eitaa logo
اندیشه انقلاب اسلامی
810 دنبال‌کننده
409 عکس
24 ویدیو
128 فایل
انتشار همه یادداشتهای مرتبط با #اندیشه_انقلاب_اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺یکی از واژگان پرتکرار پربسامد در روزهای جامعه کنونی ما، کلمه «ایران» است. کلمه‌ای پرطنین که کمتر کسی یافت می‌شود، آن را نخواند و نخواهد، و لیکن در تلاطم مجازهای دوران ما عاری از معنا شده و دستمایه بازی‌های مختلفی گشته است، بازی‌های سیاسی، شبه فرهنگی و ملیتی. این در حالیست که، غالب مدعیان، تعریف روشنی از ایران و ایرانیت ندارند. حال اینگونه پرسش می‌کنیم؛ ایرانیت چیست و ایران کجاست و ایرانی کیست؟ 🔺بسیار واضح و روشن است که، با طرح پرسش از هویت ایرانی و ایرانیت، وارد در وادی مطالعاتی شده‌ایم که بسیار تحقیق و تأمل می‌طلبد. مطالعاتی از جنس و . برهمین اساس، شاید نتوانیم در این ضیق فرصت به پاسخی درخور دست یابیم، لیکن می‌توانیم، از سطح به عمق رویم و از آنچه در افواه به گردش درمی‌آید عبور کرده و به افکار راه یابیم. 🔺حال به راستی، ایران کجاست؟ اگر مقصود از ایران، جغرافیای آن است، کدام جغرافیا مدنظر است؟ جغرافیای ایران امروزین یا جغرافیای ایران در ادوار گذشته؟ اگر مقصود از ایران، حکومت و حاکمیت آن است، کدام حاکمیت؟ اگر مقصود فرهنگ و سنت آن است، کدام فرهنگ؟ 🔺ایرانی‌ها با چه عناصر و مؤلفاتی از سایر ملل متمایز می‌گردند؟ با سنت‌های ملی خود؟ با سیاست‌ورزی خاصی که دارند؟ یا جغرافیا و محیط طبیعی خویش؟ 🔺آیا عنوان «ایران» عنوانی حقیقی است یا اعتباری است؟ حقیقی است به این معنا که، مابه‌ازاء واقعی در بیرون از اذهان دارد و اعتباری است به این معنا که از اختراعات ذهن و تصورات ذهنی است. ایران حقیقت است یا اعتبار و تصور؟ شاید بتوان گفت؛ این نزاع بازگشت به نزاع حقیقی یا اعتباری بودن جامعه بازگشت می‌کند و هرآنچه که در آن نزاع جواب دهیم همان را می‌توان در این مقام طرح نمود. ادامه دارد..... @monir_ol_din
چیست؟ حسن قاضی مرادی، پژوهشگر و نویسنده در یادداشتی به نقد نظریه ایرانشهری سید جواد طباطبایی پرداخته است. بخش نقد او را وامی‌نهیم و آن بخشی را که اشاره ای به ایده ایرانشهری است، نقل می‌کنیم؛ 1- هدف از این نوشته، در درجه نخست، نه نقد آرای سید جواد طباطبایی در این یا آن کتاب او، بلکه طرح مباحثه‌ای با مخاطبان آثار اوست با پرتوافکندن بر برخی از موضوعات پروژه‌ای که به نظر می‌رسد او با این آثار پیش گرفته است. منظور از این آثار، به ویژه دو جلد ـ در سه مجلد ـ تاکنون منتشر شده از مجموعه تأملی درباره ایران است که محتوای‌شان را تأملات ابزاری می‌خوانم، زیرا آنها را پشتوانه نظری پروژه‌اش می‌دانم. این دو جلد شامل بخش نخست، دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط ایران(1380) و دو بخش جلد دوم مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی(1385) و نظریه حکومت قانون در ایران(1386) اند. در عین حال به ضرورت، داوری‌هایی درباره تحولات اندیشه سیاسی ایران از دوران باستان تا دوران معاصر در آثار پیش از انتشار تأملات طباطبایی وجود دارند که آشکارا در خدمت این پروژه‌اند، اما مشخصا در این دو جلد از مجموعه تأملات است که می‌توان جلوه‌هایی از پروژه او را یافت. 2- به جز جلد نخست این مجموعه ـ که به نظر می‌رسد همچون مقدمه‌ای برای کل مجموعه تأملات شامل بررسی سیر زوال عمومی جامعه ایران از صفویان تا قاجاریان است ـ دو بخش جلد دوم تبیینی از تحولات اندیشه سیاسی از جنگ‌های ایران و روسیه در زمان فتح‌علی شاه تا استبداد صغیر در زمان محمدعلی شاه را در بر می‌گیرد. نقطه اوج این دوران انقلاب مشروطه است که ویژگی‌های فکر سیاسی در آن، کانون توجه طباطبایی است. در «تأملات» طباطبایی سیر تحولات اندیشه سیاسی در آثار و فعالیت‌های سیاسی و فکری سه گروه از عاملان سیاسی ـ روشنفکران، که در مجموع تجددخواه‌اند، دولت‌مردان مصلح و رجال اصلاح‌طلب و نیز روحانیت مترقی (روحانیت مشروطه‌خواه) ـ دنبال می‌شود. این سه گروه عاملان در پروژه اویند. با سنجش بررسی طباطبایی از آثار و فعالیت‌های این سه گروه، در واقع نقش عاملان سیاسی در پروژه او شناخته می‌شود. به علاوه پروژه او شامل مؤلفه‌های ساختار فکری ـ مثلا دو مؤلفه مهم آن، نخبه‌گرایی و دولت‌گرایی ـ است. 3- دو محور اصلی اندیشه ایرانشهری، و به هم برآمدگی یا . از نظر طباطبایی مفهوم بنیادین اندیشه سیاسی ایرانشهری، شاه آرمانی دارای فرّه ایزدی است. او بر این عین شریعت و نه مجری آن بودن شاه آرمانی تأکید دارد. از اینجاست دومین محور اصلی اندیشه سیاسی ایرانشهری که وحدت پادشاهی و دیانت است. از نظر طباطبایی، نظریه توأمان بودن دین و سیاست، بنیادی‌ترین مفردات اندیشه سیاسی ایرانشهری بود. همین اندیشه بود که به سیاست‌نامه‌های دوره اسلامی ـ یعنی دوره‌ای که در واقعیت تاریخی سلطنت مطلقه در قدرت بود ـ راه یافت. 🔺 منبع؛ سایت خبرگزاری مهر؛ «یادداشتی از حسن قاضی مرادی؛ تخیلات طباطبایی درباره اندیشه ایرانشهری» ✔ اشاره ای خیلی مختصر به ایده ایرانشهری، صرفاً توجه دادن به مفهومی است که در محافل روشنفکری مخالفان و موافقانی دارد. توجه به این ایده، در حقیقت نظاره به گوشه‌ای از تابلوی مملو از رنگ‌ها و نقش‌هایی است که واقعیت جریان فکری دوران معاصر را تشکیل می‌دهند. @monir_ol_din
🔺نقد اول؛ غیبتِ‌هویتِ‌ایرانی در اندیشه‌ایرانشهری 🔸طباطبائی در ، تاریخ ایران را دوره‌بندی می‌کند. در این دوره‌بندی با اینکه، تصریح می‌کند که؛ «مشکل عمده دوره‌بندی تاریخ ایران به قدیم و جدید، این است که مبدأ تاریخ جدید ایران‌زمین را به درستی نمی‌توان معلوم کرد.» اما در پایان سخن می‌گوید: «من در اینجا برای اینکه بتوانم ویژگی‌های این سه سده را به دقت مورد بررسی قرار دهم، این دوره طولانی میان شکست ایران در جنگ چالدران تا شکست ایران در جنگ‌های ایران و روس را که حلقه رابط «سده‌های میانه» ایران و آغاز دوران جدید است، خواهم نامید، دوره‌ای که در واقع، نه با اسلوب دوران قدیم ایران می‌تواند مورد بررسی قرار بگیرد و نه با ضابطه‌های دوران جدید.» مطالعه درآمد این کتاب، مرا متعجب ساخت که کسی که، او را فیلسوف می‌شناسند، چگونه مبتلا به تعجیل در قلم شده است و بناچار به آنچه که از آن عبور کرده است و آن را مشکل می‌خواند باز می گردد. ایشان تصریح می‌کند که با ضابطه‌های دوران‌ِجدید نمی‌توان تاریخ ایران را دوره‌بندی نمود و لیکن در انتها از طرح سخن می‌گوید که به نوعی عبور از دوران قدیم و ورود در دوران جدید است. اگر ضوابط این دوران برای تطبیق بر تاریخ ایران روشن نیست، چگونه می‌توان از دوره‌گذار سخن گفت؟ با چه معیاری می‌توان اثبات نمود که حدفاصل شکست چالدران تا شکست در برابر روس دوران عبور از قدیم و ورود در جدید است؟ آیا این معیار برخوردار از است یا اینکه معیار برساخته دوران جدید اروپایی است که بر تاریخ ایران تطبیق می‌شود؟ اصلاً چرا این دوره، دوره گذار است؟ گذار از چه چیزی و ورود در چه چیزی؟ آیا آن «قدیم» و «جدید»ی که می‌گویید، قدیم و جدید ایران است یا قدیم و جدید اروپایی است که با آن ایران را می‌سنجید؟ 🔸 او در فصل دوم که به «طرحی از نظریه دولت در ایران» می‌پردازد چنین می‌گوید: «ابهام وضعیت ایران در این دوره که ما از آن به «دوره گذار» تعبیر می‌کنیم، ناشی از این واقعیت پرتعارض است که از سویی، ایران، یکی از قدرتهای کمابیش بزرگ درگیر در مناسبات سیاسی جهانی بود، اما از سوی دیگر، در برابر سیطره منطق مناسبات جدید از خود پایداری نشان می‌داد. در این دوره، ایران زمین، در درون دنیای جدید و در عین حال، در بیرون آن قرار داشت.» با توجه به چنین نگرشی است که، صفویه را فاقد دولت به معنای جدید آن - state- می‌داند. اما از سوی دیگر، دوران هخامنشی تا پایان ساسانیان را دوران تحقق ایرانشهری یا همان دولت_ملت در ایران می‌داند که با محوریت شاهنشاهی به انجام رسیده است. در پی‌جویی از ریشه‌های چنین اعتقادی به این کلام از او برمی‌خوریم: «ایران باستان در فلسفه تاریخ هگل، جایگاه ویژه‌ای داشت و او کوششی اساسی برای تبیین نظام سیاسی ویژه ایرانیان کرده و برخی مفاهیم ضروری برای توضیح آن نظام را تدوین کرده است.» او در این بیان با تکیه بر انگاره «وحدت در کثرت» و اعتقاد به این نکته که هگل چنین انگاره‌ای را در فلسفه خود توضیح داده و بر فرمانروایی ایرانیان تطبیق داده است، از فلسفه هگل وام می‌گیرد تا دوران باستان ایران را توضیح دهد. 🔸آنچه که از طباطبائی مشهود است این است که، از موضع ایران باستان را تحقق دولت_ملت می‌داند و از موضع دوران جدید اروپایی نیز عصر صفویه یا همان دوره گذار را دولت می‌داند. در هر دو قضاوت، از بیرون به ایران می‌نگرد و با ایران ندارد. او ایران را آنگونه که هست نمی‌خواند و ایران را آنگونه که می‌باید می‌خواند. از این روی می‌توان گفت؛ ایران برای او «موضوع اندیشیدن» است تا فلسفه هگل یا معیارهای جدید فلسفه سیاست اروپایی را بر آن تطبیق نماید. به همین اندازه او از ایران دور است هرچند سودای ایرانشهری داشته باشد. ایرانشهری او فلسفه هگلی است که لباس ایران را پوشیده است و این یعنی . @monir_ol_din
اندیشه انقلاب اسلامی
#متن 🔸ارائه #دکترطباطبائی در #خانه‌گفتمان‌شهرومعماری با موضوع #ایرانشهری. http://news.mrud.ir/news/
🔺نقد دوم؛ تشعشع بی‌دقتی در تحلیل هویتِ‌ایرانی 🔸طباطبائی در این سخنرانی که چکیده‌ای از اندیشه ایرانشهری اوست، مدعی می‌شود که، خط ایرانشهری از دوران باستان با شدت و ضعف در ایران‌زمین جاری بود و این خط به دلیل اصراری که بر داشت، هیچگاه وارد نشد. هرچند در جغرافیای امت اسلام بود اما همیشه بیرون از آن بود. 🔸جملاتی که از سر بر زبان جاری می‌شود، در حالیکه سودای پژوهش دارد و خاصیت پژوهش و خصوصیت پژوهشگر آن است که باشد و در حالیکه این انصاف در تحقیقات مدعی ایرانشهری رؤیت نمی‌شود، هر اهل تحقیقی را به شگفتی وامی‌دارد چرا که؛ 1⃣ اولاً؛ بیرون‌بودن ایران از امت اسلام، آیا مستظهر به منابع تاریخی و شواهد تاریخی است؟ آیا حوادث و وقایع تاریخی اینگونه شهادت می‌دهند که ایران از امت اسلام بیرون بوده است؟ اگر چنین باشد، پس چندین قرن زندگی اسلامی در این کشور و مملکت بر روی دوش چه کسانی بوده است؟ یعنی ایرانیان مسلمان بوده‌اند اما داخل در امت اسلام نبودند آن هم به مدت تقریباً ده قرن؟ ایرانیان داخل در امت‌اسلامی نبوده‌اند و در عین حال به گونه‌ای عمل کرده‌اند که، مراکز عمده اسلامی و شیعی در این کشور شکل گرفته و این کشور و آحاد آن منادیان اصلی پیگیری اصول دینی و ارکان اسلام و تشیع بوده‌اند؟ آیا طباطبائی چشمان خود را بر نمادهای اسلامی برجای‌مانده در این دیار می‌بندد؟ نمادهای اجتماعی و فرهنگی و دینی که در گستره ایران زمین منتشر است، حکایت از بیرون‌ماندن ایران از امت اسلام را دارد؟ خب اگر ایران وارد در امت اسلام بود چه تصویری پیدا می‌نمود؟ تصویری غیر از آنچه که در ساحات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی‌اش در طول تاریخ در مقیاس‌های خرد و کلان، تبرز پیدا کرده بود؟ فتوای میرزای‌شیرازی در تحریم تنباکو و قیام ملت ایران به دنبال این فتوا و نظایر آن، چه تصویری است؟ آیا بیرون ماندن ملت ایران از امت اسلام را معنا می‌کند؟ 2⃣ اگر سیدجواد طباطبائی، این ادعای خود را مستظهر به فلسفه می‌داند، با چه قاعده‌ای فلسفی و فلسفه تاریخی می‌تواند اثبات نماید که، حیات ایرانیان در عین حال که مواجهه با اسلام داشته و آحاد ملت به دین اسلام گرویده بودند، اما ثبات در شخصیت ایرانیت داشته و مُنتَحِل به نحله اسلام نگردیده است؟ آیا واقعاً می‌توان اثبات نمود که، آحاد ایرانیان با اسلام مواجهه پیدا کرده و مسلمان گشتند اما اسلام در هویت آنها حضور نیافت و آنها همچنان ایرانی ماندند؟ اگر بگویند که، هویت آحاد ایرانی، ارتباط با «ایران» ندارد، از ماهیت ایرانی که در ذهن اوست، سؤال می‌کنیم، کدام ایران مدنظر شما است که، انسان‌ها و آحاد آن را نمی‌بینید؟ آیا طباطبائی از حیات ایرانیان فقط شاهان ایرانی و اندیشه سیاسی ایرانی را می‌بیند؟ ساحات دیگر زندگی ایرانیان که در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی و دینی تبلور یافته است چه تحلیلی پیدا می‌کند؟ اگر طباطبائی به همان فلسفه هگل با تکیه بر مقوله و صیرورت متعهد می‌ماند، این سؤال در ذهن او ایجاد می‌گشت که، آیا ایران زمین هیچ صیرورتی بعد از ورود اسلام پیدا نمی‌کند؟ اگر صیرورتی پیدا می‌کند، در چه ناحیه ای است؟ آیا هویت در ترکیب با هویت صیرورت نمی‌یابد؟ @monir_ol_din
🔺طباطبائی، فیلسوف سیاسی ناکام 🔸شاید این بیانی که خواهم داشت، به مذاق برخی از اعزه خوش نیاید اما چه کنم که در باب شخصیتی چون طباطبائی و ایده او، ناچار از ابراز حالت روحی خود در مواجهه با کتب و متون او هستم. هرچقدر که از کتب طباطبایی خواندم او را فیلسوفی یافتم در پروژه علمی که برپا کرده است. توضیح مطلب اینکه؛ 1⃣ او می‌نویسد: «در کاربرد همه مفاهیمی که از نظام اندیشه اروپایی گرفته‌ام، با توجه به سرشت مواد تاریخ ایران، به گونه‌ای تصرف کرده‌ام تا هم خللی در استقلال مواد تاریخ ایران وارد نکرده باشم و هم مقلد همه کسانی که مفهومی را از آنان گرفته‌ام نباشم» آیا او در تحقق این ادعا بوده است؟ به نظر می رسد که خیر. زیرا برای اینکه، به غایت پروژه علمی دست یابی، کافی نیست که، مفاهیم مورد استفاده خود را در موضوع تحقیقات را مورد تصرف قرار دهی و مقلد نباشی، بلکه ضرورت اساسی است که، موضوع پیش‌روی خود یا همان را کامل و همه جانبه ببینی. علاوه اینکه، چارچوب دنیای جدید چنان بر ذهن او مستولی شده که، را با معیار دوران جدید می‌خواند. و این یعنی در همان نظام اندیشه. 2⃣ آیا طباطبائی در درک و دریافت عمیق ایران موفق بوده است؟ به نظر می‌رسد خیر. زیرا به تصریح خودش مقصود او از ایران زمین «ایران بزرگ فرهنگی» است. آیا او تمام را کاویده و موضوع تأمل خویش قرار داده است؟ به نظر می‌رسد خیر. زیرا او خود تصریح می‌کند که: «سرچشمه اصلی تحلیل‌های من، به رغم ظاهر اروپایی آن، دریافتی بسیار شخصی از نظام‌های اندیشیدن ایرانی، در معنای عام اندیشیدن است که همه وجوه تاریخ و فرهنگ ایران، به ویژه شعر و همه ادب فارسی را شامل می‌شود.» و عمل او هم در کتاب نشان از دلبستگی او به متون تاریخی و ادبی دارد، آیا کسی که محیط تأملات خود را محدود به متون تاریخی و ادبی کند، و از دریچه شعر و ادب فارسی به ایران بنگرد را دیده است؟ در مطالعات او، بخش اعظمی از جامعه ایران، و مهمترین بخش جامعه که در درون مطالعات او جای ندارند، جامعه یا فرهنگ عمومی است. 3⃣ شاید گفته شود که، زبان و ادب پارسی انعکاس فرهنگ جامعه است، از این نکته استفاده کرده و اشکال دیگری را طرح می‌کنم. روشن است که، انعکاس و بازنمود است. زبان و ادب فارسی در بسیاری از آثار حامل چه فرهنگی است؟ آیا غیر از این است که، ادبای پارسی در بستر فرهنگ اسلامی سخن گفته‌اند و آن فرهنگ نهادینه شده در درون و جانشان را در قالب نظم و نثر عیان ساخته‌اند؟ اگر این سخن درست باشد، در کدام بخش از تحقیقات و مطالعات ایران بزرگ فرهنگی او جای دارد؟ نمی‌توان گفت که، طباطبائی خبری از اسلام در ایران ندارد اما می‌توان گفت که او اسلام را در ببیند. ↩طباطبائی پرمدعاست که، می‌خواهد بار سنگینی در تحقیقات ایران‌شناختی بردارد، اما به دلیل نقص اساسی که در ملاحظه ایران که بود و است، دارد، پروژه او شکست خورده است و فلسفیدنش ناکام. ایران‌شناسی او برای طبقات بالای مرفه جامعه که سودای را دارند خوشگوار است نه برای عموم مردمی که در طول قرنها اسلام را در باطن خویش تسلم کردند و ترکیب زیبای را آفریدند. او فیلسوف ایران نیست، فیلسوف کاخ‌ها و پاسارگادها و اعیان و اشراف است و همین نکته سبب می‌شود که، دولتی اشرافی او را همسخن با خود ببیند و برای او جایزه فارابی را تخصیص دهد و وزیر اشرافی‌اش را پادوی تبلیغات ایرانشهری او گرداند. @monir_ol_din
🔅 حضرت آیت‌الله‌العظمی‌خامنه‌ای (مدظله العالی): 🔸 استقلال ملّی به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطه‌گر جهان است. و آزادی اجتماعی به‌معنای حقّ تصمیم‌گیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همه‌ی افراد جامعه است؛ و این هر دو از جمله‌ی ارزشهای اسلامی‌اند و این هر دو عطیّه‌ی الهی به انسانها‌یند و هیچ کدام تفضّل حکومتها به مردم نیستند. حکومتها موظّف به تأمین این دو اند. 🔸 منزلت و را کسانی بیشتر میدانند که برای آن جنگیده‌اند. ملّت ایران با جهاد چهل‌ساله‌ی خود از جمله‌ی آنها است. استقلال و آزادی کنونی ایران اسلامی، دستاورد، بلکه خون‌آوردِ صدها هزار انسان والا و شجاع و فداکار است؛ غالباً جوان، ولی همه در رتبه‌های رفیع انسانیّت. این ثمر شجره‌ی طیّبه‌ی انقلاب را با تأویل و توجیه‌های ساده‌لوحانه و بعضاً مغرضانه، نمیتوان در خطر قرار داد. همه -مخصوصاً دولت جمهوری اسلامی‌- موظّف به حراست از آن با همه‌ی وجودند. بدیهی است که «استقلال» نباید به معنی زندانی کردن سیاست و اقتصاد کشور در میان مرزهای خود، و «آزادی» نباید در تقابل با اخلاق و قانون و ارزشهای الهی و حقوق عمومی تعریف شود. 🔺بیانیه گام دوم. . @monir_ol_din
🔺آزادی چیست؟ 🔸یکی از حقایقی که در تمام جوامع بشری، ظهور و بروز داشته است، حقیقت است. هر سیاستمدار و هر حزبی که قصد پیشبرد اهداف خود را داشته، از این حقیقت استفاده کرده، هر متفکری داعیه شرح و بسط آن را دارد، هر مصلح و اصلاح‌گری خواهان توجه به آن از سوی ارباب قدرت است. به راستی آزادی چیست؟ 🔸این واژه هاله‌ای از تقدس به دور خود دارد به گونه‌ای که، هر کسی که با آزادی مخالفت بورزد در اولین وهله، در اذهان عمومی جامعه محکوم است. اما به راستی این تقدس از کجا آمده است که نمی‌توان با آن مخالفت ورزید؟ 🔸آزادی یعنی رهاگشتن، رهاگشتن چه کسی از چه چیزی؟ یا چه کسی از چه کسی؟ مقصود از چیست؟ اینکه کسی بگوید، آزاد نیستم، به معنای دربندبودن است؟ دربند بودن یا اسارت یعنی چه؟ 🔸آزاد کیست؟ فرد آزاد چه خصوصیاتی دارد؟ اسیر و دربند کیست؟ چه ویژگی‌هایی دارد؟ اگر بگوییم ، مقصود چیست؟ مردم آن جامعه از چه چیزی رها می‌شوند و آزاد می‌گردند؟ دربند چه بودند که دیگر نیستند و آزادند؟ 🔸آیا آزادی از میان مردم و در بستر روابط اجتماعی به دست می‌آید یا از جایی دیگر به انسان‌ها اعطاء می‌شود؟ اگر کسی در جستجوی آزادی باشد، آن را چگونه باید به دست آورد؟ ....... @monir_ol_din
🔅استقلال کشور، حیات طیبه است. 🔸حیات طیّبه یعنی چه؟ یعنی همه‌ی این چیزهایی که بشر برای بِه‌زیستی خود، برای سعادت خود به آنها احتیاج دارد. مثلاً جزو حیات طیّبه است؛ ملّت ذلیل، توسری‌خور، حیات طیّبه ندارد. ، وابسته نبودن به بیگانگان و به دیگران جزو حیات طیّبه است. حیات طیّبه را فقط در عبادات و در کتابهای دعا که نباید جستجو کرد؛ واقعیّات زندگی اینها است. حیات طیّبه‌ی یک ملّت، از جمله این است که این ملّت، عزیز زندگی کند، سربلند زندگی کند، وابسته نباشد، مستقل زندگی کند. 🔸 حالا کتاب می‌نویسند برای ردّ استقلال! انسان واقعاً تعجّب می‌کند که چطور، افرادی رویشان می‌آید این حرفها را امروز بزنند. دزدی می‌آید سر گردنه، جلو کاروان را میگیرد، بِزور از آنها مطالبه‌ی هست و نیستشان را می‌کند؛ یک نفر هم بگوید بله، امروز مصلحت این است که ما برویم جزو ایشان؛ هرچه می‌فرمایند عمل کنیم! این حرف زدن در نفی استقلال، یک چنین چیزی است. 🔸 عرض کردیم استقلال، آزادی در ابعاد یک ملّت است. از آزادی به اسم دفاع میکنند، استقلال را میکوبند. استقلال یعنی آزادی؛ منتها نه آزادی یک شخص، آزادی یک ملّت از تحمیلها، از توسری‌زدن‌ها، از عقب نگه‌داشتن‌ها، از استثمارها، از تسمه از گرده‌ی ملّتها کشیدن‌ها؛ یک ملّت، از این چیزها که آزاد شد می‌شود مستقل. ۱۳۹۴/۰۶/۲۵ . @monir_ol_din
🔅 استقلال یعنی آزادی از اراده‌ی بیگانگان و اراده‌ی دیگران....معنای استقلال این است که یک ملّتی سرنوشت خودش را خودش تعیین کند. ➖ ۱۳۹۳/۰۴/۱۶ بیانات در دیدار مسئولان نظام 🔅 امروز مسئله‌ی اصلی کشور ما است. ➖ ۱۳۸۷/۰۲/۰۴ بیانات در دیدار کارگران و کارآفرینان 🔅 اگر استقلال نباشد، یک ملت به آزادی خود و به شعار آزادی خود هم نمی‌تواند خوشبین باشد.... چیست؟ برای یک ملت، استقلال چه مفهوم و چه ارزشی دارد؟ استقلال، یعنی این‌که یک ملت بتواند بر سرنوشت خود باشد؛ بیگانگان دست دراز نکنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند. این معنای استقلال است. اگر از ملتی استقلال او گرفته شد؛ یعنی اگر بیگانگان - که یقیناً دلسوز او نیستند - بر سرنوشت او مسلّط شدند، دو چیز را از دست میدهد: اوّل، خود را، افتخارات خود را، احساس هویّت خود را؛ دوم، ..... استقلال، بود؛ یعنی نفوذ بیگانه در این کشور ممنوع؛ یعنی امریکا و انگلیس و دیگران حق ندارند در مسائل سیاسی و فرهنگی کشور هیچ‌گونه اعمال نفوذی بکنند. ➖ ۱۳۷۹/۰۷/۱۴ بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌ «جالب است بدانیم، حضرت آقا در جلسه با مردم قم در سال 79 موضوع سخنرانی خود را عنوان می‌کنند و پیرامون آن سخن می‌گویند.» @monir_ol_din