#داستان_شب
#مردی از دست روزگار سخت می نالید...
پیش# استادی رفت و برای #رفع غم و رنج خود راهی خواست.
استاد لیوان #آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟
آن مرد آب را به #بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و #غیر قابل تحمل است.
استاد وی را کنار #دریا برده و به وی گفت همان مقدار #آب بنوشد و بعد از مزه اش پرسید؟
مرد گفت: خوب است و می توان #تحمل کرد.
استاد گفت شوری آب همان #سختی های زندگی است.
شوری این دو آب #یکی ولی ظرفشان متفاوت بود.
سختی و #رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه آن را تعین می کند پس وقتی #در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔
@mojaradan
#پندانه
⁉️آیا شما هم در روابط زناشوییتان "#پانتومیم" اجرا میکنید ؟
❓یعنی #انتظار دارید همسرتان از رفتارهایتان #حدس بزند، چه احساسی دارید؟!
❗️انتظار دارید هر #وقت فکرتان مشغول است، طرفتان خودش بفهمد شما به چه #فکر میکنید و از شما دلجویی کند؟!
❓انتظار دارید #شریک عاطفیتان، خودش حدس بزند، چه نیازی دارید و برای #رفع نیاز شما کاری انجام دهد؟!
⛔️اگر شما اینگونه هستید، بدانید که زندگی واقعی، "#پانتومیم" نیست تا همسر ما بخواهد و یا بتواند #نگفته های ما را حدس بزند. بهتر است حرف بزنید. اگر ناراحتید در مورد #احساستان حرف بزنید. اگر دلتان چیزی میخواهد، در موردش حرف بزنید. اگر #فکری در سر دارید، در موردش حرف بزنید.
🔶در یک #رابطهی عاطفی، "گفتوگو" بهترین شیوه ی #مدیریت تعارضات است. لــطفا حــرف بــزنید...
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
#طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت
فاضل بزرگوار #سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از #طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و #دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار #ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این #لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى #اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در #خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در #نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و #فرش طلبگى است ، واگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به #هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
به #آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس از این خواب ، دوباره به #حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و #نابسامان است ، شما مرا به #هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى #استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان #راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، #کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و #اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در #شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان #مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را #باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او #روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، فوراً راجه #پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به #داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا #رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با #لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا #عصر پذیرایى مى شود .
فردا دید #محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن #سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : #مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که #وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى #برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من #نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و #مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به #دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى #عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
چون #صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از #شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در #مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و #نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان #مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان #چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور #نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و #مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم .
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما #درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه #لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه #سجده شکر کرد و خواند :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند *
به آسمان رود و کار آفتاب کند
وقتی نظر کیمیا اثر حضرت مولا، فقیر نیازمندی را اینگونه به ثروت و جاه و جلال برساند، نتیجه نظر حق، در حقّ عبد، چه خواهد کرد؟
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#انچه_مجردان_باید_بدانند
👈آيا وكيلم شما را به عقد دائمىِ.😍😌...
و بعد از چند بار چيدن گل و آوردن گلاب بالاخره با ا#جازه ى بزرگتر ها بله را مى گويند و به اصطلاح خودشان مى روند #قاطىِ مُرغها..!
امّا از من به شما نصيحت #بى "عشق" تن به وصلت ندهيد كه عاقبت اين عمل #خطرناك خوشايند نيست!!
بى "عشق"ازدواج نكنيد كه #آمار"طلاق " را بالا نبريد!!
بى "عشق"ازدواج نكنيد كه #ريشه ى "خيانت"بخُشكد!!
بى "عشق"ازدواج نكنيد كه به #محض ديدن دوست مجردتان نگوييد "اگر #عقل الانم را داشتم ازدواج نمى كردم "
لطفاً، براى #رفع تكليف دامن به اين فاجعه نزنيد..!!
@mojaradan 🌺💍