✨انس با حضرت زینب سلاماللهعلیها
🌾مجید با حضرت زینب سلاماللهعلیها انس داشت. شب وفات حضرت زینب سلاماللهعلیها بود. ساعت دوازده شب، بلند شد روی یک پارچه نوشت « یا زینب کبری (س)» و بعد زد سر در مقر تفحص.
☘صبح که همه بیدار شدند، گفت: «امروز با نیت حضرت زینب سلاماللهعلیها کار میکنیم. » همان روز شهید پیدا کردیم، بعد از سه ماه.
📚یادگاران، جلد ۲۹، کتاب مجید پازوکی ، نویسنده: افروز مهدیان،خاطره شماره ۸۹ و۷۱
#سیره_شهدا
#شهید_پازوکی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
اثرات توجه به والدین
💯احترام به پدر و مادر جایگاه و اهمیت بالایی دارد؛ چرا که سبب پیشرفت و ترقی و پیمودن پلههای کمال میشود و نشانهی شناخت شایستهی بنده خداست؛
⭕️چون که اگر فرد حق پدر و مادرش را رعایت کند، حق پروردگار را نیز رعایت خواهد کرد.
❌این که برخی ممکن است فکر کنند که عبادت مستحب و واجبات مختلف را انجام بدهند، اما با بی حرمتی به والدین یا پرخاش به آن ها یا به امور آنها نرسیدن و آن ها را به خانه سالمندان سپردن میتوانند به مقام و جایگاهی برسند، سخت در اشتباهند.
⭕️در صورتی که رضایت والدین و دعای خیر آنان سبب عاقبت به خیری و رفع مشکلات دنیوی و اخروی می شود؛ اما عاق والدین سبب اثرات بدی در دنیا و آخرت می شود.
🔹قال الصادق(علیهالسلام): «بر الوالدین من حسن معرفة العبد بالله اذ لا عبادة اسرع بلوغا بصاحبها الی رضی الله من حرمة الوالدین المسلمین لوجه الله تعالی.»
🔸امام صادق(علیهالسلام) فرمود: «نیکی به پدر و مادر نشانه شناخت شایسته بنده خداست؛ زیرا هیچ عبادتی زودتر از رعایت حرمت پدر و مادر مسلمان به خاطر خدا انسان را به رضایت خدا نمی رساند.»
📚 بحار الانوار، ج 74، ص 77.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_آلاله
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍عصای مادر
🍃مادربزرگ آرام و به سختی از جایش بلند شد. با تکیه بر دیوار کنارش ایستاد. چشم چرخاند تا عصایش را بیابد و راه بیفتد؛ اما انگار نوههایش از سر بازیگوشی عصا را پنهان کردهبودند.
☘مادربزرگ اندکی عصبانی شد: «وروجکها مگه نگفتم با عصای من کاری نداشته باشین، مگه دستم بهتون نرسه، من با این پاها بدون عصا نمیتونم راه برم آخه ...» و سعیکرد چند قدمی راه برود اما پاهایش هیچ انعطافی نداشتند و یاریاش نکردند و نتوانست حرکتی بکند، در حالیکه سعی میکرد بنشیند ناگهان افتاد و از درد نالهی شدیدی کرد و انگار دلش از این همه اذیتشدن و دردکشیدن شکسته باشد گوشهی چشمش شبنم اشکی نشست.
🌾 آنروز که نوبت مینا بود مواظب مادر باشد، از صدای نالهی دردناک مادر به دلهره افتاد و با شتاب خود را به اتاق رساند، با دیدن حال مادر شروع کرد به غر زدن : «آخه مامان چرا مواظب نیستین؟! اگه یه بار دیگه با این شدت بیفتین زبونم لال جاییتون بشکنه چکار میخواین بکنین؟!! جایی میخواین برین صدا کنین بیام کمکتون خب ... » و با استرس دست و پای مادر را وارسی کرد که طوری نشدهباشد.
✨در میان غرزدنهای مینا حرارت محبت کودکانهای وجود پردرد مادربزرگ را آرام کرد.
علی که گویا دلش برای مادربزرگش سوخته باشد، در حالی که دستان کوچکش را بر پاهای مادربزرگ میکشید و آنها را ماساژ میداد، میگفت: «مامان بزرگ رو دعوا نکن مامان، همهش تقصیر ما بود که پای چوبیش رو قائم کردیم فقط میخواستیم بازی کنیم.»
💫سپس بلندشد و دستانش را دور گردن مادربزرگ حلقه کرد و صورت مادربزرگ را بوسید. مادربزرگ در میان آنهمه دردی که داشت دلخوشیهایش را که بچههایش بودند در مقابل خود مجسمکرد. مینا که نگران مادر شده بود و حتی شیرینزبانی پسرش آرامش نکرده، دیگر نمیدانست چه بگوید؟! بلندشد و مُسکنی برای مادر آورد، پاهایش را ماساژ داد و دنبال عصای مادر رفت.
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_قاصدک
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍پیشوایِ حق
📜پیام قیام حسینی برای جهانیان حاکی از این است که رهبریِ مستکبرانی که برخلاف قرآن و حق رفتار میکنند و پیرو هوای نفس خود هستند. شایستهی اسلام نیست.
🔥چنین حاکمانی، خسارت دنیا و آخرت را به ارمغان میآورد. امامحسینعلیهالسلام در همین زمینه خطاب به مردم کوفه مینویسد: «به جانم سوگند، امام و پیشوای مردم کسی است که بر اساس قرآن حکم کند و به قسط قیام کند و از دین حق پیروی نماید و در راه خدا، خویشتندار باشد».*
📚* ارشاد مفيد، ص ۲۱۰.
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍همراهی معصوم(علیهالسلام)
🌱«وَ اَن يُثَبِتَ لي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ في الدُّنيا وَالأخرةِ». يعني خدا به من ثبات قدم بدهد تا از محضر شما کنار نروم.
💡دعای ثبات قدم يعنی پيوسته انسان در صراط مستقیم باشد و با همه وجود از اين صراط جدا نشود. در ثبات، دو دلی وجود ندارد بلکه به یقین، انسان آن طرف را حق میداند.
✅این ثبات با دقت و توجه به زیارتعاشورا بهوجود میآید و درهای خیر و نیکی به روی آدمی در دو دنیا باز میشود. طاعت خدا در دنیا سبب میشود تا در آخرت انسان در جوار باشد و گناه سبب میشود تا این همجواری و ثبات قدم حاصل نشود.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#زیارت_عاشورا
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_karimi-[www.Patoghu.com].mp3
8.35M
🧐حواست هست داری روزت رو چطور شروع میکنی؟
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
#زیارت_عاشورا
#کریمی
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
💫سرکشی یه خانواده شهدا
☘علی آقا بعد از عملیات والفجر ۲، رسم سرکشی به خانواده شهدا را راه انداخت. دیگر همه بچه ها میدانستند بیشتر و پیشتر از خانواده خود، باید از خانواده شهدا دلجویی کنند. خودش با عصا جلو میافتاد و بقیه بچهها پشت سرش. کلامش در خانه هر شهید تکراری بود: «شهادت حق شهید شما بود. اگر میماند از عدل و فضل خدا دور بود. دعا کنید ما هم به راه آنها وفادار بمانیم.»
🍃این سرکشی ها به همدان محدود نشد و به شهرهای دیگر استان سرایت پیدا کرد.
🌷برش اول:
بعد از عملیات والفجر پنج آماده رفتن به خانه شهدا شدیم. علی آقا گفت: «اول خانواده شهدای متأهل. » رفتیم خانه شهید احمدی پور. قنداقه فرزند شهید را دست علی آقا دادند. سرش را گذاشت روی قنداقه و آرام آرام شروع کرد به گریه کردن. وقتی سرش را برداشت، پارچه سفید قنداقه خیس اشک هایش بود.
🌷برش دوم:
رفته بودیم شهر رزن. دیدار پدر و مادر شهید. در بین صحبت ها پدر شهید گفت: :ما که توفیق دیدار امام خیمنی (ره) را نداریم. تلویزیونی هم نداریم که گه گاه چهره امام را از تلویزیون ببینیم.» بعد از صحبت هایی پدر شهید علی آقا غیبش زد. می خواستیم از رزن خوارج شویم که علی آقا با تلویزیونی در دست برگشت. رفته بود تلویزیون خانه خودشان را از همدان آورده بود برای پدر شهید.
راویان: شهید علی خوش لفظ، اکبر امیر پور و قاسم بابا نظر
📚 دلیل؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، صفحات ۹۴ و ۱۰۸-۱۰
#سیره_شهدا
#شهید_چیتسازان
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍آبادشدن مخروبهها
🏞جنگل را دود فرا میگیرد. شدت حرارت خورشید، آتش را به جان بوتههای بلند و خشکشده جنگل میاندازد.
گردشگری خوشگذران، آتشی برای کباب جوجه روشن میکند و بعد بدون خاموش کردن آن، به خانه میرود و این میشود که از مزرعه چیزی جز تلی از خاکستر باقی نمیماند.
⛰کوهها تراشیده و آسمان خراشها برپا میشوند.
در بستر رودخانه ویلاها میسازند.
در حلبیآباد حاشیهی شهرها، فقیران روزگار سپری میکنند.
جنگل، دریا و مزرعه و... همهوهمه در اثر سهلانگاری و بیقانونی به این روز افتاده که میبینیم.
✨اما در حکومتعلوی حضرت حجت ارواحنا له الفداء همهجا و همهچیز آباد میشود و سرجای خود قرار میگیرد.
امام جعفرصادق(علیهالسلام) میفرمایند:
فلا یبقی فی الأَرضِ خَرابٌ اِلاّ و عُمِّرَ.*
در حکومت حضرتش جای مخروبهای در زمین باقی نمیماند الّا آنکه آباد میگردد.
📚 * بشارةالاسلام، ص ٩٩.
#ایستگاه_فکر
#مهدوی
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍کلام نورانی
🍃گوشیاش به صدا در آمد. بعد از سلام و احوالپرسی مادرش گفت: «زهرا جان! میگم شام درست نکن، من لوبیا پلو میپزم، میارم.»
☘_دستتون سلامت، انشاءالله میبینمتون.
💫خداحافظی کرد و تماس قطع شد. زهرا به خودش گفت: «خوبه برا شام سبزی خوردن بچینم، بعد برم سراغ درسم تا شب خیلی وقت دارم.»
⚡️زهرا به حیاط رفت. باغچه را که شاهی و ریحان با ترب کاشته بود را آب داد. سبد سبزیهایی که چیده بود را از روی لبهی حوض برداشت. به آشپزخانه رفت. سماور جوش آمده بود. چایی دم کرد و قوری را سر سماور گذاشت، زیرش را هم کم کرد.
🌾همسرش احمد خواب بود؛ میخواست وقتی او بیدار میشود، چایی آماده باشد. گوشیاش را برداشت. او به سمت اتاق طرف حیاط رفت تا سخنرانی استادش را گوش کند. دفتر و خودکار هم برداشت تا مطالب سخنرانی را نکته برداری کند: «اهل بیت علیهمالسلام همهشون نور هستند و موجب نورانیتاند!کلام اهل بیت نوره، امرشون رشده، وصیت و سفارششون تقوا و پرهیزگاریه! »
🍃زهرا حواسش را جمع کرد و با دقت گوش داد: «در این دوران کسی هست که چنین هست؛ اما ظاهر نیست، اما حاضر هست!
نکتهی مهمیه ظهور نکردن؛ اما حاضرن
وحضورشون رحمت، برکت و نعمته!
✨پیغمبر صلیاللهعلیهوآله: «هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت مرده است.» ۱
البته آن چه در معرفت امام واجبست،
یک: شناختن شخص امام به اسم و نسب،
دو: شناخت شخصیت امام با صفات و خصوصیات او که به وسیلهی آنها از دیگران امتیاز مییابد. ۲
💫عمرتون و جوانیتون رو وقف خدمت به حضرت کنید. ایشون خیلی دل دادنیه، خیلی دیدنیه، کلام حضرت خیلی شنیدنیه.
☘یک لحظه دل زهرا پر کشید به سوی مولا صاحب الامر عج ... آهی کشید و به ادامه سخنرانی گوش داد: «موعود انبیا و تمام خوبان عالمه، تمامی انبیا انتظار حضرت رو میکشیدن، همه بشارت به آمدن حضرت میدادن ... بنابراین عزیزانی که عاشق امام حسینید، امام حسین علیهالسلام هم شیفتهی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بود.
جوانان عزیز حواستون رو جمع کنین.
سعی کنین زندگیتون امام زمانی باشه.
تو هر کاری رضایت حضرت تو الویت باشه.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. »
☘تمام مطالب را نوشت. سرش را به دیوار تکیه داد. زیر لب زمزمه کرد: «من چیکار میتونم برای حضرت انجام بدم؟ »
💫ناگهان در اتاق باز شد. احمد مفاتیح در دستش کنار زهرا نشست و گفت: « بیا با هم دعای سمات بخونیم.»
۱.مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص۲۴۶
۲.مکیال المکارم، ج ۱، ص ۳۷
#داستانک
#مهدوی
#به_قلم_رخساره
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍نماز عاشقان
🕌امامحسین علیهالسلام به اقامه نماز و گسترش فرهنگ آن اهتمام میورزیدند.
🌱 وقتی که لشکریان عمرسعد قصد آغاز جنگ با حضرت را داشتند؛ او برادرش عباس علیهالسلام را مأمور کرد تا از دشمن برای آن شب مهلت بگیرد.
💡علّت را چنین فرمود: «امشب را به ما مهلت دهند تا به نماز و دعا و استغفار مشغول شویم؛ زیرا خدا می داند که من نماز و دعا و قرآن را دوست میدارم».(۱)
🌱ظهر عاشورا یکی از یاران امام به نام کعب، به حضرت وقت نماز را یادآوری کرد. حضرت نیز برای او چنین دعا کرد:
«نماز را به یاد ما انداختی، خداوند تو را از جمله نمازگزارانی که به یاد خدایند قرار دهد. از دشمن بخواهید دست از جنگ بردارد تا نماز به جای آوریم».(۲)
💢وقتی دشمن درخواست حضرت را نپذیرفت او در همان بحبوحه جنگ، اول وقت نماز جماعت اقامه کردند.
📚 ۱. ارشاد، ج ۲ ،ص۹۳.
📚 ۲. تاریخ طبری، ج 4، ص 334 و بحارالانوار، ج 45، ص 21 (با مختصر تفاوت).
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مشتاق
🔅بالاترین و برترین دعا در زيارت عاشورا همان قسمتیست که میگویی: «اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد و َمَماتي مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد». اين چه مردن و چه حياتي است که نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و اهلبیت
(علیهمالسلام)دارند و آيا انسان میتواند به اين مقام برسد؟
🔹این حیات نوعی از زندگیست که با مرگ ادامه پیدا میکند. در واقع مرگ، مقدمه رسیدن به مقام و مرتبه بالاست.
✨صاحب این نوع حیات، آرزوهایی دارد که دستیابی به آنها در این دنیا میسر نیست.
باید از این دنیا کوچ کند.
اینچنین است که بندگان مخلص خدا مشتاق در آغوش کشیدن مرگ هستند. ما در زیارت عاشورا اینچنین زندگی و مردنی را درخواست میکنیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#زیارت_عاشورا
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
1292709_715.mp3
3.65M
🌺 روزمان را با بهترین انوار الهی روشن کنیم
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#سلحشوری
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨انجام کارهای شخصی
🍃حسین در انجام کارهای شخصیاش اجازه نمی داد کسی کمکش کند و با همان یک دست تمام کارهای شخصیاش را انجام میداد.
🌾در بحبوحه عملیات کربلای ۵، میرزا حسین بنی صادقیان که پدر دو شهید هم بود، آب گرم کرده بود تا سر حسین را بشوید. حسین زیر بار نمیرفت. حسین میگفت: «حاجی ول کن! توی این هاگیر و واگیر وقت گیر آوردی؟! »
به زور آوردش. بچه ها می خواستند ژاکتش را از تنش دربیاورند، اجازه نداد. نگذاشت هم سرش را بشویند.
✨می گفت: «شما فقط آب بریزید و من با همین یک دست سر خودم را می شویم.
روای: محمد حسین رشادی
📚زندگی با فرمانده؛ خاطراتی از شهید حسین خرازی؛ نویسنده: علی اکبر مزد آبادی، صفحه ۲۱
#سیره_شهدا
#شهید_خرازی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍تندی ممنوع
❌هیچگاه در میان جمع خانوادگی یا دوستانه با همسرتان، با لحن تند صحبت نکنید.
🔸حتی اگر افرادی که در کنارشان هستید امین باشند این رفتار شما اجازهی دخالت و تعبیرهای ناگوار ازخودتان به آنها میدهد.
🔸 مراقب باشید خانواده یا دوستانتان از جر و بحث شما آگاه نشوند؛ زیرا شما به خاطر عشق به یکدیگر آن را فراموش میکنید ولی درگیری لفظی شما را، آنها فراموش نخواهند کرد و احتمال بازگویی برای سایرین نیز هست.
🌱 هرگز جایگاه همسر یا خودتان را در جمع اعضای خانواده یا دوستان، پایین نیاورید.
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#به_قلم_رخساره
#عکسنوشته_حسنا
🆔@tanha_rahe_narafte
✍آتش زیر خاکستر
🍃پژو ۲۰۶ سفید رنگ توقف کرد. شهاب زودتر از همه پیاده شد. در بزرگ طوسی رنگ باغ را باز کرد. ماشین وارد باغ شد.
☘بهار نگاه کلی به باغ انداخت. خانهای در ضلع شمالی با پنجرههای بزرگ سفید رنگ، سقف شیروانی که اطراف آن گلهای شببو پیچ خورده بود. نرگس، مادر شهاب در ورودی خانه را کلید انداخت و گشود. نرگس تعارف کرد تا مهمانها داخل خانه بروند. بعد از بزرگترها، بهار همراه هانیه داخل رفتند.
✨مهمانها کیف و بقیه وسایلهایشان را داخل یکی از اتاق خوابها گذاشتند. بهار به خواهر شهاب گفت: «بریم تو باغ قدم بزنیم؟»
☘_بهار جان! بذار ببینم مامان کاری نداره، کمک نمیخواهد، بعد میریم.
⚡️بهار منتظر هانیه خواهر شوهرش نشد و به سمت شهاب رفت. هانیه شانهای بالا انداخت و برای کمک به مادرش وارد آشپزخانه شد.
💫پدر شهاب به عروسش گفت: «اگه چیزی دلت خواست بچین، ته باغ درختهای گیلاس و هلو ... هست با یه جوی آب که خیلی خنکه!»
🌾همهی حواس شهاب پیش پدر و مادرش بود؛ اما بهار از این موضوع خوشش نیامد. بالاخره هر دو شانه به شانهی هم به آخر باغ رسیدند.
🍃بهار کنار جوی آب نشست. او ذوق زده دستش را داخل جوی آب برد؛ اما شهاب گفت: «بهار بهتر بود به مادرم کمک میکردی.»
🎋_وااا ... مادرت خودش گفت کاری نیست.
☘_خب، ما باید رعایت میکردیم.
🍂بهار با لحن تندی شروع کرد: « فکرشم نمیکردم تو به این زودی ازم ایراد بگیری ... من اصلا علاقهای به رفت و آمد با اقوام نزدیک تو ندارم. »
☘_چرا قبل از ازدواج به من نگفتی؟
🌾بهار از کنار جوی آب بلند شد، چشم غرهای به او رفت. یک ساعتی گذشت که گوشی شهاب زنگ خورد. پدرش به آنها خبر داد نهار آماده است.
⚡️شهاب به طرف بهار رفت و گفت: «پشت کردن به شوهر و حرف نزدن با اون، مثل داد و بیداد کردن زشته؛ الان چیزی که مهمه اینه، کسی متوجه جر و بحث ما نشه. بهار! بریم نهار بخوریم، تو خونه مفصل با هم صحبت میکنیم. »
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_رخساره
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شیرینتر از عسل
❌بنیامیه جامعه را به جایی کشانده بود که در آن ارزشهای اسلامی به فراموشی سپرده شده بود.
🌱حضرت امامحسین علیهالسلام واژه ارزشمند شهادت را احیاء کرد.
شب عاشورا به اصحاب و فرزندان فرمود:
🥀فردا همه شما کشته خواهید شد. قاسمبنالحسن، نوجوان بودند از حضرت سؤال کردند:
حتی من هم؟ امام حسین علیهالسلام فرمودند: مرگ را چگونه میبینی؟
قاسم علیهالسلام همان جمله تاریخی خود را عرضه داشت:
🌹 مرگ در ذائقه من شیرین تر از عسل است.*
📚* الهدایة الکبری، ص ۲۰۴.
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ثباتقدم
🤲در زیارت عاشورا از خداوند متعال درخواست میکنیم: «وَ اَن يُثَبِتَ لي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ في الدُّنيا وَالأخرةِ». يعني خدا به من ثبات قدم بدهد تا از محضر شما کنار نروم.
💕ثابت قدم بودن در محضر معصوم (عليه السلام)، مقام بزرگی است.
همیشه و در همه حال خود را در کنار امامزمان ارواحنالهالفداء حس کردن. همقدم با او شدن و از حضرت فاصله نگرفتن است.
💢 شيطان در تلاش است انسان را از اين ثبات قدم بيرون بياورد تا يک قدم هم با شيطان باشد؛ مثلا اگر شب با امام معصوم(عليهالسلام) است، روز با شيطان باشد و ما از خدا شبیه و همراه امام بودن را میطلبیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#زیارت_عاشورا
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_sazvar-[www.Patoghu.com].mp3
5.87M
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#سازور
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨پیاده روی اربعین
🍃انگار ناف مهدی را با کربلا بریده بودند. در طول زندگی ۳۲ ماهه مان، سه سفر اربعین رفت و دو بارش مرا هم با خودش برد. سفر اول خواهر و شوهر خواهرم هم همراهمان بودند. پس از سلامی به حضرت علی (ع) در نجف، حرکت کردیم. شب اول تا دو نصف شب راه می رفتیم. سفر با او اصلا خستگی نداشت. وسط راه روضه هم میخواند همه را میگریاند.
☘وسط راه بچهای دو ساله را دیدیم که به زائرها آب می داد. با دیدنش گل از گل مهدی شکفته بود. رفت با او عکس گرفت. گفت: «انشاء الله خدا چنین بچهای بهمان بدهد سال دیگر با او بیائیم اربعین.»
🌾نزدیک کربلا از یکی از موکبها جارو گرفت و شروع به کار شد. جارو میکرد و میگفت: «اینها خاک قدمهای زائرهای کربلاست. بردارید برای قبرهایتان.»
راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید
📚 دیدار پس از غروب ؛ شهید مهدی نوروزی(مدافعان حرم ۱)؛ نوشته منصوره قنادیان، ناشر، صفحه ۳۸
#سیره_شهدا
#شهید_نوروزی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 هماهنگی والدین در رفتار با فرزند
✅ والدین در تربیت فرزند بهتر است با یکدیگر هماهنگ باشند. زیرا از اختلاف نظر والدین، فرزندان آسیب میبینند.
🔘 درباره مسائل تربیتی فرزندان لازم است؛ والدین احادیث و کتاب های خوب و مناسب را مطالعه نمایند.
🔘 والدین زمانهایی را اختصاص به مسائل تربیت فرزند داده، با یگدیگر گفتگو کنند تا به رفتار صحیح با فرزندشان به توافق برسند.
✅ اگر در موقعیتی سردرگم شدند، با شخص سومی که در این گونه مسائل اطلاعات کافی دارد، مشورت کنند.
🔹رسول الله (صَلَّياللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه) : اَكْرِمُوا اَوْلادَكُمْ وَ اَحْسِنُوا آدابَكُمْ.
🔸رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: به فرزندان خود احترام كنيد و با آداب و روش پسنديده با آنها معاشرت نماييد. ۱
📚۱.بحار الانوار، ج ۲۳، ص ۱۱۴.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_نرگس
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍قصه ترسناک
🍃صدای گریهی دختر کوچکش را شنید. جروبحث را تمام کرد. به سمت اتاق مائده رفت. نور کمی داخل اتاق بود؛ اما لامپ را روشن کرد. مائده نشسته بود و با پشت دست، اشکهایش را پاک میکرد.
☘نازنین دختر کوچکش را به آغوش کشید. موهای قهوهای مائده را پشت گوشش داد. صورت او را بوسید.
🍂_مامان! خیلی ترسیدم، چرا بابا داد میزد؟
🌾نازنین سکوت کرده بود؛ فقط او را نوازش میکرد و مرتب سرش را میبوسید.
⚡️_خوابم میاد، مامان جون.
🍃سعید میان چهار چوب در ایستاده بود. او خیره به آنها نگاهی کرد. صورتش سرخ شده بود. صدایش را بلند کرد: «مائده! بخواب دیگه ... »
💫 چشمهای نازنین براق شد. مائده بغض خود را فرو داد. سرش را روی بالشت صورتی با گلهای قرمز رنگ گذاشت.
✨نازنین نفس عمیقی کشید. پتو ژلهای قرمز رنگ را روی مائده انداخت. چراغ خواب کوچک کم نور را روشن گذاشت و از اتاق خارج شد.
🍀مائده به آشپزخانه رفت. پشت میز نهارخوری نشست. آرام آرام اشک میریخت. سعید با اخم روبرویش ایستاد. مائده بعد از مکثی کوتاه، سرش را بلند کرد و گفت: «بچه از صدای دعوامون بیدار شد، طفلکی خیلی ترسیده بود.»
🍁سعید همانطور که نازنین را نگاه میکرد، یک دفعه گفت: «بسه دیگه، تو نمیخواد به من یاد بدی.»
🎋_سعید! مائده تازه خوابش برده، بهتره بحثو تموم کنیم.
🍃سعید لیوانی از آبچکان برداشت. از بطری آب یخچال، لیوان را پر کرد. به سمت حیاط رفت. چند جرعه آب خنک نوشید. لیوان را کنار لبهی حوض گذاشت.
شیر آب حوض را باز کرد. چند مشت آب به صورت خود زد تا عصبانیتش فروکش کند.
بی اختیار یاد صبح افتاد که مائده تا حیاط دنبالش دوید و صدا زد: «بابا! خیلی دوست دارم. امشب زود میایی تا برام قصه بخونی؟ »
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_رخساره
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شجاعت و دلاوری
☀️امامحسینعلیهالسلام هیچ ترسی در راه رسیدن به هدف به دل راه نداد.
هیچ سد و مانعی او را از جنگ با دشمن ناامید نکرد.
💥در میدان نبرد کسی توان مقابله با او را نداشت و لشکریانِ تا بُن مسلح از ترس او پا به فرار میگذاشتند.
💢رجزهایی که میخواند، به دشمن اعلام میکرد:
«هرگز سر تسلیم در برابر خواسته های شما فرود نمیآورم و به خدا قسم با شما دست بیعت نخواهم داد و هرگز از جنگ با شما نمی گریزم».*
و تا زمانی که جان در بدن داشت، کسی جرأت نزدیک شدن به خیمهها را نداشت.
📚* ناسخ التواريخ، ج 2، ص 234.
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍رفیق دلها
☀️میخواهم چهل روز با امام عزیز همراه باشم و دلم را از تمام غصّههای روزگار خالی کنم. محبوب دلهایشکسته یاریمان کن و دستان خالی ما را بگیر تا پرتو درخشان خورشید معنویت را در آغوش بگیریم.
🌹چه زیباست که دل به دل عاشقانت میدهی و از بیابان سرگشتگی به سر منزل جانان هدایت میکنی.
🌸سرورم شبنم عشق خدایی را از گلزار باصفایتان میچینم و دست در دستان معبود بیهمتا، تا اوج سفر میکنم؛ باشد که معشوق ابدی و ازلی پذیرایمان گردد.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و با ادب و تواضع سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#زیارت_عاشورا
#به_قلم_پرواز
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_basem-[www.Patoghu.com].mp3
2.68M
🤔امروزت رو چطور شروع میکنی؟
💫روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع میکنیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
#زیارت_عاشورا
#کربلایی
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اخلاق مهمان داری
🍃یک روز ناهار لوبیا پلو داشتیم. وقتی علی آمد خانه، مهمانی هم با خودش آورده بود. یکی از همکاران هندی اش در سازمان بود. او را از مقابل آشپزخانه رد کرد و برد داخل اتاق. کشیدمش گوشه ای و اعتراض کردم که «چرا بدون هماهنگی مهمان آورده ای؟ »
☘فکر می کردم ابرو ریزی شده و باید غذای بهتری جلوی مهمان می گذاشتیم. همان لبخند همیشگی اش را نثارم کرد. می گفت: «اسلام هم همین را گفته. حالا اگر سفره ساده باشد اسمش مهمانی نیست؟! »
راوی: مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید
📚رسول مولتان؛روایتی از زندگی سردار فرهنگی شهید سید محمد علی رحیمی، نویسنده: زینب عرفانیان، صفحه ۳۳ و ۳۴
#سیره_شهدا
#شهید_رحیمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte