eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
249 ویدیو
3 فایل
🇮🇷 روایت مردم ایران از پیکرهٔ حوزه هنری انقلاب اسلامی 🖋 هنر خوب دیدن و خوب نوشتن وابسته به نویسندگان مردمی 🌱 خرمشهرهای پیش‌رو، آوینی‌ها می‌خواهد... ✉️ نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال روایت: ˹ @ravina_ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 بدرقه بخش دوم در مسیر مدام فیلم و کلیپ از منش و تواضع رئیس جمهور می‌بینم. یکجا خواندم، رئیس‌جمهور تواضع داشت. نوشته بود بعد از جایگاه ریاست تا قبلش تغییر نکرد. رئیس‌جمهور متواضعمان آخرین سفر استانی‌اش را در قم گذراند. خرده‌کارهایش را در تهران به سرانجام رساند و فردا از مشهد به بهشت بدرقه می‌شود. حالا خودش هم نخواهد‌‌‌، تغییر کرده است. دیگر آن رئیس جمهور سابق نیست؛ همه می‌گویندش، شهیدجمهور. رسیده‌ام تربت‌حیدریه؛ بوی حرم را می‌شود استشمام کرد. و من مدام فردای حرم را تصور می‌کنم... ادامه دارد.... ملازاده | از چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | در مسیر ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 بدرقه بخش سوم فضای سبز پشتِ تابلوی مشهد 5، توجه ام را جلب کرد. باران باریده و همه بوته ها سبزند حتی آنها که خار دارند، آنها هم سبزند. جاده پُر است از ماشین هایی که عکس آیت الله رئیسی، پشتشان لبخند دارد یا زل زده است به آسمان. خط سفید و ممتد، وسط جاده کشیده شده و ماشین های زُوار توی جاده مرتب و پشت سر هم به سمت حرم امام رضا در حرکتند. همه جا آرام است و سبز. به خودم یادآوری کردم، چندین نفر مسئول و غیر مسئول، چند شبانه روز را مخلصانه کار کرده اند و می کنند که امنیت جاریست. یادِ زیر نویس تلویزیون افتادم، «رهبر انقلاب: مردم نگران نباشند هیچ خدشه ای در روال اداره کشور، ایجاد نخواهد شد.» و بلافاصله این جمله از شهید آوینی را زمزمه کردم: «در عالم رازی هست كه جز به بهای خون فاش نمی‌شود. هنر آن است كه بمیری، پیش از آنكه بمیراندت، مبدأ و منشأ حیات آنان‌اند كه چنین مرده‌اند. ای شهید! ای آنكه بر كرانه‌ی ازلی و ابدی وجود برنشسته‌ای! دستی برآر و ما قبرستان ‌نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون كش.» رئیس جمهور، ما مردم ایران، از همه جایش، همه قشر و طایفه‌اش؛ قدر دانیم. ما منتقد منصفیم... شهادت در راه خدمت نوشت باد! ادامه دارد... ملازاده | از چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | در مسیر ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
خیرِ گم شدن.mp3
3.81M
📌 📌 خیر گم شدن دارم به گم شدن ها در طول تاریخ فکر می کنم. انگار همیشه توی گم شدن یک رشد و خیری بوده است. هم برای گمشده هم برای کسی که عزیز گم کرده است. اصلا تاریخ زمین با گم شدن و فقدان شروع شد. آدم که سال ها حوا را گم کرده بود. ✍ مریم زمانی | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 بدرقه بخش چهارم رسیده بودم مشهدالرضا. غسل زیارت و یک استکان چای و قدم‌هایی که برا رسیدن به حرم و زیارت بی قراری می‌کردند. با خودم قرار گذاشتم سرم را بیاندازم پایین و بدون اینکه با کسی گفتگو کنم و به مغازه‌هایِ بین راه سرک بکشم، بروم زیارت. داشتم جملاتی که قرار بود با انبوهی از دلتنگی به آقا بگویم، بالا و پایین می‌کردم که عکس شهید آیت‌الله رئیسی تمام چشمم را پُر کرد. استُپ شدم. قرار داشتم با کسی گفتگو نکنم، اما این مرد طوری نشسته بود که انگار منتظر بود تا من از کرمان بیاییم و برسم و حرفهایش را بزند و من را تکان بدهد. پسر شهید بود؛ شهید غلامرضا شریعتی که در شلمچه به شهادت رسیده بود. می گفت؛ آیت الله رئیسی مثل پدرش بود؛ همانقدر حامی همانقدر سایه... بارها دیده بودش و بارها آیت الله جلوی پایش بلند شده بود. پریدم توی حرفش؛ شما جلوی پایش بلند می شدید، درسته؟ نه، درست شنیده بودم آقای رئیسی جلوی پایش بلند می‌شد. هر کس سمتش می آمد جلوی پایش بلند می‌شد؛ می خواست اسنپ موتوری باشد، می خواست پیک باشد یا مسئول و کارخانه دار. به راهم ادامه دادم سمت امام رضا. این توقفم نه تنها خللی در تمرکزم به زیارت ایجاد نکرد بلکه تندتر می رفتم تا زودتر برسم؛ برسم به امام رضا یک گوشه ای از خانه‌اش بنشینم و از آقا بپرسم که خادمش را چطور توی دامنش پرورانده که با تمام سِمت‌هایش جلوی پای مردم کشورش بلند می شد. ادامه دارد... ملازاده | از چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت تهران بخش دهم چه قدر زود اربعینی شد اینجا... خیل پیاده‌هایی که دارند به قلب مصلی وارد می‌شوند، و مطبوعی هوایی که همچون شب‌های اربعین است، وقتی برای فرار از گرما به آن پناه می برم. کودکان بندهای کوچک دستشان را در حلقه‌ی دستان مادران گره زده‌اند. شیعه همیشه در حرکت است. وسط خیابان‌های نسبتا بزرگ مصلی دخترکانی را دیدم که بطری‌های زمزم را دست گرفته‌اند، جالب است که نمی‌گذارند ازشان عکس بگیرم. با خود می‌گویم یعنی این دست‌ها که عاشقانه هم را در آغوش می‌کشند و شانه‌های زوج جوان را با یک نت تکان می دهند؛ اگر روزی برسد که از هم جدا شوند می توانند به یک «یادت باشد» اکتفا کنند؟ پاسخم آری است، اگر پای حریم حرم در میان باشد. آری ای مردمان محب علی، از ته پرسپکتیو تاریخ دارید می‌آیید تا با مالک دیگری وداع کنید... این احساسات را با حسین حسینِ بلندگوها حلقه‌ی اشک می‌کنم و راهی سفر امشب می شوم انا لله و انا اله راجعون... ادامه دارد... مهدی کیانی سه‌شنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | مصلی ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 بدرقه بخش پنجم بازنشسته استانداری بود. سال قبل چشم‌ها و قلبش را عمل کرده بود و حالش خوب بوده. هر روز عصر اطراف خانه قدم می‌زد و جسم و روحش میزان و کوک؛ تا اینکه... پشت دستش را کشید روی چشمش: «تا اینکه خبر شهادت آقای رئیس جمهور را شنیدم؛ قلبم را انگار تازه عمل کرده باشم سنگین شد و کند می زد. هر قطره اشکی که ریختم پشت حدقه چشمم به فشار آمد و درد کل سرم را گرفت.» آهی کشید و ادامه داد: «به خدا توکل کردم، آروم‌تر شدم. امروز اومدم یه کم قدم بزنم تا فردا برای تشییع نفس کم نیارم.» ادامه دارد... ملازاده | از چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 استقبال مشهد انگار دُزِ عزادارای‌اش از شهرهای دیگر بالاتر است. شهر سیاه‌پوش است و سیدابراهیم و همراهان در هر گوشه‌اش، فوج عظیم جمعیتی که برای وداع با آنها، آمده‌اند، را به نظاره نشسته‌اند. ساک‌ها، چمدان‌ها و لوازم سفر از صندوق عقبِ ماشین‌هایی که با عکس شهدا، تزئین شده، بیرون زده؛ سید در حال خندیدن، سید‌ در فکر فرو‌رفته، سید در روستا، سید در بین جمعیت ایستاده، سید پای درددل مردم نشسته؛ به از راه رسیدگان خوش‌آمد می‌گوید... نجمه خواجه | زائری از چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت قم بخش چهل‌وهشتم نزدیک عصر بود اما خبری از کسالت همیشگی عصرهای بهاری نبود. سرتا پا دلهره بودم در آن لحظات. به خودم آمدم و دیدم تا شروع تشییع یک ساعت بیشتر باقی نمانده. برخلاف باقی روزهای بارانی، خوشبختانه خیلی سریع تاکسی گیر آوردم و سوار شدم.‌ از ماشین که پیاده شدم، انگار مثل قطره در رود جمعیت افتادم.‌ بعضی آدم‌ها تنها، بعضی هم با دسته های دو یا چند نفره با قدم‌های بلند، تند و با لباس‌های سرتاسر مشکی، به سمت محل آغاز مراسم تشییع می‌رفتند. همه‌چیز روی ریتم بود، روی یک ریتم محزون شورانگیز. صدای سنج و دمام و طبل، همه‌ی گوشم را پر کرده بود. دربین جمعیت آدم‌ها را از ملیت‌های مختلف می‌توانی ببینی. از آن جوان سیاه پوست آفریقایی گرفته تا مردی در لباس محلی پاکستان. در آن شلوغی چند لحظه اینترنتم وصل شد و نوتیف آمد بالای گوشی:« جشن ملی اتحاد یمن به احترام درگذشت رئیس‌جمهور ایران به تعویق افتاد.» زیر لب با لبخند گفتم که‌زود رفتیدآقای رئیسی، اما فکر می‌کنم شما کار خودت را کرده‌ای! ترکیب بوی خاک باران خورده با بوی اسفند مرا یاد وقتی انداخت که پدربزرگ از سفر کربلا برگشته بود و با حلقه‌ی گل جلوی در خانه به استقبالش ایستاده بودیم. حتی اگر دود غلیظ اسفند هم روبرویم نبود، باز هم چیزی قابل دیدن نبود جز حجم بی‌انتهای جمعیت. چشم می‌چرخانم بین آدم‌ها. بیش از هر چیز، در چهره‌ها حیرت می‌بینم. آدم‌های از سن‌های مختلف، اما بیش از هر سنی از جوانان بودند. باز هم زیر لب با لبخند می‌گویم،شما کار خودت را کرده‌ای آقای رئیسی! بالاخره پیکرها رسیدند. آدم‌هایی که تا همین چند لحظه پیش با حیرت به هم نگاه می کردند به ناگهان به گریه افتادند.‌ بغض‌ها، یکی یکی باران شد.‌ صدای ضجه‌ها پیشی گرفت بر صدای طبل و سنج و دمام. روی پیکر شما پرچم ایران را گذاشتند.‌ از خودم می‌پرسم که مگر چند نفر این افتخار را دارند که پیکرشان را در پرچم مقدس ایران تشییع کنند؟ باز هم زیر لب با خودم می‌گویم، شما کار خودت را کرده‌ای آقای رئیسی. ادامه دارد... زینب شوندی | از سه‌شنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
سیاستمدار شهید.mp3
3.48M
📌 📌 سیاستمدار شهید وزارتخانه امور خارجه برایم با بقیه وزراتخانه‌ها فرق دارد. بقیه وزرا با خودی‌ها سرو کار دارند. اما وزیر امور خارجه با خارجی‌ها کار دارد با غریبه‌ها با آن‌ها که ما زبانشان، فرهنگشان را نمی‌فهمیم. هر کلمه، هر رفتاری و هر سیاستی جلوی دوربین‌های جهان مخابره می‌شود . با همسایه‌هایی باید سرو کله بزند که گاهی از این طرف بوم می‌افتند و گاهی از آن طرف بوم. ✍ فاطمه سادات حسینی | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت بیرجند بخش اول با تاکسی از سبزوار راه افتاده‌ایم طرف بیرجند. می‌رویم تا فردا صبح در تشییع شهدای خدمت باشیم و واکنش مردم را ثبت کنیم. راننده تاکسی می‌گوید: - در فوت هیچ شخصی لباس سیاه نپوشیدم جز امام حسین و آقای رئیسی. ادامه دارد... محمدحسین ایزی | از چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۷:۰۰ | در مسیر ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا