eitaa logo
مسار
343 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
574 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍قلعه کودک 🍃صدای ضربه‌ی در اتاق را شنید آرام گفت: «بفرمایید.» از پشت میزش بلند شد. ☘ حسن را از بغل فتوحی گرفت. لبخندی زد و گفت: «ممنون خانوم فتوحی روزایی که مجبور میشم حسن رو بیارم مطب شما خیلی به زحمت میوفتین.» 🌸_به هیچ عنوان خانوم دکتر ماشاءالله، اینقدر خواستنی‌ و شیرین زبونه که نگو. 🎋حسن خنده ریزی زد. فتوحی بوسه‌ای روی گونه‌ی حسن کاشت. ⚡️_ساعت ۱۹:۳۰ با اجازتون من برم؟ 🌸پرستو سری تکان داد: «بفرمایید، راحت باشید.» ✨همزمان خانم و آقایی وارد مطب شدند. خانم دکتر گفت: «بفرمایید داخل اتاق معاینه.» 🌾پرستو به پسرش گفت: «حسن جان تا با خانوم و آقا صحبت می‌کنم، قشنگ کنارم می‌شینی، صحبتم نمی‌کنی خب؟ » 🍃_چشم مامانی. ☘پرستو با لبخند دستی بر سر فرزندش کشید. 🌺 _مامانی، میشه دفترمو بدی نقاشی کنم. 🌾پرستو سرش را با ذوق تکان داد و دفتر را از کشوی میز برداشت و به حسن داد. 🎋بعد از این که بیمار را معاینه کرد و نسخه را نوشت، زن به شوهرش گفت: «تو بشین تا من داروها رو بگیرم.» ☘_زودتر برین داروخونه، داروها رو بگیرین تا سرم رو بزنم چون منشی‌ام رفت. 🍃همسر خانم دکتر وارد سالن انتظار شد. حسن به آغوش پدرش دوید. نیم‌ ساعت بعد همه با هم از مطب خارج شدند. 🍀وقتی پرستو میز شام را جمع کرد به حمید گفت:« قول دادم به حسن که باهاش بازی کنم.» 🌸_چه بازی؟ منم هستم. ✨_پس چند تا صندلی بذار روبروی هم با کمی فاصله. 🍃پرستو چند تا از شال و روسری رنگی‌اش را که دیگر سرش نمی‌کرد را به تکیه گاه صندلی‌ها بست. حوله‌ای روی زمین وسط صندلی‌ها که مثلاً قلعه بود پهن کرد. 🌸سبد اسباب بازی ساختنی کودک را آورد و با حسن مشغول چیدن قطعات کوچک بر روی یکدیگر شد. 🌾حمید بلند شد و به سمت آشپزخانه رفت و سینی به دست آمد. لیوان کوچک شیر را به دست حسن داد و رو به او گفت: «عشق یعنی، تقسیم لبخند روی لب‌های تو.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️به فنا 🧑‍🏫شخصی علم نحو را فرا گرفته بود و در ادبیات عرب بسیار ترقی کرده و او را دانشمند علم نحو می‌خواندند. 🛳روزی سوار بر کشتی شد، ولی چون مغرور به علم خود بود رو به ناخدای کشتی کرد و گفت: «آیا تو علم نحو خوانده‌ای؟» او گفت: «نه.» عالم گفت: «نصف عمرت را تباه نموده‌ای!!! » ناخدای کشتی از این سرزنش اندوهگین و خاموش ماند و چیزی نگفت. 🌪کشتی همچنان در حرکت بود، تا اینکه بر اثر طوفان به گردابی افتاد و در پرتگاه غرق شدن قرار گرفت. در این هنگام، کشتیبان که شنا می‌دانست، به عالم نحوی گفت: «آیا شنا می دانی؟ » گفت: «نه.» ناخدا گفت: «همه عمرت به فناست چرا که کشتی در حال غرق شدن است و تو شنا نمی‌دانی!» ✨«ولَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا»؛ «و در زمین، با تکبّر و سرمستی راه مرو که تو هرگز نمی‌توانی زمین را بشکافی، و هرگز در بلندی قامت نمی‌توانی به کوه‌ها برسی.» 📖سوره اسراء، آيه ۳۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🍇 جوانه امید 🌱در پس هر نا‌امیدی با تلاش، جوانه های امید رشد خواهند کرد و روزهای زیبا که میوه تلاش‌اند، خواهند آمد. 🌼☘🌼☘ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨قدر دانی از زحمات همسر 🍃بعد از چند وقتی که نبود، حالا برگشته بود. آن هم با آستین خالی. ته دلم خالی شد. گفت نگران نباشید فقط ضرب دیده و گچش گرفتند. سلام و احوال پرسی با مادر و خواهرش کرد و به بهانه خواب رفت اتاق که بخوابد. 🌸دنبالش که رفتم نقشه ای جلویش پهن بود. باید اطلاعات حاصل از شناسایی ها را در نقشه ثبت می کرد؛ آن هم با دست گچ گرفته. گفت در این موقعیت کسی جز تو برای این کار ندارم. ☘من هم به بهانه خواب شام نخورده آمدم توی اتاق و با راهنمایی هایی که می داد در تاریکی کامل؛ فقط با کور سویی که از نور لامپ حیاط به داخل می تابید، باید اطلاعات را روی نقشه ثبت می کردم که شامل محل استقرار یگان های نظامی مختلف در محورهای متعدد بود. ☘اولش خیلی سختم بود. پاک کن از دستم نمی افتاد؛ اما کم کم راه افتادم. این کار تا ساعت سه و نیم صبح طول کشید. 🌾تا کمی صاف می نشستم و انگشت هایم را باز و بسته می کردم، کاظم پشت دستم را می بوسید و حلالیت می طلبید از این که تا این وقت شب دارم جورش را می کشم. 🍃وقتی کار تمام شد همانجا خوابم برد. دو ساعت بعد برای نماز بیدار شدم؛ اما آن چنان گرم خواب بودم که رفتن کاظم را هم متوجه نشدم. بعد از یک هفته هم که برگشت، دوباره شروع کرد به تشکر کردن بابت یادداشت های آن شب. راوی: اکرم حاج ابوالقاسمی؛ همسر شهید کاظم نجفی رستگار 📚مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۲۶، رستگار به روایت همسر شهید، نویسنده: نجمه طرماح، صص۶۹-۶۷ و ۷۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍زبان بدن 🌸زبان بدن هر کس نشان می‌دهد که آن فرد چقدر به خودش اطمینان دارد. از چهره‌ی بعضی آدم‌ها می‌شود فهمید که حتی خودشان هم خودشان را قبول ندارند! طوری خودتان را نشان بدهید که همه بدانند می‌توانید هر موقعیتی را مدیریت کنید و بر اوضاع کاملا مسلط هستید. ☘ اگر عزت نفس را در ظاهرتان نشان بدهید و از زبان بدن‌تان به درستی استفاده کنید، نه تنها حس می‌کنید که از پس هر چیزی برمی‌آیید، بلکه دیدگاه دیگران هم نسبت به شما تغییر می‌کند و به توانایی‌هایتان اعتماد می‌کنند. 🌷وقتی ظاهرتان خوب باشد احساس بهتری نسبت به خودتان خواهید داشت. لباس‌ها و لوازم مناسب انتخاب کنید، زندگی و کارتان را جوری نظم و ترتیب بدهید که در خور شخصیت شما باشد و احساس بهتری نسبت به خودتان پیدا کنید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍گذرگاه 🍃صدای نغمه خوش پرندگان از لابلای شاخه درختان به گوش می‌رسید‌. از ناراحتی و خشم گونه‌هایش سرخ شده بود. زیر لب کلماتی را پشت سرهم نامفهوم گفت. ☘توجه خانمی که روی صندلی روبرویش نشسته بود به او جلب شد. لیلا نگاهش را از او گرفت‌. 🎋خانم میانسال از روی صندلی بلند شد و کنارش نشست. سر حرف را با او باز کرد: «خانم چرا ناراحتین؟» 🍂_من ۴۳ سالمه‌ و مجردم، به خاطر مشکل جسمی نتونستم ازدواج کنم و با مادرم زندگی می‌کنم، خیلی زود عصبانی میشم، با مادرم تندی کردم. ⚡️_اسمم سکینه، معلم بازنشسته‌ام. 🍃سکینه دستی به پیشانی‌اش کشید و آرام گفت: «هر کسی شرایطش با دیگری فرق داره، خوبه، سعی کنی به وظیفه‌ات عمل کنی. » ☘_چه وظیفه‌ای؟ ✨_مهربونی! دیدی تو فیلم‌ها، همیشه نقش‌های سخت رو به کسی میدن که از بقیه بهتر می‌تونه انجام بده. 🍃‌‌لیلا سرش را بلند کرد و به سکینه گفت: «اگه از من خوب مراقبت می‌کردن، دچار نقض عضو نمیشدم و زندگی بهتری داشتم.» 🌾_آدما ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽاند؛ ﺑﺎ گرفتن ﻣﺪﺭﮎ، به دست آوردن شغل، پول، ازدواج و ... اما ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰا ﺁﺩﻡ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ نمیشه. خوشبختی یعنی احساس رضایت از اون چیزی که داریم یا هر جوری که هستیم. ✨لیلا سرش پایین بود و به عصایش نگاه کرد با کمی مکث گفت: «محبت فرزند به مادرش که هیچ وقت از بین نمیره.» ☘_پس پاشو، برو خونه از مادرت عذر خواهی کن. خودت رو با گذشته، زندانی نکن، فقط ازش درس بگیر. این دنیا محل گذر و البته امتحان هستش. 🌸سکینه قبل از این که از لیلا خداحافظی کند به او گفت: «تو حسینیه مسجد کلاس‌های خوبی برگزار میشه، به مسجد محله سر بزن و تو کلاس‌ها شرکت کن. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🥘قیمه اندر ماست ریخته نشود. 🍁امام صادق عليه السلام : «علىّ و فاطمةعليهما السلام بحران عميقان، لايبغى احدهما على صاحبه، يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان، الحسن و الحسين عليهما السلام» على و فاطمه عليهما السلام دو درياى عميق اند كه هيچ يك بر ديگری تجاوز نمى كند و از اين دو دريا، لؤلؤ و مرجانى چون حسن و حسين عليهما السلام خارج مى شود.* ✅آهای آقای خونه وقت آشپزی نظرات مُلوکانه‌تون رو فاکتور بگیرید و آرامش خانم خونه رو نگیرید! ✅خانم!شما هم که باز دارید وسط تربیت کردن بچه توسط شوهرتون قربون دست و پای بلوری بچه‌تون میرید! خواهران برادران ملوانان خلبانان! باهم مشورت کنید ولی توی کار هم دخالت نکنید! تا بچه‌هاتون تربیتشون قیمه‌ماستی نشه! مرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ؛ دو دريا (ى شور و شيرين) را روان ساخت كه به هم مى‌رسند. (اما) ميان آن دو فاصله‌اى قرار داد كه به هم تجاوز نكنند. 📖الرحمن/۱٩ و ۲۰. 📚*تفسیر نورالثقلین،ج۱۵، ص۴۰۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸زیباترین گل جهان 🍁هر روز، قبل از طلوع خورشید، تو در قلب من طلوع می‌کنی. 🌺 هر روز به امید دیدن روی تو چشم می‌گشایم. ⛅️کی شود که صبحِ من با نگاه تو آغاز شود؟! ☘زودتر بیا! ای زیباترین گل جهان 🌼با آمدنت، جهان و جهانیان را زیبا کن. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ارادت به امام زمان (عج) 🍃حسن خیلی به امام زمان (عج) ارادت داشت و نشانه ای از آن حضرت در زندگی اش مشهود بود. بالای همه نامه هایش می نوشت: «به نام خدا و به یا حضرت مهدی (عج).» 🍃🌸وقتی هم که می خواستیم بچه دار شویم. حسن خیلی مایل نبود. استخاره کردیم، آیه ای در مورد اعطای حضرت موسی (ع) به مادرش آمد. گفت: «اگر فرزندمان پسر باشد، موسی و اگر دختر باشد سوسن بگذاریم. » در آن زمان سوسن نام خواننده ای مشهور بود. گفتم: «نه. گفت: پس نرگس. » ☘در هنگام شهادت هم اسم امام زمان (عج) از زبانش نمی افتاد. راوی: همسر شهید حسن باقری 📚 ملاقات در فکه ؛ زندگی نامه شهید حسن باقری (غلام حسین افشردی) نویسنده: سعید علامیان صص ۳۶ و ۲۹۸ و ۳۰۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ بهترین ارث ✍️امام صادق علیه‌السلام فرمودند: 🌿بهترین ارثی که پدران برای فرزندان خود باقی می گذارند 🔰 🌷 است ،نه ثروت❌ زیرا ثروت رفتنی است و ماندنی. 📚کافی جلد ۸، ص ۱۵۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍گل پرپر 🍃صدای شریف او را به خود آورد: «رخساره! زود باش الان نماز شروع میشه. » ☘اشک در چشمان رخساره حلقه زد با صدای بغض آلود گفت:«عید چه؟حوصله ندارم.» 🌾_رخساره جان، هر اتفاقی که افتاد، نمیشه که دست از دین برداریم، بلند شو زودتر بریم. 🍂رخساره با چشمانی اشک بار آماده شد. زن و شوهر با هم راه افتادند؛ ‌اما مقابل مدرسه دخترانه سید الشهدا ایستادند. این بار شریف مویه کنان با گفتن جان پدر کجاستی به سمت مدرسه رفت. 🍁رخساره به دنبالش دوید و گفت: « راه مصلی چقدر طولانی شد، از هر طرف که می‌ریم به مدرسه می رسیم، شاید هم راه را گم کردیم.» 🎋کسی با صدای بلند گفت: « شریف، شریف» 🍃هر دو به سمت صدا نگاه کردند، یوسف همسایه‌شان بود: «من هم به سمت مصلی میرم بیایید با هم بریم.» ⚡️با هم شانه به شانه تکبیر گویان به طرف مصلی رفتند. مردم صف به صف نشسته بودند. ✨قلب رخساره و بسیاری از مادران فرزند از دست داده، آشوب بود. عید سعید فطر برای مصیبت زدگان فرق داشت؛ غمِ از دست دادن دخترانِ بی گناه، بمب‌گذاری روز ۲۵ ماه مبارک رمضان مقابل مکتبی به نام «سیدالشهدا» واقع در هزاره شیعه نشین دشت برچی کابل که بیش از ۸۵ نفر کشته شدند. 🌸رخساره با لبانی لرزان گفت :«خدایا دخترم روزه بود. گلم به عید نرسیده پرپر شد. به ما مظلومان صبر بده و قلبمان را آرام کن. همین برامون کافیه و با ظهور حجت حق (عج) جهان پر از عدل و داد می‌شه. » 🌾پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «خداوند به وسیله مهدى (عج) از امت رفع گرفتارى مى کند، دل هاى بندگان را با عبادت و اطاعت پر مى کند و عدالتش همه را فرا مى گیرد. خداوند به وسیله او دروغ و دروغ گویى را نابود مى سازد. روح درندگى و ستیزه جویى را از بین مى برد و ذلّت بردگى را از گردن آنها بر مى دارد. »* *بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۷۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🍂هندونه‌ی زیاد، خوب نیست🍂 ✨اصلا خدا مرگ و زندگی رو خلق کرده تا معلوم بشه کی بهترین عمل رو داره. ⚡️امام صادق عليه السلام درباره آيه 2 سوره ملک فرمود: مراد عمل بيشتر نيست، بلكه مراد بهترين عمل است و آن انجام عمل است همراه با خشيت الهى و نيّت صادق و نيكوكارى.* 💫بنابراین: ملاك عمل، كيفيّته نه كميّت. 🍉به‌جای برداشتن ده‌تا هندونه با یه‌دست، یکی بردار ولی تا مقصد سالم برسون. 🍂یعنی: مؤمنین باید بهترین رفتار رو داشته باشن تا به هدف خلقت برسن. 📣پس ای مؤمنین! درهمه چیز بهترین باشین. در تحصیل، در شغل، در ارتباط با خانواده، با دیگران، و...... ✨الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ. همانكه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و اوست ارجمند آمرزنده. 📖سوره ملک آیه۲ 📚*كافى، ج ۲، ص ۱۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte