eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
650 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_ششم 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و م
✍️ 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه‌اش به‌وضوح شنیده می‌شد. زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرین‌زبان ترین‌شان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا می‌کرد که شکیبایی‌ام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد. 💠 حیدر حال همه را می‌دید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمی‌بینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی می‌کنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه می‌خوای بری، زودتر برو بابا!» انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زن‌عمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را می‌بوسید و با مهربانی دلداری‌اش می‌داد :«مامان غصه نخور! ان‌شاءالله تا فردا با فاطمه و بچه‌هاش برمی‌گردم!» 💠 حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد. عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.» 💠 نمی‌توانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدم‌هایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا می‌زدم که تا عروسی‌مان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به می‌رفت. تا می‌توانستم سرم را در حلقه دستانم فرو می‌بردم تا کسی گریه‌ام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانه‌هایم حس کردم. 💠 سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمی‌آمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفه‌های اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمی‌گردم! تا سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!» شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمی‌ام بریده بالا می‌آمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم می‌دیدم جانم می‌رود. 💠 مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه می‌لرزید و می‌خواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یه‌ذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمی‌کَند، از کنارم بلند شد. همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو می‌گیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس می‌کردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند. 💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت می‌درخشید و همین ماه درخشان صورتش، بی‌تاب‌ترم می‌کرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش می‌برد و نمی‌دانستم با این دل چگونه او را راهی تلعفر کنم که دوباره گریه‌ام گرفت. نماز مغرب و عشاء را به‌سرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشک‌هایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت. 💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد. ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است. 💠 شاید اگر می‌ماند برایش می‌گفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی‌ها بود. با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریه‌ای که دست از سر چشمانم برنمی‌داشت، به سختی خواندم. 💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویه‌های مظلومانه زن‌عمو و دخترعموها می‌لرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچه‌ات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!» کشتن مردان و به بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم... ✍️نویسنده: 🏴 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💑 ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ‌ش‌ها ﺍﺯ ﺗﻨﻮﻉ‌ﻃﻠﺒﯽ ﺷﻮﻫﺮﺗﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﮐﻨﯿﺪ: ❤️ﺍﮔﺮ ﻓﮑﺮ می‌کنید فقط ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ می‌شود ﻣﺮﺩﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ﯾﺎ ﺗﻨﻮﻉ‌ﻃﻠﺒﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺎﻣﻼ‌ً ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ. ❤️ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ فقط ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﯿ‌ﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻮﻫﺮﺗﺎﻥ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺧﻮﺵ ﺍﻧﺪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ. ❤️ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﻭ ﭘﺮﻭ ﺑﺎﻝ ﺩﺍﺩﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺭﯾﺎﺳﺖ‌ﻃﻠﺒﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺭ ساختار ذاتی آن‌ها ﺩﺍﺭد. همواره مراقب اقتدار مردتان باشید. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😎 🍃وقتی که میخوایم با نفسمون و شیطون مبارزه کنیم اگه یه لباسه محافظ تنمون باشه بهتره چون شیطون دیگه کمتر میتونه بهمون نفوذ کنه😁👍 این لباس محافظ(مداومت به وضوعه)😎 پس سعی کنید بیشتره وقتا وضو داشته باشین دیگ دائم الوضو باشین که دیگ بهتر😍 اصلا هم سخت نیستاا😉 مثلا صبح که پامیشین اولین کارتون وضو گرفتن باشه (همشم ی دقه طول میکشه👍ما این همه یه دقه در طول روز هدر میدیم)به قوله شهید تهرانی مقدم حیفه زمین خدا نیس آدم بدونه وضو روش راه بره☹️ ✌️پس قرار امروزمون شداینکه امروزو همه باوضو باشیم ✔️ایت الله شاه‌آبادی: وضو به منزلـه لباس سرباز است😍😊 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لحظات عاشقانه با خداست التماس دعا @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برگرد و میان فصل پاییز بهار زندگی ما باش ... علیه السلام اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها @rkhanjani
«نماز خواندن» و «شاکر بودن»به انسان آرامش روحی و فرصت فکر کردن به هدف زندگی می‌دهند😍 💥آدم باید با یک هدف و یک عشقی زندگی کندعشقی که برتر از همۀ زندگی باشد وآن قدر با ارزش باشد که بشود کل زندگی را فدای آن کند و برای آن قرار دهد👏 البته خیلی‌ها هیچ‌‌ وقت به این نقطه از زندگی نمی‌رسند💯 این یک بلوغ روحی می‌خواهد ولی خیلی‌ها به این بلوغ نمی‌رسند.♨️ یکی از کارها برای رسیدن به این آرامش و بلوغ روحی، «شاکر بودن» است👌 اگر مدتی شاکر بشویم به آرامشی می‌رسیم که انسان‌های عُقده‌ای‌ و حسود و درگیرِ سرگرمی‌های هیجانی هیچ‌وقت به آن نمی‌رسند💯 💥یکی دیگر از کارهایی که به انسان آرامش می‌دهد و فرصتی برای فکر کردن به هدف زندگی برایش فراهم می‌کند، «نماز» است😇 💎خداوند با واجب کردن نماز، در واقع ترمز دستی زندگی ما را می‌کشد و باعث می‌شود ما حداقل سه بار در طول روز، به یک آرامش روحی برسیم😍 و بتوانیم فکر کنیم که اصلاً برای چه به این دنیا آمده‌ایم و زندگی می‌کنیم 🤔 💥نماز برای این است که🔰 متوجه هدف عالی زندگی💫 و پوچ بودن درگیریهای دنیایی خودمان بشویم 💯 و به این فکر کنیم که 🔰 «مرغ باغ ملکوتم نیَم از عالم خاک🌟 چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم»🌞 🔸آدم‌هایی که آرام هستند و لحظات آرامش دارند، به هدف زندگی خود فکر می‌کنند👏 ولی آدم‌هایی که این آرامش را ندارند و به هدف زندگی فکر نمی‌کنند❗️ 🔹فقط درگیر مسائل زندگی هستند و می‌خواهند کمبودهای زندگی دنیایی خود را برطرف کنند،💯 💢اتفاقاً این افراد معمولاً مشکلاتشان در زندگی خیلی بیشتر از گروه اول است و زندگی‌شان سخت‌تر می‌شود👌  خداوند می‌فرماید:💫 «هر کسی از یاد من غفلت کند، زندگی را بر او سخت خواهم کرد؛♨️ 🌟وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً»(طه آیه 124)✨    کسی که برای یاد خدا وقت بگذارد،😍 خدا خیلی از مشکلاتش را حل می‌کند🌹 شما هر شغلی که دارید می‌توانید برای خودتان یک دستیار بسیار خوب داشته باشید،👏 💥دستیاری که نیاز شما را درک می‌کند و مقدمۀ کارهای شما را فراهم می‌کند. این دستیار خوب💫 «پروردگار عالم» است!😍 🌀شما اگر با خدا باشید، خدا دستیارتان خواهد شد و به جای اینکه قدرت خدا در جهت خراب کردن کارها و تصمیم‌های شما به‌کار گرفته شود، در جهت روان شدن کارهای شما قرار خواهد گرفت👌 💢البته معنایش این نیست که اگر کسی با خدا باشد هیچ مشکلی برایش پیش نمی‌آید،بله مشکلاتی خواهد داشت💯 ولی این مشکلات، اعصابش را خُرد نخواهد کرد و او را به هم نمی‌ریزد 👏 بلکه در جهت رشد و تعالی او خواهد بود.🌹 ♨️اگریک وقت دیدی که در مشکلات، داری لِه می‌شوی، بدان که یک‌جایی روی خود را از خدا برگردانده‌ای ❗️ و خدا هم تو را گرفتار کرده تا متوجه بشوی و برگردی. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 معرفی کتاب کودک *مجموعه ۱۰ جلدی به من بگو خدا کیست؟* @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠مهریه‌ی سنگین مال دوران جاهلیت است: 🔻خود آن کسی که مُشرِّعِ مِهر است _که نبی اکرم (ص) باشد_ که از همه‌ی کائنات بالاتر است💎 و دختر مطهّر و عزیزه‌ی او که از همه‌ی زنان عالم از اولین و آخرین بالاتر است و شوهر او که امیرالمؤمنین(ع) باشد که از جمیع خلایق از اولین و آخرین بعد از پيامبر(ص) بالاتر است، برای این دو نفر که جوان بودند، زیبا بودند، عنوان داشتند، محترم بودند، اول شخص مدینه بودند؛ دیدید پیغمبر(ص) چقدر مِهر قرار داد؟ ۱ 🔹پیامبر آمد همه‌ی این‌ها را شکست〽️، برای اینکه مانع ازدواج می‌شد. این‌ها مانع از ازدواج دخترها و پسرها می‌شود. گفت این‌ چیزها را رها کنید. ازدواج شروعش آسان است. از لحاظ شرایط مادی، سهل‌ترين است، آنچه که در ازدواج💑 مهم است رعایت‌های بشری و انسانی است. ۲ 🔻خیال نکنید آن وقت‌ها مهریه‌ی زیاد و سنگین با جهیزیه‌ی زیاد سرشان نمی‌شد. آن وقت‌ها هم بعضی، از این بی‌عقلی‌ها مثل بی‌عقلی‌های زمان ما را داشتند که مثلا یک میلیون مثقال طلا مهریه‌ی دخترشان بکنند. درست مثل همین بی‌عقلی‌هایی که امروزه بعضی‌ها دارند.🚫 این کارهای مبالغه‌آمیزِ این‌طوری؛ اصلا کار جُهّال است. اسلام آمد همه‌ی اینا را به هم ریخت. نه اینکه پیامبر(ص) بلد نبودند بگویند دختر من هزار شتر سرخ موی با فلان شرایط باید مهریّه‌اش باشد. چرا می‌شد؛ منتهی اسلام همه را به هم ریخت.۳ 🔴 مهریه‌ی سنگین☄ مال دوران جاهلیّت است. پيامبر(ص) آن را منسوخ کرد. پیامبر(ص) از یک خانواده‌ی اعیانی است. خانواده‌ی پیغمبر(ص)، تقریبا اعیانی‌ترین خانواده‌ی قریش بودند. خود ایشان هم که رئیس و رهبر این جامعه است. چه اشکالی داشت دختر به آن خوبی که بهترین دختران عالم است👌 و خدای متعال او را "سیده النّساء العالمین"✨ قرار داد (مِن الاوّلینَ و الاخِرین)، با بهترین پسرهای عالم که مولای متقیان است می‌خواهند ازدواج کنند، مهریه‌ی ایشان زیاد باشد؟ چرا ایشان آمدند و این مهریه‌ی کم را قرار دادند که اسمش "مَهرُ السُّنّه" (کافی، ج۵، باب السنهفی المهور، ص۳۷۵، حدیث۷) است. ۴ ✳️ من گمان می‌کنم اینکه در جهیزیه‌ی حضرت زهرا(س) این‌قدر سادگی رعایت شد و در مهریه‌ی ایشان و همه‌ی اهل‌بیت پیامبر(ص) به آن مهر کم، "مَهرُ السُّنّه" مقیّد بودند، درحالی که همه قبول داشتند که بیش از "مَهرُ السُّنّه" هم جایز است، امّا این حد را حفظ کردند. این یک جنبه‌ی نمادین داشت. برای اینکه بین مردم مبنا و پایه‌ای باشد برای عمل به آن، تا دچار این مشکلاتی که بر اثر زیاده‌روی‌ها پیش می‌آید، نشوند. ۵ 🔰 ۱. خطبه‌ی عقد ۱۳۷۴/۱۰/۴ ۲. خطبه‌ی عقد ۱۳۷۱/۹/۲۴ ۳. خطبه‌ی عقد ۱۳۷۲/۱۰/۶ ۴. خطبه‌ی عقد ۱۳۷۲/۱۱/۱۲ ۵. خطبه‌ی عقد ۱۳۷۴/۲/۲۸ 📚 بروید با هم بسازید 💙 توصیه های رهبر معظم انقلاب به زوج‌های جوان، محمدرضا حدادی. 💞 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅پرسش: شوهرم خيلي کينه ايه, ازيک مشکل کوچيک و پيش پا افتاده معضل بزرگي درست ميکنه چه رفتاري باهاش بکنم؟ 🌺پاسخ: در پاسخ به سؤال شما توجه به نكات زير ضروري است: 1- كينه خشم فرو خورده شده و دشمني پنهان است كه اگر ادامه يابد به خود فرد آسيب مي زند و سبب دشمني آشكار هم مي شود. كينه و نفرت هيجان منفي است كه از درون مانند خوره شادي و آرامش ما را از بين مي برد. كينه مانند زغال داغي است كه كف دست ما باشد تا زماني كه در دست باشد خودمان را مي سوزاند. 2- براي رفع و درمان يك بيماري جسمي يا ذهني يا اخلاقي ابتدا بايد علل را شناخت. 3- اطرافيان بايد مراعات حال او را بكنند تا زمينه كينه ورزي فراهم نشود. شوخي زياد و مسخره و تحقير كردن، سرزنش و ملامت زياد، انتقاد زياد و خرده گيري و عيب جويي و فخرفروشي سبب كينه مي شود. 4- شوخي زياد، خشم، بدگماني، افسردگي و اضطراب، وسواس، ضعف ايمان، كمبودها و خلاءهاي شخصيتي از علل مهم كينه است. 5- براي درمان كينه بايد انگيزه خود فرد براي درمان را بالا برد. لازم است فرد كينه ورز را به پيامدها و ضررهاي جسمي، ذهني، اجتماعي و معنوي آن آشنا كرد. اگر فرد كينه ورز رابطه اش با شما صميمي و خودماني است در فضايي آرام با او از عواقب و پيامدهاي كينه بگوييد ولي اگر نسبت به سخنان شما حساس است بايد از روش هاي براي درمان كينه كمك بگيريد. 6- هر قدر ظرفيت جسمي، ذهني، اجتماعي و معنوي ما افزايش يابد و شخصيت ما باليده و پخته تر شود بهتر مي توانيم هيجان هاي منفي خود مانند خشم و نفرت و كينه را مهار كنيم. 7- مهم ترين روش هاي مقابله با كينه عبارتند از: تقويت معنويت، ارتباط با خداوند، انس با ائمه (عليهم السلام)، خواندن داستان افرادي كه اهل بخشودن و گذشت بوده اند، همنشيني با افراد كه روحشان بزرگ است مانند افرادي كه از قصاص و قاتل گذشته اند، ورزش، تفريح، تقويت مهارت هاي ارتباطي، توجه به ضررهاي كينه، مراسم نمادين دفن كينه ها و جشن آزادي خود از اسارات كينه، .... بخشش : یعنی آزاد کردن یک زندانی و کشف اینکه، اون زندانی خود هستی در حصار بخشش یعنی صرفه جویی دل بخشش باعث حذف هزینه ، بهای نفرت و هدر رفتن روح میشه بخشش، شکل نهاییه عشقه با بخششه که ما بخشوده میشیم زیرا با دادنه که ما میگیریم هرکس گام زنان به سویم بیاید، دوان دوان به سویش خواهم رفت و هرکس با تمامی گناهان دنیا به سراغم بیاید با بخششی برابر با آن به او سلام خواهم گفت خدایا برای همسایه که نان مرا ربود، نان برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش و برای خویشتن خویش، آگاهی و عشق @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هفتم 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آورد. ز
✍️ 💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب ، از سرمای ترس می‌لرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو می‌گفت :«وقتی با اون عظمتش یه روزم نتونست کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا بودن که به بیعت‌شون راضی شدن، اما دست‌شون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام می‌کنن!» تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ می‌زد و حالا دیگر نمی‌دانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده می‌مانم و اگر قرار بود زنده به دست بیفتم، همان بهتر که می‌مُردم! 💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمی‌کرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش داعش شوند. اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را می‌بلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به می‌رسید و حتی اگر فاطمه را نجات می‌داد، می‌توانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ 💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش می‌کرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام می‌داد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زن‌عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا!» عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن‌عمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیه‌السلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زن‌ها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام (علیه‌السلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!» 💠 چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان می‌درخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر می‌کنید اون روز امام حسن (علیه‌السلام) برای چی در این محل به رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر (سلام الله علیهما) هستید!» گریه‌های زن‌عمو رنگ امید و گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت (علیه‌السلام) بگوید :«در جنگ ، امام حسن (علیه‌السلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز آمرلی به برکت امام حسن (علیه‌السلام) آتش داعش رو خاموش می‌کنن!» 💠 روایت عمو، قدری آرام‌مان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر می‌زدم و او می‌خواست با عمو صحبت کند. خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد. 💠 عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت. دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. 💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. 💠 نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد... ✍️نویسنده: 🚩@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 چهار راهکار پیامبر صلی الله علیه و آله برای حفظ خانواده در آخرالزمان 🎙 استاد عالی @rkhanjani
دیروز روز جهانی بهداشت روانی بوده و من امروز فهمیدم😐🙄 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
بهداشت روانی در یک کلام 😊 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
🔹معاونت تهذیب حوزه های علمیه با همکاری مرکز مطالعات راهبردی حوزه و روحانیّت ، در نظر دارد به منظور طراحی و تدوین اسناد راهبردی و عملیاتی در عرصه اخلاق و معنویّت طلاب و حوزویان، سلسله نشست هایی را با عنوان «ایمان و تعالی جمعی در حوزه های علمیّه» با حضوربرجستگان عرصه معنویّت و تربیت طلاب، برگزار نماید. 🔸شرکت کنندگان در این جلسه این امکان را خواهند داشت تا دیدگاه های خود را در باب موضوعات طرح شده از طریق آیدی @mtahzib در پیام رسان ایتا برای غنای هر چه بیشتر به مباحث به اطلاع برگزارکنندگان این نشست ها برسانند. 🎦پخش زنده با ترافیک رایگان از طریق لینک http://abarat.tv
إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ ۖ 💌 اگر خدا شما را یاری کند محال است کسی بر شما غالب آید. 📖 آل عمران آیه ۱۶۰ @rkhanjani