eitaa logo
نشر خوبی ها محمد مهدی۱
265 دنبال‌کننده
583 عکس
681 ویدیو
238 فایل
نشر خوبی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم امام علیه السلام (ره ) گفت : به حضور امام حسن عسكرى علیه السلام رفتم ، هدفم اين بود كه : نگين انگشترى را از آن حضرت تقاضا كنم ، تا انگشترى بسازم و آن نگين را به عنوان تبرك ، بر سر انگشترم بگذارم ، ولى وقتى كه به حضورش شرفياب شدم ، به طور كلى آن تقاضا را فراموش كردم ، پس از ساعتى ، بر خاستم و خداحافظى كردم ، همين كه خواستم از محضرش ‍ بيرون بيايم ، انگشترى را به طرف من نهاد و فرمود: (تقاضاى تو، نگين بود، ما به تو نگين را با انگشترش داديم ، خداوند اين را براى تو مبارك گرداند). از اين ، تعجب كردم ، كه آن حضرت به آنچه در ذهنم پوشيده بود، خبر داد، عرض كردم : (اى آقاى من ! براستى كه تو ولى خدا و همان امامى هستى ، كه خداوند فضل و آن امام را دين خود قرار داده است ). فرمود: غفر الله لك يا ( خدا تو را ببخشد اى ). اعلام الورى ، ص ۳۵۶ الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم به عراق از دانشمندان عراق بود، مردم او را به عنوان فيلسوف و دانشمند بر جسته مى شناختند، او بود و اسلام را قبول نداشت ، حتى گرفت كتابى درباره گوئى بنويسد، او مى پنداشت بعضى از آيات قرآن با بعضى ديگر (در ظاهر) سازگار نيست ، او نگارش ‍ چنين كتابى را شروع كرد. يكى از شاگردان او به حضور امام حسن علیه السلام آمد و جريان را به اطلاع آن حضرت رسانيد، امام به او فرمود: (آيا در ميان شما يك مرد هوشمند و نيست تا با و منطق محكم ، استاد را از نوشتن چنان كتابى باز دارد و او را پشيمان كند؟!) شاگردگفت : ما شاگرد او هستيم ، از نظر علمى نمى توانيم او را قانع كرده و از عقيده اش منصرف كنيم . امام حسن علیه السلام به او فرمود: (من سخنى را به تو ياد مى دهم ، تو نزد او برو، و چند روز او را در اين كارى كه شروع كرده ، كمك كن ، وقتى كه با او و همدم شدى ، به او بگو : سوالى به نظرم رسيده مى خواهم از تو بپرسم . او مى گويد: بپرس . به او بگو: (اگر نازل كننده قرآن (خدا) نزد تو آيد، آيا ممكن است كه بگويد: مراد من از معانى اين ، غير از آن معانى است كه تو براى آن آيات فهميده اى ؟) كندى مى گويد: (آرى ممكن است ). در اين هنگام به او بگو: (تو چه مى دانى ، شايد مراد خدا از ، غير از آن معانى باشد كه تو فهميده اى ). نزد استاد رفت ، و مدتى او را در تاءليف آن ، يارى كرد، و با او همدم شد، تا روزى گفت : (آيا ممكن است كه خدا غير از اين معانى را كه تو از آيات قرآن فهميده اى ، كرده باشد؟) استاد فكرى كرد و سپس ‍ گفت : سوال خود را دوباره بيان كن ، او خود را تكرار كرد. استاد گفت : آرى ممكن است خدا اراده معانى غير از معانى ظاهرى آيات قرآن كرده باشد، زيرا واژه ها، داراى احتمالات است . سپس به شاگرد گفت : (راست بگو بدانم اين را چه كسى به تو ياد داده است ؟!) شاگرد گفت : (به دلم افتاد كه از تو بپرسم ). استاد گفت : اين سوال ، سوال بسيار مهم و سخن بسيار عميق و بلند پايه اى است ، و از تو بعيد است چنين سخنى سرزند. شاگرد گفت : (اين سخن را از امام حسن علیه السلام شنيده ام ) استاد گفت : (اكنون حقيقت را گفتى ، چنين مسائل جز از خاندان شنيده نمى شود). (152) آنگاه استاد، تقاضاى كرد، و تمام آنچه را درباره تناقض آيات قرآن نوشته بود، به آتش كشيد و سوزانيد و نابود كرد. مناقب آل ابيطالب ، ج ۴، ص ۴۲۴ الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم آبروى مسلمانان عصر حكومت طاغوتى (دهمين خليفه ) بود، او امام حسن علیه السلام را به جرم دفاع از حق ، در شهر سامره به زندان افكنده بود، اتفاقا در آن سال بر اثر نيامدن ، : ۱ - قحطى و خشكسالى همه جا را فرا گرفته بود، ۲ - زمينهاى كشاورزى خشك شده بود ۳ - دامها تلف شده بودند، مسلمانان سه روز پى در پى براى (طلب ) به صحرا رفتند و خواندند، ولى باران نيامد. روز چهارم ، (روحانى بزرگ مسيحيان به بيرون رفتند و كردند، در آن روز باران آمد. روز پنجم به رفتند و نماز خواندند، ولى باران نيامد، همين باعث سرشكستكى مسلمين و آبروريزى شد، عده اى در حقانيت دين شك كردند، گفتگو و بگو مگو در اين باره زياد شد، و بنابراين بود كه روز ششم نيز مسيحيان همراه جاثليق خود به بيابان براى دعا بروند، اگر آن روز نيز مثل روز چهارم باران مى آمد، آبروى مسلمانان در نزد مسيحيان ، بيشتر مى رفت ، و شرمنده و خوار مى شدند. ، بياد امام حسن علیه السلام كه در بود، افتاد دستور داد آن حضرت را از زندان بيرون آوردند، متوكل به آن حضرت گفت : ادرك دين جدك يا ابا محمد (اى ابومحمد، جدت (اسلام ) را درياب ). آن روز كه روز ششم بود، مسيحيان همراه جاثليق به بيابان رفتند. امام حسن عسكرى علیه السلام با چند نفر از خدمتكاران نيز بيرون رفتند، آنگاه آن حضرت به يكى از غلامانش فرمود: تو نيز به ميان جمعيت مسيحيان برو، هنگامى كه جاثليق براى دعا دستهايش را به سوى آسمان بلند كرد، خود را به كنار او برسان ، و در ميان دو انگشت راستش ، چيزى هست ، آن را بگير و بياور. آن غلام به ميان مسيحيان رفت و در صف اول كنار جاثليق ايستاد و همين كه او دستهايش را به طرف آسمان براى دعا بلند كرد، غلام بى درنگ در بين دو انگشت دست راست او استخوانى كه سياه رنگ بود، برداشت ، آن روز مسيحيان و جاثليق هر چه دعا كردند، باران نيامد، و آسمان صاف و آفتابى شد. و مسيحيان شرمنده بازگشتند. متوكل از امام حسن عسكرى علیه السلام پرسيده : اين چيست ؟ امام علیه السلام فرمود: (اين استخوان از پيغمبرى برداشته شده است ، و هر گاه استخوان بدن پيامبرى آشكار گردد باران مى آمد). به اين ترتيب در آن روز، آبروى از دست رفته مسلمين ، بجاى خود آمد، و عزت و سر بلندى اسلام در نزد مسيحيان ، حفظ گردد. كشف الغمه ، ج ۳، ص ۳۱۱ (با اندكى تفاوت ). الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم مقام امام حسن علیه السلام امام حسن عسكری علیه السلام در عصر خلافت ، در زندانهاى مختلفى حبس گرديد، آن بزگوار را مدتى به زندان شكنجه گرى خشن و پر تجربه و درنده خو، به اصطلاح به ( )سپردند، او با بى رحمانه ترين روش ، به امام علیه السلام بر خورد مى كرد، و زندگى را بر آن حضرت ، تنگ و سخت گرفت . همسر ، كه به پاره اى از مقامات معنوى و عبادات و سجده هاى امام در زندان آگاه شده بود، به نحرير مى گفت : (از خدا بترس ، تو نمى دانى كه چه شخصيت بلند مقامى را در زندان نگه داشته اى ، من ترس آن دارم كه بلاى سختى به تو برسد). نحرير به جاى اينكه تحت تاثير همسرش قرار بگيرد، يك روز عصبانى شد و به همسرش گفت : (سوگند به خدا، او (امام ) را در باغ وحش ، جلو درندگان مى افكنم ). نحرير به اجازه مقامات بالا، همين كار را كرد، دستور داد آن حضرت را به درون بردند، و هيچگونه شك نداشت كه درندگان ، آن حضرت را مى خورند. ولى پس از ساعتى ، نحرير و ماءمورين زندان ، آن حضرت را ديدند كه مى خواند، و درندگان در اطراف او حلقه زده و آرام و خاموش ايستاده اند، آنگاه دستور داد، تا آن حضرت را به خانه اش ببرند. ارشاد المفيد، ص ۳۲۴ اعلام الورى ، ص ۳۶۰ الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم خصوصى بودن با دوستان ، يكى از شاگردان و دوستان امام حسن علیه السلام بود، او چند روز، با امام حسن علیه السلام مستحبى گرفت ، و هنگام افطار، همراه امام علیه السلام با هم افطار مى كردند. روزى بر اثر گرسنگى ، ضعف شديد بر وارد شد، او آن روز طاقت نياورد و به اطاق ديگر رفت ، و مخفيانه مقدارى نان در آنجا يافت و آن را خورد و روزه اش را شكست ، سپس بى آنكه جريان را به امام علیه السلام بگويد، به حضور امام علیه السلام آمد و نشست . امام حسن علیه السلام به خود فرمود: (غذائى براى ابوهاشم فراهم كن ، زيرا او روزه اش را شكسته است ). ابو هاشم لبخندى زد. امام علیه السلام به او فرمود: (اى ابو هاشم ! چرا مى خندى ؟ اگر مى خواهى نيرو پيداكنى ، بخور، در قوت نيست ). به اين ترتيب امام حسن عسكرى علیه السلام با كمال خوشروئى و خودمانى ، با دوستان ، بر خورد مى كرد و چون پدر و فرزند با آنها مى نمود، و مزاح مى كرد، با اينكه داراى مقام بسيار ارجمند بود. مناقب آل ابيطالب ، ج ۴، ص ۴۳۹ الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم - گره گشائى مسلمانان يكى از شيعيان عصر امام حسن علیه السلام بود، مى گويد: ده هزار درهم از پسر عمويم طلب داشتم ، چند بار نزد او رفتم و مطالبه كردم ، او جواب منفى داد، و مرا با شدت رد كرد، سرانجام اى براى امام حسن عسكرى علیه السلام نوشتم و در آن نامه ، جريان را يادآورى نمودم و عرض كردم كه : براى من دعا كن ، تا پسر عمويم ، پول مرا بدهد. آن حضرت ، جواب نامه مرا داد، در آن نوشته بود كه : پسر عمويت بعداز روز مى ميرد، و قبل از مرگش ، پول تو را خواهد داد. قبل از روز جمعه پسر عمويم نزد من آمد و طلب مرا پرداخت ، به او گفتم : (چطور شد كه آنهمه نزد تو آمدم ، طلب مرا نمى دادى ، ولى اكنون خودت آمدى پرداختى ؟). در جواب گفت : (در عالم ، با امام حسن عسكرى علیه السلام ملاقات كردم ، آن حضرت به من فرمود: (وقت تو نزديك شده است ، طلب پسر عمويت را بپرداز). كشف الغمه ، ج ۳، ص ۳۱۱ الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم رام شدن سركش مى گويد: با پدرم ( ) در شهر بوديم ، پدرم نگهبان و سرپرست دامهاى كاروان سراى منسوب به امام حسن علیه السلام بود، در آن هنگام ، در نزد (دوازدهمين خليفه ) استرى بود كه از نظر زيبائى و قامت بلند و چالاكى ، نظير نداشت ، ولى سركش بود و نمى گذاشت كسى او را زين كند يا لگام بر دهانش ببندد، و يا كسى بر پشتش سوار شود. گروهى از سواران با تجربه اجتماع كردند و هر گونه حيله و نيرنگى به كار بردند نتوانستند آن را رام كنند و بر پشتش سوار گردند، يكى از دوستان نزديك مستعين به وى گفت : (براى حسن بن على (امام حسن عسكرى عليه السلام ) پيام بفرست ، به اينجا بيايد، يا بر اين استرسوار مى شود، و يا اين استر او را خواهد كشت ). مستعين ، شخصى را نزد امام حسن عسكرى علیه السلام فرستاد و آن حضرت ناگزير نزد مستعين رفت ، پدرم (حارث ) نيز همراه آن حضرت بود، وقتى كه امام حسن علیه السلام وارد خانه مستعين شد، من هم خود را به خانه او رسانيدم ، ديدم استر با كمال چالاكى در حياط خانه ايستاده است ، امام حسن علیه السلام به طرف او رفت ، و دستى بر پشتش كشيد، ديدم بدن آن استر آنچنان عرق كرد، كه قطرات عرق از پيكرش مى ريخت . سپس امام حسن علیه السلام نزد مستعين آمد، مستعين احترام نمود و خير مقدم عرض كرد، و سپس گفت : (اى ! اين استر را لگام كن ... امام حسن علیه السلام روپوشش را در آورد و كنار گذاشت ، و جلو استر رفت و دهان او را لگام زد، سپس نزد مستعين برگشت و نشست . مستعين گفت : اين استر را زين كن ... حضرت علیه السلام بر خاست زين بر پشت استر نهاد و بست ، و سپس به جايگاه خود بازگشت . مستعين گفت : مى خواهى بر آن سوار شوى ؟ امام حسن علیه السلام فرمود: آرى ، رفت و بر آن سوار شد، و چند قدمى ، با بهترين شيوه راه رفتن ، راه رفت و بازگشت و پياده شد، مستعين گفت : اين استر را چگونه مى بينى ؟ امام علیه السلام فرمود: در زيبائى و راهوارى ، بى نظير است . مستعين گفت : آن را به تو واگذار كردم . امام حسن علیه السلام به پدرم (حارث ) فرمود: افسار استر را بگير، پدرم افسار آن استر را كشيد و برد. كشف الغمه ، ج ۳، ص ۲۸۵ الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم شهادت امام حسن علیه السلام و سه نشانه صدق امامت حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف ۱ از خدمتكاران ، و رسان امام حسن عسكرى علیه السلام بود، هنگامى كه امام حسن علیه السلام بيمار و بسترى شد، به همان بيمارى كه رحلت كرد، ابو الاديان را طلبيد، و چند نامه به او داد و فرود: (اين ها را به ببر، و به صاحبانش برسان و بعد از پانزده روز مسافرت وقتى كه به شهر سامره بازگشتى ، از خانه من صداى و عزادارى مى شنوى و جنازه مرا روى تخته غسل مى نگرى . ابو الاديان مى گويد گفتم : (اى آقاى من ! اگر چنين پيش آيد به چه كسى مراجعه كنم ؟ ) فرمود: به كسى رجوع كن كه (داراى سه باشد) : ۱ - پاسخهاى نامه هاى مرا از تو مطالبه كند كه او بعد از من است عجل الله تعالی فرجه الشریف. گفتم : نشانه بيشتر بفرمائيد، فرمود: ۲ - كسى كه بر جنازه من مى خواند. گفتم : باز نشانه بيشتر بفرمائيد، فرمود: ۳ - آن كسى كه از محتوا و اشياء داخل هميان خبر دهد، او قائم بعد از من است .عجل الله تعالی فرجه الشریف الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم شهادت امام حسن علیه السلام و سه نشانه صدق امامت حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف ۲ شكوه امام علیه السلام ، مانع شد كه سوال بيشتر كنم ، به سوى مدائن رفتم و نامه ها را به صاحبانشان دادم ، و پاسخهاى آنها را گرفتم و پس از پانزده روز به سامره بازگشتم ، ناگاه همانگونه كه فرموده بود صداى و عزا از خانه امام حسن عسكرى علیه السلام شنيدم ، به خانه آن حضرت آمدم ناگاه ديدم (برادر آن حضرت ) در كنار در خانه ايستاده ، و شيعيان اطراف او را گرفته اند و به او تسليت گفته و به او به عنوان امام حسن عسكرى علیه السلام مباركباد مى گويند. با خود گفتم : اگر امام ، اين شخص باشد، مقام تباه خواهد شد زيرا من را مى شناختم كه : مى خورد و بازى مى كرد و با ساز و آواز سر و كار داشت ، نزد او رفتم و و تهنيت گفتم ، از من هيچ سوالى نكرد. سپس ( ) ( غلام آن حضرت ) آمد و به جعفر گفت : اى آقاى من جنازه برادرت كفن شد، براى نماز بيا، جعفر و شيعيان اطراف او وارد خانه شدند، من نيز همراه آنها بودم ، و در برابر جنازه كفن شده امام حسن عسكرى علیه السلام قرار گرفتيم ، جعفر پيش آمد تا نماز بخواند، همين كه آماده تكبير شد، كودكى به پيش آمد و رداى جعفر را گرفت و كشيد و فرمود : (تاخر يا عم فانا احق بالصلوه على ابى ) (اى عمو! برگرد، من سزاوارتر به نماز خواندن بر جنازه پدرم هستم ). به عقب بازگشت در حالى كه چهره اش تغيير كرده و غبار گونه شده بود. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم شهادت امام حسن علیه السلام و سه نشانه صدق امامت حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف ۳ به عقب بازگشت در حالى كه چهره اش تغيير كرده و غبار گونه شده بود. كودك جلو آمد و نماز خواند، و سپس آن حضرت را در كنار قبر پدرش علیه السلام در شهر سامره به خاك سپردند. سپس آن كودك به من گفت : پاسخهاى اى را كه در نزد تو است بياور، آنها را به آن كودك دادم و با خود گفتم : اين دونشانه ۱ - ۲ - نامه ها) اما نشانه سوم (خبر از محتواى هميان ) باقى مانده است . سپس نزد رفتم ديدم مضطرب است ، شخصى بنام ( و شاء) به گفت : (آن كودك چه كسى بود؟) (حاجز مى خواست با اين سؤ ال ، جعفر را در حجتش درمانده سازد). گفت : (سوگند به خدا هرگز آن كودك را نديده ام و نشناخته ام ). در ادامه سخن گفت : ما نشسته بوديم ناگاه چند نفر آمدند و جوياى امام حسن علیه السلام بودند، دريافتند كه آن حضرت از دنيا رفته است ، پرسيدند: ( بعد از او كيست ؟). مردم ، با اشاره ، جعفر را به آنها نشان دادند. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم شهادت امام حسن علیه السلام و سه نشانه صدق امامت حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف ۴ آنها بر سلام كردند و به او و تهنيت گفتند و عرض كردند: (همراه ما ها و اموال است ، به ما بگو نامه ها را چه كسى فرستاده و اموال ، چه مقدار است ؟!). جعفر برخواست ، در حالى كه لباسش را تكان مى داد، گفت : (از ما علم مى خواهيد؟). در اين هنگام (از جانب امام عصر عليه السلام ) بيرون آمد و گفت : نزد شما نامه هائى است از فلان كس و فلان كس (نام آنها را به زبان آورد) و در نزد شما هميانى است كه هزار دينار دارد، كه ده دينار آن ، طلاى روكش ‍ دارد. ها آن نامه ها و را به آن خادم دادند و گفتند: امام علیه السلام، همان كسى است كه تو را نزد ما فرستاه است (به اين ترتيب سومين نشانه نيز آشكار شد). پس از اين جريان ، نزد عباسى (پانزدهمين خليفه )رفت و گفت : در خانه برادرم حسن عسكرى علیه السلام كودكى هست كه شيعيان به امامت او معتقدند. معتمد، دژخيمان خود را براى دستگيرى آن كودك فرستاد، آنها آمدند و پس از جستجو، كنيز امام حسن علیه السلام بنام ( )را دستگير كرده و كودك را از او مطالبه كردند، او انكار و اظهار بى اطلاعى كرد و براى منصرف كردن آنها از جستجوى آن كودك ، گفت : من حملى از آن حضرت دارم (يعنى حامله هستم از حسن عليه السلام ). ماموران آن كنيز را به سپردند (تا وقتى كه بچه متولد شد آن را بكشند) در اين ميان بن وزير از دنيا رفت ، و (امير زنگيان ) در بصره خروج كرد، دستگاه خلافت سر گرم اين امور شد و از جستجوى كودك منصرف گرديدند، و كنيز ( ) از خانه قاضى به خانه خود آمد. كمال الدين شيخ صدوق ، ج ۱، ص ۱۵۰ بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۳۳۲ نجم الثاقب ، ص ۲۶۴. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم امام حسن عليه السلام داشت كه در منزل آن حضرت در اتاقى سكونت داشت و خدمتگزارى سفيد پوست همراه او بود. روزى وكيل خواست خادم را بر دوش خود حمل كند اما خادم نپذيرفت مگر اينكه براى او شرابى بياورد. وكيل با ترفندى كه به كار زد شرابى براى او تهيه كرد و نزد وى آورد. ان اتاق وكيل و اتاق عسكرى عليه السلام سه اتاق در بسته فاصله بود. وكيل حضرت گويد: من ناگاه متوجه شدم كه درهاى بسته باز مى شود و امام عليه السلام تشريف آورد و درب اتاق ايستاد و فرمود: از خدا پروا كنيد، از خدا بترسيد، و وقتى صبح شد مرا از خانه بيرون كرد و دستور داد خادم را بفروشند. اصول كافى ، باب مولدابى محمد الحسن بن على عليه السلام ، ح ۱۹. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b