eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
744 دنبال‌کننده
508 عکس
193 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: m_sepehri@
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 هدیه یک انگشتر منسوب به عثمان بن سعید (ره) نائب اول امام زمان (عج) توسط شهید سید حسن نصرالله به رهبر معظم انقلاب اسلامی 🔹 در انتهای نامه نوشته است: اگر می‌توانستم حتما روحم و عمرم را با رضایت و شُکر تقدیم به سید و مولایم حضرت امام خامنه‌ای می‌نمودم. روحم فدای او باد و خدا عمر شریفش را طولانی کند. انگشتر سفیر امام (ع) را به نائب امام (ع) در این عصر تقدیم می‌کنم. ❇️نکته مهم: باید ولایت‌مداری و عشق به ولایت فقیه و بصیرت و ادب را از سیدالشهداء مقاومت یاد بگیریم. سلام و درود و صلوات الهی بر او و همه شهدای جبهه حق. 📚 انتشارات شهید کاظمی 🆔 @nashreshahidkazemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مگر سرنوشت مجاهدان جز این است؟ از شهادت مردانۀ یحیی سنوار می‌سوزیم اما ایمان داریم به تولد ققنوس‌ها ازین معرکۀ آتش... خون پاک فرماندهی پس از فرماندهی بر پای آرمان آزادی قدس و محو رژیم ملعون صهیونیستی نثار می‌شود. یحیی سنوار، مردی که عمر پر برکت 63 ساله‌اش، جهادی در پی جهادی دیگر بود به کاروان شهیدان تاریخ پیوست تا بلندتر از همیشه نامش بر زبان آزادگان جهان جاری شود... او بر اسارتی طولانی صبور و سرسخت بود و آزادی‌اش را نه به راحت و آرامش پس از ادای وظیفه، بلکه به تدبیر برای بلند کردن نام پاک فلسطین و مظلومیت مردمش فدا کرد. او با طراحی طوفان الاقصی، آتش به جان صهیونیسم انداخت. یحیی در خط مقدم مبارزه در میان همرزمانش، سر به دوست سپرد و با مرگی سرخ، به وعدۀ کلام الله به حیات ابدی رسبید... هنیئا لک یا یحیی... شهادت مبارکت باشد... درود بر تو که مردی مبارز و مقاوم و سرسخت در برابر شیاطین بودی و نامت به قنوت نمازهای نیمه‌شب‌ بچه شیعه‌ها راه یافته بود.... درود بر تو که زنده‌تر شدی و صدها یحیی از پاکی خون فرق شکافته‌ات خواهد بالید ..... درود بر تو ای شهید قدس... https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
والله ...والله... رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست... درود بر او که نترسید، از پا ننشست، خسته نشد، ماموریتش را خاتمه یافته ندید، بهانه نیاورد، اسیر عنوان‌ها نشد.. او که ایمان داشت به خدای قهار که روز ذلت و خواری و اضمحلال یهود نزدیک است... و پاکترین خون‌ها از شجاع‌ترین مردان روزگار باید که در راه آزادی قدس فدا شوند تا برای همیشه زنده بمانند..... اللهم ارزقنا .... https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخی سوف تبکی علیک العیون            برادرم! به زودی چشم‌ها بر تو می‌گریند و تسال عنک دموع المعین               و اشک‌های جاری درباره تو می‌پرسند فان جفّ دمعی سیبکی الغمام            اگر اشک من هم خشک شد ابرها می‌گریند یرصّع قبرک بالیاسمین                   و قبر تو را با گل های یاسمن می‌آرایند اخی ان قضیت ستحیی بنا               برادرم! اگر تو رفتی، رفتن تو ما را زنده خواهد کرد کان لم یمرّ علیک الفنا                    گویی فنا و نابودی از کنار تو گذر نکرده است ستمرح مهما احتوتک القیود             و هرگاه بندها تو را در برگیرند با افتخار حرکت می‌کنی و تنعم بالحبّ ما بیننا                     و به عشقی که میان ماست دلشادی
تا خبر را دیدم حتی بدون نامش، لبخندی بر صورتم و قلبم نشست.‌با دیدن عکسش شناختمش و پیام کوتاهی دادم که پاسخش هم زیبا بود و برایتان می‌فرستم. دل‌آرام شمس‌آذران؛ دختری از خانواده‌ متمول تبریزی، که دین و ایمان را با چشم باز برگزید. باحجاب شد و عاشق امام و شهدا. به خاطر اعتقاداتش؛ زحمت و سختی و ایثار به جان خرید. بدون مراسم جشن و بسیار ساده؛ با آزاده‌ای ازدواج کرد که بخاطر دوران اسارت؛ مثل همه آزادگان که درصدی از جانبازی داشت. همسرش دانشجوی پزشکی بود، از خانواده‌ای ریشه‌دار مومن و رزمنده. تا سالها هیچ حمایتی از سوی خانواده‌اش نداشت، اما به وقت نیاز، حامی همه عزیزانش شد. او امتحانات زیادی داد و مردم همیشه خیلی چیزها می‌توانستند بگویند... مثل حالا! همسرش اینک پزشک متخصص است؛ مردی پرتلاش و اهل خانواده‌. دوست ما، زنی بسیار باسلیقه، هنرمند، دلسوز مردم و ولایتمدار است. در دوران سخت بیماری والدینش؛ با اینکه آنها روزگاری قبولش نداشتند، اما آنها را با احترام پیش خود آوردو پرستارشان بود و هست. فعالیت در پایگاه بسیج مسجد و آموزش قرآن به خانمها کار اوست. خوشحالم به وجود چنین زنانی که در ایمانش زندگی و اعتقادات صاف و صادقند. دل‌آرام از دل اشرافیتی بلند شد که متاسفانه خیلی‌ها در تبریز و همه جا، در حسرت آنانند. اما او لذت واقعی را یافت و زرق و برق دنیا را معامله کرد. اگر روی کلمات همسر آزاده؛جانباز و خانه‌دار تاکید کرده، امیدوارم پیامش دریافت شود. خدا قبول کند خواهرجانم. https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
تا خبر را دیدم حتی بدون نامش، لبخندی بر صورتم و قلبم نشست.‌با دیدن عکسش شناختمش و پیام کوتاهی دادم ک
دوستان عزیز خواهشمندم این مطلب را منتشر فرمایید که ویرایش شده است. ما که هر چی گفتیم و خواهش کردیم مطالب را با لینک منتشر کنید بعضی‌ها گوش ندادند و کار خود کردند! خواهشمندم اگر کسی میخ‌واهد از کانال بنده مطلبی بفرستد با لینک بفرستد
محمود داسدار، تکنسین برق صنعتی و مسئول برق مدرس بود که در واحد تأسیسات، با یوسف قارلقی کار می‌کرد. آن‌قدر خاکی، ساده و باصفا بود که هرگز کسی از او نمی‌رنجید. با این‌که برادر شهید بود هیچ‌وقت برای خودش امتیاز خاصی قائل نبود. همه می‌دانستند عاشق دخترکوچولویش کوثر است، بس که با هیجان از شیرین‌زبانی کوثر جانش می‌گفت. اغلب اوقات یک فازمتر دستش بود که با آن مشغول تعمیر چیزی بود. مهدی دشتبان‌زاده می‌گفت: «ما هر دفعه می‌گیم محمود، فلان وسیله رو درست کن، یا هر وقت کار برقی داریم، محمود با همین یه دونه فازمترش میاد درستش می‌کنه!» یونس قارلقی، از وقتی متوجه لرزش دستِ محمود شده بود، چند بار دلیلش را پرسیده بود اما جوابی نگرفته بود. هر بار محمود بالبخندی‌ موضوع را می‌پیچاند، اما یونس از بچه‌ها شنید که بعد از شهادت برادرش و به‌خاطر استرس کار، دست او می‌لرزد! وقتی دید او کارهای بزرگ برقی سیستم را در مدرس انجام می‌دهد به خودش جرئت داد و گفت: «آقا محمود، چرا بیرون از اینجا کارگاه نمی‌زنی؟ درآمدت چند برابرِ اینجا می‌شه، خطرات اینجا رو هم نداره!» محمود نگاه آرامی کرد و چیزی گفت که درکش دشوار بود! ـ یونس! موندن یا رفتنِ من دست خودم نیست! https://eitaa.com/lashkarekhoban
شهیدان محمود داسدار و رضا نادی شورابی دو تن از ۳۸ نفری که همراه شهید حسن طهرانی مقدم به معراج عشق رسیدند.‌ در کنار روایت جزئیات زندگی و رشد و کارهای مختلف شهید مقدم، محل آشنایی مردم با این شهیدان گمنام است. https://eitaa.com/lashkarekhoban
.... خیلی از بچه‌ها که در اوایل کارشان وسیلۀ شخصی نداشتند، معمولا صبح‌ها کنار دکۀ روزنامه‌فروشی در روستای قبچاق می‌ایستادند تا سوار ماشین یکی از همکارا‌ن‌شان شوند. اما سجاد خواب مانده بود و همه رفته بودند. راه بعضی‌ها خیلی دور بود. محمود داسدار از نظرآباد می‌آمد و رفت‌وآمدش به مدرس هر بار قریب چهار ساعت طول می‌کشید. او تا مدت‌ها با موتور این مسیر طولانی را می‌پیمود! خیلی‌ها از کرج می‌آمدند و چندین نفر از ملارد، شهریار و روستاهای آن اطراف. بدون وسیلۀ شخصی، رسیدن به مدرس، مکافات بود؛ هم زمان بیشتری می‌گرفت، هم هزینه!.... 🌷⚘️🌷⚘️🌷⚘️ آبان؛ ماه شهیدان موشکی ماست... ماه شهادت مردان گمنامی که در نهایت دشواری و با تمام وجود در راه ساخت موتورها و سوخت موشک‌های دوربرد زیر نظر حاج حسن طهرانی مقدم، شبانه روز در تلاش بودند... امیدوارم در مرد ابدی ، اندکی از حق این دلاوران‌گمنام وطن را ادا کرده باشم. https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و درود دوستان و همراهان بزرگوار در روزهای اخیر، هر روز چندین بار این پیام به بنده و خانواده محترم شهید طهرانی‌مقدم ارسال شده تا نظر ما را بدانند! همسر مکرم شهید طهرانی مقدم و بنده در حال پاسخ و توضیح و انکار این متن کذب هستیم که متاسفانه نویسنده آن یا دوست نادان بوده یا دشمن دانا!! نزدیکان خانم حیدری ( همسر شهید طهرانی مقدم ) که ایشان را سالهاست می‌شناسند، خوب می‌دانند که اساسا ایشان اهل سخن گفتن و فاش کردن احوال و حالاتشان نیستند! فرصتی که معاشرت ۱۲ ساله این حقیر با این بزرگوار و سایر اعضا محترم خانواده ایجاد کرد؛ باعث گفتگوهای مفصل و دقیق برای نشان دادن واقعیات زندگی خانوادگی شهید طهرانی‌مقدم و روشن کردن جنبه‌های عشق پاک این زوج مومن و مقاوم شد. خاطرات و مطالبی که در کتاب هست، گاهی محملی می‌شود برای پرسش‌های دوستان‌ برای بازگویی یک ماجرا، چرا که اکثر اتفاقات برای اولین بار با چنین جزییات و دقتی در کتاب آمده است! حالا این متن سخیف و نادرست که خیالبافی‌های یک فرد نامعلوم است، و به سرعت دارد در گروه‌ها منتشر می‌شود، به قول خانم شهید طهرانی‌مقدم هیچ جمله درستی ندارد جز دو سطر آخر! خواهشمندیم متن زیر و امثال این متن را به این راحتی نپذیرید و نشر ندهید! 🚫🚫🚫❌️❌️❌️👇👇👇👇 ما با خانواده شهید طهرانی مقدم همسایه ایم خانمشون بعد شهادت ایشون تعریف کردند خیلی برام جالب بود شهید طهرانی بدون وقت قبلی هر موقع شبانه روز میتونستند برن دیدار آقا و موضوعات و مشکلات رو با ایشون در میون بزارن ی روز برگه ای توی جیبشون بود و شدیدا تو فکربودن پرسیدم چیزی شده گفتند به مسآله مهمی برخوردم که حلش از عهده من بر نمیاد گفتم چه مسآله ای ؟برگه رو از جیبشون در آوردن مثل مسآله فیزیک و ریاضی بود گفتم کسی هست علمش در حد این مسائل باشه گفتند میرم پیش آقا ببینم چه راهی به فکرشون میرسه این مسآله رو توی ایران نمیشه حل کرد اگرم حل نشه امور موشکی ابتر میمونه رفتند محضر آقا چند روز بعد برگشتند منزل ما هر هفته ۲ یا ۳ بار منزل رو مجبور بودیم عوض کنیم و جای دیگه مستقر بشیم ایشون خودشون تماس میگرفتند و هماهنگ میکردند ما با افرادی بریم آدرس جدید رفتیم ایشون خودشون جلوتر از ما اونجا بودن حال خوشی داشتند و انگار شادی توی صورتشون معلوم بود پرسیدم چقدر خوشحال به نظر میاین گفتند اون مسآله حل شد گفتم میشه منم برگه رو ببینم کدوم دانشمند حلش کرد گفتند نه الان نمیشه شاید بعدا براتون آوردمش اصرار کردم چطور حل شد گفتند رفتم پیش حضرت آقا هنوز چیزی نگفته بودم برگه رو گرفتند گفتند نگران نباش حل میشه خودشون با برگه رفتند داخل اتاق حدود ۱۵ دقیقه بعد منو صدا زدند رفتم توی اتاق فقط آقا بودند و سجاده پهن برگه رو دادند به من جوابش زیر برگه نوشته بود مبهوت موندم چک کردم و در ناباوری حل شده بود اما ی نکته اون نوشته دست خط آقا نبود و مطمئنم آقا صاحب الزمان عج حلش کرده بودند چون اون مسآله ای نبود که به ۱۵ دقیقه حل بشه حتی یک دانشمند هم باید روزها روش کار میکرد من اینو با گوش خودم شنیدم ❌️🚫❌️🚫❌️🚫👆👆👆 به فرمایش خانم طهرانی‌مقدم که همین امشب با ایشان صحبت می‌کردم؛ تنها بخش درست متن همین جمله است: "خانم شهید طهرانی میگفتند حواستونو به رهبر بدین که ایشون رابطه مستقیم با آقا صاحب الزمان عج دارند ما نمیتونیم منکر این رابطه بشیم." 📚📚📚 کسانی که علاقمند به دانستن رازهای توفیق شهید طهرانی‌مقدم هستند باید زحمت بکشند و کتاب کامل زندگی ایشان، را بخوانند. آن وقت خودشان صاحب تشخیص می‌شوند که در برابر این چنین مطالبی، تردید نکنند و این حرفهای بی‌سند را که موجب انحراف در معرفت به شهید والا مقام اسلام است، نپذیرند! والسلام!! https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله و باذن الله https://eitaa.com/HasanTehraniMogaddam کانال شهید حسن طهرانی مقدم، راوی بخش‌هایی مستند از زندگی فرمانده بی‌بدیل جبهه حق است که در آستانه شصت‌‌وپنجمین سالروز تولد و سیزدهمین سالروز شهادت این سردار عالیقدر ایجاد می‌شود. در این کانال، بخش‌هایی از اثر مستند پژوهشی درباره این شهید عزیز، کتاب سه جلدی روایت می‌شود. همچنین سایر اخبار و مطالب درباره شهید حسن طهرانی‌مقدم در این کانال که زیر نظر خانواده محترم ایشان و نویسنده کتاب اداره می‌شود؛ خواهد آمد. ان‌شاءالله دوستانتان را به این کانال که مختص شهید طهرانی مقدم فعالیت خواهد کرد دعوت کنید. https://eitaa.com/HasanTehraniMogaddam
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
سلام و درود دوستان و همراهان بزرگوار در روزهای اخیر، هر روز چندین بار این پیام به بنده و خانواده محت
سلام علیکم و رحمه‌الله من خیلی ناراحت و دلگیر شدم از پخش چنین مطالب بی پایه و سطحی ای.... مسلما حل مسائل علمی با زحمت و ممارست و تست های مکرر همراه هزاران بار شکست حاصل میشه با این روش زحمات چند ساله ی پدرم و یارانش ندید گرفته می شود ضمنا هر کس به این راحتی که با رهبری مرتبط نیست و همیشه می گفتند من وقتی خدمت آقا میرم که دستم پر باشه کسی که این مطلب را نگاشته علاوه بر ظلم به رهبری و امثال پدرم به حضرت صاحب الزمان عج هم ظلم کرده... 👆👆👆 پیام خانم زینب طهرانی مقدم درباره پیام فوق و ابراز ناراحتی شدیدشان .... https://eitaa.com/HasanTehraniMogaddam
هدایت شده از هستی
❌️ بازتاب گسترده اقدام بانوی تبریزی در بین صهیونیست‌ها و رسانه‌های عبری! 🔻 کارشناس و تحلیلگر اسرائیلی؛ یک زن تبریزی طلاهای خود به ارزش ۳۵ هزار دلار را به جبهه مقاومت لبنان اهدا کرده است، البته در این مدت تعداد زیادی از زنان ایرانی طلاهای خود را اهدا کرده‌اند.
و سلام بر آبان..... ماه خاطرات عظیم.... ماه تولد و شهادت شهید حسن طهرانی مقدم و یارانش ... بیشترین شهدای موشکی در آبان شده اند... در بمباران پادگان شهید منتظری در سال 65 و حادثه انفجار در پادگان مدرس در سال 90 ... السلام علیکم یا خاصه اولیاء الله ....
برایتان از مقدمه کتاب مرد ابدی مطالبی خواهم گذاشت. مقدمه‌ای که حقیقتا عصاره راه و فکر و تردیدها و تلاشها و هدایتها و بیمها و امیدها بود در خلق این اثر. امیدوارم هم برای دوستان جوان اهل قلم و هم برای هر کسی که به زندگی انسانهای بزرگ و خلق کارهای ماندگار فکر می‌کند، می‌تواند مفید باشد. مقدمه معمولا باید سوانح کار را نشان دهد تا برای محققان و پژوهشگران به کار آید... این راهی بود که من برای شناخت حسن آقا طی کردم. مسیری سخت، بسیار بسیار سخت اما بسیار بسیار زیبا و عبرت آموز ... حالا که دارم از دور می‌نگرم دست حق را در آن چقدر پیدا می‌بینم.... الحمدلله کما هو اهله https://eitaa.com/lashkarekhoban
بسم الله (قسمت اول) مثل اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان، با شهید حسن طهرانی مقدم در روز شهادتش آشنا شدم؛ شنبه، 21 آبان 1390. آن روز او را به‌عنوان یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و رئیس سازمان جهاد خودکفایی سپاه معرفی کردند و چند عکس از چهره‌ای با لبخندی شیرین از ایشان پخش ‌شد. چند روز بعد، پیام کوتاه اما عمیق رهبرمان منتشر شد. با تعابیر بلند رهبری دربارۀ این شهید و یارانش، مطمئن شدم که او یک فرد عادی نیست! آن روزها، منتظر چاپ کتاب «نورالدین پسر ایران» بودم که در شش سال گذشته‎، مهم‌ترین کار نوشتاری‌ام بود. در نگارش «لشکر خوبان» و این کتاب جدید، به این باور رسیده بودم که روایت‌ انسان‌ها در متن جنگ، پر از انرژی‌های نهفته‌ای‌ست که هم می‌توانند بر رفتار و افکار امروزمان موثر باشند و هم سندی تاریخی‌ باشند بر رنج طاقت‌سوز، اما عزیزی که مردم شریف ایران، در راه عزت کشورشان به جان خریدند! با چنین نگاهی، علیرغم تجربیات تلخی که گاه پشت کارها مستتر بود، نمی‌توانستم قلم را زمین بگذارم و به زندگی معمولم برسم. هنوز چند روزی از آشنایی با شهید طهرانی مقدم نگذشته بود که ناخودآگاه خطاب به تصویر خندان او در میان ابرها، ندایی از درونم برخاست: «آیا کاری هست که من بتوانم برایتان بکنم؟» این کلام، هرگز بر لبانم جاری نشد، اما گویی نزد رَبّ شهید، صدای صادق قلب ما شنیدنی‌تر است. https://eitaa.com/lashkarekhoban
اولین و شاید محبوب‌ترین عکس شهید طهرانی مقدم که پس از شهادتش در تلویزیون پخش شد و بعدها به لطف اهل رسانه و به مدد فتوشاپ به اشکال و لباس‌های مختلف استفاده شد، ولی تصویر اصلی و بدون دستکاری، همین است که مشاهده می‌فرمایید. خطاب درونی من نیز با همین تصویر بود که به گمانم آغازی و لبیک بر یک دعوت بود. https://eitaa.com/lashkarekhoban
در کلاس فلسفه، استاد می‌گفت: یک فیلسوف را اگر خوب بشناسید می‌بینید که فلسفه را فهمیده‌اید و فلاسفه را هم... می‌گویم در کلاس شهادت هم، یک شهید را اگر خوب بشناسیم، شهادت را فهمیده‌ایم؛ شهدا را هم؛ راه و روش رهایی از گرفتاری دنیا هم؛ جاودانگی زیبا در دنیای معمولی و ملال‌آور را هم... امیدوارم کسانی که از شهادت سوال دارند و به راستی طالب فهم حیات شهیدانه و سرشت و سرنوشت شهادتند؛ از فرصت مطالعه و انس با غافل نشوند... چقدر با شهید یحیی سنوار احساس آشنایی می‌کنم. مردی که از وقتی طوفان الاقصی را به پا کرد و کمی شناختمش آمد در لیست آن چهل نفری که به امید و احترام در نیمه‌های شب گاهی که توفیق یارم شود حتما دعایشان می‌کنم. تو دور نبودی و غریبه نبودی و ناگهانی برای من کشف نشدی ای مرد مجاهد ... تو را در قامت صدها شهید دیده بودم. درود خدا بر تو که انسانیت و وطن را شرافت بخشیدی. چقدر به خاطر قلمت؛ فکرت؛ وصیت عجیبت از تو سپاسگزارم ای شیر شهید دربند؛ یحیی https://eitaa.com/lashkarekhoban
بسم الله (قسمت دوم) اولین روزهای خرداد 1391، برای اولین بار، به عنوان یک خاطره‌نگار دفاع مقدس دعوت شدم تا با نویسندگان جوان و اهل قلم بندرعباس درباره روند نگارش کتاب‌ نورالدین پسر ایران صحبت کنم. این دعوت را بهانۀ یک سفر کوتاه خانوادگی کردیم برای کمی تنفس کنار خلیج فارس. درست روز قبل از حرکت، تماس دیگری از خبرگزاری فارس داشتم با یک دعوت خاص: «... خانوادۀ شهید طهرانی مقدم مایلند دیداری با هم داشته باشید.» بلافاصله یاد آن تصویر شهید افتادم و آن نجوای درونی... . فکر کردم وقتی بلیط برگشتمان از بندرعباس تا تبریز، با توقفی پنج ساعته در مهرآباد تهران صادر شد، چقدر ناراحت بودیم از این علاف ماندن! حالا قرار بود همان چند ساعت، به ارادۀ خدا، وقت طلاییِ یک دیدار باشد. همسرم با شنیدن موضوع گفت: «حتما می‌خواهند کتابی دربارۀ شهید مقدم نوشته شود، مبادا بپذیری!!» از حرفش نرنجیدم! او از اولِ زندگی مشترکمان گفته بود به خاطر نوشتن از شهدا و ادامۀ تحصیلِ من، هر کاری لازم باشد می‌کند و کرده بود. هر دو می‌دانستیم در هر صورت تا چند سال کار در پیش دارم و جایی برای بلندپروازی‌های دیگر وجود ندارد. اما خدا، برایمان طرحی دیگر داشت. بعدازظهر هفتم خرداد 1391 وارد حریم زندگی حاج حس طهرانی مقدم شدیم. در فضایی بسیار گرم و سرشار از احترام و محبت، با همسر و فرزندانشان آشنا شدیم. آقای دکتر حمیدرضا مقدم‌فر، از دوستان قدیمی حاج حسن هم حضور داشت و با ذکر خاطره‌ای از اولین اعزام به جنوب و شخصیت خاص حسن مقدم، پیشنهاد نگارش کتاب را مطرح کرد. او گفت که تیم خوبی درست می‌کنند تا بخش زیادی از مصاحبه‌ها را طبق نظر من پیش ببرند و کار من سبک‌تر شود و هر چیزی که به کار سرعت ببخشد، فراهم می‌آورند تا این چهرۀ بزرگ و گمنام، با اثری فاخر به جامعه معرفی شود. آن روز، ما با چند مجله که در ایام بعد از شهادت منتشر شده بود و چند سی‌دی حاوی چند کلیپ و فیلم برنامه‌های بزرگداشت شهید، به تبریز برگشتیم. قرار شده بود بعد از مطالعۀ مطالب و انجام یکی ـ دو مصاحبه، جواب قطعی بدهم. با کمی مطالعه، علاوه بر همۀ مسائل قبلی، سوال بزرگی برایم ایجاد شد. ـ با این کثرتِ تجربه در حوزۀ زندگینامه نویسی شهدا، آیا وقتش نرسیده کتابی از زبان صدها راوی، ولی با یک روایت پیوسته و جاندار نوشته شود؟ روایتی که خواننده به سان یک داستان بلند آن را بخواند و مطمئن باشد هیچ بخشِ آن، برساختۀ ذهن نویسنده نیست؟ اما این کار، از عهدۀ من برمی‌آمد؟ این دغدغه نه یک تعارف، بلکه از سر صدق بود و شوق. هر چه راجع به شهید حسن طهرانی مقدم می‌خواندم، هم می‌خواستم بیشتر به او نزدیک شوم، هم از بزرگی و ناشناختگی‌اش می‌ترسیدم. https://eitaa.com/lashkarekhoban
همان‌طور که دست‌شان در دست هم بود، رسیدند به سولۀ فنی. بیرون، هوا خیلی سرد بود و داخل سوله برای مراقبتِ موتور از سرما، از بالا تا پایین نایلون‌هایی را مثل پرده دورِ موتور گرفته بودند. موتور به حالت افقی روی زمین بود و بچه‌ها در حال کار روی آن بودند. روی قسمتی از سوخت باید کاری انجام می‌شد و بهلول محمودی برای انجام آن رفته بود درون موتور. او چند ماه پیش، در سفر کربلا بود که آنجا یک حادثۀ تروریستی رخ داده بود و نام او هم به‌ اشتباه به عنوان شهید معرفی شده بود. آن روزها او نامزد بود و خانواده‌اش ساعات پراضطرابی را تحمل کرده بودند. بعد از آن، بهلول بارها به خانواده و دوستانش گفته بود آرزو داشت همان‌جا واقعا شهید می‌شد. حالا چهل روز از جشن عروسی‌اش می‌گذشت و مثل خیلی از بچه‌ها از چند شب پیش، در مدرس مانده و مشغول کار بود. حاج حسن با دیدن او گفت: «بهلول! بابت این کاری که داری می‌کنی، من خودم یه دکترای شیمی بِهت می‌دم!» https://eitaa.com/lashkarekhoban