May 11
| #یادداشت |
❇️ #نبوت در اومانیسم اسلامی
♦️آنچه مقصود است که در باب نبوت توضیح داده شود بر اساس مبانیِ حکمت متعالیه که مرحوم علامه طباطبایی (ره) آن را در حیطه فلسفه و مرحوم امام خمینی (ره) در بستر عرفانی اش بسط داده می باشد. این مبنا معتقد است که اساسا در عالَم یک الله است و یک وجه الله! توحید به حقیقت الوجود و الله را اصل واقعیت و ضرورت ازلی میدانند و انسان را آنچنان که خدا فرمود : "این ما تولوا فثم وجه الله"، تام و تمام نمایش الله میخوانند. پس اساسا این گروه مکتب اسلام را اومانیستی ترینِ مکاتب الهی و حتی انسانی میدانند و شدیدا معتقدند؛ نشانی انسانِ الهی که قرآن آن را خلیفه الله میخواند، نشان و راهنمای دقیقی برای اومانیستی خواندن دین حقیقی است.
♦️تمام مفاهیم اعتقادی مانند ولایت، نبوت،امامت، معاد و عدل در حیطه انسان شناسی بررسی خواهد شد فلذا بحث از نبوت در این فرایند، اساسا بحث از انسان و شیوه آگاهی او میباشد . چرا که این مکتب تنها راه کمال بشری و ارتقایِ نفسانی انسان را در قوس صعود الی الله، عالِم شدن و معاد انسان را در حیطه ی اجتماعی وی برقراری عدالت اجتماعی میداند و میگوید امتداد توحید در جامعه، عدالت اجتماعی است .
♦️این انسان که حقیقتا خلیفه الله است، در عالم ماده با دمیده شدن روح در بدن و شروع درک بشری اولین ادراکی که متوجه به آن میشود، ادراک حضوریِ "من هستم" است. این ادراک لایه های زیرینی نیز دارد چنانچه واضح است؛ "من هستم" فرعِ "هستی هست" و "هستی واقعیت دارد" میباشد.پس آنچه انسان اولا فهم میکند اصل واقعیت و بعد از دریافت محسوسات مادی، اصلِ ضروری بودن این حقیقت را درک کرده و به آن ولو پنهانی و در لایه ی مفاهیم دیگر تصدیق خواهد کرد. از همین گذاره میتوان گفت که اولین ادراکات بشری پس از فهم اصل واقعیت، اعتقاد به معقولات ثانیِ فلسفی میباشد. معقولات ثانی فلسفی مثل وجود_عدم، علت_معلول، قوه_فعل و... . اکنون میتوان معنایِ"جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء" را متوجه شد . اینجاست که میتوان گفت انسان در رحم مادر خویش موحد است.
♦️حال که ابتدایی ترین ادراک ، معقول ثانی است و از طرفی همه ی انسان ها داری این ادراک هستند و جهان شمول ترین ادراکات بشری و زیر بنایی ترین مفاهیم انسان است، میتوان آن را فطرت بشری خواند. فلذا علامه طباطبایی (ره) و مرحوم امام (ره) اصلِ توحید را غیر قابل انکار و مساوق با اصلِ واقعیت میدانستند و معتقد بودند که نفی سفسطه مساوی با اثبات توحید است همانطور که روایت شریف نیز می فرمایند " الفطره هو التوحید".
♦️اکنون که تکلیف فطرت مشخص شد، میتوان نبوت را در این سیستم انسان گرایانه به شکل دیگری که اولا ناقضِ مبانی روایی و حدیثی نباشد و در ثانی با مبانی حکمی، فلسفی عجین و در هم آمیخته باشد به این شکل توضیح داد : نبوت در عرصه فردی انسان که بذات شانی از شئون انسان است، کاری جز تنبه انسان ها به همان فطرت خویش که از ابتدا با خود حمل کرده اند ندارد. تذکر به فطرتی که معقولات ثانی فلسفی میباشد و این معقولات سر سلسله ی مسائل شناختی برای هر انسانی میباشند. پس میتوان در یک جمله گفت : " نبوت تذکار انسان به معقولِ ثانیِ فلسفی است".
#محمد_مسعود_رحمانی
#تصدقات #فلسفه
تصدقت گردم!
تو یکپارچه حقیقتی بودی که ابتدائا نه تقسیمی تورا روا بوده و نه قِسمی! آنکه تورا به انستولوژیکی (۱)و اپیستمولوژیکی(۲) تقسیم کرده هیچگاه به درک تامی از تمام الحقیقهات نرسید و نمیدانست؛ که لما کان من المستحیل ان یتصف الموجود باحوال غیر الموجوده!
ای به قربانت!
متفلسفینی که از عرفان تو فرسنگها فاصله دارند دائما ذهن را در تقابل با عین و آنرا در کانتکستی جداگانه میبینند و برای هرکدام از آنها احکامی جداگانه صادر میکنند
دیوانه ات گردم!
عینیت تامه ات ذو مراتبِ تشکیکی است که ذهن و عین هردو مراتبی ازاین تجلی اند. حال آنکس که تورا عینیت تامه دانست و ذهن و عین را مراتب او، چگونه صفاتی را برای ذهن درنظر میگیرد که برای عین صادق نیست؟
۱.هستی شناسی
۲.شناخت شناسی
#محمدمسعودرحمانی
#تصدقات #تفسیرشعر #مولانا
بشنو از نی چون حکایت میکند
و از غریبی ها شکایت میکند
تصدقت گردم!
نی آدم ابوالبشر است!
جمیعِ ادیان الهی آدم ابوالبشر را مهبوط گفته اند! اهل لغت را برای هبوط معنایی جز فرود نیست و فرود که از بالایی به پایین آمدن است را فرعی جز بالا و پایین بودن نیست! چرا که این دو متضایف اند!
داروین و ماتبع انسان را با پیش فرض تاریخمندی آن متکامل یا بقول فارسی اش فَرگشت دانسته اند! آنچه واضح است تکامل یعنی پایینی را بالا رفتن! پس این مقوله نیز متضاعف است و فرع بر پایین و بالایی!
علل این تفاوت نگاه را باید در علم و باور به حقایق بالایی و عوالم دیگر وجود دانست! داروینی که مادیگراست، حدوث انسان را متکامل از اجسام دیگر میداند و ادیانی که حقیقت انسان را فی الافق الاعلی می بینند، جسم اورا جز اسفل السافلین نمیشمارند!
از طرفی دیگر حکیمان در مطلع مباحث خود قائل به براعت استهلال بودند_ همچو ماهی که در ابتدای ماه مقداری از خود را به نمایش میگذارد و این بدان معناست که حقیقتی در حال ظهور است_و سعی داشتند تام و تمام معانی ذوقیقه و کشفیه و حتی حکمیهِ مصحف خود را در مدخل، دیباچه و یا مقدمه بنحو مجمل بیان دارند! مولانا نیز خارج از عهد حکما نیست.
باید گفت؛ نی در عرف عرفان اهل عامه_همچو امام محمد عزالی و غیرهم_ بیانگر انسان کامل است! اما بنظر میرسد؛ مولانا بدان ملتزم نیست.لکن کسی رقص را نماد عبادت و شادیِ روح را نماد پذیرش حق دانسته، نمیتواند نی که تجلیِ شکوِه و شکایت است را نماد انسان کاملی بداند که متصف است به فعل سکوت!
باید شنید؛ نی قبل از چیده شدن از اصل و ریشه ی خود، هم درونش پُر است و هم ساکت ساکت! میتوان ازین رهنمود پی برد که نیِ آواز خوان و شکوِه سرا ، آن انسانیست که از اصل خود در عوالم ملکوتی، جبرونی و لاهوتی جای مانده و در نشئه ی ناسوت زندانی گشته است و ناله فراغ با نشئات الاعلی سر میدهد! چنانچه نی پس از بریده شدن از روح تهی گشته و فلوت دست درویشان دنیا بریده و بخت برگشته میگردد!
حال ای عزیز! نی آدم ابوالبشر است!او پس از فراغ با مقام وحدت، در حضور در مقام کثرت، وحشت زده، سه قرن پیاپی، گریان و زار است! همانگونه که الغیبه النعمانی از صادق آل محمد(ع) نقل کرده است!۱
۱.روایت ذیل چگونگی بدنیا آمدن هبه الله
#محمدمسعودرحمانی
#اسم_روح
پس عیسی به گونه ای متولد شد که مردگان را زنده میکرد زیرا روحِ الهی بود و تجلی اسم احیایِ خدا گشت و اسمِ "نفخ من روحی" در او بارز گردید. و از این بالاتر او کلمه خدا شد؛ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَم.
اینکه عده ای گفته اند؛ خداوند مسیح ابن مریم(ع) است، از جهت تعیین هویت حق به صورت عیسوی راست گفته اند! اما از آن جهتی نادرست است که حضرت حق را در صورت عیسوی حصر کنند .زیرا همه ی عالمِ غیب و شهود صورت حق است نه عیسی فقط!
پ ن؛
خلاصه ای از چند قسمت فص حکمت نبویه فی کلمه عیسویه شیخ اکبر محی الدین ابن عربی
#پیش_فرض
رفیق من اهل منبر است، هرگاه با او بر سر سخنرانان غیر معمم صحبت میکنیم ولو با تقوا، لا بلایِ حرف هایش میگوید؛ اصل سخنوری برای روحانیت است!
دوست دیگرم حافظ کل قرآن و داور بین المللی قرآن کریم است! او میگوید قرآن بر تمام منابع استنباطی شیعی مقدم است! قرآن را رکن رکین علوم دیگر میداند و حتی معتقد است مسائلی چون اکتشافات هسته ای نیز درون قرآن آمده است! او به دنبال تولید علوم انسانی قرآنیست!
برادرم شبانه روز، قصه های پهلوانان بزرگ ایران زمین را در ذهن خود مرور میکند! او شاهرخ را پیامبر قرن بیست و یک و رسول ترک را صاحب رسالت عظمی میداند او میگوید اصل دین مروت و جوانمردیست، باقی ول معطلند!
پدرم نیز بچه جبهه و جنگ است، او هنوز در چمدان خود لای آلبومهای قدیمیش عکس برادر، دایی و رفقای شهیدش را نگه میدارد، شب های دلتنگی نگاه میکند و شاید در خلوت گریه کند، حتی به من نیز میگفت؛ هرچه داری را برای شهدا خرج کن!
با دوستان مداحم درباره آنکه ارکان اسلام واقعی چیست صحبت میکنم، جوری امامت را میخواهند رکن اسلام واقعی کنند که شخص نبی در روز غدیر چنین نیتی نداشت! آنها علنا منکرین رکن بودن امامت را لعن و سب میکنند!
قصدم همین بود بگویم مگر میشود دنیا را بدون پیش_فرض(ولو شخصی) بررسی کرد؟
پ ن؛
خودم احمدی نژادی،علاقه مند به فلسفه و عرفان، هیئتی، اهل وارسی کردن شعر و ادبیات،علاقه مند به فیلم و سریال و هزاران چیز دیگر هستم.
#جمال_الهی
فلاسفه جهان به دو گروه optimist و pessimistic تقسیم میشوند گروهی فیلسوفان خوشبین و گروه دوم فیلسوفان بدبین! فیلسوف خوشبین معروف مثل امام محمد غزالی و بدبین مثل آرتور شپنهاور!
غزالی در جمله ای معروف از خود میگوید:"لیس فی الامکان ابدع مما کان"، یعنی در عالم امکان(که در اندیشه غزالی منظور عالم ناسوت است) همه چیز زیباست و نظامی زیبا تر از نظام موجود وجود ندارد.
طبق مساله درگیری پیش فرض های انسانی برای بروز خوشبینی و بدبینی در نگاه به هستی و عوالم آن باید گفت؛ علی القاعده فیلسوفان خوشبین همیشه در جلال و جبروت علمی، سیاسی و اجتماعی قرار داشته اند، مثل غزالی که مشاور اعظم پادشاهان وقت بود اما شوپنهاور تفنگ زیر سر از ترس خیانت و حمله اشخاص با هزار توسل به خواب فرو میرفت.
بنظر میرسد، یکی از ویژگی های علم لدنی معصوم بودن آن شخص است، چرا که تمام وقایع را آنچنان که واقعیت ثبوتی دارد(برخلاف غیر معصوم که اساسا در عالم اثبات نظر میدهند) بدون دخالت و در نظر گرفتن پیش فرضی میگوید! حال زینب کبری(س) در کاخ یزید بعد از دیدن هزاران مصیبت برادر و یارانش و کشیدن غم و اندوه آنان در جواب به یزید میگوید؛"ما رایت الا جمیلا!" این حد از خوشبینی محال است، مگر آنکه خبر از واقعیتی باشد که شاید آنروز برای بسیاری مستتر بود.
باید گفت؛ معنای "ما رایت الا جمیلا" با آیه شریفه "و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون" یکی میباشد. چرا که زینب کبری(س) با علمِ به بشارت خدا و موصوفیت به صفت صبر همه ی اتفاقات را تجلی صفت جمالِ الهی میداند که در قوس صعود "الیه راجعون" رخ داده است.اینجاست که شعر سعدی معنا میگردد؛
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست
مناط شادی حقیقی در این شعر رسیدن هرچیزی از جانب دوست است فلذا غم نیز_از بروزات خاصه ی دوست بر اهل عرفان میباشد_ سبب شادی عارف بالله میگردد!
#محمدمسعودرحمانی
#تصدقات
یا ایهاالعزیز!
این بنده برای حقیقت وجودی خود هرچه گشت هیچ اسمی نیافت! آن را نه به جان و عقل و نه به نفس و روح نمیتوان شناخت! زیرا علی القاعده نفس، روح و جان نیز به آن استناد داده شده و گفته میشود؛ نفسِ من! جانِ من! روحِ من! و.. پس حقیقتِ من غیر از حقیقت روح و نفس است و اگر اینچنین نبود اضافه هرکدام به نفس اضافه ای غلط و باطل بود!
تصدقت گردم!
کی شود بین من و تو وحدتی پدید آید که اضافی آن از بین رفته و یک کلمه واحده بر ما دلالت کند؟! مثلا صدایت کنم: من! ای به فدایت! تولدِ منِ حقیقی آن روز است!
#تصدقت_گردم #مولانا
تصدقت گردم!
مولانا جلال الدین بلخی در بیتی چنین آورده؛ "بگذاشتیَم و غم تو نگذاشت مرا!" شرح این تک بیت راحقیر بدین صورت فهم کرده ام؛
"بگذاشتن" آنچنان که حکیم دهخدا بیان کرده و از مصادر مختلفه ی زبان پارسی بدست می آید، معنایی غیر از "وضع و قرار دادن" میدهد و آن معنای "رها کردن" است. در زبان عربی آنچه معنای رها کردن دارد، مصدر "انخفاض" است. هر رها کردنی فرع آنست که در ما قبلِ رها گشتن، پیوستی بوده و آن پیوست با گسستی مواجه شده است!
حال قرآن کریم که مثنوی معنوی شرح آفاقی آن در قوس نزول و دیوان شمسِ مولانا شرح اسم الله و تفسیر انفسی در قوس صعود است، وقتی درباره حقیقت انسان سخن میگوید، وی را مجعول خدا میخواند؛ "انی جاعل فی الارض خلیفتهََ". این جعل انسان دقیقا بر خلاف انخفاض و رها کردن است چرا که در جعل شرط است،که جاعل آن را ولو در عالم اعتبارات رها نسازد و آن را برای فهم عرفِ عقلایِ دیگر رها نکند تا مجعول بتواند خواست جاعل را آنچنان که تمام است، به ظهور رساند! همانطور که لفظی که جاعلی جعل کند و استعمالی رخ ندهد ابتر است!
ای بفدایت!
شارحین مثنوی و دیوان شمس بدرستی فهمیده اند که "بگذاشتیَمِ" مولوی رابطه ای عمیق با نی در "بشنو از نی چون حکایت میکند" دارد، اما آنچه دقیق و زیرکانه فهم نشده معنای نی و معنای رها کردن است!
تصدقت گردم!
نی را آدم ابوالبشر گفتیم، "بگذاشتیَم" نیز حرف دل نی است، که بعد از فراق با اصل خویش نای عاشقانه سر میدهد.آری! آدم پس از انقطاع از عالم خیال و سردرگمی در نشئه ی ناسوت خود را در کوچه پس کوچه هایِ دنیای بی شهر و آبادی یافت! و این غم فراق هیچگاه اورا رها نکرد، تا آنجا که وحی شکل گرفت و شریعت انسان آغاز گشت!
#محمدمسعودرحمانی
سید علی حسینی خامنه ای امروز نیز این را اثبات کرد که از تمامیِ هوادارنش، واقع بین تر و هوشیار تر است ، او واقعا مصداق قاده الامم و ساسه العباد است! و شاید او باهوش ترین سیاست مدار باشد!
ندیدید یک هفته اخیر طرفدارانش(بعضی)با چه هول ولائی، چندین هزار تحلیل چرت و پرت کردند، که آقا فلان میگوید و بیسار!
و ندیدید که به اصطلاح براندازم ها میگفت قرار است خطبه خوان وداع شود؟
او اما باز قدرت را به موازنه کشاند! جوری که در پرِ طرفدارن و مخالفان گویی توامان زده باشد. نه آتش شد بر خرمن هواداران و نه بنزین برای شعله های آشوب!
#نقدتوئیتی
یکم.در همه ی عقب ماندگی ها، در همه ی وادادگی ها، در شیوع بی سوادی، دزدی، اختلاس و در هر نوع ضعفی، یقینا جمهوری اسلامی نه فقط دخیل بلکه مقصر است.
دوم.معتقدیم که بازخواست از مسئول باید مساوی و متناسب با "اختیارات آن در شرایط زمانی و مکانی" آن باشد. یعنی شاید مسئولی اختیاراتی داشته باشد اما شرایط زمانی، مکانی و اقلیمی سبب شود او نتواند اختیارات خویش را به منسه ظهور برساند.
سوم.یکی از مدل های نقدی که اخیرا باب شده و نمیتواند بیانگر تمام ابعاد یک موضوع باشد همین نقد توئیتی است. دوستی الحق شریف، تصویری از بانوان هموطن که در گل بازی میکنند را با متنی این صورت؛ به اشتراک گذاشته است؛ الان دارن تو این وضعیت و بجای چمن تو زمین گلی فوتبال بازی میکنن، بعد که گذاشتن از این مملکت رفتن یه عده شاخ میشن که با امکانات ما فوتبالیست شدید!
چهارم.جمهوری اسلامی با عمری چهل و یک ساله، در پر آشوب ترین منطقه جهان؛ خاورمیانه، با دست آویزی هزاران چپی، راستی و دخالت کشورهای بیگانه انگلیس آمریکا فرانسه، جنگ و خونریزی و.. فعلا نتوانسته بسیاری از خواسته هارا بر آورده کند، اما باید توجه داشت که برآورده نکردن آن خواسته ها چند درصد بطور مستقیم ضعف جمهوری اسلامی و چند در صد موقعیت زمانی و مکانی و دیگر نکات آن دخیل است! برای مثال واقعا نباید نقش علمایی که میخواهند زن امروز را به هزار چهار صد سال پیش برگردانند، در این عقب ماندگی در نظر گرفت؟ علمایی که بسیاری از آنها هیچ ارتباطی با جمهوری اسلامی ندارند. یا اینکه عمر چندانی از ورزش بانوان در کشور ما نمیگذرد. و هزاران اما و اگر دیگر!
پنجم. اگر شروع پیشرفت غرب از انقلاب فرانسه در نظرگرفته شود، بیش از ۲۵۰ سال میگذرد که توسعه در آنجا آغاز شده است. آیا جمهوری اسلامی چهل و یک ساله را _با تمام ابعادی که برای یک بازخواست گفته شد_ میتوان با غرب ۲۵۰ ساله مقایسه مقایسه کرد؟ .
پ ن؛
این متن در مقام مدح و در مقام ذم جمهوری اسلامی، و غرب نیست.
#نقدتوئیتی
۱. از نکات مهمِ تحلیلِ مسائل، نگاهِ فرا دوگانگی به موضوعات مختلف است. باید دانست؛ هیچگونه الزامی وجود ندارد که حتما و لا زوام و دائمی، هرکس مقابل ناحق ایستاد به منزله حق است.
۲. در درگیری تاریخی بین امویان و عباسیان که گروه دوم دقیقا در تقابل گروه نخست ایستاد، آیا میتوان برای زوال سریع تر گروه اول به عباسیان رای داد؟و از آنها حمایت کرد؟ مخصوصا آنکه از تریبون به علویِ امر به معروف و نهی از منکر جهت پیروزی عباسیان استفاده کرد؟
۳. آیا در دعوای نه چندان دور بین بلوک شرق و بلوک غرب و دشمنی فراوان بلوک غربی با ایران، میتوان از روسیه حمایت کرد و به گوینده ی شعار نه شرقی و نه غربی گفت؛ برو کشکت را بساب؟! ۴.آیا واقعا هرکس مخالف قالیباف است، موافق جناح مقابل آن است؟مثلا موافق روحانی و لاریجانی است!
و فارق ار اینها
۵. گفتار ایشان به منزله آن است که حمایت از فاسد برای دفع افسد جایز است. کو گفتمان صالح مقبول و کو گفتمان اصلح؟
۶. آیا واقعا استفاده انتخاباتی از عنوان ستاد و امر به معروف و نهی از منکر، خود یک منکر بزرگ نیست؟ مخصوصا با فاز اینکه رفع منکر از مجلس اوجب واجبات است!
۷.آیا واقعا سردار قالیباف از امثال روحانی، لاریجانی، x و y و z بهتر است؟ یا فقط چندسال پیش آنهاست؟ که مثلا برای فرار از پیروزی لیست اصلاحطلبان به لاریجانی رای داده اند و امروز برای فرار از لاریجانی به قالیباف؟! #جلیل_محبی
به بهانه ی اقدام سلفی مآبانه ی #تبریزیان
احکام اسلام به ۴+۱ نوع تقسیم میشوند؛
۱.احکامی که شارع آن خداوند سبحان است و بواسطه ی وحی آن را به نبی مکرم اسلام امر میکند. مثل امر به صلاه و امر به صوم و
۲.نوعی دیگری از احکام، حکمی است که اذن از جانب خدا به نبی مکرم تفویض شده تا ایشان خود وضع شریعت کنند. روایات صحیحی که در کتب مختلف شیعی و عامه با لفظ "ادبنی الله" آغاز گردیده اند غالبا جزو این نوع هستند.آنها احکام نبوی اند.مثل دستور پیامبر به چهار رکعتی بودن نماز ظهر و عصر و
۳. احکامی که اساسا ریشه وحیانی ندارند، بلکه بنا به مقتضیات زمان و مکان رسول اکرم و اهل بیت با جامعه آن روز و اجتماع مسلمین وضع شده اند. این احکام، حکم ولایی اند. مثل خمس ارباح مکاسب، تحدید زکات به موارد خاص، تعدد زوجات و
۴.عده ای دیگری از این احکام، حکم هایی هستند که اهل بیت در مقام قضاوت صادر کرده اند این احکام قید تطابق با واقع در آنها اخذ نشده است، زیرا قاضی بر اساس بینات حکم میکند
+
۵.احکامی که آنها اساسا حکم نیستند، بلکه نبی اکرم و اهل بیت بنا بر خصوصیت های بشری یک سلسله رفتاری را انجام داده اند که مقتضای طبع و موقعیت و شرایط فردی خود بوده است. مثل آنکه در شبه جزیره ای که تعرق زیاد است خوردن نمک قبل از هر غذا یک امر صحیح پزشکی میباشد و یا علاقه شخصی ایشان به خوردن خربزه و.. از این قسم آخر نمیتوان حکم شرعی استنتاج کرد.
پ ن؛
الف.همه ی احادیث طب اسلامی در دسته ی پنجم قرار میگیرند، آنها اساسا حکم الهی و نبوی و.. نیستند، بلکه اعمال فردی هستند که به مقتضیات بُعد بشری نبی اکرم انجام شده است. و این اعمال را چه مقتضی آن موجود باشد و چه مقتضی آن مفقود، با انجام ندادن آن خللی به دین شخص وارد نمیشود زیرا اساسا این احکام، حکم دین نیستند.
ب.تمام آنچه گذشت بعد از آن است که بتوان احادیث طبی را از لحاظ سندی و دلالی و... صحیح دانست. گرچه کثیری از آنها صحیح نیستند. و بسیاری از آنها از مجعولات هستند که یا از اطبای یونان و ایران باستان وارد فرهنگ اسلامی شده و رفته رفته آنها را به اسم روایت و حدیث خوانده اند.
#بسط_تجربه_نبوی
در باب "قبض و بسط تئوریک شریعیت" و بحث "بسط تجربه نبوی" که مشهور به نظرات آقایان عبد الکریم سروش و مجتهد شبستری میباشند، بدون نگاه به صحیح و بطلان آنها، نمیتواند، محل اشکالی از جانب افرادی که فصوص الحکم ابن عربی را متن مطلق عرفان اسلامی میدانند باشد.
چرا که مساله "بسط تجربه نبوی" و سپس "قبض و بسط تئوریک شریعت" ملازمِ فلسفیِ بحثِ "فص حکمه فردیه فی کلمه محمدیه" جناب ابن عربی است.
حال بماند که تمامیت زیر بنای عرفان اسلامی و عرفان صوفیگری و خانقاه مبتنی بر بسط تجربه وحیانی ریخته و ساخته شده است.
پ ن: اعتقاد حقیر این است که اساسا جناب ابن عربی فصوص را نگاشت تا بتواند حقیقت عرفان اسلامی را به ظاهر وحی گره بزند تا دچار شریعت سازی و طریقت سازی شود.
#محمدمسعودرحمانی
ادامه دارد
مسجود
#بسط_تجربه_نبوی در باب "قبض و بسط تئوریک شریعیت" و بحث "بسط تجربه نبوی" که مشهور به نظرات آقایان ع
اشکال وارده یکی از عزیزان به متن فوق:
سروش و شبستری محمد(ص) را برسازنده ی وحی میدانند اما ابن عربی ایشان را بعنوان رسول و نبی قبول دارد.
جواب👇
مسجود
اشکال وارده یکی از عزیزان به متن فوق: سروش و شبستری محمد(ص) را برسازنده ی وحی میدانند اما ابن عربی ا
#جواب:
#وحی_نبوی
آیا ابن عربی معتقد است وحی از جانب خدا و بواسطه ی جبرئیل بر محمد(ص) نازل میشود و ایشان فقط نبی و رسول آن وحی است؟!
در جواب این سوال و این گزاره باید به بررسی بحث "هستی و چیستی انسان کامل" در عوالم وجود پرداخت تا بتوان سازنده ی وحی را از منظر محی الدین عربی و بالتبع ملاصدرا شناخت.
ایشان معتقدند عوالم طولی وجود به نام های فلسفی ماده، مثال، عقل، فعل و ذات که هرکدام عقلا قابل اثباتند منقسم میشود.
جایگاه انسان در تعریف متکلمین چه عامه و چه شیعه در چارتِ "هستی شناسی" نبوده و اساسا انسان را دائما در غیر چارت هستی تعریف و تفسیر کرده اند، برای مثال میتوان به کتاب انسان از آغاز تا انجام خواجه طوسی مراجعه شود.
اما ابن عربی و ملاصدرا و برخی معدود از فلاسفه غرب انسان را به مثابه ی "جز تام هستی" و یا بعضا "عین تام هستی" در بسترِ "لا تعریفی" سعی به تفسیر ، "عدمِ تعریفِ انسان" کرده اند. که انسان تعریف ندارد و فقط بواسطه ی "حرکت توسطیه" بین مقاصدی انتزاع کلی گشته و تصویری در ذهن ساخته شده است.
انسان را جز تا هستی دانستن به این معناست؛ که انسان در چهار عدد از پنج عالم هستی، "هست" و اساسا "کلیت هستی" بجز مقام "ذات" همان انسان کامل است، ابن عربی میگوید؛ "هستی همان صورت انسان کامل است"، که دائما در مراحل ماده، مثال، عقل و فعل در حال سیلان است.
حال اما مسئله وحی؛
آنچه قطعی و مفروض است، مقام فعل یا همان "صادر اول و روح محمدی(انسان کامل)" منشا صدور وحی بطور "واحد(وحدت)" است، این وحی بعد از صدور از عالم فعل به جهت کلی شدن به دست عالم عقل داده شده است.
در این عالم کثرت عرضی وجود ندارد اما کثرت طولی بین بالاترین عقل (محمدی) و عقول بعدی (جبرائیل و مابقی ملائک) موجوداست، پس برای تحویل این کلیات به عالم مثال باید پائین ترین درجه ی عالم عقل(جبرائیل)، عامل این کار شود.
این وحی پس از کلی سازی به ید عالم مثال که بالاترین درجه و کیفیت آن قوه "خیالِ محمدی" است، داده و به "کثرت معانی" و "صور مختلفه" تبدیل میشود!
و در عالم ماده محمد(ص) برای شما بیان میکند، حقایقی را که خود دیده است.
حال بنظر شما طبق نظر صدرا و ابن عربی، محمد(ص) برسازنده ی وحی است و یا یک نبی صرف؟!
#محمدمسعودرحمانی
مسجود
#جواب: #وحی_نبوی آیا ابن عربی معتقد است وحی از جانب خدا و بواسطه ی جبرئیل بر محمد(ص) نازل میشود و ا
منبع جهت ارجاع بحث:
جلد ۷ اسفار اربعه ملاصدرا چاپ قدیم
فصوصالحکم ابن عربی فص محمدی
ممدالهمم علامهحسن زاده فصمحمدی
شرح فصوص داوود قیصری
منابع دیگر برای این بحث که ریشه حرف سروش و مجتهدی شبستری در کلام و اندیشه های ابن عربی است؛
۱. کتاب حی ابن یقظان_نوشتهی ابن طفیل استاد ابن رشد قاضی القضاتی که ابن عربی با او در ارتباط بود_ اشاره دارد که وقتی اسال(نام شخصی) از جزیره ای دیگر به دیدار حی میرود و خبر از نبوت و پیامبر و آئینی الاهی در آن جزیره میدهد، حی که خود دارای شهودات و کشفیات مختلفی بود تمام حرف های آن نبی را مطابق با کشفیات خود میدانست.بدون آنکه وی با کسی در ارتباط باشد! و.....
۲. چنین گفت ابن عربی نصرحامد ابوزید که سرتاسر این کتاب دنبال اثبات اعتقاد #بسط_تجربه_نبوی برای ابن عربی است که الحق و الانصاف خوب اثبات میکند!