eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
365 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. در کنار بسترت می‌نالم ای یار | ۱۳۹۹ "ع" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در کنار بسترت می‌نالم ای یار مُردم از ناله‌هات، وقتی که گفتی خدانگهدار می‌میرم از این درد و غم، تو زندگی، یه بار ازم من رو خجالت دادی و، چیزی ازم نخواستی نشو رفیق نیمه راه، جون علی تو جون بخواه جونم و هدیه کردم و روم و زمین گذاشتی باغبون با رفتنت می‌سوزه این باغ من یل خیبرم، امّا نمی‌شم حریف این داغ از روزی که کنج حیاط، تابوتت و ساختم برات کنار اون گهواره‌ای، که مال محسنت بود زینب ازم ناراحته، دل خودم قیامته ای مهربون ای باوفا، چه وقت رفتنت بود "کفن‌ها رو دادی به زینب ولی داری دخترت رو کفن میکنی حسینم بدون کفن مونده و من و خوش به این پیرهن می‌کنی همش زیر لب گفتی از تشنگی همش رفتی از حال و گفتی حسین بمیرم برات این شب آخری همش گفتی گودال و گفتی حسین..."¹ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📝 🖊 | 🖊 ۱۳۹۸ 🖊 "ع" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نشستم کنارت با دلشوره‌هام با همدیگه از هر دری حرف زدیم بغل کردمت این شب آخر و بازم مادری دختری حرف زدیم... تا پلکت میفته دلم میشکنه روی آرزوهام خط می کشی چرا چند شبه تا میام پیش تو همش حرف مرگ و وسط می کشی بسه ناله هات و نریز تو خودت برای من از بی قراریت بگو بجا صحبت از صبح بی مادری برام از شب خواستگاریت بگو تا از خاطرات عروسیت میگی من و مَحو غم پروریت میکنی میگی نیستی پیشم ولی فضه‌ هست همش یاد بی مادریت میکنی برام از لباس عروسیت بگو چرا داری حرف کفن رو بگی؟!! بگو دخترت رو به کی میسپری؟! چرا حرف تنها شدن میزنی با دست شکستت به زحمت نیفت نمیخواد موی من رو شونه کنی نفس‌هات یکی در میون در میاد نمیخواد دیگه کار خونه کنی... غم دست خستت تو دل خونه کرد فدای سفیدی موهات بشم بجات فضه موی من و شونه کرد شبا وقت دلتنگیات لباسای حسینت رو بو میکنی تو می‌بوسی روی حسین و من و سفارش به زیر گلو میکنی... کفن‌ها رو دادی به زینب ولی داری دخترت رو کفن میکنی حسینم بدون کفن مونده و من و خوش به این پیرهن میکنی... ¹[کاشکی این پیرهن زودتر آماده شود بَهر فردای حسینم کفن آماده شود...]¹ همش زیر لب گفتی از تشنگی همش رفتی از حال و گفتی حسین بمیرم برات این شب آخری همش گفتی گودال و گفتی حسین شاعر: 👇
. در کنار بسترت می‌نالم ای یار | ۱۳۹۹ "ع" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در کنار بسترت می‌نالم ای یار مُردم از ناله‌هات، وقتی که گفتی خدانگهدار می‌میرم از این درد و غم، تو زندگی، یه بار ازم من رو خجالت دادی و، چیزی ازم نخواستی نشو رفیق نیمه راه، جون علی تو جون بخواه جونم و هدیه کردم و روم و زمین گذاشتی باغبون با رفتنت می‌سوزه این باغ من یل خیبرم، امّا نمی‌شم حریف این داغ از روزی که کنج حیاط، تابوتت و ساختم برات کنار اون گهواره‌ای، که مال محسنت بود زینب ازم ناراحته، دل خودم قیامته ای مهربون ای باوفا، چه وقت رفتنت بود "کفن‌ها رو دادی به زینب ولی داری دخترت رو کفن میکنی حسینم بدون کفن مونده و من و خوش به این پیرهن می‌کنی همش زیر لب گفتی از تشنگی همش رفتی از حال و گفتی حسین بمیرم برات این شب آخری همش گفتی گودال و گفتی حسین..."¹ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📝 🖊 | 🖊 ۱۳۹۸ 🖊 "ع" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نشستم کنارت با دلشوره‌هام با همدیگه از هر دری حرف زدیم بغل کردمت این شب آخر و بازم مادری دختری حرف زدیم... تا پلکت میفته دلم میشکنه روی آرزوهام خط می کشی چرا چند شبه تا میام پیش تو همش حرف مرگ و وسط می کشی بسه ناله هات و نریز تو خودت برای من از بی قراریت بگو بجا صحبت از صبح بی مادری برام از شب خواستگاریت بگو تا از خاطرات عروسیت میگی من و مَحو غم پروریت میکنی میگی نیستی پیشم ولی فضه‌ هست همش یاد بی مادریت میکنی برام از لباس عروسیت بگو چرا داری حرف کفن رو بگی؟!! بگو دخترت رو به کی میسپری؟! چرا حرف تنها شدن میزنی با دست شکستت به زحمت نیفت نمیخواد موی من رو شونه کنی نفس‌هات یکی در میون در میاد نمیخواد دیگه کار خونه کنی... غم دست خستت تو دل خونه کرد فدای سفیدی موهات بشم بجات فضه موی من و شونه کرد شبا وقت دلتنگیات لباسای حسینت رو بو میکنی تو می‌بوسی روی حسین و من و سفارش به زیر گلو میکنی... کفن‌ها رو دادی به زینب ولی داری دخترت رو کفن میکنی حسینم بدون کفن مونده و من و خوش به این پیرهن میکنی... ¹[کاشکی این پیرهن زودتر آماده شود بَهر فردای حسینم کفن آماده شود...]¹ همش زیر لب گفتی از تشنگی همش رفتی از حال و گفتی حسین بمیرم برات این شب آخری همش گفتی گودال و گفتی حسین شاعر:
. سه ماه درد كشيدى ، سه ماه رنجيدى سه ماه ميشود اصلا به ما نتابيدى سه ماه راحت و آسوده تو نخوابيدى سه ماه ميشود اى همسرم نخنديدى بخند ، اين همه گريه براى رفتن نه بخاطر دل زينب بخاطر من نه دعاي رفتن خود را تو مستجاب مكن تو كه هنوز جوانى بيا شتاب مكن مرا به ساخت تابوت خود مجاب مكن بيا و بر سر من خانه را خراب مكن بمان ، وگرنه حلالت نميكنم زهرا بمان که بی تو میفتم ز غصه ها از پا سه ماه آخر عمرت ميان دود گذشت سه ماه آخر عمرت خوشی نبود گذشت سه ماه آخر عمرت چقدر زود گذشت سه ماه آخر عمرت همش كبود گذشت بلند ميشوى اما زپا تو ميفتي هنوز راه نرفته چرا تو ميفتي؟ . سه ماه تكيه به ديوار ميكنى زهرا بلند ميشوى و كار ميكنى زهرا براى رفتنت اصرار ميكنى زهرا نگاه بر نوك مسمار ميكنى زهرا امان براي تو اين خانه از گزند نداشت مرا ببخش مدينه شكسته بند نداشت هنوز هست به یادم خبر که می پیچید میان خانه در شعله ور که می پیچید به سوی تو لگد چهل نفر که می پیچید به سمت پهلوی تو میخ در که می پیچید تو را چگونه ز دستش خلاص میکردم فقط به تیزی میخ التماس میکردم شرار کینه همین که به گلشنم افتاد همین که با لگد مردها،زنم افتاد نگاه من به تو در وقت رفتنم افتاد تو را زدند و طنابی به گردنم افتاد به سنگ غم محکت زد نرفته از یادم کنار من کتکت زد نرفته از یادم تو بودى و ستم آن چهل نفر نامرد صدا زدم نزن اينقدر بى خبر نامرد نزن به بازوى مجروح اينقدر نامرد دو دست بسته من باز بود اگر .... نامرد میان این در و همسایه پشت پا خوردی حلال كن سر من ضربه بی هوا خوردی ببخش قلب صبورت شكست فاطمه جان ببخش كوه غرورت شكست فاطمه جان همينكه حرمت نورت شكست فاطمه جان به كوچه تنگ بلورت شكست فاطمه جان چقدر فكر منى فكر اين پرت هم باش به فكر موي پريشان دختر هم باش تورم دهنت حرف کربلا میزد به زینب و حسنت حرف کربلا میزد نظر به پیرهنت حرف کربلا میزد شمارش کفنت هم حرف کربلا میزد چه شانه ای دم آخر زدی تو مویش را چه قدر بوسه زدی گودی گلویش را عزيز كرده تو كربلا سنان هم خورد ميان معركه او سنگ بى امان هم خورد كنار نعل، لگدهاى اين و آن هم خورد حسين تشنه لبت نيزه از دهان هم خورد حسين تو ته گودال رفت و گير افتاد كفن نداشت و روى تنش حصير افتاد .
. سه ماه درد كشيدى ، سه ماه رنجيدى سه ماه ميشود اصلا به ما نتابيدى سه ماه راحت و آسوده تو نخوابيدى سه ماه ميشود اى همسرم نخنديدى بخند ، اين همه گريه براى رفتن نه بخاطر دل زينب بخاطر من نه دعاي رفتن خود را تو مستجاب مكن تو كه هنوز جوانى بيا شتاب مكن مرا به ساخت تابوت خود مجاب مكن بيا و بر سر من خانه را خراب مكن بمان ، وگرنه حلالت نميكنم زهرا بمان که بی تو میفتم ز غصه ها از پا سه ماه آخر عمرت ميان دود گذشت سه ماه آخر عمرت خوشی نبود گذشت سه ماه آخر عمرت چقدر زود گذشت سه ماه آخر عمرت همش كبود گذشت بلند ميشوى اما زپا تو ميفتي هنوز راه نرفته چرا تو ميفتي؟ . سه ماه تكيه به ديوار ميكنى زهرا بلند ميشوى و كار ميكنى زهرا براى رفتنت اصرار ميكنى زهرا نگاه بر نوك مسمار ميكنى زهرا امان براي تو اين خانه از گزند نداشت مرا ببخش مدينه شكسته بند نداشت هنوز هست به یادم خبر که می پیچید میان خانه در شعله ور که می پیچید به سوی تو لگد چهل نفر که می پیچید به سمت پهلوی تو میخ در که می پیچید تو را چگونه ز دستش خلاص میکردم فقط به تیزی میخ التماس میکردم شرار کینه همین که به گلشنم افتاد همین که با لگد مردها،زنم افتاد نگاه من به تو در وقت رفتنم افتاد تو را زدند و طنابی به گردنم افتاد به سنگ غم محکت زد نرفته از یادم کنار من کتکت زد نرفته از یادم تو بودى و ستم آن چهل نفر نامرد صدا زدم نزن اينقدر بى خبر نامرد نزن به بازوى مجروح اينقدر نامرد دو دست بسته من باز بود اگر .... نامرد میان این در و همسایه پشت پا خوردی حلال كن سر من ضربه بی هوا خوردی ببخش قلب صبورت شكست فاطمه جان ببخش كوه غرورت شكست فاطمه جان همينكه حرمت نورت شكست فاطمه جان به كوچه تنگ بلورت شكست فاطمه جان چقدر فكر منى فكر اين پرت هم باش به فكر موي پريشان دختر هم باش تورم دهنت حرف کربلا میزد به زینب و حسنت حرف کربلا میزد نظر به پیرهنت حرف کربلا میزد شمارش کفنت هم حرف کربلا میزد چه شانه ای دم آخر زدی تو مویش را چه قدر بوسه زدی گودی گلویش را عزيز كرده تو كربلا سنان هم خورد ميان معركه او سنگ بى امان هم خورد كنار نعل، لگدهاى اين و آن هم خورد حسين تشنه لبت نيزه از دهان هم خورد حسين تو ته گودال رفت و گير افتاد كفن نداشت و روى تنش حصير افتاد .
معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته هاجر و آسیه و حوا و مریم ساخته از ازل بیت الاحرام کعبه ، بیت الفاطمه است کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته آخر پیغمبری بابای زهرا بودن است نور زهرا مصطفی را نور خاتم ساخته فاطمه حق و مع الحقش علی مرتضی ست حق ولایت را میان این دو توأم ساخته پیش زهرا ذوالفقارش سر فرود آورده است علتش این بوده که شمشیر را خم ساخته فاطمه وقتی که پای شوهرش آمد وسط لشگری را با جلال خویش در هم ساخته دم نمی آرد؛ مبادا همسرش غمگین شود فاطمه در شعله ها هم سوخته، هم ساخته گرچه او مقداد و عمار و ابوذر داشت؛ نه آخرش از یک عجم سلمانِ محرم ساخته نیمی از ما را خدا در فاطمیه ساخته نیم دیگر را خود زهرا محرم ساخته فاطمه معمار خلق سینه زن ها بوده است یک حسینیه خودش در بین قلبم ساخته وصله های چادرش دیروز زحمت داشته تا برای روضه ها امروز پرچم ساخته روز محشر ریشه های چادری که سوخته مایه ی آسایش ما را فراهم ساخته هر زمان در روضه مادر صدایش می کنی کیسه ما را پُر از فیض دمادم ساخته
. اصلا نیازی نیست از بسترت پاشی با درد پیش پای همسرت پاشی هی گفتم از دردات هی گفتی چیزی نیست گفتی اگه گاهی می افتی چیزی نیست تو دست به دیواری گفتی یکم خستم ديدم قنوتت رو گفتی یکم دستم این بچه ها سایه روسر میخوان زهرا تا وقت دامادی مادر میخوان زهرا از رفتن و از مرگ کمتر بگی ای کاش مادر میخواد زینب فکر عروسیش باش چشم پرآب تو نقش برآبم کرد تابوت تو اومد خونه خرابم‌ کرد دنیا عجب خاکی روی سرم ریخته هم‌موی زینب ،هم خونم بهم ریخته طفلی حسن هرشب تو خواب عزاداره هی میگه دیوارو هی میگه گوشواره سینه سپر کردی خیلی محک خوردی خانوم سر من تو خیلی کتک خوردی زینب با دلشوره هی روتو می بوسه شونه که‌میفته بازوتو می بوسه وقتی همه خوابن فضه با دلشوره خون رو دیوارو با گریه میشوره حرف حسينت شد رفتى چرا از حال پيرهَن رو كه دوختى هى گفتى از گودال ... ...............................................................
(عج) رفته ای در سفر و آمدنت دیر شده! مشکلی هست مگر باعث تأخیر شده؟ سالها می گذرد غایبی از دیده ی ما نکند چشم تو از دیدن ما سیر شده؟! حالمان حال خوشی نیست بیا کن مددی زندگی بی تو دگر سخت و نفس گیر شده دور دیدند تو را بر سر امت آقا... دشمن دین به خودش آمده و شیر شده! جرم و تقصیر ز ما بوده و هست آقا جان که دعای فرجت فاقد تأثیر شده! ما اگر بد شده ایم،خاطر زهرا برگرد مادرت قامت خم از غم تو پیر شده! آه برگرد به آن رأس جدا بر سر نی به همان جسم که بازیچه ی شمشیر شده! تشنه ی ذکر انالمهدی تو هست حسین... طالب خون خدا،آمدنت دیر شده!! 🔸شاعر: ____ (عج) 🔹سلام علی آل یاسین ... ﺟﻤﻌﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺷﻤﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻐﺾ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭﺳﻂ ﺳﯿﻨﻪ ﻓﺸﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗو ﺑﺴﮑﻪ ﻫﺮ ﺟﻤﻌﻪ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻟﮕﯿﺮﻡ ﮐﺮﺩ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺭﺩﻡ ﺁﻗﺎ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻦ، ﮔﺮﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺩﻟﻢ ﭘﯿﺶ ﻧﺒﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﺳﺆﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺍﺯ ﭼﻪ ﻧﻤﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺳﻮﺩ ﻧﺒﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﮔﺬﺭﯼ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻣﺰﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺤﺘﺎﺟﻢ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ 🔸شاعر: ____ ✅ یا صاحب الزمان (عج) کوچه را آب زدم با نم مژگان تری تا که شاید ز سفرکرده بیاید خبری صبح این جمعه نیامد پدرم گفت دگر انقدَر گریه نکن ، گریه ندارد اثری اینهمه جمعه به جمعه نگهت بر در ماند شده یکدفعه بماند به نگاه تو دری دل اگر همدم یارش نشود سنگ شود پس در این سینه نمانده است به غیر از حجری تا خود صبح نشستم دم در تا بلکه به دماغم بخورد عطر نسیم سحری لا اقل باد صبا عطر دمش را برسان که مرا هست ز هجرش غم و سوز جگری 🔸شاعر: ____ ✅ آدینه بخیر ... چه غصه ها که نخوردم برای غیبت تو چه گریه ها که نکردم برای غربت تو یتیم زاده و آواره ایم، در به دریم بگو چگونه بیاییم در کفالت تو؟ در انتظار طلوعم، نماز می خوانم به وقت شرعی عشاق، راس ساعت تو چه می شود که بگوید خدا به جبراییل بگو به حضرت مهدی، رسیده نوبت تو تمام خواست ما از خدا فقط این است ظهور یا فرج عاجل و سلامت تو برای مرقد زهرا ضریح می سازیم به حول و قوه ی الله، با نظارت تو خدا اگر که بخواهد اقامه خواهد شد «نماز جمعه ی» این هفته با امامت تو 🔸شاعر: ____ می شود باز بگویند که بی تقصیرند جمعه هایی که بدون تو چنین دلگیرند باز در گوش زمان ثانیه ها می گفتند خسته از چرخش این عقربه های پیرند ____ دیگر شده ام دچار وسواس بیا بد جور به عصر جمعه حساس بیا گفتی به عموی خود ارادت داری این بار قسم به دست عباس بیا ____ @navaye_asheghaan
. با یاد سردار شهید كويريم و بي تاب باران زهرا فقيريم و محتاج چشمان زهرا بگوييد ما را گدايان زهرا بخوانيد يكتا پرستان زهرا "مسلمان زهرا ، مسلمان زهرا" اگر مثل روديم ، دريا شناسيم به مجنون بگوييد ليلا شناسيم همه سرشناسيم اگر ناشناسيم على دوست هستيم و زهرا شناسيم "به حيدر رسيديم از احسان زهرا" ميان قنوتش دعا كرده زهرا على دوست ها را جدا كرده زهرا بدان يك به يك را صدا كرده زهرا نجف را سراسر بنا كرده زهرا "پس ايوان طلا هست ايوان زهرا" سبب می شود افتخار علی را زند پرچم اقتدار علی را که دنیا ببینند یار علی را بگرداند او ذوالفقار علی را "علی تکیه کرده به جولان زهرا" روا شد پس از فاطمه آرزوها شده بسته لبهاى آن ياوه گوها به كورى چشمان بى چشم و روها صدا زد پيمبر «فداها ابوها» "صدا زد كه بابا به قربان زهرا" سلام ودرود خدا بر خديجه كس بى كسى پيمبر خديجه به دامانش آورده كوثر خديجه همه ابتر و گشته مادر خديجه "شده خوش به لبهاى خندان زهرا" به ما داده ارث خروشانی اش را گرفتيم درس رجزخوانى اش را سپرده به ما موج طوفانی اش را ببينيد ، قاسم سليمانى اش را "که هستیم ما نسل سلمان زهرا" همين عشق را ادعا می كنيم اش فقيرانه ما التجا می کنیم اش همه جان خودرا فدا می كنيم اش چه خوب است مادر صدا می کنیم اش "نخوردیم جز آب و جز نان زهرا" دعا ميكنيم و اجابت گرفتيم در خانه او اقامت گرفتيم براى قيامت ضمانت گرفتيم حديث كسا خواندو حاجت گرفتيم "به آمين و لطف فراوان زهرا" به جز مهر زهرا ثوابی نداریم به جز فاطمه ما جوابی نداریم شب اول قبر عذابی نداریم ز حشر و حساب اضطرابی نداریم "قيامت بگيريم دامان زهرا " غم از ما گرفته اگر غم خریده بد و خوب را نیز ، درهم خریده همه هرچه هستیم باهم خریده برای حسین و محرم خریده "به قربان فرزند عطشان زهرا" قسم بر حسین بدون سپاهش به لب تشنه گوشه قتلگاهش قسم به بنيَّ بنيَّ به آهش به خون گريه زينب بى پناهش "بميريم از داغ طفلان زهرا" شاعر: @navaye_asheghaan
عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بود پاره‌گریبان ، بی سر و سامان ‌شدن بود اول قرار ما دو تا قربان شدن بود رفتی و سهم من بلاگردان شدن بود یکسال و نیم آتش‌گرفتن سهم من بود تقدیر پروانه از اول سوختن بود یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم با هر نخ پیراهن تو گریه کردم خیلی برای کشتن تو گریه کردم با خنده‌های دشمن تو گریه کردم هرشب بدون تو هزاران شب گذشته دیگر بیا آب از سر زینب گذشته آخر مرا با غصّه‌ی ایّام بردند با خاطرات سیلی و دشنام بردند بین همان شهری که بزم عام بردند این آخر عمری مرا در شام بردند پروانه ها خاکسترم را جمع کردند از زیر سایه بسترم را جمع کردند گفتم به عبدالله که یاد قَرَن کن کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کن این آخر عمری مرا رو به وطن کن من را میان کهنه پیراهن کفن کن با قاسم و عباسم و اکبر بیائید من را بسوی کربلا تشییع نمائید حالا دگر بال و پری دارم، ندارم در آتشت خاکستری دارم، ندارم من سایه‌ی بالاسری دارم، ندارم چیزی به جز چشم تری دارم، ندارم آنقدر بین کوچه‌ها بال و پرم سوخت آنقدر بعد کربلا موی سرم سوخت باور نخواهی کرد با اغیار رفتم با چادر پاره سر بازار رفتم خیلی میان کوچه‌ها دشوار رفتم با ناسزای تند نیزه‌دار رفتم یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم با آستینم با چه وضعی رو گرفتم یادم نرفته دور تو جنجال کردند جمعیتی را وارد گودال کردند آن ده سواری که تو را پامال کردند دیدم تنت را زنده‌زنده چال کردند یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم در گوشه‌ی مقتل تو را گم کرده بودم دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت عمّامه‌ی پیغمبرت دست کسی رفت هم یادگار مادرت دست کسی رفت هم روسریِ دخترت دست کسی رفت هم خویش را پهلوی تو انداختم من هم چادرم را روی تو انداختم من شاعر: @navaye_asheghaan
. سلام‌الله‌علیها عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بود پاره‌گریبان، بی سر و سامان ‌شدن بود اول قرار ما دو تا قربان شدن بود رفتی و سهم من بلاگردان شدن بود یکسال و نیم آتش‌گرفتن سهم من بود تقدیر پروانه از اول سوختن بود یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم با هر نخ پیراهن تو گریه کردم خیلی برای کشتن تو گریه کردم با خنده‌های دشمن تو گریه کردم هرشب بدون تو هزاران شب گذشته دیگر بیا آب از سر زینب گذشته آخر مرا با غصّهٔ ایّام بردند با خاطرات سیلی و دشنام بردند بین همان شهری که بزم عام بردند این آخر عمری مرا در شام بردند پروانه‌ها خاکسترم را جمع کردند از زیر سایه بسترم را جمع کردند حالا دگر بال و پری دارم، ندارم در آتشت خاکستری دارم، ندارم من سایهٔ بالاسری دارم، ندارم چیزی به جز چشم تری دارم، ندارم آنقدر بین کوچه‌ها بال و پرم سوخت آنقدر بعد کربلا موی سرم سوخت باور نخواهی کرد با اغیار رفتم با چادر پاره سر بازار رفتم خیلی میان کوچه‌ها دشوار رفتم با ناسزای تند نیزه‌دار رفتم یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم با آستینم با چه وضعی رو گرفتم یادم نرفته دور تو جنجال کردند جمعیتی را وارد گودال کردند آن ده سواری که تو را پامال کردند دیدم تنت را زنده‌زنده چال کردند یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم در گوشهٔ مقتل تو را گم کرده بودم دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت عمّامهٔ پیغمبرت دست کسی رفت هم یادگار مادرت دست کسی رفت هم روسریِ دخترت دست کسی رفت هم خویش را پهلوی تو انداختم من هم چادرم را روی تو انداختم من «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت @navaye_asheghaan
ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺁﺷﻔﺘﻪ‌ﺍﻡ ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﺷﺐ ﺗﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻭﺍﯼ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ‌ﺭﺳﺪ ﺍﻣّﺎ ﻃﺒﯿﺐ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﻮﺳﻒ ﻧﻤﯽ‌ﺭﻭﺩ ﺣﻖ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﻡ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺟﻤﻌﻪ ﻭ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻏﺮﻭﺏ‌ﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺁﯾﻪ، ﻗﺴﻢ، ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﺷﮑﺮ ﺧــــــﺪﺍ ﺯ ﻣﺎ ﻧﻈﺮ ﯾﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﯿﺮﺍﻫﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻭ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﺳﺎل‌هاﺳﺖ ﺁﺑﺮﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺑﺮ ﮐَﺮَﻡ ﺯ ﻋﺒﺪ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺍﺻﻼ‌ً ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﭼﻪ ﺑﻬﺎﺭﯼ؟ ﭼﻪ ﻟﺬّﺗﯽ؟ ﺑﯽ ﺍﻭ ﻧﺴﯿﻢ ﻫﻢ ﺳﻮﯼ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﺟﺪﯾﺪ، ﺳﺎﻝ ﻓﺮﺝ، ﺳﺎﻝ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ @navaye_asheghaan
(عج) 🔹سلام علی آل یاسین ... ﺟﻤﻌﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺷﻤﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻐﺾ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭﺳﻂ ﺳﯿﻨﻪ ﻓﺸﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗو ﺑﺴﮑﻪ ﻫﺮ ﺟﻤﻌﻪ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻟﮕﯿﺮﻡ ﮐﺮﺩ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺭﺩﻡ ﺁﻗﺎ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻦ، ﮔﺮﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺩﻟﻢ ﭘﯿﺶ ﻧﺒﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﺳﺆﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺍﺯ ﭼﻪ ﻧﻤﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺳﻮﺩ ﻧﺒﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﮔﺬﺭﯼ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻣﺰﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺤﺘﺎﺟﻢ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ 🔸شاعر: ________________________ علیه السلام 🔹شب زیارتی ارباب 🙏 صلی الله علیک یا اباعبدالله ﺭَﺣﻤَﺖ ﺑَﺮ ﺁﻥ ﮐَﺴﯽ ﮐِﻪ ﻣَﺮﺍ ﺍِﻧﺘِﺨﺎﺏ ﮐَﺮﺩ ﭘﯿﺶِ ﺧُﺪﺍ ﺑِﻪ ﺟﺎﯼِ ﻣَﻦ ﺁﺧَﺮ ﺛَﻮﺍﺏ ﮐَﺮﺩ ﺩَﺭ ﺭﺍﻩِ ﻧﻮﮐَﺮﯼ ﺑِﺨُﺪﺍ ﺭَﻓﺘِﻪ ﺍَﻡ ﺑِﻪ ﺍُﻭﺝ ﭼُﻮﻧﮑِﻪ ﻣَﺮﺍ ﺑِﻪ ﻣَﻘﺪَﻡِ ﺁﻗﺎ ﺗُﺮﺍﺏ ﮐَﺮﺩ ﮔُﻔﺘَﻢ ﺣُﺴﯿﻦ.ﻣُﻮﺝ ﮔُﻨَﻪ ﻗَﻄﺮِﻩ ﺍﯼ ﺷُﺪ ﻭ ﻧﺎﻣِﺶ ﺗَﻤﺎﻡِ ﭼَﺸﻢِ ﻣَﺮﺍ ﭘُﺮ ﺯِ ﺁﺏ ﮐَﺮﺩ ﺷِﯿﻄﺎﻥ ﺑِﻪ ﻭَﻗﺖِ ﻭَﺳﻮَﺳِﻪ ﺁﻣَﺪ ﺑِﻪ ﺳَﻤﺖِ ﻣَﻦ ﻧﺎﻣَﺖ ﮐِﻪ ﺑُﺮﺩَﻡ ﺍَﺯ ﻧَﻈَﺮَﺵ ﺍِﺟﺘِﻨﺎﺏ ﮐَﺮﺩ ﺩَﺳﺖِ ﺧﻮﺩَﻡ ﻧَﺒﻮﺩ ﮐِﻪ ﮔَﺸﺘَﻢ ﮔِﺪﺍﯼِ ﺍو ﺯَﻫﺮﺍ ﻣَﺮﺍ ﺑَﺮﺍﯼِ ﺣُﺴﯿﻦ ﺍِﻧﺘِﺨﺎﺏ ﮐَﺮﺩ 🔸شاعر: ________________________ @navaye_asheghaan
نوروز وصالتان حُسینی بادا نیکوییِ حالتان حُسینی بادا در وسعت کُلُ خَیر فی بابِ حُسین سرتاسر سالتان حُسینی بادا شاعر: @navaye_asheghaan
؛ دلِ آشفته اگر حسین می‌گه درد داره که انقدر حسین می‌گه پَر پروانه می‌خواد بسوزه که پای شمع تا به سحر حسین می‌گه گرچه نخ‌نماس ولی خیلی ساله پرچمه سرِ گذر حسین می‌گه روز محشر چندقدم جلوتره نوکری که بیشتر حسین می‌گه کار استجابت دعاش یقینیه هرکسی با چشمِ تر، حسین می‌گه این چه رسمیه پدر که می‌میره جلو تابوتش پسر، حسین می‌گه این چه عشقیه پسر که جون می‌ده پشت تابوتش پدر، حسین می‌گه ما توی سینه‌زنی حسین می‌گیم مادرش هم دم دَر، حسین می‌گه ماها دست‌به‌سینه اسمشو می‌گیم مادرش دست به کمر حسین می‌گه ** خواهرش نَفَس نَفَس نَفَس‌زنان داره روبروی سر، حسین می‌گه ✍
از اعتبار حرمت گفتارهایشان مغرب شکست بیعت بسیارهایشان یک پیرزن فقط به سفیرت پناه داد ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟   کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است سر می‌زنم ز غصه به دیوارهایشان   جای سلام، بر دهنم مشت می‌زدند اینجا همه عوض شده رفتارهایشان   محصول باغ‌ها همه خرج سپاه شد از خار و سنگ پُر شده انبارهایشان   خرمافروش یک شبه خنجر فروش شد تغییر کرده کاسبی و کارهایشان   سکه شده فروختن چکمه‌هایشان  رونق گرفته دکه‌ی نجارهایشان   بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان   اینجا سر برادر تو شرط بسته‌اند غوغا شده میان کماندارهایشان   اینجا برای غارت خلخال و روسری خرجین خریده‌اند نظردارهایشان چوب حراج می‌خورد اینجا سرت، نیا با سنگ می‌رسند خریدارهایشان پای عقیله را سر بازار وا مکن خیلی بدند مردم بازارهایشان ✍
تا از غم تو نداده‌ام جان به دیدن من بیا شتابان تب کرده‌ام از ندیدن تو کم حوصله‌ام ز درد هجران گفتم به همه پدر می‌آید گفتم به همه می‌آیی الآن شأن تو خرابه نیست اما با مجلس می که نیست یکسان من رَخت مناسبی ندارم شرمنده شدم ز روی مهمان گفتند که در تنور بودی از بوی غذا شدم گریزان من دخترم، انتظار دارم که باز ببوسی‌ام دو چندان رفتی و مرا بغل نکردی باید بغلم کنی کماکان با دیدن روی غرق خونت هم مُردم و هم گرفته‌ام جان من چوب یزید را شکستم تا از عملش شود پشیمان کوتاه نیامدم خلاصه در پیش عدو به هیچ عنوان دندان تو را شکست چوبش طفل تو گرفت دردِ دندان افتاد به جان دخترت زجر شد شام غم تو عید قربان من فاتحه بهر خویش خواندم تا زجر رسید در بیابان پاداش به حرمله ندادند از دختر تو گرفت تاوان در شام زدند بین بازار ناموس تو را دکان به دکّان یک مشت شرابخوار کافر گفتند به عمه نامسلمان یک عده دروغگوی بی عار به آل نبی زدند بهتان من را تو ببر از این خرابه اوضاع من است نابسامان ✍ @navaye_asheghaan
یک به یک از نوكران اینجا تشكر می‌كنند حیدر و پیغمبر و زهرا تشكر می‌كنند جفت و جورِ كارها اینجا به دست فاطمه‌ست كار را او می‌كند...، از ما تشكر می‌كنند!!! ✍ @navaye_asheghaan
خدا کند به سر این انتظارها برسد زمان مرگ، خزانِ بهارها برسد نشد اگر برسم من به پای‌بوسی تو خدا کند که از آن سو غبارها برسد توجهی، نظری، گوشه‌چشمی ای آقا یکی به داد دل بی‌قرارها برسد خدا کند خبر همسفر نداشتن تو به گوش پر ز هیاهوی یارها برسد غروب جمعه تو را خوانده‌ایم و فردا صبح دوباره هر که رود تا به کارها برسد بمان كه شايد اويسی كه وقت كم دارد برای دیدنت از این دیارها برسد سحر ندارم و باید دعا کنی که دلم به میهمانی شب‌زنده‌دارها برسد گنهکاری من را ببخش جان "حسین" همیشه رحمت شه بر ندارها برسد اگر که عمر وفایم نکرد، پای تو کاش شبی چو رهگذری بر مزارها برسد ✍ @navaye_asheghaan
خدا کند به سر این انتظارها برسد زمان مرگ، خزانِ بهارها برسد نشد اگر برسم من به پای‌بوسی تو خدا کند که از آن سو غبارها برسد توجهی، نظری، گوشه‌چشمی ای آقا یکی به داد دل بی‌قرارها برسد خدا کند خبر همسفر نداشتن تو به گوش پر ز هیاهوی یارها برسد غروب جمعه تو را خوانده‌ایم و فردا صبح دوباره هر که رود تا به کارها برسد بمان كه شايد اويسی كه وقت كم دارد برای دیدنت از این دیارها برسد سحر ندارم و باید دعا کنی که دلم به میهمانی شب‌زنده‌دارها برسد گنهکاری من را ببخش جان "حسین" همیشه رحمت شه بر ندارها برسد اگر که عمر وفایم نکرد، پای تو کاش شبی چو رهگذری بر مزارها برسد ✍ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 @navaye_asheghaan
فقير بانويي‌ام كه غنی بالذات است همان زنى كه كرم از كرامتش مات است فقط نه ما كه براى پيمبران، محشر مدال فاطميون مايه‌ی مباهات است ببين ولايت اورا به سيزده معصوم بگو كه حضرت زهرا بزرگِ سادات است علي‌ست حق و مع الحق همان مع الزهراست براى فاطمه او لايق مواسات است سه جمله خطبه‌ی او افتخار آل الله سه آيه كوثر او آبروى آيات است عيار خطبه‌ی زهرا فراتر از انجيل دو خط فضيلت زهرا، وراى تورات است دخيلِ حُرمت تسبيح فاطمه‌ست، نماز كه واجبات، گهى گير مستحبات است نصيب دوست او بهترين تحيات و نصيب دشمن او بدترين مجازات است چه بانويى! حَسَنين‌اش گرسنه خوابيدند ولى براى فقيران به فكر خيرات است نوشته اند كه بعد از وفات، صد موقف نگاه مادرى‌اش دستگير اموات است ✍ @navaye_asheghaan
هر که شد گمنام تر ، زهرا خریدارش شود بر درِ این خانه از نام و نشان باید گذشت
سلام خدا و رسول گرامى به اوج مقام تو كه مستدامى سرآغاز حُسنى و حُسن ختامى تو حجی، منایی، تو بیت الحرامی فراتر ز توصيف ما در كلامى سلام اي مُطهر، سلام اى طهورا سلام اى تولا، سلام اى تبرا سلام اى كنيز تو حوا و سارا سلام و تحيات ما بر تو زهرا به اميد لطف و جوابِ سلامى به منظومه‌ی وحى بارى تعالى عيارى تو بر ليلة القدر و طاها عيانى تو در كوثر و نور و اسرا تو شأن نزولى به إنّا هَدَيْنا تو منظورش از يُطْعِمُونَ الطَعامى روا شد پس از تو، همه آرزوها شكسته شد از شوق، بُغض گلوها شده بسته لب‌هاى آن ياوه‌گوها صدا زد پيمبر فداها ابوها صدا زد كه تو واجبُ الاحترامى به تو عارفانى كه مشتاق نورند به تو عاشقانى كه مست حضورند به تو ديدگانى كه از غم به‌دورند به تو دخترانى كه زنده به‌گورند فرستاده‌اند عاشقانه پيامى بيا تا درخشان كنى انجمن را بيا تا نمايان كنى شأن زن را بگو راه و رسم مقرب شدن را ولاى على و حسين و حسن را… تو روحِ قوام و تو اصلِ دوامى زدى پرچم اقتدار على را سبب مى‌شوى افتخار على را تو چرخانده‌اى ذوالفقار على را بنازم كه خواندى شعار على را عليٌّ اميرى، عليٌّ امامى نگيرى زما لذت خادمى را بنوشان به ما خدمت دائمى را عنايات سبز بنى هاشمى را نوشتى اگر مصحف فاطمى را بياور ز ما هم درآن زمره نامى دعا می‌كنيم و اجابت گرفتيم براى قيامت ضمانت گرفتيم همه از تو برگ شفاعت گرفتيم درِ خانه‌ی تو اقامت گرفتيم براى كنيزی، براى غلامى الا ای فراتر ز پندار دل‌ها بگو چیست جز عاشقی کار دل‌ها پر از عطر یاس است گلزار دل‌ها شهید نگاه تو سردار دل‌ها سرافراز شد با تو در هر قيامى نرفته غم از سینه یک لحظه بیرون بشارت به دل‌هاى ما داده اين خون به‌زودى شود كاخ ظالم دگرگون به فرمان تو لشگر فاطميون به وقتش بگیرد چنان انتقامى شب و روز ميلادت ابر بهاريم از آرامگاهت نشانى نداريم چه مى‌شد بياييم و قدرى بباريم كنار مزار شما گُل بكاريم كه بر زخم دل‌ها شود التيامى به ياد تو هستيم بانوى اسلام كنار مزار شهيدانِ گمنام دعا كن نمانيم اين‌گونه ناكام شود جان ما هم فدايت سرانجام تو مام شهيدانِ والا مقامى ✍ ، و @navaye_asheghaan
بر تو رسول، با دل بي تاب گريه كرد تكبير هفتمينِ تو محراب گريه كرد روز تولد تو كفن‌ها گريستند روز نخستِ آمدنت آب گريه كرد آنقدر از لبت اناالعطشان شنيده شد "تشنه" گريست بهر تو، "سيراب" گريه كرد بر حال جسم بى كفنت روى خاک‌ها خورشيد سينه مي‌زد و مهتاب گريه كرد قربان آن سه ساله كه كنج خرابه‌ها وقتي پريد نيمه‌شب از خواب، گريه كرد ماهم! براى غربت تو گريه مي‌كنيم گوشه‌كنار هيأت تو گريه مي‌كنيم ✍ @navaye_asheghaan
🌸 مبارک باد 🌸 نوروز وصالتان حُسینی بادا نیکوییِ حالتان حُسینی بادا در وسعت کُلُ خَیر فی بابِ حُسین سرتاسر سالتان حُسینی بادا @navaye_asheghaan
. جمعه‌ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو سال ها می شود از خویش سؤالی دارم من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم من از این زندگیم سود نبردم بی تو گذری کن به مزارم به خدا محتاجم من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو ✍ . @navaye_asheghaan