eitaa logo
مرکز مشاوره روشنان
5.3هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
71 فایل
با شماییم با تخصصی‌ترین و متنوع‌ترین مطالب روانشناسی تا نیاز‌های مشاوره‌ات به‌راحتی رفع بشه☺️ راه‌ ارتباطی ما: 📞۰۹۳۷۱۴۶۶۵۵۷_۰۲۵۳۲۹۱۶۱۷۴ قم،بلوار صدوقی،بلوار فردوسی،نبش‌کوچه۱۲📮 ساعت کاری‌ما:۱۱ صبح الی ۲۱ آیدی مدیریت: @aramm61 آیدی ادمین: @roshanan98
مشاهده در ایتا
دانلود
زائران حاج قاسم، امشب مهمونش هستید و بجای مزارش خودش را زیارت می‌کنید😢😢 زیارت قبول❤️ سلام‌ ما را به حاجی برسونید😭 https://eitaa.com/joinchat/4178903060Ca43bd84efe
porseman kodak14021011.mp3
12.92M
🎵🎵دریافت فایل کامل برنامه كودك_و_نوجوان 🗓 11 دی 1402 🎙 حجت الاسلام 1- چالش های دوره فرزندان( فرزندان/فواید ) 2- نیاز به گروه 3- نحوه و دسترسی مخاطبان با برنامه پرسمان 4- راهکار جذب به مباحث اعتقادی 5- لازم برای شروع کار و و 6- علاقه مندی، در دوران نوجوانی و https://eitaa.com/joinchat/4178903060Ca43bd84efe
📘📕 معرفی کتاب " انسیه " ✍️گروه مؤلفان: سمانه صادقی، فاطمه سادات میر یونسی، رقیه شیخ فروتن، فاطمه ایزدی، طاهره خلیلی 🔹ارزیابان علمی: محمّد صادقی، ناهید موحدی 🔻مدیر مسئول: ناهید عشق پور ✍️ضرورت داشتن راه رسیدن به الگو، الگو چه کسی باشد؟ الگوی یا غرب ؟! نگاه ابزاری به زن! نگاه انسانی اسلام به زن، آنگاه که الگویم را یافتم، نگاهی گذرا بر ویژگی‌های مثل یک مادر، مثل یک چه قدر خوشحال شدم، چرا پنهان شدی!، یعنی تشکچه گذاشتن؟! تو را به خدا قسم، تماشای جمالش، برای ما چرا دعا نکردی مادر؟! ولایی، بدن مرا بپوشان، ای سرمشق مشق‌هایم، از عناوین‌ مطرح شده در این کتاب است. https://eitaa.com/joinchat/4178903060Ca43bd84efe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💯 این ۹ مورد رو به فرزند مضطربت بگو! 🔹گاهی کودکان درمورد و مشکلات خود مستقیما صحبت نمی‌کنند، در این شرایط وظیفه دارند سر صحبت را با کودک خود باز کنند و بفهمند که چه چیزی کودک را آزار می‌دهد. ✍سعیده بقایی https://eitaa.com/joinchat/4178903060Ca43bd84efe
💠 تربیت در زندگی بزرگان 🔸️ برخی و مادرها می‌گویند بچه‌ها سر به هوا شده‌ا‌ند. چه کار کنیم تا اینقدر در کارها نکنند. وقتی تحقیق می‌کنی می‌بینی بچه‌ها نسبت به پدر و در راه حق جدی‌تر و کوشاتراند و پدر و مادر می‌خواهند در این حق پرستی ترمز او باشند. ♨️ باید بگویم مسلمان! اسلام فضول بار می‌آورد. اگر دلت می‌خواهد برو به آیین دیگری ملتزم شو! 🔹️ افتخار کن که فرزندت از تو در راه حق کوشاتر و پویاتر است. کمکش کن و ترمز او مباش و باید به بچه‌ها همان قرآن را کرد که راهت را رو برو در عین حال با پدر و مادری که جور دیگر می‌اندیشند و عمل می‌کنند، مکن؛ مماشات کن. 🎙شهید بهشتی https://eitaa.com/joinchat/4178903060Ca43bd84efe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️‍🩹روایت از کرمان؛ ❤️‍🩹روایت از یک شهر مقاوم؛ زن از ماشین پیاده شد. جمعیت را کنار زدو هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید. چادرش روی شانه‌هایش افتاده بود. تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابه‌لای روسری روی گونه‌اش ریخته بود. لب‌هایش از ترس سفید شده بود. به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت. دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی "گفتن آوردنش اینجا، زنده‌ست؟" و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد، سرش را گذاشت روی شیشه و به زور بدن بی‌جانش را نگه داشت. نگهبان همان‌طورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه می‌کرد گفت: "پسرته خواهر؟" و زن بدون اینکه صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد: "تو رو امام زمان نگو مُرده" نگهبان صفحه را ورق زد و گفت: "خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه، اسمش تو لیست من نیست، برو توی اورژانس و بگرد، ببین پیداش می‌کنی؟" زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضی‌هاشان از هوش رفته بودند. اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باندپیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار، نه محسن شانزده ساله‌ی او. سومی هم بدن بی‌جانی بود که بر پارچه‌ی رویش نوشته بودند: سردخانه! چشمش که به این کلمه افتاد، ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد.کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که به‌سرعت داشت از کنارش می‌گذشت چنگ انداخت و گفت: "خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه این‌جا نیاوردن؟" پرستار به سِرُم توی دستش اشاره کرد و گفت: "من کار دارم، خانم جون پاشو این‌جا آلوده‌ست، پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکی‌یکی اتاق ها رو نگاه کنی." زن هر چه توان داشت روی هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاق‌ها، اتاق اول، اتاق دوم، اتاق سوم ... چپ، راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک می‌شد دلش بیشتر راضی می‌شد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاق‌ها بیابد. آخرین اتاق، آخرین امیدِ او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناساییِ محسن به سردخانه می‌رفت. زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو را به آبروی حاج قاسم قَسَم و بعد به سراغ تختِ آخرِ اتاقِ آخر رفت. زنی سال‌خورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله می‌کرد. جهان روی سرش آوار شد. یادش آمد که صبح محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود: "مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه، کامل اتاقمو تروتمیز می‌کنم" در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود، مرور کرد. سرش گیج رفت، چشم‌هایش تار شد: "خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم." بی‌رمق با لب‌هایی لرزان از زنی پرسید: "سردخانه کجاست؟" و قبل از آن‌که جمله‌اش تمام شود پرستاری که داشت از اتاق CPR بیرون می‌آمد بلند فریاد زد: "پسر نوجوونه برگشت. دکتر میگه منتقل شه ICU" از لابه‌لای درِ باز شده‌ی اتاق و رفت‌وآمد دکترها و پرستاران موهایِ مشکیِ محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفته‌اش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان می‌داد آرام گرفت ... روایت از فاطمه مهرابی https://eitaa.com/joinchat/4178903060Ca43bd84efe
💠آثار محبت و نیکی به مادر در روایات 🔹در آموزه‌های اسلامی نیکی به *مادر* یکی از فضایل بزرگ محسوب می‌شود. به برخی از این فضایل که برپایه روایات اسلامی می‌باشند، پرداخته ایم. ✍: مهری هدهدی https://eitaa.com/joinchat/4178903060Ca43bd84efe