eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11.4هزار دنبال‌کننده
345 عکس
11 ویدیو
1.3هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
دین من ایمان من حب‌الرضاست جان من جانان من حب‌الرضاست نامۀ اعمال من حب‌الحسین محشر و میزان من حب‌الرضاست بر روی سنگ مزارم حک کنید خلد من رضوان من حب‌الرضاست سیر باغ و بوستان خواهم چه کار باغ من بستان من حب‌الرضاست دل بریدم هم ز غلمان هم ز حور حور من غلمان من حب‌الرضاست کوثر من مهر زهرا و علی است روح من ریحان من حب‌الرضاست ای مفسرهای عالم بشنوید معنی قرآن من حب‌الرضاست دیگر از تاریکی قبرم چه باک مشعل تابان من حب‌الرضاست نیست کارم با دوا و با طبیب درد من درمان من حب‌الرضاست هر چه گفتم در ثنایش گفته‌ام نخل من دیوان من حب‌الرضاست @nohe_sonnati
خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم کنارش ذره ی ناچیز چون خورشید می تابد ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم نمک پرورده ی دریای جودش بوده ام عمری پُر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم نسیم رحمتش ، بار گناه از دوش بردارد به آهی کاه گردد کوه عِصیانی که من دارم به لطف گندمی که داده ام دست کبوترها دگر خالی نماند سفره ی نانی که من دارم به وقت مرگ می آید به بالینم یقین دارم شروع وعده های اوست پایانی که من دارم @nohe_sonnati
صیدم و با دیدن صیاد گفتم یا رضا تا گره در کار من افتاد گفتم یا رضا آرزوی دیدن کرب و بلا را داشتم رفتم و در صحن گوهر شاد گفتم یا رضا همصدا با کل عالم ، از دم باب الجواد تا کنار پنجره فولاد گفتم یا رضا گریه و لبخند من از گریه و لبخند اوست در شهادت چون شب میلاد گفتم یا رضا عارفی درس جنون می گفت اما آخرش جای هر چیزی که یادم داد گفتم یا رضا روبه روی پنجره فولاد بودم ، ناگهان با شفای کور مادر زاد گفتم یا رضا @nohe_sonnati
وقتی عبا را بر سر خود می‌کشیدی بند امید عالمی را می‌بریدی خوردی زمین دیگر نشد برخیزی از جا دیدم سوی دیوار خود را می‌کشیدی هربار می‌افتادی و می‌گفتی ای کاش آه ای عصای پیری من می‌رسیدی وقتی میسر نیست تا باشد جوادت ای کاش می‌شد تا عصایی می‌خریدی با جمله‌ی ای وای مادر بین کوچه آه از نهاد هر گذاره می‌شنیدی از درد می‌پیچی به خود تنهای تنها چشم تو مانده سوی در با ناامیدی خاکی شده سر تا به پایت بین حجره حالا شدی مانند آن رأس شهیدی... ابن شبیبت را صدا کن روضه‌ای خوان آن روضه‌ای را که گریبان می‌دریدی بر روی نی خورشید و پای نی ستاره روضه بخوان از دختر بی‌گوشواره از آن تن بی‌سر به روی خاک صحرا روضه بخوان از ناله‌ی گودال زهرا روضه بخوان از تیغ و از نیزه شکسته از آن که روی صفحه ی قرآن نشسته روضه بخوان از زخم‌های پیکر او از ساربان و تنگی انگشتر او @nohe_sonnati
دامن آلوده و بار گناه آورده ام گرچه آهی در بساطم نیست آه آورده ام هرکه بودم هرکه هستم با کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود پناه آورده ام هرکه آرد تحفه ای در محضر مولای خود من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام ناله ام در سینه، اشکم در بصر، سوزم به دل نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام گرچه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام هر فقیری هست دست خالی اش سرمایه اش من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام "میثما" مولی اگر پُرسد چه آوردی بگو سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام @nohe_sonnati
کوثر اشک من از ساغر و پیمانه ی توست دل آتش‌زده‌ام، شمع عزاخانه ی تـوست جگر سوخته، خاکستر پروانه ی تـوست شعله‌های دلم از آه غریبـانه ی تـوست ای تـراب قـدم زائـر کویت گُل من وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من درد جان را تو طبیبی تو طبیبی تو طبیب بزم دل را تو حبیبی تو حبیبی تو حبیب بی تولّای تو دل را نه قرار و نه شکیب تو غریب الغربایی و همه خلق، غریب نه خراسان که سماوات و زمین حائر توست دور و نزدیک ندارد، دل ما زائر توست ای قبـول غـم تـو گریـه ی ناقـابل ما آتش عشق تو در روز جزا حاصل ما مایـه از خاک خراسان تو دارد گل ما ما نبودیم که می‌سوخت به یادت دل ما سال‌ها آتش غم شمع صفت آبت کـرد زهر در سینه شراری شد و بی تابت کرد تو به خلقت پدری و تو به زهرا پسری مثـل جد و پدرت از همه مظلوم‌تری تـو جگـر پاره ی پیغمبر و پاره جگری بلکه بی‌تاب‌تر از بسمل بی‌بال و پری میزبان تو شد ای جان جهان قاتل تو کس ندانست ندانست چه شد با دل تو تـو کـه سـر تـا بـه قدم آینه ی توحیدی به چه تقصیر چو بسمل به زمین غلتیدی مرگ را دور سرت لحظه به لحظه دیدی همچنـان مـار گزیده به خودت پیچیدی که گمان داشت که با آن غم پیوسته تو قتلگاه تو شـود حجـره ی در بستـه تو؟ «بابی انت و امی» که چـه آمد به سرت داغ معصومه ی مظلومه به جان زد شررت تو زدی بال و پر و کـرد تماشا پسرت بس که بر شمس رُخت ریخت ستاره قمرت شـرر آه بـر آمـد ز نهـادت مــولی صورتت شسته شد از اشک جوادت مولی طایر روح غریبانه پرید از بدنت قاتلت اشک فشان بود به تشییع تنت خبر از غربت تن داشت فقط پیرهنت کرد با خون جگر دست جوادت کفنت چوب تابوت تو بر شانه ی جان همه بود جای معصومه ی تو اشک فشان فاطمه بود بانـوان چشم ز مهریـه ی خود پوشیدند دور تابوت تو پـروانه صفت گردیدند اشک‌ها بود که بـر غربت تو باریدند لاله از خون جگر بر سر راهت چیدند مردها مثل زنان شیون شان برپا بود دور تابوت تو ذکر همه یا زهرا بود ای خدا سوختم از گریه، دل از کف دادم کاش می‌سوخت فلک از شرر فریادم کاش مـی‌داد غـم شـام بـلا بـر بادم یاد خاکستر و سنگ لب بـام افتـادم پای تابوت رضا چنگ و نی و دف نزدند همه سیلی زده بر صورت خود، کف نزدند دور تابوت تو بر چهره اگر چنگ زدند لیک پای سر جد تو همه چنگ زدند دور تابوت تو ناله ز دل تنگ زدند دور زینب همه از چار طرف سنگ زدند تا شرار از جگر و ناله ز دل برخیزد اشک «میثم» به تو و جد غریبت ریزد @nohe_sonnati
ای غمت شمع هر محفل ما یاد تو چلچراغ دل ما مهر تو مثل خورشید دارد ریشه در عمق آب و گل ما از نگاه کریمانه ی توست گشته آسان اگر مشکل ما ذوق هر موج این ژرف دریا می برد غبطه بر ساحل ما رفت در باغ، صدها حکایت از شکوفایی حاصل ما آفتاب از سر مهر هر روز می نهد پا به سرمنزل ما چون (زرافشان) به جان می پذیریم گر شود عشق تو قاتل ما @nohe_sonnati
آسمان است و خسوف قمرش معلوم است غربت بی حد او از سفرش معلوم است کوله بار سفر آخرتش را بسته از مناجات و نماز سحرش معلوم است موی آشفته و اوضاع به هم ریخته اش با عبایی که کشیده به سرش معلوم است دو قدم راه نرفته چقدر می افتد ناتوان بودنش از زخم پرش معلوم است به زمین خوردن او ارثیه ی مادری است درد پیچیده به پهلوش اثرش معلوم است وسط حجره ی در بسته به خود می پیچد اثر زهر به روی جگرش معلوم است خواهرش نیست ببیند چه سرش آمده است ولی از حالت بغض پسرش معلوم است لب او سرخ شد اما به خدا چوب نخورد مجلس شام به چشمان ترش معلوم است روی خاک است ولی زیر سم اسب نرفت روضه ی عصر دهم در نظرش معلوم است @nohe_sonnati
چارپاره لب خشک و داغی که در سینه دارم سبب شد که گودال یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرارست امشب جوادم بیاید قرار است امشب شود توس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان مزارم اگر چه غریبی شبیه حسینم ولی خواهری نیست این جا کنارم به دعبل بگو شعر کامل شد این جا «و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش بگو این نفس‌های آخر هم اشکم روان است از بیت کرب وبلایش از آن زهر بی‌رحم پیچیده‌ام من به خود مثل زهرای پشت در از درد شفابخش هر دردم از بس که خواندم در آن لحظه‌ها روضه‌ی مادر از درد بلا نیست جز عافیت عاشقان را تسلای دردم نگاه طبیب است من آن ناخدایم که غرق خدایم «رضا»یم، رضایم رضای حبیب است شدم شمس ایمان و آیینه ی عشق به هر قلب تاریک بخشیده ام نور کُند هر که، هر جا هوای ضریحم دلش را در آغوش می‌گیرم از دور شدم آسمان، پیش روی کبوتر رسیدم که هر آهو آزاد باشد چه جای غم آن زائر خسته ام را اگر در پناه گهرشاد باشد اباصلت آبی بزن کوچه‌ها را به یادِ سواری که با ذوالفقارش بیاید سحر تا بگردند دورش خراسان و یاران چشم انتظارش @nohe_sonnati
بی تو باغ دل گلی خوشبو نداشت در نیستان نایِ های و هو نداشت بی بهار روی تو آغوش باغ لاله و گل داشت، رنگ و بو نداشت بی تو یاس کوچه باغ آرزو آب و رنگی از گل مینو نداشت بی قد و بالای تو باغ بهشت سرو سرسبزی کنار جو نداشت هرکه شد خاک رهت، از بی کسی دست غم بر کُنده ی زانو نداشت بی طبیب سبزپوش این دیار دردهای بی دوا دارو نداشت قصه ی صیاد و صید و دام و دشت بود اما (ضامن آهو) نداشت @nohe_sonnati
من کیستم؟ گدای تو یا ثامن الحجج‏ شرمنده‏ ی عطای تو یا ثامن الحجج‏ بالله نمی‏ روم بر بیگانگان به عجز تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج‏ از کار من گره نگشاید کسی مگر دست گره گشای تو یا ثامن الحجج‏ تا آخرین نفس نکشم دست التجا از دامن ولای تو یا ثامن الحجج‏ خواهم ز بخت همت و از حق سعادتی‏ تا سر نهم به پای تو یا ثامن الحجج‏ دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب‏ درد من و دوای تو یا ثامن الحجج‏ هستی چو پاره‏ ی تن پیغمبر خدا جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج‏ چون می‏ شود که دیده‏ ی من هم برد نصیب‏ از دیدن لقای تو یا ثامن الحجج‏ سوزد همیشه لاله صفت قلب دوستان‏ از داغ ابتلای تو یا ثامن الحجج‏ هم ناله با جوان دل افسرده‏ ات جواد گرییم در عزای تو یا ثامن الحجج‏ @nohe_sonnati
جگرم پاره شد از زهر کجایی پسرم چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است کار ما و تو کشیده به جدایی پسرم حسرت بوسه ی بابا به دلت می ماند تو به بالینم اگر دیر بیایی پسرم مثل یک مار گزیده به خودم می پیچم جگر سوخته را نیست دوایی پسرم بس که در کوچه زمین خوردم و برخاسته ام نه توانی به تنم مانده نه نایی پسرم هی زمین خوردم و هی ناله زدم وا اُمّاه دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم مثل آن چادر خاکی شد عبایم خاکی مثل زهرا سرم آمد چه بلایی پسرم مادرم را پسرش برد سوی خانه ولی من سوی خانه روم با چه عصایی پسرم سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین برده ام ارث غریب الغربایی پسرم آب هم گر بدهی باز دلم می سوزد شده این حجره عجب کرب و بلایی پسرم جگرم پاره شد اما بدنم پاره نشد کس نزد بر سر من سنگ جفایی پسرم دست و پا می زنم و سینه من نیست دگر زیر پا و لگد بی سر و پایی پسرم گریه بر بی کفن کرب و بلا کن در قبر چون که بند کفنم را بگشایی پسرم @nohe_sonnati