به کسی کار ندارم که بهشتم لیلی ست
بت بتخانه و رهبان کنشتم لیلی ست
خاک من خاک جنون است و سرشتم لیلی ست
هرچه در مکتب استاد نوشتم لیلی ست
جز به این حرف ندارد قلم من میلی
دفترم پر شده از لیلی لیلی لیلی
می نویسم لیلی تا که بخوانیم حسین
تا جنون را به نهایت برسانیم حسین
آن که بی او نفسی هم نتوانیم حسین
وقت یک ذکر همه هم ضربانیم: حسین
او همان است که هر وقت از او می خوانم
از دل عرش خدا فاطمه گوید جانم
گرچه در عشق فقط لاف زدن را بلدیم
گرچه چندی ست که بی روح تر از هر جسدیم
گرچه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم
جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم
از ازل حلقه به گوش در این خانه شدیم
سجده ی شکر برآریم که دیوانه شدیم
#محسن_عرب_خالقی
#ولادت_امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
از سوره ی "والشمس" دلم شد آگـاه
كه از پی خورشید ز راه آید مــاه
یک روز پس از حسین عباس آمد
لاحـــــول ولاقـــــــوه الا باللـــــه
#محسن_عرب_خالقی
#ولادت_حضرت_ابوالفضل_ع
@nohe_sonnati
تو نور آمدی و شب ز خواب خوش پا شد
تو چشمه آمدی اما مدينه دريا شد
گل از گل همه ی خانواده ات بشكفت
شكوفه های نگاه تو تا شكوفا شد
دوباره دور و بر كوچه ی بني هاشم
بهشت گمشده ی هر فرشته پيدا شد
نه بين اهل زمين بين آسمانی ها
سر زيارت تو در مدينه دعوا شد
ز بس ستاره برای زيارت آمده بود
شب تولد تو مثل روز زيبا شد
تو طعم نو بر فرزند را چشانيدی
به يمن آمدن تو حسين بابا شد
همين كه در بغل مادر آمدی گفتند
بهشت زينت آغوش و دوش ليلا شد
تو از قبيله ی ليلايی و دل ليلا
ز حسن روی تو مجنون دشت و صحرا شد
حديث مجمر و اسپند را بخوان و ببين
كه چشم های حسد محو در تماشا شد
هزار مرتبه الله اكبر از قدّی
كه آرزوی بلندای سرو و طوبا شد
هزار مرتبه الله اكبر از چشمی
كه مست از آن همه انگورهای دنيا شد
هزار مرتبه الله اكبر از مويی
كه لطف مختصرش رفت و شام يلدا شد
هزار مرتبه الله اكبر از آن دم
كه معتكف به شفا خانه اش مسيحا شد
هزار مرتبه الله اكبرت گويم
كه با صدای تو داوود مست و شيدا شد
تمام خِلقت و خُلقت شبيه پيغمبر
تمام ناز و نيازت شبيه زهرا شد
تويی تو يوسف يعقوب شهر پيغمبر
منم همان كه به يک غمزه ات زليخا شد
علي اول نسل علی ، علي يارت
كه هيبت تو تماماً علیِ اعلی شد
به شوق صوت اذانت به عرش گلدسته
چقدر مأذنه دلتنگ صبح فردا شد
پس از تو رفت دگر خير از سر عالم
پس از تو خاک به فرق تمام دنيا شد
رشيد بودی و بعد از شكستنت بابا
شكست بس كه كنار تو از كمر تا شد
هنوز عطر تو از بين دشت می آيد
به ياد لاله ی سرخی كه ارباًاربا شد
#محسن_عرب_خالقی
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع
@nohe_sonnati
دل که شد خرسند چیز دیگری ست
چهره با لبخند چیز دیگری ست
تا که کام عشق را شیرین کنی
بوسه ای چون قند چیز دیگری ست
من اسیر تیغ ابرویم ولی
آن چه دل را کند چیز دیگری ست
حرف بسیار است اما موی دوست
موقع سوگند چیز دیگری ست
نخل تنها هم ثمر دارد ولی
میوه ی پیوند چیز دیگری ست
گرچه فرقی نیست در فرزندها
اولین فرزند چیز دیگری ست
علت لبخند ارباب آمده
اولین فرزند ارباب آمده
رود نه از راه ، دریا آمده
آسمان نه عرش اعلی آمده
من نوشتم ماه امشب سر زده
تو بگو خورشید فردا آمده
طاق کسری ناگهان لرزید و گفت
باز پیغمبر به دنیا آمده
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
پس بگو امشب مسیحا آمده
خواب رویش را نمی بیند کسی
بس که او مانند رویا آمده
آی مجنون کوری چشم حسود
کف بزن فرزند لیلا آمده
حُسن دلخواه بنی هاشم رسید
دومین ماه بنی هاشم رسید
آن که از نامش دوا برداشته
نسخه ی خود را به جا برداشته
من یقین دارم که خاک کربلا
از مزار او شفا برداشته
نه فقط حُسنش حجاز و کوفه را
سرزمین شام را برداشته
تیر مژگانش خطا هرگز نکرد
چون کمانش را خدا برداشته
در رگ او خون مولا می دود
از عموی خود وفا برداشته
کمتر از یک لشکر آید در مصاف
دشمن او را هوا برداشته
در دل لشکر زده در کربلا
کوفه را بانگ عزا برداشته
ای علمدار علمدار حسین
نیست مدح تو به جز کار حسین
بی تو هر قدیس شیطان می شود
با تو شیطان هم مسلمان می شود
روز محشر با پیمبر برنخیز
بینتان جبریل حیران می شود
معتقد هستم که با چشم تو هم
عالم ایجاد ، سلمان می شود
گوشه ی چشمت اگر لب تر کند
هر ستون انگورباران می شود
میوه ی عمر پدر آهسته تر
دارد اربابم هراسان می شود
گفت در پشت سرت بابای تو
ای به قربان قد و بالای تو
جز لب خونریزی از سرنیزه ها
من ندیدم چیزی از سرنیزه ها
با قیامت قامت خود می روی
سوی رستاخیزی از سرنیزه ها
من به هم می ریزم از وضع تنت
تو به هم می ریزی از سرنیزه ها
از سر نیزه صدایت می زنم
باز برمی خیزی از سرنیزه ها
#محسن_عرب_خالقی
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع
@nohe_sonnati
حس خوبی ست که امشب به زبان آمده است
در تنِ عاطفه ام، باز توان آمده است
به! چه فرخنده شبی و چه مبارک سحری!
که در آن عطر خوش خوش نفسان آمده است
چه نشستی که درِ میکده ها باز شده
آی مستان خدا! پیر مغان آمده است
بی نصیبم مگذارید ز جام کوثر
حال که صحبت مستی به میان آمده است
روزه دارانِ شبِ پانزدهم مژده دهید
نمکِ سفره ی ماه رمضان آمده است
سفره تکمیل شد و بزم خدا کامل گشت
سوره ی قدر شب پانزدهم نازل گشت
فصل تنهایی زهرا و علی سر شده است
شب این شهر چنان روز منور شده است
زودتر از همه مژده به پیمبر دادند
نوه ات آمده و فاطمه مادر شده است
نمک از روی تو می ریزد و خرمای لبت
رطب سفره ی افطار پیمبر شده است
طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار
میوه ی نوبر هر روزه ی حیدر شده است
سفره ی ماه مبارک، برکت دارد، لیک
با قدم های شما با برکت تر شده است
چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم آمده اند
بر در خانه ی ارباب کریم آمده اند
پادشاهی تو و من نیز همان مسکینی
که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی
قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم
سحری هم به کنار دل من بنشینی
مستجاب است دعای من آلوده اگر
پای هر برگ دعا از تو بود، آمینی
به صف مشتریانت نظر اندازی، گر
تهِ صف یوسف دل باخته را می بینی
کوه کن می شوم از شوق شکر خنده ی تو
آب افتاده دهانم چه قدَر شیرینی!
ای که بر خیل جوانان بهشت آقایی
اولین سید آل علی و زهرایی
حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو
میوه ی عرشیِ پیغمبر ما بودی تو
لقب سبزترین نور برازنده ی توست
قد یک عرش پر از عشق و صفا بودی تو
چند باری همه ی دارایی خود بخشیدی
از ازل در کرم، انگشت نما بودی تو
شبی افطار بیا خانه ی ما مهمان باش
چون که همسفره ی بزم فقرا بودی تو
اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر
مرد خاکی زمین اهل کجا بودی تو؟
ماورای همه افکار نگاه تو بُود
آخر عرش خدا، اول راه تو بود
گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی
گاه با آیه ی طفلین تو تفسیر شدی
گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها
گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی
زانو از غم به بغل گیری و سر بر زانو
به گمانم دگر از زندگی ات سیر شدی
آه، آقای غریبم چه به روزت آمد
چه شد آخر که تو در کودکی ات پیر شدی؟
قاب شد در نگهت چهره ی یاسِ نیلی
زده چشمان تو را برق شدید سیلی
#محسن_عرب_خالقی
#ولادت_امام_حسن_مجتبی_ع
@nohe_sonnati
ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها
قدم زد آسمان روی زمین ما ولی تنها!
کسی که دستگیر انبیا بوده ست از آغاز
کسی که با وجود او نبوده مرسلی تنها
چه تصویر غم انگیزیست که بعد از رسول الله
نشسته رو به روی ذوالفقار خود یلی تنها
شگفتا! اسفلی بر منبر و دورش خلایق جمع!
دریغا! گوشه ی مسجد نشسته افضلی تنها!
پیمبر گفت اگر دنیا به سویی رفت و او سویی
همه باطل روند و اوست راه حق، بلی! تنها
چه میگویی برادرجان علی تنهاست بی مردم
درست این است که هستند مردم بی علی تنها!
#محسن_عرب_خالقی
#امام_علی_ع
@nohe_sonnati
نديده غير خدا اول زمانش را
نرفته غير نبی اوج آسمانش را
سری نمانده كه از وصف او نرفته ز هوش
نمانده گوش كه نشنيده داستانش را
به خاکبوسی اين خانه دلخوشيم، از ما
خدا كند كه نگيرند آستانش را
به آن دهان كه متاعی به جز علی دارد
بگو كه تخته كند تا ابد دكانش را
پيمبران اولوالعزم شيعه اش هستند
چرا كه اجر عظيمی ست پيروانش را
اگر رسول نگويد علی ولی الله
خدا نمی شنود لحظه ای اذانش را
كسي كه در وسط كارزار پيغمبر
هزار مرتبه پس داده امتحانش را
كسی كه كَند در قلعه را به دست اما
به زور زانوی خود خرد كرد نانش را
نه استخوان گلويش، نه خار در چشمش
فراق يار جوانش بريد امانش را
به جز علی چه كسی نيمه شب تک و تنها
به دست خويش كفن كرده است جانش را
شكست پهلوی مادر، شكست فرق پدر
خدا به خير كند چوب خيزرانش را
#محسن_عرب_خالقی
#امام_علی_ع
@nohe_sonnati
آرامشم ده تا که طوفان تو باشم
آئینهام کن تا که حیران تو باشم
آزادهام امّا گرفتار تو هستم
خارم که خواهم در گلستان تو باشم
من سر به زیر و سرشکسته آمدم باز
تا سربلند لطف و احسان تو باشم
دیشب حواسم را که جمع خویش کردم
دیدم فقط باید پریشان تو باشم
ایمان چشمانت مرا بیدار کرده
باید چه گویم؛ تا مسلمان تو باشم؟
بر گیسوانم گرد پیری هست امّا
من آمدم طفل دبستان تو باشم
دیروز کمتر از پشیزی بودم؛ امروز
باارزشم؛ چون جنس دکان تو باشم
دیروز تحت امر شیطان بودم؛ امروز
از لطف چشمت تحت فرمان تو باشم
دیروز یک گرگِ بیابانگرد و بی عار
امروز می خواهم که اصلان تو باشم
هر چه شما فرمایی؛ امّا دوست دارم
تا در مِنای عشق، قربان تو باشم
شادم نمودی که قبولم کردی آقا
من آمدم تا بیت الاحزان تو باشم
خواهم که خاک پایتان باشم نه اینکه
چون خار در چشمان طفلان تو باشم
آقا اگر راضی نگردد زینب از من
دیگر چگونه بر سر خوانِ تو باشم؟
#محسن_عرب_خالقی
#حر
@nohe_sonnati
یک جهان روضه و یک ماه محرم داری
آه، آقای غریبم چقدر غم داری
تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه ات
باز هم روضه نا خوانده به عالم داری
این همه زائر دلسوخته خاکت را
از ازل داشته ای تا به ابد هم داری
روضه خوان هات زیادند، یکی شان قرآن
مطلع فجر خدا سوره مریم داری
درد دل کن که نماند به دلت چون پدرت
خواهرت هست کنارت، تو که محرم داری
بهترین نوحه ما هست «غریب مادر»
صاحب روضه بگو -بهتر از این دم داری-؟
تا که نومید نگردد ز درت محتاجی
تو هم انگشت هم انگشتر خاتم داری
وقت تدفین تو ای شعر غریبی، پسرت
دید در وزن تنت چند هجا کم داری
#محسن_عرب_خالقی
#دفن_شهدای_کربلا
@nohe_sonnati
ای محمد (ص) ای رسول بهترین کردارها
حسن خلقت شهره در اخلاقها، رفتارها
در بیانت بند می آید زبان ناطقان
قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها
بال رفتن تا حریمت را ندارد این قلم
قاب قوسینت کجا و مرغک پندارها
طفل ابجد خوان تو سلمان سیصد ساله است
استوار مکتب ایثار تو عمارها
تا نفس داریم و تا خورشید می تابد به خاک
دل به عشق بی زوالت می کند اقرارها
پای بوسی تو عزت داده ما را اینچنین
گل نباشد کس نمی آید سراغ خارها
کی رود از خاطرتم یادت که در روز ازل
کنده اند اسم تو را بر سنگ دل حجارها
داغ تو در سینه ی ما هست چون خاک تواییم
لاله کی روییده در آغوش شوره زارها
گل که منسوب تو گردد رنگ و بویش می دهند
شاهد حرفم گلاب و شیشه ی عطارها
وقت رزمت آنچنانی که میان کارزار
رو به تو آرند وقت خستگی کرارها
ای که با خون دلت پرورده ایی اسلام را
چشم واکن که نهالت داده اکنون بارها
سنگ می خوردی و می گفتی که ایمان آورید
کس ندیده از رسولی اینچنین ایثارها
با عیادت از کسی که بارها آزرده ات
روح ایمان را دمیدی بر دل بیمارها
خم به ابرویت نیاوردی در این بیست و سه سال
بر سرت گرچه بلا بارید چون رگبارها
رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را شکست
جان به لب شد از غمت، شهرت مدینه، بارها
تا که چشمت بسته شده ای قافله سالار عشق
رم نمودند عده ای و پاره شد افسارها
آنقدر گویم پس از تو میخ در هم خون گریست
ناله ها برخواست بعدت از در و دیوارها
#محسن_عرب_خالقی
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
شب تولد زینب بلند شو مادر
بیا به خاطرم امشب بلند شو مادر
شب تولد زینب دعای مرگ نکن
بیا و خانه مهیا برای مرگ نکن
شب تولد زینب پس از دو ماه بخند
ببین که خانه مان نیست رو به راه بخند
شب تولدِ من را بهانه کن مادر
بیا و موی مرا باز شانه کن مادر
شب تولد زینب به من کفن دادی
به جای هدیه به من کهنه پیرهن دادی
#محسن_عرب_خالقی
#ولادت_حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati