eitaa logo
خط روایت
1.3هزار دنبال‌کننده
690 عکس
113 ویدیو
16 فایل
این روایت‌ها، نوشته مردم سرزمین انقلاب اسلامی است. محتواهای این کانال را می‌توانید بردارید و هر جا که خواستید بازنشر کنید، می‌توانید از این محتواها برای تولید محصولات رسانه‌ای هم استفاده کنید. ادمین‌ خانم‌ها : @Sa1399 جاودان یزدی‌زادگان @Z_yazdi_Z
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌نام‌او به‌دو به‌دو رفتم توی نمازخانه سالن دانشگاه علوم پزشکی قزوین صدای آهنگ ساختمان را می‌لرزاند. نمازم را نخوانده بودم. با همین صدا شروع کردم به خواندن. صدای خواندن سوره را با گوش خودم هم نمی‌شنیدم. نمازم که تمام شد داخل سالن رفتم و کنار مامان نشستم. مامان دعوت شده‌بود برای سالگرد شهادت شهید بابایی. خواهر شهید بابایی رفت روی سن و چقدر قشنگ از برادرش گفت. در آن سن چقدر نیاز به یک قهرمان داشتم، چه کسی بهتر از عباس بابایی؟! در آخر هم شعری خواند که بعد از بيست سال هنوز هم موقع غم به زبانم می‌آید. ایام هجر را گذراندیم و زنده‌ایم ما را به سخت جانی خود این گمان نبود شاعر این شعر شد خواهر شهید بابایی حتی با وجود این‌که شاعرش را بعدا شناختم شکیب اصفهانی بود، اما برای من همان بود، خواهر شهید. این‌روزها فقط همین بیت به زبانم می‌آید. گمانم به خودم این‌گونه نبود که سید در اوج مظلومیت شهید شود و من زنده باشم. همین "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat @del_gooye
چقدر این صحبت ها مرا یاد لحظه شروع داستان انسان انداخت، آنجا که شیطان بر گرد آدم می چرخید و وسوسه اش می کرد که آن میوه ممنوعه را بخورد و از زیر یوغ خداوندی که یه آینده اش اهمیت نمی دهد نجات پیدا کند و به جاودانگی و صلح و شادی برسد.... شیطان همان شیطان است فقط چهره‌اش عوض شده... پاسخ ما مردم ایران به شما این است: آقای شیطان هر چقدر که شما بعد از ۷۵ سال توانستید، به پشتوانه بمب و پول و تکنولوژی آمریکایی، صلح و آرامش را برای مردم سربازهای سرزمین فسقلی جعلی خودتان فراهم کنید، برای مردمان با ریشه سرزمین پهناور ما هم می توانید. ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat @shoruq
وقتی عثمان تحفه مرحمتی برای ابوذر فرستاد تا خودش ، دین و اعتقاداتش را بخرد ابوذر فرمود :من هیچ نیازی به طلای شما ندارم . نگاهی به در و دیوار خانه اش انداختند و نیش خندی حواله اش کردند که این بیغوله را می گویی؟ ابوذر گردن راست کرد و سر بالا گرفت که: قد اصبحت غنیا بولایه امیرالمؤمنین "من ثروتمندم چون سرسفره علی ام" آقای نتانیاهو ما ایرانی هاسر سفره ی علی (ع)هستیم زیر بیرق حسین(ع) چه چیزی داری بهتر از این که ما را وعده می‌گیری به آن؟؟؟ با این تفاوت آشکار که عثمان ادعای مسلمانی داشت وتو سگی هار بیش نیستی ... ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat
نتانیاهو پیام داده بود که به مردم کاری ندارم فقط حزب الله را میخواهم بزنم. هنوز هم میگوید. همین امروز هم رییس کنست شان پیام داده که ما با حزب الله دشمنیم نه با مردم لبنان. این بچه ها جز شهدای لبنان هستند. همانها که باهاشان کاری نداشت. راستی یک چیز را فراموش کردم بگویم آن ها معتقدند که هر بچه ای ممکن است روزی یکی از نیروهای حزب الله باشد. ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat
در عهد باستان مهمان میزبان را کشته بود. دیشب ابلیس نشسته بود مقابل دوربین، و از دوستی دو قوم باستانی یهود و ایران صحبت می‌کرد. از دوستی و ساختن رویا و آینده بهتر در کنار هم. من اما خون توی رگم جوشید. یادم آمد روزی روزگاری در عهد باستان، بعد از آن همه کمک و آزادگی کورش در حق این قوم نفرین شده، کشورش ایران را طی سالیان به فساد کشاندند. تا جایی که وزیر لایق ایرانی تصمیم به حذف آن‌ها گرفت. چرا که قومی بودند که در هیچ قانون و چارچوبی نمی‌گنجیدند. ذات‌شان نمک خوردن و نمک‌دان شکستن بود. بی‌قید، خودخواه و بی‌قانون. آن‌ها شاه ایران را فریب دادند. حکم قتل مردم ایران و وزیر شان را از خود شاه ایران گرفتند. سیزده روز از فروردین گذشته،چند هزار ایرانی و وزیر را قتل .عام کردند. توی خانه خودشان. مهمان میزبان را کشته بود. با فریب و تزویر. خشایارشاه،فریب خورده بود. خودش با دست خودش ایران را داد زیر تیغ. حالا بعد از ۲۵۰۰ سال ما مجبوریم هنوز هم سیزدهم فروردین از خانه ها بیرون بزنیم. ما دیگر نمی‌خواهیم قتل .عام شویم. مایی که از عهد باستان، یک زخم کهن را توی خون‌مان نسل به نسل منتقل کرده‌ایم. حالا من ایرانی چطور باور کنم که نواده همان ابلیسی که حکم قتل ایرانی را از شاه ایران می‌گیرد، حرف از دوستی و آینده می‌زند؟ از رویای مشترک؟ منِ مسلمان به رگ ایران باستانی‌ام برخورده. بدجور. باز هم شاه ما فریب خورده و ملتش را داده دم چک یک مشت توله‌ی شیطان. این‌بار اما قضیه جور دیگری است. به یاری خدا. ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیمارستان معمدانی را یادم نرفته. همه گیج و منگ بودیم که آخر بمباران بیمارستان؟ این میزان از توحش فقط از اعوان و انصار شیطانی نتانیاهو ساخته بود. سابقه‌اش را هم داشتند. گذشتگانشان همه خانه‌هایشان را روی خون ساخته بودند. حالا شیطانی‌ترینشان برای ما امان نامه آورده‌ و حرف از صلح میزند. ای‌کاش ذره‌ای احتمال باور شدن حرف‌هایش توسط بعضی را نمیدادم تا مجبور نباشم چیزی بنویسم. ولی از همین عده‌ی کم می‌خواهم بپرسم: اگر روزی مثل تمام این یک سال اسرائیل به بهانه‌ی کشف سلاح خانه‌ی شما را ویران کرد صدایتان به جایی می‌رسد؟ قطعا نه. قطعا نه. البته اسرائیل غلط میکند نگاه چپی به ایران بکند، غلط می‌کند. اما به فرض اگر قرار به هزینه دادن باشد بهتر است مثل عباس بعد از پاره کردن امان نامه‌ی شمر آزاده و سرفراز شهید شویم نه اینکه مثل یاران مختار بعد از تسلیم ذبحمان کنند. این همه سال روضه خوانده‌ایم برای همین روزهایمان دیگر. ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat
🌱«امان نامه» ایستاده ایم وسط کربلا.فقط اتفاقات آن چند ساعت، آنقدر ذره ذره و در طول زمان رخ می دهد که توی روزمرگی هایمان یادمان می رود کجائیم. انگار همه حوادث عصر عاشورا کِش پیدا کرده.این هفته چشم های حضرت عباس و دست هایش مجروح شده و هفته بعد خودش شهید می شود.حتی گاهی صحنه ها به عقب بر می گردد. به شب تاسوعا.وقتی شمر امان نامه عبیدالله را آورد درِ خیمه عباس.امروز صبح نتانیاهو رفته بود زیر پوست شمر.برایمان امان نامه آورده بود.هنوز اشک چشممان‌ از رفتن عموی قبیله خشک نشده برایمان امان نامه آورده....ما به کربلا مبتلا شدیم.به بلای کربلا.... اگر دلمان از امان نامه شمر نگرفته و بهمان بر نخورده باید به قبل برگردیم...شمر دل به کدام نسب خونی بسته که برایمان امان نامه می نویسد. هم قبیله ای ها به هوش باشید.... ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat https://eitaa.com/tayebefarid
🌾برای برنامه دیروز چندخطی آماده کرده بودم. می‌رفتم اختتامیه سوگواره روضه‌های داستانی. می‌خواستم بگویم «ما امتی هستیم که حالا می‌توانیم ادعا کنیم اکثر روضه‌های مکنون تاریخ دارد مقابل چشمانمان تبدیل به روضه‌های مکشوف می‌شود. روضه‌هایی که سال‌ها شنیده‌ایم و خوانده‌ایم حالا دارد یکی‌یکی جلوی رویمان تصویر و به‌روز می‌شود.» دیروز که این‌ها را آماده می‌کردم هنوز آن حدودِ سه دقیقه نمایش مضحک را ندیده بودم. هنوز این بخش روضه‌ هزار ساله، با چنین وضوحی پیش چشمم نقش نبسته بود. راستش من اندازه تمام هزار سالی که روضه‌خوانان ماجرای آن امان‌نامه پیسی‌زده را گفتند و اشک غیرتی‌ها را درآوردند، با شنیدن این روضه شرمنده شدم. اندازه هزار سال روضه‌خوانی، همراه بالابلندی که هم برادر بود و هم سردار، سرم را گرفتم پایین و چیزی توی قلبم هزار تکه شد. من قدر هزار سال و هزاران حنجره روضه‌خوان، آب شدم که آن یارو با خودش چی فکر کرده بود که امان‌نامه گرفت جلوی چشم‌های بُراق عــــَــــــباس؟! دیشب در اختتامیه نشد حرف بزنم و بعد از مراسم که آن نزدیکِ سه دقیقه روضه مصور را دیدم با خودم گفتم چه خوب که نشد. به نظرم چیزی در جمله‌ام اشکال داشت. باید واژه‌ای را عوض می‌کردم. اکثر روضه‌های مکنون تاریخ؟ همه روضه‌های مکنون تاریخ، دقیق‌تر نیست؟! ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat @parhun
بنویس مامان! آن زمان اسرائیل نام کشوری جعلی بود.. نوشتی؟ نقطه! برو سر خط ولی دیگر نامی از آن بر روی نقشه جهان باقی نمانده است. دارم شیرش میدم ولی قطعا سننتصر 🥰 ۱۰ مهر ۱۴۰۳ ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید جان می شنوید؟ این ها صدای موشکائیه که از شهر ما داره شلیک میشه که بره بخوره به قلب تلاویو😭 اون صدا فریاد انتقام ماست ... سوخت موشک ها، اراده ی مردم ماست..... دلمون تنگتونه....😭🌷 ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat https://eitaa.com/tayebefarid
هنوز باور نکرده اید که ما را بکشید زنده تر می‌شویم؟ تاریخ به شما ثابت نکرده است که نمی‌توانید مقابل قدرت باوری به نام بایستید؟ گمان کردید برای سید حسن ما گودی قتل‌گاه بسازید و رد و نشانی از جسم پاک او نگذارید، یعنی مقاومت نابود شد؟ دوباره برای ما قصه‌ی انگشت و انگشتر‌ها را تکرار کرده‌اید؟ حالا از سید حسن نصرالله بیشتر بترسید، چرا که واژه‌ی تا به ابد با نام او احیا می‌شود. این جنگ را شما شروع کرده‌اید اما پایانش را ما ترسیم‌ می‌کنیم! بسم الله الرحمن الرحیم اذا جاء النصرالله و الفتح را در تمام جهان نجوا می‌کنیم .. ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat
به یاد شهید تهرانی مقدم آرزوی بزرگ 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 خبر را که شنید، اشک از چشم‌هایش جاری شد. یاد دفتر نقاشی اش افتاد. به سمت انباری رفت و دفتر نقاشی  را ازبین کلی دفتر بیرون کشید. زیر نور ضعیف انباری ایستاد. دفتر را ورق زد و بعد از چند صفحه به نقاشی پدرش رسید. یاد آن روز افتاده بود. پدر تازه از ماموریت روسیه آمده و همراه خانواده به حرم رفته بودند. وقت مدرسه بود و کلاس درس. با تعجب از مادرش پرسید: چرا حالا باید بریم مشهد؟ مادرش می‌گفت:  پدر برای حل مشکل کاری‌اش به امام رضا متوسل شده است. چند روز پشت سر هم به حرم رفتند. روز سوم او با دفتر دستک نقاشی به حرم رفت تا حرم امام و کبوترهایش را نقاشی کند.  کنار پدرش نشست که  زل زده بود به حرم و چشمهای خیسش را از آن برنمیداشت. داشت کبوترهای امام رضا را می‌کشید که دور گنبدش پرواز می‌کردند. یکدفعه پدر، دفتر نقاشی‌اش را از او گرفت و تکه‌های مختلف موشکی را در دفترش کشید. بعد از آن زیر لب گفت: ممنونم امام رضا. اشک توی چشم‌های دخترک لغزید. بعدها وقتی پدرش داشت ماجرا را برای مادرش تعریف می‌کرد از او شنید که می‌گفت: وقتی رفتم روسیه، روسها موشکی  پیشرفته نشونم دادن و با خنده گفتن: شما ایرانیا نمیتونین شبیه اینو بسازین. خیلی جدی بهشون گفتم مطمئن نباشین، چون یه روز می‌بینین که می‌سازیم. وقتی اومدم ایران، خیلی تلاش کردم شبیه اون موشک رو بسازم. اما نشد. تا این که متوسل شدم به امام رضا و امام رئوف، طرح موشک رو به ذهنم رسوند‌ . دخترک دستش را روی موشک‌ نقاشی شده کشید. سرش را از پنجره انباری بیرون برد و به آسمان نگاه کرد. ستاره ها در آسمان ایران چشمک میزدند. اما در  آن سوی زمین، موشک های پدرش داشتند از روی قدس می‌گذشتند و اسرائیل را نشانه می‌رفتند. دخترک لبخند زد و با خودش زمزمه کرد: باباجون یه روز موشک‌های تو اسرائیل رو نابود می‌کنه! دخترک دوست داشت فردا برود سر خاک پدرش و بارها نوشته روی قبر را بخواند که نوشته شده بود: اینجا مزار کسی است که دوست داشت اسرائیل را نابود کند! ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat @shahrzade_dastan