داشتن فلان آدمی كه ديگر نيست، خاطره‌ی فلان روز كه از هربار يادم می‌آيد صدای شكستن می‌پيچد توی گوشم يا آدمهای شكسته و لب پر شده‌ی اطرافم كه هربار كه بهشان نزديك می‌شوم يك جای تنم بريده می‌شود، يك وقتی دور نيفتند يك وقتی كسی بهشان آشغال نگويد، يك وقتی از من دور ريخته نشوند و دم در گذاشته نشوند، كه آن وقت چهار زانو می‌نشينم زمين و با بغض و زير لب ميگويم پس مرا هم بيندازيد دور. حالا هروقت ياد آن چند روز می‌افتم مطمئن ميشوم توی ما آدم‌ها انگار يك چيزهايی هست كه هرچقدر هم به درد نخور و بی‌مصرف و حتی اذيت كننده باشد نمی‌شود دور اش انداخت انگار يك چيزهايی هست كه اگر از ما كنده شود ما را هم با خودش می‌برد!! 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
بریونی اصفهانی .مواد لازم برای 4 نفر. گوشت گوسفندی خالص 600 گرم یا با استخوان یک کیلو.با کمی دنبه البته پیاز یک عدد. نمک و زردچوبه وفلفل ودارچین به مقدار لازم روغن 2 ق غ آب 8 لیوان ابتدا گوشت وپیاز خردشده واب رو میذاریم تا جوش بیاد.بعد شعله شو کم میکنیم زردچوبه و فلفل اضافه میکنیم تا با درب بسته حسابی بپزه نمک هم اضافه میکنیم .تا زمانی که آبش به تقریبا یک لیوان برسه.بعد از اینکه خنک شد.استخوانها رو جدا کرده وابشو جدا کنار میذاریم.گوشت رو با نمک وفلفل مخلوط کرده واز چرخ گوشت رد میکنیم.حالا ظرف بریونی رو که شبیه کفگیر بدون سوراخ هستش (از تابه کوچولو هم میشه استفاده کرد)رو چرب کرده و یک هشتم گوشت رو توش پهن میکنیم وروی شعله گرفته تا زیرش سرخ بشه.بعد روی نان تنوری برگردونده وروشو دارچین میپاشیم.اگه بخواین اصفهونی اصیل بشه باید یک سوم گوشتتون جگر سفید گوسفند باشه.تازه در اخر هم کنار بریونی اماده شدتون کمی از جگر سفید چرخ شده قرار بدین.ولی من این کارو نکردم....ولی اونم خیلی عالی میشه.....نوش جون... 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
نازخاتون کدوی مازندران معمولا. جایگزین سالاد هستش.متفاوت وساده مواد لازم کدو دو عدد متوسط ریحان ساطوری یک مشت آبغوره دو فنجان نمک وفلفل قدری سیر له شده 4 حبه ابتدا کدو ها رابا کمی آب با شعله ملایم خوب بپزیدتا آبش تمام شود.سپس با گوشت کوب خوب بکوبید.آبغوره وسیر ونمک وفلفل وریحان را اضافه کرده و مخلوط کنید.داخل یخچال بگذارید تا خنک شود نوش جان 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
⭕️خاطره ای تکان دهنده از استاد شفیعی کدکنی. نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم. از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم... (استادکد کنی حالا خودش هم گریه می کند...) پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما........ حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم. آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قدشان.... پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد. اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد. گفتم: این چیست؟ گفت: "باز کنید؛ می فهمید". باز کردم، 900 تومان پول نقد بود! گفتم: این برای چیست؟ گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند." راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان! مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین. در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد. روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم... گفتم: "چه شرطی؟" گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟! گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند، گمان کردم شاید درست باشد. . 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷 درباره خودمان ! توی تاکسی نشسته اَم .. راننده از دزدی ها میگوید و رانت خواری ها و امثالهم .. پیاده که میشوم سعی میکند پانصد تومان بیشتر کرایه بردارد. قصاب محل از مافیای گوشت میگوید و اوضاع خراب کشور و اینکه معلوم نیست عاقبتمان چه میشود .. حواسم که لحظه ایی پرت می شود ، دویست سیصد گرم چربی قاطی گوشت ، در چرخ گوشت میریزد. دوست قدیمی ام کارمند است . در تلگرام پُست های فساد مسئولین را از این گروه به آن گروه میگذارد . میگوید روزی دو سه ساعت در اداره ، در زمانی که باید کار مردم را انجام بدهد ، سرش توی گوشی و تلگرام است. کابینت ساز از کارِ دوستم زده است و پول را گرفته و فلنگ را بسته .. بقال محل اجناس تاریخ مصرف گذشته را جلوی دست می چیند به هوای اینکه نبینی و بخری .. میوه های خوبِ میوه فروش سوا شده و دو برابر قیمت فروخته می شود .. مرغ فروش ، مرغهای مانده را در پیاز می خواباند و به عنوان جوجه کباب میدهد دست مردم ... پزشک از خانواده بیمار تصادفی در حال مرگ سه میلیون پول نقد میخواهد تا برود داخل اتاق عمل .. در بانک شش باجه وجود دارد اما کلاً یک نفر کار مردم را راه می اندازد .. استاد دانشگاه کتاب انگلیسی را ده صفحه ده صفحه به عنوان پروژه میدهد به دانشجویانش که ترجمه کنند و آخرش به نام خودش چاپش میکند و... میگویند یک سوزن به خودت بزن ، یک جوالدوز به دیگران .. خیلی وقت است خودمان هم به خودمان رَحم نمیکنیم .. بابک زنجانی ، خاوری ، دور و بری های احمدی نژاد ، قاضی مرتضوی و خیلی های دیگر عینِ خودِ ما مردم هستند ، فقط پست گرفته اَند و سطح تخلفشان از سیصد گرم چربی و پانصد تومان اضافه کرایه ، رسیده به میزانی که میدانیم. جامعه مثل یک درخت است . ما ریشه ها و تنه اییم و مسئولین میوه و برگ .. چطور از درختی که ریشه اَش پوسیده و تنه اَش آفت خورده ، انتظار میوه ی سالم داریم ؟ ما حق داریم مسئولینِ دلسوزِ پاکِ سالم داشته باشیم اما خب از کجا بیایند ؟ .. مگر نه اینکه آنها هم آدمهای همین جامعه هستند؟ ما حق داریم مطالبه گر باشیم .. اعتراض کنیم به مشکلات .. اما شاید بهتر باشد یک بار هم که شده ، از خُرد به کلان برویم خودمان را اصلاح کنیم بلکه نسلهای بعدِ مسئولین اصلاح شوند که آن موقع اگر اصلاح نشدند مثل امروز نمی نشینیم و فقط درباره گندکاری هایشان جُک درست نمیکنیم. به قول امیرکبیر ابتدا فکر کردم مملکت وزیر دانا میخواهد ، بعد فکر کردم شاه دانا میخواهد . در آخر اما فهمیدم مملکت مردم دانا میخواهد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
نان روغنی محلی زنجان اگردک عصرانه دلپذیر.بچه که بودم عاشق این نانها بودم الانم بچه هام بهش میگن نون خوشمزه😁 کپی بدون ذکر منبع⛔️⛔️ مواد لازم آب گرم نصف فنجان مایه خمیر 1 ق غ شکر 1/5 فنجان یا کمی کمتر زردچوبه 1 ق م یا زعفران آبکرده 2 ق س تخم مرغ 2 عدد شیر 1 فنجان نمک 1 ق چ آرد 5 فنجان روغن حیوانی معطر برای سرخ کردن 1 فنجان در یک کاسه ابتدا آب گرم را با مایه خمیر مخلوط کنید تا عمل آید.بعد به ترتیب بقیه مواد را اضافه کرده و مخلوط کنید.روی خمیر را پوشانده و 2 ساعت جای گرم قرار دهید.سطح کار خود را آرد پاشی کرده .دستان خود را چرب کنید.گلوله هایی از خمیر برداشته و با وردنه نازک کنید,با نعلبکی قالب بزنید و با چاقو دورش را برش داده ودر روغن داغ دو روی نانها را سرخ کنید بسیار مطبوع و خوش مزه 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
توجه توجه 👇👇👇 نکته اشپزخانه ما با نونهای باقیمانده سفره خود چه میکنید؟ 1.مطمئنا جزء کسانی نیستین که اونهارو به سطل اشغال میندازن.چون با این کار برکت خونه کم میشه. 2.اگر جزء کسانی هستین که نانها رو داخل یه پاکت جمع کرده وبه نون خشکی میسپرین باید بگم. که این کار باعث میشه کلی نون خشک درمرکز تلمبار بشه وکپک بزنه.تا اونارو برسونن به گاوهای زبون بسته ی بینوا.که ضرر مستقیمش به خود ما میرسه.چراکه روی شی وگوشت اونها اثر میذاره ودر دراز مدت سم ناشی از کپک نانها وارد بدن ما هم میشه ومیتونه مارو دچار انواع بیماریهای ناشناخته وشناخته شده بکنه. پس چه کنیم؟! 3.من این نونهارو هر از گداری جمع کرده وخشک میکنم.حالا یا با افتاب یا داخل فر.بعد اسیابشون میکنم وداخل یه شیشه نگه میدارم وبه عنوان ارد نان یا ارد سوخاری واسه غذاهای مختلف ازش کمک میگیرم.مث کتلت.کباب.بعصی کوفته ها وکوکو ها.برای انسجام بهتر.🌺 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
⭕️تلنگر لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ! از گرما مینالیم. از سرما فرار میکنیم. در جمع، از شلوغی کلافه میشویم و در خلوت، از تنهایی بغض میکنیم. تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ: ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ.. ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ! ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ. 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
(خیلی باحاله! حتما بخونید👌😁) ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصیل می‌کردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀ‌مان کم است. گفت: اهمیت ندارد. از برخی کشورها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل می‌کند و همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملی خود را خواهد خواند. چاره‌ نداشتیم. همۀ ایرانی‌ها دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم و اگر هم داریم، ما به‌یاد نداریم. پس چه باید کرد؟ وقت هم نیست که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم. به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمی‌دانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و بگوئیم همین سرود ملی ما است. کسی نیست که سرود ملی مارا بداند و اعتراض کند. اشعار مختلفی که از سعدی و حافظ می‌دانستیم، با هم تبادل کردیم. اما این شعرها آهنگین نبود و نمی‌شد به‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجی] گفتم: بچه‌ها، عمو سبزی‌فروش را همه بلدید؟ گفتند: آری. گفتم: هم آهنگین است، و هم ساده و کوتاه. بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزی‌فروش که سرود نمی‌شود. گفتم: بچه‌ها گوش کنید! و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم:«عمو سبزی‌فروش . . بله. سبزی کم‌فروش . . . بله. سبزی خوب داری؟ .... بله» فریاد شادی از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرین نمودیم. بیشتر تکیۀ شعر روی کلمۀ «بله» بود که همه با صدای بم و زیر می‌خواندیم. همۀ شعر را نمی‌دانستیم. با توافق هم‌دیگر، «سرود ملی» به این‌صورت تدوین شد: عمو سبزی‌فروش!... بله سبزی کم‌فروش!...بله سبزی خوب داری؟...بله خیلی خوب داری؟...بله عمو سبزی‌فروش!...بله سیب کالک داری؟...بله زالزالک داری؟...بله سبزیت باریکه؟...بله شبهات تاریکه؟... بله عمو سبزی‌فروش!...بله این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه، با یونیفورم یک‌شکل و یک‌رنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزی‌فروش» خوانان رژه رفتیم. پشت سرِ ما دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند! و «بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوری که صدای «بله» در استادیوم طنین‌انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان بخیر گذشت.😄 به نقل از 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
کیک میان پر ورمیشل یا ماکارونی 👇👇👇👇👇 ورمیشل یا ماکارونی رو داخل اب جوش ونمک وزرچوبه میجوشانیم تا نرم شود.آبکش کرده وبا تعدادی تخم مرغ مخلوط میکنیم به طوریکه مث مایه کیک شود.مایه ماکارونی رو با هر چی دوس داریم مثل گوشت و پیاز وقارچ و فلفل دلمه ای درس میکنیم.کف تابه رو غن ریخته.نصف مایه کیک رو ریخته ومایه گوشتی رو ریخته وپهن میکنیم.پنیر پیتزا هم بپاشیم عالی تر میشه .بقیه مایه رو ریخته با پشت قاشق صاف میکنیم ودم کن میذاریم با شعله ملایم تا سرخ بشه ودم بکشه.داخل ظرف سرو برگردانده وبا سس مایونز یا ماست چکیده یا مخلوط ایندو تزئین میکنیم #پاستا 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
❌تلنگر بعضى وقتها دفعه ى بعدى وجود نداره؛ شانس دوباره و وقت اضافه اى نيست؛ گاهى فقط "الان" هست یا "هرگز" «فرصت ها را از دست ندهيد» 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi
🍓🍓: -کدام زیتون را بخوریم ؟ سبز یا سیاه 100 % سبز -زیرا زیتون های سیاه به علت رنگهای مصنوعی عوارضی چون لـک شـدن پوست و آلودگی دستگاه گوارش را به همراه دارند ! 👇👇 🌷کانال خانه سبزآبی در ایتا🌷 @khaneyesabzabi