✨هرکسی چه وظیفهای داره؟
🍃تا شروع عملیات چیزی نمانده بود. داخل محوطهی بیمارستان صحرایی، برای خودم میپلکیدم که دکتر رهنمون با یک پارچ آب از جلوم رد شد.
☘چشمهایش سرخ سرخ بود. به نظرم دو سه شبی بود که چشم روی هم نگذاشته بود. رفتم دنبالش. گفتم: «دکتر! شما چرا؟ کارهای مهمتر هست که شما انجام بدهید. این وظیفهی کس دیگری است.»
💫لبخندی زد و گفت: «چه فرقی میکند. هر کاری که کمک کند کار بیمارستان راه بیفتد، کار مهمی است، باید انجامش داد. چرا خودت رو گیر عنوانها میکنی. بچهها تشنهاند.»
📚کتاب یادگاران؛ جلد ۱۶؛ کتاب رهنمون، نویسنده: محمد رضا پور، ناشر: روایت فتح،تاریخ چاپ: چهارم- ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۷۹
#سیره_شهدا
#شهید_رهنمون
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍وعشق نام دیگر توست..
🌙زمانی که برگرد سر فرزندان امیرالمؤمنین، می چرخیدی!
زمانی که دختر امیرالمؤمنین، بر تو تکیه میکرد.
❤️عشق نام دیگر توست وقتی ادب، نزاکت، تقوا، حتی اجتهادت را پای سفرهی امامت، خالصانه آموختی و خالصانه، خرج کردی!
✋ایهالعبدالصالح!
المطیع لله و لرسوله...
ای عباس، ای عبوس بر دشمن.
ای دارای فضایل عظیم.
ای عبید درگاه حسین!
☀️گوشهی نگاهی...
ذرهای لطف ملوکانه،
به این عاشقانت که در روز میلادت، دست زنان و پای کوبان و امیدوار به درگاهت، آمدهاند
تا شبیه باشند و باشیم به تو.
🔆ای نه ذوالفضایل! بلکه پدر فضیلتها، میلادت بر امیرالمؤمنین،
برمادرت،
بر برادرت حسین علیهالسلام، بر فرزندان حسین و بر زینبکبری که خوش رکابش بودی؛
مبارک باد.🎊
#مناسبتی
#تولد_حضرت_ابالفضل
علیهالسلام
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍دو راهی
🍃تازگیها مادر، مثل بچهها غُر میزند. بهانهگیر شده است. سر کوچکترین مسئله داد و بیداد به راه میاندازد. پیری و هزار دردسر که گفته میشود همین است. هر بار به یکجای از بدن خود اشاره میکند که درد دارد.
📱علیرضا طاقت نمیآورد. شماره مادر را میگیرد. عکس مادر روی صفحهی گوشی نمایان میشود. لبخندی به عکس مادر میزند.
صدای آرام و محبتآمیز مادر گوشش را مینوازد. هر چه شادی دارد در صدایش میریزد و میگوید: «الهی من فدات شم مادر! حالت خوبه؟»
👵بیبی سکینه وقتی صدای او را میشنود، شروع به آه و ناله میکند: «علیرضا مادر کجایی؟ آخر عمری بیا پیشم! میترسم دیگه فرصت نشه ببینمت.» علیرضا اما دلش پیش تنهایی مادر است. یک دل هم پیش نازنین که دوست ندارد با مادر او یکجا زندگی کند.
😩بیحوصله و کلافه با انگشتان دست، موهایش را چنگ میزند. نرسیده به مبل خود را روی آن پرت میکند. به سقف پذیرایی زُل میزند. نمیداند کدامیک را انتخاب کند. بین دو راهی سختی گیر کرده است. دو راهی انتخاب مادر یا همسر. با خودش واگویه میکند: «چرا نمیشه این دو با هم جمع شه؟»
🚪ساعاتی نمیگذرد با صدای چرخیدن کلید نگاهش به سوی در کشیده میشود.
تصویر نازنین در قاب چشمانش مینشیند. او را که میبیند غصههایش پودر میشود. صورت آرام و لبهای کش آمدهاش را، با هیچ چیز دنیا عوض نمیکند.
نازنین برای عوض کردن لباس به طرف اتاق میرود. علیرضا او را صدا میزند. نازنین مسیر خود را به طرف او کج میکند.
🍁علیرضا دستش را میگیرد و او را کنار خود روی مبل مینشاند: «نازنین به مادر زنگ زدم حالش خوب نیس.» چینهای ریزی روی پیشانی نازنین مینشیند: «علیرضا دوباره شروع نکن! چند بار بگم خونه ما اینجاست.»
چهرهی علیرضا درهم میشود.
🌱نازنین دلش نمیخواهد ناراحتی علیرضا را ببیند. با شیطنت چشمکی میزند و با لبخند میگوید: «باشه فقط بریم یه سر بزنیم و برگردیم.» با شنیدن حرف نازنین قند توی دل علیرضا آب میشود و میگوید: «همینم غنیمته!»
#داستانک
#خانواده
#به_قلم_افراگل
🆔 @masare_ir
بسمالله الرحمن الرحیم
💠امام صادق علیهالسلام: «برترین کارها عبارتست از " ۱.نماز در وقت ۲.نیکی به پدر و مادر ۳.جهاد در راه خدا."» ۱
🍃🌺🍃🍃
☘خانم خانعلی دوست نوشته: «مادرم همیشه از دستبوسی والدین برایمان میگفت؛ اما من هیچ وقت آن را جدی نمیگرفتم تا اینکه وقتی حوزه رفتم. آنجا برایمان از احترام والدین گفتند و اینکه یکی از کارهایی که برای این امر باید انجام بشه، دستبوسی والدینست.
اون زمان مادرم دیگه بین ما نبود و من اولین بار دست پدرم رو بوسیدم. پدرم از این کارم خیلی خجالت کشید؛ اما من خوشحال بودم که تونستم خجالت رو کنار بذارم و دستهای چروکیده و ترک خورده پدرم رو ببوسم.
هر چند این کار برای تشکر و قدردانی از پدرم پشیزی حساب نمیشه؛ ولی از هر کاری که بوی تشکر میده، نباید غافل شد. ما فقط چند روزی تو این دنیا فرصت داریم.»
🌺خداوندا
بر محمد و آلش درود فرست و دانش آنچه از حقوق ایشان که بر من لازم است به من الهام کن و دانش تمام آن واجبات را بدون کم و زیاد برایم فراهم نما! ۲
۱.بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۸۵
۲.صحیفه سجادیه، دعای ۲۴
#چالش
#دست_بوسی
#ارسالی_اعضا😍
🆔 @masare_ir
✍با کدام دعای صحیفه سجادیه بیشتر اُنس داری؟🤔
☀️در دوران امامت امام سجاد علیهالسلام به جهت خفقان و ترسی که بنیامیه در میان مسلمانان بوجود آورده بود. ارتباط امام با شیعیان امکان پذیر نبود.
💡حضرت جهت هدایت مردم و رشد آنها در قالب دعا معارف را به گوشآنها میرساند.
کتاب دعای صحیفه سجادیه دریایی از معارف و اخلاق هست.
🔰در همین خصوص رهبر معظم انقلاب مدظلهالعالی فرمودهاند: « من به شما جوانان توصیه مىکنم که بروید صحیفه سجادیه را بخوانید و در آن تدبر کنید. خواندن بىتوجه و بىتدبر کافى نیست. با تدبر خواهید دید که هریک از دعاهاى این صحیفهسجادیه و همین دعاى مکارمالاخلاق، یک کتاب درس زندگى و درس اخلاق است».
🎙۲۳ تیرماه سال ۱۳۷۲.
🌸تولد سیدساجدین، امام زینالعابدین فخر کائنات بر شما مبارک🌸
#ماه_شعبان
#میلاد_امام_سجاد
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨مناسبترین زمان خرید
🍃زندگیمان خیلی ساده بود. اصلاً از دنیا حرف نمی زدیم. هر وقت خرید کالای ضرورت پیدا میکرد به خصوص بعد از به دنیا آمدن بچهها؛ درست یک ربع قبل از رفتن حمید، از نیاز به آن وسیله میگفتم و حمید سریع می رفت، میخرید و میآوردش.
🌾همیشه می گفت: «درست زمانی برو خرید که واقعاً معطلمانده باشی.»
📚کتاب به مجنون گفتم زنده بمان؛ حمید باکری،نویسنده: فرهاد خضری، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دهم- ۱۳۹۲؛ ص ۱۴
#سیره_شهدا
#شهید_باکری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
مسار
برای شرکت در قرعهکشی یک قواره چادر مشکی، باید یه کتاب پیدیاف که مجموعه بیانات رهبری در مورد حجاب
📣یه خبر خیلی خوب😍
🕰همین چند دقیقه قبل اینا با پست به دستم رسید و بهم پیام دادن که این قطره چکونا آب تبرکی سرداب امام حسین علیهالسلام هست که از قسمتی خیلی نزدیک به بدن مطهر برداشته شده. تربتها هم از نزدیکترین قسمت به بدن مطهر هست.
طریقه مصرفشم اینطوریه که:
💧از آب تبرک یه قطره باید بریزید توی آب یا غذا یا خالی بخورید، بیشتر نباید بشه. چون باید جذب بدن بشه و دفع نشه.
تربتم باید یه کوچولو برای تبرک و شفا خالی یا توی چیزی بریزید بخورید، یهویی خیلی زیاد نخورید.😅کمکم به دفعات🌹
📌حالا چرا اینا رو براتون میگم؟
🎁گفتن یکی از قطره چکونا و تربتا رو همراه پارچه چادر مشکی به برنده چالش بدید.
امروز روز خوبیه برای اینکه هدیهتونو از امام زمان بگیرید.
اگه تو چالش هنوز شرکت نکردید دست بجنبونید. حیف همچین طلای نابیه که از دست بدید.
به مسئول ارتباطات پیام بدید و اگه سؤالی داشتید ازشون بپرسید. آیدی ایشون👈
@Rookhsar110
🆔 @masare_ir
✍قهرمان من
#قسمت_اول
🍃ساعتها بود که مقابل پنجرهی اتاق ایستادهبود. اینطور به نظر میآمد که به فضای پارک روبروی خانه و بازی بچهها زل زده است.
اما سایه فقط به تصویر محو خود در قاب پنجره چشم میدوخت و به گذشتهی نزدیک و تلخش فکر میکرد. دختری شر و شور که زمانی پر از تحرک بود، حالا مدتها بود که زندگیاش فقط به همین زل زدنهای بیاراده ختم میشد.
🍀دیگر درِ اتاقش را قفل نمیکرد، چون دیگر کسی نبود که بخواهد حرف زدن با او را از پدر و بقیه پنهان کند.
صدای کوبیدن در، در سرش پیچید اما از بیحوصلگی حتی حرکتی نکرد تا ببیند چه کسی وارد اتاق میشود. مثل مردهها بیتحرک ایستادهبود. صدیقه چند بار صدایش کرد: « سایه جان بیا بریم سر سفره. دخترم بابات اصرار داره با هم غذا بخوریم. نذاشت غذات رو بیارم »
⚡️سایه مدتها بود غذایش را در اتاق میخورد تا کمتر جلوی چشم پدرش باشد. پشت ظاهر آرام و بیخیالش، دلی پر از تلاطم داشت و غُد بودنش اجازه نمیداد با کسی درد دل کند.
💫سپیده بعد از مادرش وارد اتاق شد و در گوشش گفت: « شما برین من میارمش. »
صدیقه چشمهایش را به نشانهی ناراحتی و افسوس باز و بسته کرد و در حال بیرون رفتن از اتاق میگفت: « به خدا مثل دخترام برام عزیزی. »
🍃سپیده وقتی بیتفاوتی سایه را دید با عصبانیت دستها را به کمر زده، لبهایش را به هم چسباند و دندانهایش را به هم فشرد. نفس عمیقی کشید و با قیافهای جدی به طرف سایه رفت. او هنوز رو به پنجره ایستادهبود. سپیده از پشت، دو طرف شانههایش را گرفت و به طرف خود چرخاند. سایه سرش پایین بود و قطرهی اشکی مانند تکهای الماس در گوشهی چشمهای عسلی و درشت او برق میزد. سپیده با نوک انگشتانش، اشک را از گوشهی چشم او گرفت و چند دقیقهای به چشمهای پفکردهی او زل زد.
ادامهدارد ...
#داستان
#خانواده
#به_قلم_قاصدک
🆔 @masare_ir
May 11
بسمالله الرحمن الرحیم
💠امیر المؤمنین علیهالسلام: «بزرگترین و مهمترین تکلیف الهی نیکی به پدر و مادر است.»*
🍃🌺🍃🍃
☘خانم میر احمدی نوشته: «نمی دونم اولین باری که دست پدرم رو بوسیدم... کِی بود و یا چه حسی داشتم؛ اما هر بار که دست پرمهر پدرم را میبوسم. حسِ کسی را دارم که ذرهای از محبتها و زحمتهایش را جبران که نه، حتی قدردانی هم نکردم. وقتی دستهای زبر و چروکیدهی او را می گیرم و به لبهایم نزدیک می کنم، احساس شرمندگی تمام وجودم را در برمیگیرد که لایِ تک تکِ آن چینها، رنجِ راحتیِ من نهفته است تا خاطرات کودکیام شیرین و به یادماندنی باشد.»
❤️ای پناهگاه امن خانواده!
هرگاه ابرهای سختی و دشواری،
پنجره خانه را با قطرات خود تیره میکند لبخند پر مهرت غم را از قلب همسر و فرزندانت میبرد و آسمان محبت، بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومندست.
*میزان الحکمة، ج ۱۰، ص ۷۰۹
#چالش
#دست_بوسی
#ارسالی_اعضا😍
🆔 @masare_ir
✍واقعیت حجاب
🧕کسانی را میشناسم که حجاب دارند و بسیار خوشحال هستند؛ چرا که برای آنها یک افتخار است که خودشان را از نگاه دیگران پوشیده نگه میدارند.
🌱اگر ایمان شما ضعیف باشد، این نکته را متوجه نخواهید شد و برایتان مهم نخواهد بود.
🔥فقط میخواهید که با دیگران اختلاط داشته باشید و میخواهید آنطوری زندگی کنید که آنها میگویند.
#تلنگر
#حجاب
#لیلا_حسین
#عکسنوشته_سماوائیه
🆔 @masare_ir
✨برخورد شهید علی سیفی با مجلس غیبت
🍃اگر در مجلسی غیبت میشد، شهید سیفی اول تذکر میداد و در صورت اعتنایی، خودش بدون اینکه بیاحترامی به کسی کند، از جلسه خارج میشد.
📚کتاب بیا مشهد، گروه فرهنگی شهید هادی،چ اول ۱۳۹۵،ص ۸۷
#سیره_شهدا
#شهید_سیفی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir