فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
🖇
معرفیهایش را دوست دارم. هرسال دست میگذارد روی شهدای بینام و نشان و غریب و گمنام. همانهایی که میگویند همهی حاجتهایی را که قرار است به چند نفر بدهند یکجا به یک نفر میدهند!
هرکجای دنیا که باشد بالاخره خودش را میرساند تا در سفرهی سی روزهی شهدا، چراغی روشن کرده باشد.
«فیروزه نظری» عزیز، دوست نویسندهام، معرف شهید امروز ماست.
بقیه ماجرا را خودتان ببینید و بخوانید و بشنوید...
🦋🌸
نام و نام خانوادگی شهید: علیاکبر اسماعیلی
تولد: ۱۳۴۱/۶/۱۹، شهریار.
شهادت: ۱۳۶۲/۵/۳۱، دهلران.
گلزار شهید: گلزار شهدای روستای قجرآباد، شهریار.
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_علی_اکبر_اسماعیلی
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_البرز
#روز_سیزدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌸
📚 سربلند
آمده بود بند دلم را پاره کند و برگردد. پیشانیام را بوسید و گفت: «مادر! دعا کن پسرت لایق شهادت بشه. وقتی شهید شدم با پساندازم برام گوسفند قربونی کن. وصیتنامهام رو هم لای قرآن توی اتاقم گذاشتم.»
همه وجودم التماس شده بود. با اینکه دلم میخواست برای همیشه کنارم بماند اما امانتی بود که باید به خدا برمیگرداندم.
گفتم: «دور سرت بگردم پسرم! انشاءالله برگشتی وقت دامادیت، گوسفند قربونی میکنیم.»
انگار که حرفهایم برایش بیمعنا باشد، گفت: «آدم موجی همون جبهه باشه بهتره. باید برم. حلالم کن مادر.»
بغلش کردم و گفتم: «مادر برو؛ فقط اسیر نشو؛ دلم طاقت غصه اسیریت رو نداره.»
گونههایش گل انداخته بود. عمق نگاهش بوی خداحافظی میداد.
پیشانیش را بوسیدم و به علیاکبر حضرت ارباب سپردمش. دلم گواهی میداد میخواهد مرا سربلند کند.
✍🏻 فیروزه نظری ۱۴۰۲/۱۰/۲
👩🏻💻طراح: زینب دباغ
🎙با صدای: الهام گرجی
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_علی_اکبر_اسماعیلی
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_البرز
#روز_سیزدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋🌸
علیاکبر اسماعیلی ۱۹ شهریور سال ۱۳۴۱ بود که به دنیا آمد. در خانه به نام «رضا» صدایش میکردند.
پسری مظلوم، مهربان، بااخلاق، آرام و متین و البته مکانیکی قهار بود.
در ۱۸ سالگی به خدمت سربازی رفت. دوره آموزشی را در کرمانشاه گذراند و اواسط جنگ عازم جبهه شد.
پدرش توصیه میکرد که در زمینه مکانیکی و برای تعمیرات خودروها، پشت خط خدمت کند؛ ولی او عاشق حضور در خطمقدم جبهه بود.
بعد از مدتی، مجروح و دچار موجگرفتی شد و به خانه برگشت. حال پریشان او اوضاع خانه را به هم ریخت؛ اما با همان وضع، دوباره عازم جبهه شد. مخالفتهای پدر و مادرش هم کارساز نشد؛ تا اینکه بالاخره در مردادماه ۱۳۶۲، در ۱۸ سالگی، در منطقه دهلران، بر اثر اصابت گلوله به سرش، به شهادت رسید.
او را در روستای زادگاهش قجرآباد شهریار به خاک سپردند.
بعد از او تنها آرزوی مادرش این است که پس از فوتش او را کنار فرزند شهیدش خاکسپاری کنند.
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_علی_اکبر_اسماعیلی
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_البرز
#روز_سیزدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋🌸
گزیدهای از وصیتنامه شهید علیاکبر اسماعیلی📝
این پیام من است به بازماندگان و کسانی که میخواهند پیام یک دنبالهرو خط امام را به دیگران بازگو کنند و یاد من و راه من را زنده نگهدارند تا شاید با خواندن این یادنامه حرکتی در بعضی از افراد ایجاد شود...
...من نه برای ماجراجوئی، بلکه برای رشد فکری خود در جهت الله، به جبهه میروم تا اگر لیاقت این را داشتم در کنار برادران جان برکف خود، به مبارزه حق علیه باطل بپردازم تا شاید با نثار خون خود، دین خویش را در جهت هدف والای خود ادا کرده باشم و گامی باشد در جهت ضربه زدن به شیطان بزرگ و طاغوتهای دیگر زمان.
اما پدر و مادر رنجکشیدهام! که مرا خوب تربیت کرده و تحویل جامعه دادهاید و از اینکه من نتوانستم فرزند خوبی برای شماها باشم خیلی شرمنده هستم... شاید کارهائی میکردم که باعث ناراحتی شما باشد؛ ولی به هر صورت از شماها طلب بخشش میکنم.
مادرجان! میدانم که حتماً یک روز وصیتنامه مرا خواهی برداشت اما خواهش میکنم زیاد گریه نکن که دشمن، شاد شود.
پیش دشمن سربلند و سرافراز باش که چنین فرزندی را تحویل جامعه دادهای. از شما میخواهم دو برادر مرا مثل من تربیت کنی.
اما سفارش من به شما دو برادر عزیزم!
از شما من خیلی انتظار دارم که نگذارید خون من پایمال شود. خط مرا دنبال کنید.
خواهرانم به شما سفارش میکنم با داشتن حجاب اسلامی همه را دعوت کنید که پشتیبان انقلاب و یار امام باشند. شماها باید افتخار کنید که چنین برادری داشتهاید...
...مادرجان سفری که من کردم بدان سفری بود پیش حضرت علی(علیه السلام) و تمامی شهیدان انقلاب از صدر تاکنون...
...خواهران و برادران! مرا یاد کنید که همراه و پیش شما هستم.
علیاکبر اسماعیلی ۱۳۶۲/۷/۲۴📝
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_علی_اکبر_اسماعیلی
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_البرز
#روز_سیزدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان
یادمان شهدای شرهانی🇮🇷
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
#شهید_علی_اکبر_اسماعیلی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
برای مطالعه یکپارچه در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهید علی اکبر (رضا) اسماعیلی) مراجعه بفرمائید👇
B2n.ir/g95917
#حدیث_روز
#حضرت_فاطمه_زهرا_س
ما يصنع الصائم بصيامه اذا لم يصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.
روزه داري كه زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نكرده روزه اش به چه كارش خواهد آمد.
📚 بحارالانوار ، ج 93 ص 295
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
عزيزان ، زماني را سپري مي كنيم كه به فرموده امام حساسترين زمانهاست و هر لحظه ممكن است با توطئه اي بر عليه جمهوري اسلامي روبروگرديم ، بدين جهت بايد بيش از پيش آماده بوده و خود را براي نبردي بزرگ با كفر جهاني آماده نمائيم .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #سیدمجید_حسینی
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
🌺 💐🌼
دعای روز سیزدهم
#ماه_مبارک_رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ طَهّرنی فیهِ من الدَنَسِ والأقْذارِ و صَبّرنی فیهِ علی کائِناتِ الأقْدارِ و وَفّقْنی فیهِ للتّقی و صُحْبةِ الأبْرارِ بِعَوْنِکَ یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین.
اي خدا در اين روز مرا از پليدي و كثافات هواي نفس و گناهان پاك ساز و بر حوادث خير و شرّ قضا و قدرت صبر و تحمل عطا كن و بر تقوي و پرهيزكاري و مصاحبت نيكوكاران عالم موفق دار بياري خود اي مايه شادی و اطمينان خاطر مسكينان
#التماس_دعای_فرج
13.mp3
4.63M
🌺🌼💐🍀💐🌺🌼
#در_محضر_استاد
تفسیر دعای روز سیزدهم
#ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_آیت_الله
#مجتهدی_تهرانی_ره
#التماس_دعای_فرج
🌺🌼💐🍀💐🌺🌼
PAR13.MP3
19.09M
🌺🌼💐🌴💐🌼🌺
#امام_رضا_علیه_السلام
هر کس در #ماه_رمضان یک آیه از کتاب خدا را #قرائت کند، مثل این است که در ماههاى دیگر #قرآن را #ختم کرده باشد.
ترتیل خوانی
#قرآن_کریم
استاد پرهیزکار
💐 #جزء_سیزدهم 💐
#التماس_دعای_فرج
🌺🌼💐🌴💐🌼🌺
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊
#خاطرات_آزادگان
#ماه_رمضان
#در_اسارت
خواندن نماز زیر پتو
روزهای اسارت به سختی سپری می شد و ما هم تنها امیدمان به خدا بود.
یکی از زمان های فراموش نشدنی آن دوران ایام ماه مبارک رمضان بود.
هر چند روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادا هم جرم بود ولی با نزدیک شدن به ماه رمضان فشار بعثی ها بیشتر می شد.
بارها اتفاق میافتاد که موقع نماز دژخیمان بعثی به اسرا حمله میکردند و جهت آنها را از قبله تغییر میدادند و حتی نماز آنان را به هم میزدند به گونه ای که یک شب به اندازه ای سخت گرفتند که مجبور شدیم نماز مغرب و عشا را به حالت خوابیده و زیر پتو به جا بیاوریم.
راوی :
#آزاده_سرافراز
#اکبر_شوخ_چشم
یاد باد
آن روزگان
یاد باد
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی #آزادگان_سرافراز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊 🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊
#ماه_رمضان
#در_اسارت
#سِحر_آب
ماه رمضان فرا رسید، گرمترین و طولانیترین روزهای تابستان بود.
از اوایل صبح تشنگی آغاز میشد.
حداقل زمان ممکن را بیرون میآمدیم.
عدهای برای خنک شدن با ملحفه خیس زیر پنکه سقفی دراز میکشیدند.
عدهای دیگر دائماً زیر دوش بودند.
مخازن آب که بر پشت بام قرار داشتند فلزی و آب آنها بالطبع گرم بود. بعد ازظهرها که گرما بیشترین شدت خود را داشت و گاه به 50 درجه میرسید، بیرون آسایشگاه مینشستیم و با شلنگ و آب آن بازی میکردیم.
تشنگی بیداد میکرد ، 10 ساعت از سحری میگذشت ، به قطرات آب نگاه میکردم ، چقدر زیبا بودند و جان داشتند ، فکر میکردم هیچچیز در زندگی نمیتوانست آنقدر دوست داشتنی باشد.
بعضی از آنها کروی، بعضی با حجمهای منحنی زیبای دیگر، موقعی که از دهانه شیلنگ بیرون میآمدند رقصکنان اول به بالا و بعد با طنازی خاصی به پایین میآمدند.
بازی نور در این قطرات چه شگفتآور بود، روشنایی بود و سپیدی و پاکی . نمیتوانم با کلام آن ارتباط خاصی را که بین جان تشنهام و آب زلال پیدا میشد بیان کنم ، همین قدر میتوانم بگویم آب کاملاً زنده بود.
یقین دارم حیات داشت چرا که کاملاً با من دوستی میکرد.
آب این گونه بود تا وقتی تشنگی بود، در لحظه افطار، بهمحض اینکه اولین جرعه آب را مینوشیدم، تمام آن سِحر باطل میشد.
راوی :
سید حسین هاشمی
یاد باد
آن روزگان
یاد باد
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی #آزادگان_سرافراز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊 🌹🕊
🕊🕊🌺💐🌺🕊🕊
#خاطرات_رمضانی
عراقیها با اینکه مثلا مسلمان بودند و خبر داشتند که ماه رمضان آمده، اما هیچ تغییری در برنامه غذاییمان ندادند. از سحری و افطاری خبری نبود. همان شام و ناهار و صبحانه همیشگیمان را داشتیم. صبحانه همان شوربا بود و ناهار هم همان چند قاشق برنج و آب جوش رنگیای که اسمش را خدایی نمیشد گذاشت خورش. شام را هم که عراقیها هیچوقت جدی نمیگرفتند. مجبور بودیم غذاهایمان را همانطوری در آسایشگاه نگه داریم برای سحر و افطار. آش صبح و شام برای افطار و ناهار را برای سحر نگه میداشتیم. در گرمای خرماپزان جنوب، ده دوزاده ساعت نگه داشتن آش در محیط آسایشگاه، مسخره بود. گرما پدر صاحب همهچیز را درمیآورد. عصر نشده، آش کف میکرد و ترش میشد. وقت افطار در ظرفش را که برمیداشتیم بوی ترشیدگی بدجوری میزد زیر بینیمان، اما وقتی بعد از پانزده شانزده ساعت گرسنگی چیز دیگری نداشتیم که بخوریم، مجبور بودیم به روی خودمان نیاوریم چه بلایی سر آش آمده! گرما بیداد میکرد. اردوگاه عنبر در استان الانبار قرار داشت؛ یکی از جنوبی و کویریترین استانهای عراق که هممرز با اردن و عربستان بود. آب و هوای گرم و خشکش چیز استثنائیای بود. به هر مصیبتی که میشد گرسنگی روزهای بلند و کشدار تیرماه را تحمل میکردیم، اما تشنگی بیچارهمان کرده بود. صبح تا شب، چشم به میخ «حبّانه» آسایشگاه داشتیم. برای افطار و دو لیوان آب خنک از حبّانه که سهم هر کداممان بود، لهله میزدیم.
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
#آزاده_سرافراز
#مهدی_طحامی
🕊 💐🕊
🍀💐🌹🕊🌹💐🍀
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
#خاطرات
#حمید_داودآبادی
#نوروز_در_جبهه
#قسمت_دوم
باید خانه تکانی می کردیم. کسی هم دستور نمی داد و خودمان می دانستیم. هر چند که در همه جبهه ها نظافت سنگر، حکم اجباری پیدا کرده بود، ولی خانه تکانی سال نو، فرق می کرد و بهانه ای بود که شکل و شمایل سنگر را هم بفهمی نفهمی عوض کنیم.
اگر جا داشت، کف سنگر را بیشتر گود می کردیم؛ تا کمرمان از خمیده رفتن، درد نگیرد. در دیواره سنگی هم جایی به عنوان طاقچه می کندیم و مهرها و جانمازها و قرآن ها از آن جا می گذاشتیم. این طوری دیگر مجبور نبودیم موقع خوابیدن، مثل ماهی کنسرو، به همدیگر بچسبیم.
پتوها را از کف نم گرفته سنگر بیرون میبردیم و در رودخانه آن سوی تپه می شستیم. آب گرم رودخانه، تنمان را هم صفا میداد. از صبح تا غروب، کسی داخل سنگر نمیشد؛ فقط یک نفر آن را جارو میکرد و منتظر میماندیم تا نم آن خشک شود.
#ادامه_دارد ...
🌼 💐🍀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#امیر_سرلشگر
#خلبان_شهید
#حسین_خلعتبری
#شهیدی که در بین بعثیون عراقی به #حسین_ماوریک ( شکارچی ناوهای اوزای عراقی) معروف بود .
#قسمت_چهارم
روز عملیات فرا میرسد و #حسین این دلاور مازندرانی، سوار بر اسب آهنین خود میشود و به همراه شماری دیگر از خلبانان شجاع نیروی هوایی همچون #شهید_سرلشکر_خلبان_عباس_دوران و #شهید_سرلشکر_خلبان_یاسینی در دل آسمان جای میگیرند و اینجاست که #حسین کاری میکند که تا مدتها حتی پس از #شهادتش، افسران نیروی هوایی و دریایی عراق از شنیدن نام او لرزه به اندامشان میافتاد.
پرواز آغاز شده و #حسین با مانورهای دیدنی، خود را در بهترین موقعیتها قرار میدهد و یکی پس از دیگری ناوچههای عراقی را غرق میکند.
#شهید_خلتعبری در این عملیات توانست ناوهای اوزا، ناوهای مین جمع کن، ناو نیروبر و چندین اژدر افکن به ارزش کلی ۲۴۰ میلیون دلار را هدف قرار دهد و نیروی دریایی عراق را نابود کند و پس از این عملیات بود که به #شهید_خلعتبری، لقب «حسین ماوریک» (شکارچی ناوهای اوزا) را دادند.
#ادامه_دارد ...
🥀 🕊🌹