#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
سه ماه میشود این خانه رنگِ غم دارد
نگاهِ فاطمه یک داغِ محترم دارد
اگر چه داده عذابش کبودیِ بازو
ولی هنوز به دستش تبِ کرَم دارد
نفس به سینه ندارد، شکسته پهلویش
به جای-جایِ تنش ردّی از ستم دارد
میانِ کوچه بدان؛ سیلیِ بدی خورده
کناره هایِ دو چشمش اگر ورم دارد
چه آرزو به دلش مانده است و آغوشَش
هنوز حسرتِ نوزادِ خوش قدم دارد
چقدر بغض ِ علی اشک میشود آرام
چقدر در نفَسَش آهِ دم به دم دارد
چهار سال فقط شد نوازش و...زینب-
چقدر خاطرهٔ مادرانه کم دارد
ضریح دارد و زهرا ؛ یقین بدان در عرش
کنارِ محسنِ شش ماهه اش حرم دارد!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
زهرا مگیر از حرمم آفتاب را
بر چهره ات مبند عزیزم نقاب را
شرمنده ام که پای غریبیِ مرتضی
کردی تحمل این همه رنج و عذاب را
دیدی فراریان اُحد با چه کینه ای
بستند دور گردن و دستم طناب را
لعنت بر آن که با لگدی فتح باب کرد
با که بگویم آخرِ این فتح باب را
در خانه ام زدند زنم را مقابلم
زهرا حلال کن، منِ خانه خراب را
سوزاند آن که غنچه ی نشکفته ی مرا
خواهد چشید آتش یوم الحساب را
زینب کنار بسترت از حال رفته است
از بس که خوانده سوره ی اُم الکتاب را
فهمیدم از نفس زدنت، درد پهلویت...
از پلک تار و بی رمقت برده خواب را
ریحانه ی مجلله و سرو قامتم
بیچاره کرده قد خمت، بوتراب را
حالا دگر سفارش تابوت می دهی؟!
بغضم شکسته، فاطمه کم کن شتاب را
هر شب حسین تشنه لب از خواب می پرد
بگذار بازهم به برش ظرف آب را
#محمدجواد_شیرازی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #رباعی
با دیدهی تر به «در» نظر دوخت علی
از آتش جهلشان بر افروخت علی
باهر نفسی که فاطمه «آه» کشید
چون شمع شد و آب شد و سوخت علی
#مجتبی_عسکری
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
امید جان خسته ام، ازبرمن سفرمکن
بمان به پیش من مرو، مرا توخونجگرمکن
بی تو غریب وبی کسم ، مرومرو هم نفسم
آتش سینه ی مرا ، بیا وشعله ور مکن
میان سوزو ساز خود، به چشم نیمه باز خود
به یاد محسنت دگر ، نظر به سوی درمکن
زدل که آه می کشی، مرا زغصه می کُشی
نثار قلب وجان من، زآه خود شررمکن
روح من وروان من، سوخت چوشمع جان من
برای غُربت علی گریه تواز جگر مکن
صبرمن وقرار من، دلبرو غم گسار من
به سوگ وهجرروی خود، مرا تونوحه گر مکن
بین حصار دردوغم، زسنگ هجران والم
توای شکسته بال من، مرا شکسته پرمکن
تو گفته ای که یاعلی ، مراکفن نما ولی
نگفته ای که بررُخ کبود من نظر مکن
غم دلت نهفته ای، شب وداع گفته ای
هیچ کسی راتو علی، زتربتم خبرمکن
«وفایی» شکسته دل ، که گشته ای زمن خجل
جز به عزای فاطمه، زاشک دیده ترمکن
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
خدا رو کرد با زهرا تمام شاهکارش را
زمین از فاطمه دارد مدال افتخارش را
تمام آسمانها را برایش خلق کرد و بعد
به دست فاطمه داده زمام اختیارش را
نخی از چادر او را به همراه خودش برده
از آن پس جبرئیل از او گرفته اعتبارش را
هر آن کس که در این دنیا فقیر سفره اش باشد
بدون ترسی از آتش قیامت بسته بارش را
لگد هایش به درب سوخته انگار کاری بود
زمستان کرده نامردی گلستان بهارش را
زمین افتاد و یا فضه خُذینی گفت پشت در
میان شعله ها انگار کرده میخ کارش را
علی با چشم خود می دید بالا رفتن دست و
غلافی را که می گیرد میان کوچه یارش را
تمام شب کنار بسترش بیدار می مانَد
شمارش می کند حیدر نفس های نگارش را
از این پهلو به آن پهلو ندارد خواب بی دردی
به پایان می برد زهرا به سختی روزگارش را...
#علی_علی_بیگی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
برای غرقشدن در مقام نوری تو
چقدر میطلبد دل سکوتِ صحرا را
به اشتیاق مزاری که همچنان مخفی است
نسیم کرده زیارت حریم دریا را
تو را فرشتهی الهام دیده در دل خواب
سوال آدمیان را تویی یگانهجواب
جهان چه بود به جز خاک و باد و آتش و آب
اگر به لب نمیآورد نامِ زهرا را؟
پرنده قصهی پرواز را نمیدانست
درخت مزهی آواز را نمیدانست
کسی حکایت آن راز را نمیدانست
که آفرید نگاهت هر آنچه معنا را
تویی حقیقت پایندهای که میگویند
شمیم سبز پراکندهای که میگویند
تویی گذشته و آیندهای که میگویند
سپردهام به تو دیروز را و فردا را
مُصممی که زمین را پر از بهار کنی
که پا به پای کنیزان خانه کار کنی
شدی روانهی مسجد که آشکار کنی
به یکدو خطبهی غرّا خدای پیدا را
و کیست فاطمه؟ آن زن که از زغال تنور
ستارگان زیادی نثار کرده به شب
و یاد داده به خورشید، روشنایی را
و یاد داده به اَسماء علمِ اَسما را
شفیع محشر کبراست اشکِ نمنم تو
و ذکر دائم مولاست اسمِ اعظم تو
تکان کوه که سهل است، شورِ مقدم تو
بلند میکند از جا جناب طاها را
در ازدحام هزاران ستاره میآیی
که صبح روز قیامت سواره میآیی
و در عبور تو سَرها به زیر میافتند
که سِرّ غیبی و پس میزنی تماشا را
#سعید_مبشر
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
این سوگنامه سخت تر است از بیان شدن
زهرا کجا و سوختن و نیمه جان شدن
گیرم که من فرو دهم این بغض خفته را
این اشک چیست عاقبتش جز روان شدن
با من بگو که سنگ صبور دلت شوم
حالا که رسم شهر شده سرگران شدن
هر طعنه ای زدند به ما مردمان شهر
ما را کجا و لقلقهی هر زبان شدن
بارانی است صورت تو زیر آفتاب
از من چه ساختهست به جز سایبان شدن
تیر از تنم بگو بکشند و نگو که من
بر قد و قامت تو ببینم کمان شدن
آمین نگفتم آرزوی رفتن تو را
سخت است با نبودن تو امتحان شدن
این خانه را تمیز نکن قبل رفتنت
راضی ترم پس از تو به بی آشیان شدن
تو سهم آسمانی و در سر نوشت خاک
حاشا مزار بودن و حاشا عیان شدن
#س_کرمانی
@raziolhossein
#امام_زمان_فاطمیه
به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده
برای آمدنت مادرت دعا کرده
برای اینکه بگیری تو انتقامش را
میان نافله هایش چه ناله ها کرده
اگر که شیعه شدیم اعتقاد ما این است
به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده
تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو
همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده
هزار سال گذشته هنوز عزاداری
تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده
شنیده ام که بدست شماست پیرهنش
نگه به پیرهنش بادلت چها کرده
برای زخم کبودش بیار دارویی
همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده
#جواد_حیدری
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#امام_زمان_فاطمیه
#دوبیتی
آیا "در" و "دیوار" …حقیقت دارد؟
برخورد "گل" و "خار"…حقیقت دارد؟
ای صاحب عزای فاطمیه …آیا…
این روضه "مسمار"…حقیقت دارد؟
#سیدمجتبی_شجاع
@raziolhossein1
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
عشق خداست عاشق زهرا خدای اوست
این شعر اگر قبول کند در ثنای اوست
تطهیر واژه ، شرط شروع قصیده است
در مدح بانویی که فلک خاک پای اوست
نور دل محمد و تاج سر علی ست
خاک درش ابوذر و سلمان گدای اوست
بالله علی و فاطمه یک روح واحدند
زهرا فدای حیدر و حیدر فدای اوست
فرزند او به سن کمش هم بزرگ ماست
در هر دل شکسته در عالم هوای اوست
زهرا دلش شکست ، پدید آمد انکسار
این اشک ما نواده ای از اشکهای اوست
زهراست مستند ، به سند احتیاج نیست
باغ فدک کم است ، دوعالم برای اوست
این در ،چه سالم و چه شکسته امید ماست
اکسیر جاودانه ، غبار سرای اوست
در انتظار خوردن پایی به در مباش
ای اهل گریه روضه ی زهرا دعای اوست
گویا به خانه آمدنش هم نشسته بود
یک طفل پیر ، باخبر از ماجرای اوست
زهرا اراده کرد که پیر علی شود ...
تابوت شرمسار غم انحنای اوست
#ناصر_دودانگه
@raziolhossein
#امیرالمومنین
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در
وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در
جانشینِ نبی الله که شد روزِ غدیر
خستگی های پیمبر همه شد یکجا در
شهر علم است نبی شهرِ طرب انگیزی
که برایش به خدا هست علی تنها در
می نشستند یتیمان همه شب منتظرش
خیره بر در همگی تا بزند بابا در
چیره بر قلعه ی قلبِ همِگان شد وقتی
کَنده شد با دَمِ یا فاطمه اش از جا در
شُد دَرِ قلعه ز جا کَنده ولی مرغِ دلم
ناخود آگاه سفر می کُند از در تا در
نکند در غزلم بسته شود دستانش
نکند در غزلم باز شود با پا در
میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد
او کنون تکیه به دیوار نماید یا در ؟!
آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه
فکر کردند که دیوار یکی شد با در
آه! سادات ببخشند ولی خورد زمین
در همین فاصله هم کنده شد از لولا در
رد شدند آن همه نامرد از آن در با پا
تا که افتاد به رویِ بدنِ زهرا در
بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی
وسطِ روضه دلم گفت بگویم مادر
کربلا جلوه ی هفتاد وسه تَن می شد اگر
اندکی تاب میاورد در آن غوغا در
آه! ای فاطمه؛ ای علتِ لبخندِ علی
رفتی و بعدِ تو انداخت زِ پا او را در
ما فقیریم و یتیمیم و اسیریم همه
جز تو فریادرسی نیست بیا بُگْشا در
با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه
تا کمی باز کند روی همه دنیا در...
#محسن_کاویانی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من
زهرای من! حبیبه ی من! مهربان من
میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟
دیگر شدم بدون عصا آسمان من!
مانده هنوز بستر تو گوشه ی اتاق
با لاله اش چکار کنم باغبان من؟!
ماندست چند تار مویت بین شانه ای.
چشمم که خورد تیر کشید استخوان من!
راحت بخواب درد کشیدن تمام شد!
راحت بخواب درد کشیده جوان من!
کابوس لحظه های علی نبش قبر توست..
فکرش به هم زده ست زمین و زمان من
چهل قبر ساختم که نفهمند هیچوقت
آخر کجاست قبر تو راز نهان من..
گفتم درِ جدید بسازند بعد تو
تا میخ ها دوباره نگیرند جان من..
حالا دگر تمام شده امتحان تو...
حالا دگر شروع شده امتحان من...
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
روز من شب شده ای شمع شب تار علی
زیر گل خفتی و بنگر به دل زار علی
بین بستر تو طبیب دل حیدر بودی
رفتی از دست من ای حامی بیمار علی
بس که داغ غم تو بر دل من سنگین است
مدتی هست که زینب شده غمخوار علی
گره از کار همه خلق خودم وا کردم
بی تو افتاده عزیزم،گره در کار علی
همنفس نه به خدا که نفسم بودی تو
کاش جان با نفس آید ز تنم،یار علی
سپرم بودی و در کوچه شکستند تو را
بین دشمن تو شدی یار و طرفدار علی
موقع غسل تو دیدم بدنت له شده است
با تنت میخ چه کرده گل بی خار علی
روی تو سوخت و از سوختنت سوخت دلم
روی تو سوخته!نه_ سوخته رخسار علی
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
#عامیانه #دوبیتی
شب و روزم بی تو زیر و رو شده
دیدنت برا من آرزو شده
کنار قبر تو احیا میگیرم
شبای قدر علی شرو شده
پیر بشم، ای جوونم! به یادتم
هر کجا دربمونم به یادتم
ليلة القدر علی! کوثر من!
هل اتی که میخونم به یادتم
در به روی غصّه بستن یادته؟
رشتهی غمو گسستن یادته؟
با یه لقمه نون، نمک، صفا، وفا
دور یک سفره نشستن یادته؟
به فلک، یادتو تلقین میکنم
ختم الرّحمن و یاسین میکنم
تازه تازه هر شب از باغ بهشت
گل برا قبر تو دسچین میکنم
بمیرم که گوشهی اتاق تو
شمعی روشنه به اشتیاق تو
من صبورم ولیکن خودت بگو
"کَیفَ اَصبِرُ علی فِراق" تو؟
هیچ کسی نمیدونه با من و تو
زمونه چه کرده الّا من و تو
کاشکی تو به جای من بودی و من
جای تو بودم و امّا من و تو،،،
سرنوشتمون عجیبه، گل من!
دردای ما بی طبیبه، گل من!
مگه اون روزی که مهدیمون بیاد
مث ما اونم غریبه، گل من!
#جواد_هاشمی_تربت
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
#دوبیتی
بی آه دلم نمیشود یک لحظه
بی نوحه و دم نمیشود یک لحظه
با گریه دائمی هم ای جان علی
از داغ تو کم نمیشود یک لحظه
صد بار دلم شکسته چون پهلویت
تلقین بدهم چگونه بر بازویت؟؟؟
فرمود نبی انسیه الحورایی
من با چه دلی خاک بریزم رویت
تو آینه بودی و ترکها خوردی
یک زخم عمیقی که نمک ها خوردی
من فاتح خیبرم ولی شرمنده
در خانه ام از عدو کتک ها خوردی
آغشته شده به خاک قبرت دستم
با دست خودم بند کفن را بستم
در وقت نماز خواندنم مخصوصا
هنگام قنوت یاد دستت هستم
#محمدعلی_بقایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
دنیا به حال زار علی گریه میکند
عقبا بر انکسار علی گریه میکند
میافتد آفتاب شبانه به روی خاک
با چشم پر ستاره علی گریه میکند
همسایه هم خبر نشد از دفن فاطمه
غربت به افتخار علی گریه میکند
تکثیر داغ آینه را باش که علی
دارد سر مزار علی گریه میکند
بر روی خاک گریه کنان یار فاطمهست
در زیر خاک یار علی گریه میکند
زانوی پهلوان اُحد میخورد زمین
پا میشود دوباره علی گریه میکند
خاک مزار فاطمه بر صورت علیست
بر صورتش غبار علی گریه میکند
کشتند ذوالفقار علی را چهل غلاف
در قبضه ذوالفقار علی گریه میکند
امشب حسن به یاد جراحات روی او
افتاده در کنار علی گریه میکند
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
زبانحالاميرالمؤمنينعليهالسّلامبارسولالله صلّياللهعليهوآلهوسلّم
به كذب محض به حُـبّ تو ادّعـا كردند
ولي ، وصيّ تو را بعــدِ تو رهــا كردنــد
بلند كن سر خود را ، ببين پس از غم تو
چگونه باز مــرا صاحب عزا كردند !!!
بر آن شدند كه نسل تو را بَر اندازند
نگاه كن چقَدَر ، شعله دست و پا كردند
به جاي اين كه وفـادارِ حضرتت باشند
به مشركينِ مُنافـق ، عجــب وفا كردند
در آن حريم كه جز صوت"يا كريم"نداشت
كلاغ هاي سيــه رو ، سر و صدا كردند
از آن دري كه تو نُه سال بوسه اش دادي
بپُــرس بـا تن ريحانه ات چه ها كردند ؟
پــيِ تلافيِ يك عُمــر ، خِيـــر ديدن از او
براي رفتنــش از اين جهان ، دعا كردند
براي كعبه ي توحيد ، كعبه بود امّــا
به ذبحِ مُحسنـم اين خانه را مِـنا كردند
به روز حشر بپرس از غلافِ سنگين دل
چگونه فاطمه را از علي جُدا كردند ؟
ز خوف ناله ي زهرا به صحن مسجد بود
اگر ز كُشتن من يا أخــا ، اِبــا كردند
مريضيِ حَسَد و بُغض خويش را اينها
به بويِ سوخــتنِ كوثرت ، دوا كردند
مــرا كه معنيِ حُـسنِ وصــال ها بودم
بـه دوري از سبب وصل ، مُبتــلا كردند
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
برده ای از خانه ام با رفتنت لبخند را
خنده ها و گریه های آخرین فرزند را
از سفرهای خطیر کوچه ها برگشته ای
از کجا آورده ای این طرفه بازوبند را
داغ هجران تو بر من آنچنان سخت است که
بر جگر باید بریزم بعد از این اسپند را
تا تو بودی یک نفر حرف دلم را میشنید
بی تو باید بشنوم هرآنچه می گویند را
بند بند پیکرت لرزید و پهلویت شکست
در عوض از دست حیدر باز کردی بند را
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
#دوبیتی
پروانه شدی شمع شدی پای علی
هم سوختی هم آب شدی وای علی
ویرانه شده بعد تو خانه حالا
قبر تو شده بهشت زهرای علی
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #غسل
نیمه شب، اشک، عزا، آه چه غوغا شده بود
مجلس ختم علی بود که برپا شده بود
گریه کن دیدۀ خونبار ولی الله و
روضه خوان چشم کبودی که معمّا شده بود
آنکه در صبر زبانزد شده بود از اول
حال بی صبرتر از فضه و أسما شده بود
هق هق گریه و مولای صبوری، ای وای
راز جانسوز ترین حادثه اِفشا شده بود
بازویی را که نود روز ز مولا پوشاند
در شب پر زدنش، قاتل مولا شده بود
آه تا صبح دگر دیدۀ او باز نشد
درد پهلو دگر انگار مداوا شده بود
دست می شست ز جان، لحظه به لحظه مولا
گرچه زهرا خودش از قبل مهیّا شده بود
بر علی آن شب جانکاه چهل سال گذشت
بعد از آن قامت خیبرشکنش تا شده بود
شایعه شد که علی عاقبت از پا افتاد
هر چه شد آه پس از رفتن زهرا شده بود
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
بی هوا آغاز شد، فصل خزان خانهاش
بسته شد دستان حیدر در میان خانهاش
در ازای نان نذریها که زهرا پخته بود
با هجوم انداختند آتش بهجان خانهاش
فکر و ذکرش روزوشب، الجار ثمّ الدّار بود
سنگ بود امّا دل همسایگان خانهاش
کوچهای باریک و دیواری که دودآلود بود
یک در آتشگرفته، شد نشان خانهاش
در سکوت نیمهشب، آهسته دلتنگ پدر
رفت مظلومانه، یار مهربان خانهاش
عاقبت از آنچه میترسید، آمد بر سرش
راهی تابوت شد، یار جوان خانهاش
خانهی بی فاطمه، شد بیتالأحزان علی
تیره شد با کوهی از غم، آسمان خانهاش
بغض کرد و بچّههایش را در آغوشش گرفت
اشک آمد بیهوا، شد میهمان خانهاش
گریه میکردند با هم؛ بیشتر امّا حسن
چادری پاخورده، میشد روضهخوان خانهاش
گرچه میبوسیدشان امّا غم بیمادری
بود معلوم از نگاه کودکان خانهاش
تشنهلب بیدار میشد نیمهشب تا که حسین
آه برمیخواست فوراً از نهان خانهاش
باز زینب تکیه بر دیوار، خوابش برده بود
میشکست اینگونه هرآن استخوان خانه اش
#م_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
#دوبیتی
حسن حق داره که بی خواب باشه
برای مادرش بی تاب باشه
شبونه میره مادر کاش از امشب
حسینش تشنه میشه آب باشه
#محسن_ناصحی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
عطر بهشت میوزد از آستانهات
گل میطراود از در و دیوار خانهات
پنهان شده است قدر تو مانند قبر تو
ای بینشانه کیست که دارد نشانهات؟
مردی که از تبسم تو شعر میسرود
مبهوت میشد از غزل عاشقانهات
یکتایی و برای تو همتا فقط علیست
سوگند میخورم به خدای یگانهات
در کوثر زلال تو تکثیر میشویم
از دل نرفتنیست غم جاودانهات
بانو چگونه میشود از اشک تر نشد
وقتی که مرثیه است هوای ترانهات
بعد از تو خاک بر سر این روزگار باد
آتش چرا نشسته بر این آشیانهات
بعد از تو ، جای خالی تو گریه میکند
با اهل خانهی تو گرفته بهانهات
صبر علی رسید بهپایان همینکه خواست
تنها میان خاک سپارد شبانهات
دست خدا سپرد به دست خدا تو را
آری زمین گرفت ز دست زمانهات
#محمدحسن_بیاتلو
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
زهرا گذشت و خاطرههایش هنوز هست
در مسجد مدینه صدایش هنوز هست
شهری که بود شاهد غمهای فاطمه
پر از صدای گریه فضایش هنوز هست
از گلشن امید به تاراج حادثات
گل رفته است و عطر وفایش هنوز هست
یاد مصیبتش نشد از سینهها برون
آن داغ، بر دلِ همه، جایش هنوز هست
در هر دلی که داشت تجلّی، به جای ماند
در هر سری که بود هوایش، هنوز هست
در آستانهٔ درِ آن روضۀ بهشت
بانگ و نوای «وا ابتا»یش هنوز هست
چون آرزوی خفته در آغوشِ سردِ خاک
محسن به جا نماند و عزایش هنوز هست
گر سر زند به کلبۀ احزان او کسی
پی میبرد که شور و نوایش هنوز هست
سودی نخواست از فدک اما به یادگار
آن خطبهٔ بلیغ و رسایش هنوز هست
تا انتقام مادر خود را کِشد ز خصم
مهدی، که باد جان به فدایش، هنوز هست
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان! غمگسار من
رفتی ز دیده ی من و از دل نمیروی
حس میکنم همیشه تویی در کنار من
شیرینی حیات من! ای بَضعَةُ الرّسول!
تلخست با غمت همه لیل و نهار من
خیری پس از تو نیست در این زندگیّ و من
گِریَم از اینکه طول کشد روزگار من
مردم ز گریه، غصّه ی خود حل کنند، لیک
افتد ز گریه، غصّه ی دیگر به کار من
خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن
اما غمت ربوده ز کف اختیار من
این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر
کمتر به قتلگاه تو افتد گذار من
#سیدرضا_مؤید
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #احراق_بیت #هجوم
آتشی در خانۀ اهل کسا انداختند
ریسمان بر گردن شیر خدا انداختند
بدتر از آن ریسمان این بود که ، در پشت در
یاس هجده سالۀ او را ز پا انداختند
با لگد گیرم چنان انداختندش بر زمین
پیش چشم دخترش زینب چرا انداختند
فرصتِ آنکه سرش را خم کند پیدا نکرد
دست ، سمت صورت او بی هوا انداختند
دور از چشم علی فضه بیا امداد کن
با لگد هم طفل من را هم مرا انداختند
از علی شد هتک حرمت وقت مسجد بردنش
از سرش عمّامه از دوشش عبا انداختند
دیدنِ این چادر خاکی علی را می کشد
روی چادر چند تایی ردِّ پا انداختند
آتشی را کز درِ این خانه شعله می کشید
بعدها در خیمه های کربلا انداختند
دیدهء عباس روی نیزه ها پُر آب شد
دختری را بی هوا از ناقه تا انداختند
جان فدای آن سری که شامیان با سنگها
شرط بستند و ز رویِ نیزه ها انداختند
گشت آقایی میان خاکها با گریه گفت : ...
خاتمت بردند ، انگشتت کجا انداختند
#مهدی_مقیمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#امام_حسن #فاطمیه #کوچه
دارایی من برابرم خورد زمین
انگار تمام باورم خورد زمین
رفتم سپر بلا شوم اما حیف
قدم نرسید... مادرم خورد زمین
#احسان_نرگسی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
ای پس از تو درد و غم، تقدیر من!
گریه روز و شب، گریبانگیر من
بی تو اشکافشانی من دیدنی است
بی سر و سامانی من دیدنی است
خود ببین حال پریشان مرا
گریهی سر در گریبان مرا
کار من، هنگام و بی هنگام، اشک
صبح، اشک و ظهر، اشک و شام، اشک
گفتنی بسیار دارد چشم من
گریهی سرشار دارد چشم من
سر برآر از خاک و با چشم خدای
خود ببین این گریههای هایهای
سر برآر و بنگر این دلخسته را
گریهی آهسته و پیوسته را
هر کجا یاد از تو میآرد علی
سر به دوش گریه بگذارد علی
از گل اشک است گلشن، دامنم
دیدهای بی گل ندیده گلشنم
مردمان را گریه شد درمان درد
گریه امّا درد من درمان نکرد
#جواد_هاشمی_تربت
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
چو آفتاب رُخت را غبار ابر گرفت
شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت
جهان و کُن فیکونش در اختیار تو بود
عدو چگونه فدک را ز تو به جبر گرفت؟
خمید قامت او زیر بار اندوهت
اگرچه دست علی را عصای صبر گرفت
پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد
تو را ز دست علی در میان قبر گرفت
تمام غربت خود را گریست در دل چاه
که تا همیشه دل چاه مثل ابر گرفت
#سیدمهدی_حسینی_رکن_آبادی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #هجوم
قامت خمیده بود ولی سرفراز بود
زهرا میان آتش و خون در نماز بود
در را شکست آنکه نفهمید هیچ وقت
حتی به روی او در این خانه باز بود
از «فضّة خذینی» او این قدر بدان
وضعی درست شد که به یک زن نیاز بود
بازوش سرّ قوت بازوی مرتضی است
اما غلاف در پی افشای راز بود
حبل المتین شده است گرفتار ریسمان
مضطر شده همآنکه خودش چارهساز بود
گفتند زخم پهلوی او بسته شد؟ نشد!
حتی زمان غسل همین روضه باز بود
آری مزار گم شدهی بینشان او
شور آفرینترین غزل اعتراض بود
آخر جهاز فاطمه بر دخترش رسید
وقتی سوار بر شتر بی جهاز بود
#محمد_رسولی
@raziolhossein