eitaa logo
مسار
337 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
534 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️صمیمیت در خانواده ✅مهم ترین عامل احساس رضایتمندی زن و شوهر از زندگی زناشویی، وجود صمیمیت در خانواده است. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ زخم انگشت 🍀زن عادت داشت موقع عصبانیت انگشت اشاره را سمت همسرش بگیرد و به بایدها و نبایدها اشاره کند. مرد خواسته بود تا این کار را از سر زن بیندازد؛ اما هر بار که چیزی گفته بود، زن از خودش دفاع کرده بود، با خنده و شوخی یا با اخم و تخم. 🌺 مرد هرچه سنش بالاتر می رفت از این رفتار همسرش دلشکسته تر می شد؛ گویی دل نازک‌تر شده بود. زن گاهی چوب جوانیش را بر سر مرد و موی سفید شده‌ اش می کوباند. 🌸مرد آدم مردم ندیده ای نبود. همه با او محترمانه رفتار می‌کردند. گاهی رفتارهای زنش را ناشی از غرور خانوادگی آنها می‌دانست. گاهی حتی به او حق می داد؛ اما هیچ کدام از اینها توجیهی نبود که قلبش را آرام کند. 🍀سالها گذشت و هیچ کس نفهمید عمق تنهایی مرد را؛ تا جایی که از رفتار و کلام کوبنده ی همسرش به تنهایی کاغذ، قلم و فضای مجازی پناه برد. مرد عجیب احساس تنهایی می کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: منجی عالم بشریت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ آقا جان خوش به حال نورچشمی هایتان. همان هایی که عمّارتان هستند. سخن که می گویند یاد امامشان را زنده می کنند، سلمانتان هستند، زندگی شان رنگ و بوی امام زمانی دارد. ابوذر و مقدادتان هستند، جانشان را فدای راه امامشان می کنند. آقا جان می خواهم عمّارتان باشم، سلمان و ابوذر و مقدادتان باشم. یا لیتنی... ای کاش هایم را در پاکتی از نور می گذارم و به محضر شریفتان می فرستم. 🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
☀️نور می خواهم 📖ای بهترین کتابِ هستی، می خواهم. ✨نوری که چراغ راهم شود برای مسیر تا . نوری که به واسطه اش بشناسم را از باطل. 🍀نوری که برساند مرا به پروردگارم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 محیط امن و آرام خانواده ✅محیط امن و آرام خانواده محیطی است که در آن رحمت، مهر و عطوفت والدین بر فرزندان جاری می گردد و امید روزهای خوب را می دهد. 🔘لبخند مادر می تواند شادی را در قلب اعضای خانواده مهمان کند. روح و جسم آنها را تا دور دست ها سیر دهد تا در سرزمین دعا و نیایش آرام گیرد. 🔘استقامت پدر، انسان را در مقابل طوفان حوادث و بلایا محکم نگه دارد و او را به سمت تکیه گاهی محکم چون خدا برساند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دختر دوستی 👧 شهید عباس بابایی بچه دختر را خیلی دوست داشت. می گفت: دختر دولت و رحمت برای خانه می آورد. 🌟موقع وضع حمل، من قزوین بودم و او دزفول. تلفنی مژده تولد اولین بچه مان را به او دادم. وقتی فهمیده بود بچه دختر است، پای تلفن سجده شکر کرده بود. 🌱وقتی آمد بیمارستان بودم. یک کاغد نوشته، بالای سر “سلما” گذاشت که لطفا مرا نبوسید. خودش هم آن قدر دیوانه اش بود که دلش نمی آمد ببوسدش. 📚آسمان؛ بابائی به روایت همسر شهید، علی مرج، ص ۲۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔 رابطه خشم و تربیت چیست؟ 🔹 امام على عليه السلام می فرماید :لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ؛ با خشم، تربيت [ممكن ]نيست. 📚غرر الحكم ، ح ۱۰۵۲۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🚗بازی کردن امیر محمد ماشینک های کوچک را یک به یک کنار هم ردیف کرده بود و بوق بوق کنان آن ها را هل می داد. 🚙🚕🚗🚓چند ساعتی بود که در اتاقش مشغول بازی با اسباب بازی هایش بود، با هریک از اسباب بازی هایش یک سلام و علیکی کرده بود. 🗝صدای چرخیدن کلید درون قفل در، امیرمحمد خسته و بی رمق شده را به‌ شور آورد از جای خودش بلند شد و یک پرش زد و با تمام توانش مثل یک تندر به سمت در دوید. - سلام بابایی خسته نباشی، چقدر امروز دیر آمدی؟ 🍀پدر پلاستیک میوه ای به دست داشت. خستگی از سر و ‌کولش می بارید. امیرمحمد را بغل کرد. بوسه ای بر روی صورت گرم و نرم او کاشت. گفت: سلام به پسر گلم، دیر نکردم. مثل همیشه آمده ام. مادر دست هایش را با حوله خشک کرد. از آشپزخانه با رویی خندان به طرف پدر رفت. گفت: سلام خسته نباشی آقا رسول، تا شما دست و رویتان را می شویید برایتان چای می ریزم. مادر پلاستیک میوه ها را گرفت و به سمت آشپزخانه رفت. 🌺پدر لباس هایش را عوض کرد. روی مبل کنار بخاری نشست. شبکه های تلویزیون را جا به جا می کرد. امیرمحمد با سبدی پر از اسباب بازی تلو تلو خوران به طرف پدر آمد. پدر که تازه چشم های دوخته شده اش به تلویزیون گرم شده بود با صدای امیرمحمد به زور چشمانش را باز نگه داشت. - بابا جان بیا با هم بازی کنیم من از صبح همش منتظر تو بودم که بیای با هم بازی کنیم. 🌸 پدر دست روی چشمانش برد. خمیازه ای چند ثانیه ای کشید و گفت:امیرمحمد جان بابا فعلا خسته است. کمی استراحت کند بعدا با هم بازی می کنیم. امیر محمد اصلا دلش نمی خواست این جمله را بشنود. می خواست تیر آخرش را هم بزند. خودش را لوس کرد. سرش را پایین انداخت. با صدای آرام تری گفت: آخه من از صبح همش منتظر بودم. حتی شما ظهر هم خانه نیامدید، دیگر خسته شدم از بس تنهایی بازی کردم. 🌼مادر حرف های امیرمحمد را از آشپزخانه شنید. با سینی چای کنار پدر نشست. گفت: امیرمحمد جان بابا تازه از سرکار آمده، از صبح تا حالا هم سرکار بوده بگذار یک ساعتی استراحت کند بعد با شما بازی می کند. امیرمحمد ابروهایش را در هم کشید. لبهایش را به حالت اخم گرفت. گفت: آخر آخر مامان من خسته شدم از بس تنها بازی کردم. مادر امیرمحمد را بغل کرد. گفت: مامان جان من می آیم باهات بازی می کنم تا بابا استراحت کند بعدش هم بابا می آید بازی. 👦امیرمحمد دستش را به نشانه فکر کردن چند باری به سرش زد. بعد ‌گفت: باشد مامان جان بیا تا برویم بازی کنیم بابا هم استراحت کند. پدر، چایش را خورده نخورده، چنان چشم هایش را روی هم گذاشت که انگار سال ها خوابیده است. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل🌺 به: منجی عالم بشریت🌼 ✨السلام علیک یا حجة الله فی ارضه 🌼ای کشتی نجات ای سرچشمه آب زندگانی 🌹آقاجان مراقبمان باش تا غرق این دنیا نشویم. 🌻ما را سوار بر کشتی هدایتتان کن تا گمراه نشویم. 🌟دعایمان کن حیات و مماتمان به آیین محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) باشد. 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌸تلنگر بهاری 🌺هر چقدر هم بزرگ بشویم شور و شوق مان برای آمدن بهار درست مثل یک بچه است. 🌿وقتی پا در طبیعت می گذاریم نمایش درخت های خشک و عریان که دوباره لباس سبز با شکوفه های صورتی و سفید پوشیدند. گل های دوباره سر از خاک بیرون آمده، ما را بیش تر از پیش شکرگزار خداوند می کند. 🌸خدایا شکرت که ما را نیز مثل این گیاهان دوباره از خاک برمی‌انگیزی. 🌱آمدن دوباره بهار، تلنگری برای ماست. همه چیز تحت قدرت و اراده توست و من در آن روز تمام امیدم به لطف و مهربانی های توست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💯فرصتی گرانقدر ✅ارتباط با والدین یکی از گرانبهاترین تجربه ها در طول زندگی برای یک فرد به حساب می آید؛ زیرا پایه گذار و اصل تمام روابط عاطفی و احساسی در طول عمر اوست. 🔘ارتباط با والدین حتّی می تواند نگاه یک فرد به زندگی و اطرافیانش را تغییر دهد. 🔘رفتار خوب و زیبا با پدر و مادر، ارتباط تنگاتنگی با رشد و پیشرفت دارد. تفکر در همین مورد، انگیزه بالایی برای بهبود رابطه فرزندان با والدین است. 🔘بعضی فرزندان با اینکه پدر و مادر خود را دوست دارند؛ ولی همواره با آن ها درگیری و تنش دارند. خداوند این نعمت را به ما داده است برای رسیدن به اوج شکوفایی؛ پس حواسمان باشد نهایت تلاش و کوشش خود را برای استفاده از این فرصت گرانقدر به کار گیریم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
😭حزن و اندوه شما کی تمام می شود؟ ✨طبق نقل منابع معتبرامام زين‎العابدين علیه السلام بسيار مي‎گريست: 🌸«و لقد كان بكي علي ابيه الحسين عشرين سنة...»؛(۱) 🌺 يعني براي پدرش حسين(علیه السلام) بيست سال گريه كرد. يك روز غلامش عرض كرد: اي پسر رسول خدا، حزن و اندوه شما كي تمام مي‎شود؟ امام فرمود: واي بر تو! يعقوب نبي با اين‎كه دوازده پسر داشت، در فراق يوسف به قدري گريست كه چشمانش نابينا شد، و اينك من كه شاهد شهادت پدرم و عمويم و هفده نفر از اهل بيتم بودم، چگونه حزن من تمام شدني است؟(۲) 📚۱. بحارالانوار، ج۴۶، ص۶۳. ۲. ر. ك: همان ص۶۳. علیه السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨خیره شدن به والدین 🌼عَنْ اَبِى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: لَـوْ عَـلِمَ اللّهُ شَيْـئا اَدْنـى مِنْ اُفٍّ لَنَـهى عَـنْهُ، وَهُـوَ مِنْ اَدْنـَى الْـعُقُوقِ وَمِنَ الْعُـقُوقِ اَنْ يَنْـظُرَ الرَّجُـلُ اِلى والِـدَيْهِ فَـيُحِـدَّ النَّظَـرَ اِلَيْهِما. ✨امام صادق عليه السلام فرمود: اگر خداوند چيزى كمتر از اُف (اوه) گفتن سراغ داشت از آن نهى مى كرد: و اُف گفتن از كمترين مراتب عاق شدن است. نوعى از عاق شدن اينست كه انسان به پدر و مادرش تيز نگاه كند. (خيره شود) 📚اصول کافی، ج۲، ص ۵۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️نگاه کینه توزانه 🌸عشق و محبت تمام وجود محسن را دربرگرفته بود و به سخنِ پدر و مادرِ خود با تمام وجودش گوش می داد. سیبل تیکه پراکنی پدر و مادرش بود؛ امّا هیچ وقت بی احترامی نمی کرد. 🍀پدر: یکی مثل پسر برادرِ من پولش از پارو بالا می ره یکی هم مثلِ پسرِ ما زرنگی بلد نیست! مادر: آره راست می گی کاش پسرمون یک کم از پسرعموش یاد می گرفت. محسن با شنیدن حرف های پدر و مادرش کوچکترین رفتاری که موجب ناراحتی آنان شود انجام نمی داد. به طرفشان می رفت دستشان را می بوسید و می گفت: پدر جوون و مادر عزیز برام دعا کنین . دعاتون به من انرژی می ده. بدون هیچ منّتی شب و روز مثل پروانه ای بی قرار به دور شمع وجودشان می چرخید و به آن ها خدمت می کرد.حتّی نگاه محبت آمیز و لبخند زیبایش را از آن ها دریغ نمی کرد. 🌺دوست محسن بارها به او می گفت: بهت محل نمی ذارن و حقتو نمی دن؛ ولی تو انگار نه انگار بازم خوش رفتاری می کنی. حداقل ناراحتی رو تو چهره ت نشون بده. محسن می گفت: رضا جان مگه نشنیدی امام صادق علیه السلام سفارش کردن: به پدر و مادر خود بی احترامی نکنین. تا جایی که حتّی اگه بهتون ستم کردن، حق نداری نگاه کینه توزانه بهشون بکنی. رضا با تعجب گفت: یعنی حتّی نگاهِ بد نسبت به پدر ومادرِ ظالم هم اشکال داره؟ محسن: آره رضاجان. پدر و مادر اینقدر عزیزن که حتّی نگاه کینه توزانه به پدر و مادرِ ظالم هم، باعث میشه نمازت پذیرفته نشه.(1) ☘️☘️☘️☘️☘️☘️ (1)🔹قال الامام صادق عليه السلام : مَن نَظَرَ إلى أبَويهِ نَظَرَ ماقِتٍ و هُما ظالِمانِ لَهُ ، لَم يَقبَلِ اللّهُ لَهُ صَلاةً 🌼امام صادق عليه السلام فرمود : هركه به پدر و مادر خود كه به او ستم كرده اند كينه توزانه نگاه كند، خداوند هيچ نمازى از او نپذيرد. 📚الکافي،ج۲، ص۳۴۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: حسنا🌼 به: منجی عالم بشریت🌸 🌿سلام امید مستمندان جهان 🌱امیدی که هر روز با ظلم های ظالمان جهان پر رنگ تر می شود. 💐امیدی که به قلب های ضعیفان ضربان دوباره می دهد. 🌻ظهور کن قبل از این که ناامید شوند. 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
😍نگاه رحیمانه خدا خدای مهربان من صبحی دیگر را به امید نگاه مهربانانه ات آغاز کردم. نگاه تو یعنی نعمت یعنی برکت یعنی محبت یعنی راستی و درستی یعنی عاقبت بخیری الهی که همیشه نگاه رحیمانه ات به روی زندگی هایمان باشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💯با همسرت حرف بزن 🔘شاید درک این موضوع برای عده ای کمی دشوار باشد؛ اما سخن گفتن به تنهایی می‌تواند به میزان زیادی از اضطراب و استرس روانی خانوم‌ها، بکاهد. 🔘سخن گفتن از هر دری به خصوص موضوعات متداول که ذهن و وقت انسان را به خود مشغول می کند و احتیاج به مشورت با همسر دارد، بهانه‌ی خوبی برای این صحبتهاست. ✅برای داشتن خانواده‌ای آرام و به دور از تشنج، در ابتدای امر باید اضطراب را از مادر خانواده دور کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مؤلفه های انتخاب همسر شهید همت 🌷به ابراهیم گفتیم: نمی خواهی ازدواج کنی؟ گفت چرا؟ هر کس بخواهد با من ازدواج کند یک شرط دارد و آن این است که بتواند پشت یک ماشین با من زندگی کند. من جلو می نشینم و او همان پشت همراه من زندگی کند. ما خیلی تعجب کردیم. 🏠گفتیم شاید خانه ندارد به همین خاطر چنین شرطی را می گذارد. برایش خانه ساختیم. گفتیم. این هم خانه. زنت اینجا بماند تو هر کجایی می خواهی برو و هر وقت دلت خواست برگرد. 🌟زیر بار نمی رفت. می گفت: زنی را می خواهم که شریک و همدمم باشد و هر کجا رفتم دنبالم بیاید. 🌻پس از مدتی خبر داد که فرد مورد نظرش را یافته. گفتم: قبول کرد با تو پشت ماشین زندگ یکند. خندید و گفت: تا هر کجای دنیا هم بروم با من می آید. 🔸راوی: پدر شهید 📚برای خدا مخلص بود؛ خاطراتی از شهید محمد ابراهیم همت، علی اکبری، صفحه۲۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔴 تکنیک مهم 💠 جمله‌ای که می‌خواهم بگویم؛ خیلی، خیلی مهم و تأثیر‌گذار در روابط زن و شوهر است. قاب کنید و بزنید به دیوار. چند روز امتحان کنید تا اثرش را ببینید.👇 🌹«تا حرف همسرتان تمام نشده و نقطه سر خط نگذاشته، حرف نزنید.»🌹 🆔 @tanha_rahe_narafte
💞فدای یه تار موهات پروانه، خانه را جمع و جور کرد. بوی غذا دهانش را آب انداخت. در قابلمه سوپ را برداشت. هم زد. با دست بوی آن را به سمت بینی اش روانه کرد. بوی مطبوع غذا را بلعید. به به و چه چه راه انداخت. در قابلمه را گذاشت. نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت. با خواندن جمله «تو را من چشم در راهمِ» روی ساعت، قلبش مثل قلب گنجشک تپیدن گرفت. ده دقیقه تا آمدن حامد فرصت داشت.🕰 سریع سفره ناهار را چید. لباسش را بویید. تمام بوی غذا را بلعیده بود. به طرف کمد لباس رفت. از بین لباس ها پیراهن مورد علاقه حامد را بیرون آورد.👗 آن را پوشید. به صورتش عطر گل محمدی مالید. قدری آرایش بر آن نشاند. صدای زنگ بلند شد. درون آیینه خودش را برانداز کرد. حامد پسند شده بود. 🚪سریع به طرف در رفت. از درون چشمی بیرون آمدن حامد از آسانسور را دید. دستش را روی دستگیره گذاشت. به محض رسیدن حامد، دستگیره را به سمت پایین فشرد. در باز شد. پروانه همراه در عقب نشینی کرد. 🔫انگشتانش را به سمت حامد نشانه رفت. به محض ورود حامد ماشه را چکاند:«بنگ بنگ بنگ ... » حامد دهانش را باز کرد و در یک حرکت تمام تیرها را بلعید. با خنده گفت:« همه تیرات رو خوردم.» پروانه مثل بچه ها پا کوبید:«چرا تیرام رو خوردی؟ می خواستم بکشمت.» حامد در را بست. جلو رفت. دست دور گردن پروانه انداخت. صورتش را بوسید. گفت:«عزیزم من کشته عشق توام. چه بوی خوبی میاد، پروانه ام رفته روی گل محمدی نشسته، بوش رو گرفته؟» 😌پروانه خندید و گفت:«بله، یه سر به باغ گل زدم. فعلا بیا بریم که غذا سرد شد.» پروانه و حامد کنار سفره نشستند. حامد نگاهی به سفره انداخت. از سلیقه پروانه تعریف کرد و گفت:« دوسِت دارم. بهترین همسر دنیایی برام.» پروانه با لبخند جواب داد:«قابل عزیز دلم رو نداره.» حامد با گذاشتن اولین قاشق درون دهان، دلش ترشی خواست. گفت:«کاش ... هیچی هیچی... شما خیلی زحمت کشیدی، خودم میارم.» سراغ کابینت رفت. خواست پیاله بردارد، دستش به یکی از بشقاب های بلور خورد. بشقاب افتاد. پودر شد. تا نزدیک اپن تکه هایش پرید. 😔پروانه از ناقص شدن سرویس بشقاب ها ناراحت شد. حامد دستپاچه گفت:«ببخشید. یهویی شد.» پروانه خواست بگوید:«شما مردا هیچ کدومتون حواس ندارید. نمی خوردی این ترشی رو. می گفتی خودم بیارم.» زبانش را نگه داشت. 🤔با خودش گفت:«یعنی ارزش یه بشقاب بیش از عشقته که میخوای چیزیش بگی؟ دوست دارمای چند دقیقه قبلت رو حالا ثابت کن.» حامد خواست جا به جا شود. پروانه بلند شد. گفت:« از جات تکون نخور. خدایی نکرده شیشه نره تو پات. صبر کن جارو بکشم.» جارو برقی را روشن کرد. تمام کف آشپزخانه را جارو کشید. حامد با صدایی غمزده گفت:«ببخشید. ن ...» پروانه نگذاشت حامد عذرخواهیش را ادامه دهد. با لبخند و از ته دل گفت:«فدای یه تار موهات.»😘 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از :میرآفتاب به :یگانه منجی عالم بشریت مهدی مهربان عالم 🌸 راه هدایت و نجات بشریت💐 روزی که با شما سخن نمی گویم در دلم احساس می کنم بزرگترین خسران عالم را مرتکب شده ام . با این سخنان هر روزه مأنوسم کن و با حال رفاقت با خودت بمیران .... آقا جانم مهربانم رفیق لحظه های بی کسی و خستگی ام ..... چقدر حالم با شما خوب می شود ... رفاقت با شما را از خودتان می خواهم. دلم می خواهد تا جوانم لحظه ناب همراهی با شما را داشته باشم . سعی در اصلاح نفس دارم خودتان که در جریان هستید ،گاهی موفق و گاهی نا موفق و این کش مکش می دانم تا لحظه مرگم همراهم هست .. آقا جان کمک کن موفقیت هام بیشتر باشه. ای بهترین یار و رفیقم یا ابن الحسن مهدی جان .❤️ 🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
💪تو می توانی. 🌼فرزندم ! ای همه نگاه کن و خوب ببین ! 🌸تلاش و ، افکارت را می سازد. 🌹شادی ات در سایه نفس است. 🌺فرزندم تو می توانی، این توانستن خدا به توست. دارم ، ای امید زندگی ام! 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 نشاط 🔹راههای ایجاد نشاط در خانواده را می توان چنین برشمرد: 🔘هم صحبتی و هم زیستی مسالمت آمیز 🔘عدم اضطراب و تفریح به موقع 🔘همسرداری صحیح و سالم 🔘روابط صحیح بین والدین و فرزند 🔹کارهایی که شرایط روحی خانواده را بهتر می کند و از افسردگی نجات می دهد عبارتند از: 🔘کمک کردن به یکدیگر در خانواده با تقسیم وظایف 🔘رسیدگی به شرایط روحی یکدیگر برای داشتن حالی بهتر به عبارت دیگر ، کمک کار حال خوب یکدیگر بودن. 🔘مسافرت های کوتاه و بلند، بسته به شرایط زندگی 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸محبت کلید حل بسیاری از مشکلات تربیتی است. 🌱 امیه بن علی نقل می کند: در سالی که امام رضا(علیه السلام) حج به جای آورد و سپس به خراسان رفت، من در مکه همراه امام(علیه السلام) بودم و امام جواد(علیه السلام) نیز همراهش بود. امام(علیه السلام) با خانه کعبه وداع کرد. وقتی طوافش تمام شد، به طرف مقام[ابراهیم] رفت و در آنجا نماز گزارد. جواد(علیه السلام) که خردسال بود، بر دوش موفق(غلام حضرت) طواف داده می شد. او به طرف حجر [اسماعیل] رفت، در آنجا نشست و این امر مدتی طول کشید. موفق به او گفت: جانم به فدایت باد، برخیز. او فرمود: برنمی خیزم تا وقتی که خدابخواهد و در چهره اش غم نمایان شد. موفق خدمت امام رضا(علیه السلام) آمد و گفت: جانم به فدایت باد، جواد(علیه السلام) در حجر نشسته، برنمی خیزد. امام رضا(علیه السلام) به طرف جواد(علیه السلام) آمد و فرمود: برخیز، ای حبیب من. جواد(علیه السلام) فرمود: چگونه برخیزم، درحالی که شما با کعبه چنان وداع می کنید که گویا هرگز به سویش بازنمی گردید! [برای بار سوم] امام رضا(علیه السلام) فرمود: برخیز، ای حبیب من. جواد(علیه السلام)برخاست. ☘از این حدیث شریف در می یابیم که امام رضا(علیه السلام) در مقابل اصرار جواد(علیه السلام)هرگز به او تندی نکرد; بلکه با جملات محبت آمیزی چون «قم یا حبیبی » و صبرو حوصله فرزندخردسالش را قانع کرد 📃 فرهنگ كوثر مرداد 1377، شماره 17 علیه السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹عزت نفس فرزندانم 👈کودکانی که از عزت نفس بالایی برخوردارند، احساس خوبی در مورد خودشان دارند. 👈 آنها نقاط ضعف و قوت خود را به خوبی می‌شناسند، زودتر بر تعارضات کنترل می‌یابند. در برابر فشارهای منفی مقاوم هستند و هنگامی که با چالشی روبه‌رو می‌شوند قادرند برای یافتن راه حل اقدام کنند. 🔹همه کودکان دچار اشتباه می‌شوند، پس والدین باید به آنها کمک کنند که از اشتباهات خود پلی برای موفقیت بسازند. 👈علت خجالتی بودن کودک، احساس حقارت در جمع است. اگر او را در جمع تشویق کنیم و استعدادهایش را به زبان بیاوریم، کودک عزت نفس از دست رفته خود را بدست می‌آورد. 🆔 @tanha_rahe_narafte