eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم از گنبد آهنین ایران❤️😍 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ کس مانند دل از غصه ات آوار نیست مهربانی ساده باشد جان من دشوار نیست شادم از اینکه تویی تنها دلیل غصه ام غیر غمهای تو با من هیچ کس دلدار نیست دردها در سینه پنهان می‌کنم از غیر تو غیر دیدارت طبیبی بر دلِ بیمار نیست گشته ای تنها دلیل هر تپش در قلب من گر چه کارت با دلم هر لحظه جز آزار نیست با نگاهت شوق دارم؛ شور دارم حالیا جان به لب آید نباشی حاجت گفتار نیست هر چه دارم یا ندارم از تو می گیرد نشان دلخوشی غیر از حضورت در دلم انگار نیست در کویر زندگانی تشنه ی وصل توام در نگاهم‌ لحظه ای زیباتر از دیدار نیست بی حضورت جان چه می ارزد که جانانم تویی درک من از زندگانی غیرِ عشقِ یار نیست 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش.. وین سوخته را, محرم اسرار نهان باش ...! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دوباره در سکوتم کودکی انگار می گریَد شبیه طفل بی آغوش، زار زار می گرید به یاد روی تو امشب نگاهم رو به مهتاب است بیا نا مهربان، بی تو، دلم بسیار می گرید خزان زد بر تنم،همراه باران برگ برگم ریخت برایم ابر پاییزی هزاران بار می گرید نپرس ای دوست حالم را که اوضاعم غم انگیز است به این احوال بیمارم در و دیوار می گرید غمت دیگر نمی گنجد درون چشم هایم،.. آه کسی اینجا به یاد آخرین دیدار می گرید نشاندم بی صدا بر روی برگی، اشک و آهم را برای اشک هایم کاغذ و خودکار می گرید به جایت شمع شد حالا رفیق بی کسی هایم همه خوابند اما مانده او بیدار می گرید 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نبض قدمهای تو را، در شعر باید جا کنم با تکه های خاطره شعر تو‌ را انشا کنم پاییزهای یخ زده، عطر تو را بر خود زده بی شعله‌ی رویای تو، یخ را چگونه وا کنم؟ یادت فراوان ریخته، در روزگار رفته ام من با کدامین چرتکه، یاد تو را منها کنم؟ پاییز دارد می‌رود تا در زمستان گم شود چون قصه‌ی یلدا تو را، باید که نامیرا کنم تو سیب سرخ هفت سین، من سیر و سرکه در دلم امسال باید عشق را،در هفت سین پیدا کنم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از زندگانيم گله دارد جوانيم شرمنده ي جواني از اين زندگانيم دارم هواي صحبت ياران رفته را ياري کن اي اجل که به ياران رسانيم 🎙️ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دلبرم از بس که دارد با دل ‌من دلبری هی برایم عشوه می ریزد بسان یک‌پری تا نگاهش می کنم می دزدد از من چشم خود چشم او از عشق می گوید ‌ولی با خود سری دل بریدن را مگو سخت است اری کار من تا.که نزدیکش شوم از سر بگیرد روسری واژه های شعر من با او هم آهنگ است باز دل سپر دن کار من بود وز یارم دلبری در شراب آن نگاهش مست می خواهد مرا من که خود مستم زعشق او چرا ناباوری در قفس دارم دلی کو‌عشق پرواز است وبس وای کز ‌دستش کجا ماند ه مرا بال وپری 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دردا که ذکر و خیرت از ما حذر نیامد در دام روزگاران جز ما اثر نیامد گر چند روزی عشقت ما را به آسمان برد دردا که وصل مجنون هرگز ثمر نیامد شب در رهست و عشاق هر دم به سوی نوری کان نور با سرایش یا راهبر نیامد ای رهرو معانی وی رهگشای عالی گو بر خیال واهی کاین رهگذر نیامد ما در سکوت لیلی جز عشق هیچ ندیدیم واندم که صبر مجنون از آن به سر نیامد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 🌸 هر دوشون چپ چپ نگام کردن که گفتم: _منو عفو کنین اینبار، تو عروسی تون جبران می کنم هردو خندیدن که عاطفه گفت: _من که عروسی کردم برای منو چجوری جبران می کنی داشتم فکر می کردم که فاطمه گفت: _ تو نمی خواد جبران کنی فقط قضیه این خاستگار از خارج اومدتو تعریف کن ببینم عاطفه با هیجان گفت: _ واقعا؟! تا خواستم چیزی بگم فاطمه با آب و تاب شروع کرد به توضیح دادن: _آره بابا از خارج اومده، وضع مالی توپ، تحصیلات عالی، تک پسر، قیافه بیست، اخلاق ... حرفشو قطع کردم و با تعجب گفتم: _اینارو از کجا اوردی دقیقا؟! +نکنه فکر کردی ما بی خبریم از اوضاع احوالت اینبار عاطفه گفت: _خب حالا این آقای خوشبخت جواب بله رو گرفت ازت نگاهمو از عاطفه گرفتم و انداختم رو فرش، خواستم بگم نه عاطفه این آقای خوشبخت نمی خواد من کنارش باشم فکر و خیالش جاهای دیگه اس .. بعد چند لحظه نگاش کردم و گفتم: _حالا اینا رو ول کنین تو بگو آقا هادی چطوره؟ اومده بمونه تا تولد این کوچولو؟؟ نمی دونم اثر نگاه غمناک من بود که رنگ نگاه عاطفه هم رنگ غم گرفت یا اینکه دل تنگی به چشماش راه پیدا کرده بود .. فاطمه هم انگار از جوّ بوجود اومده راضی نبود که بلند شد و درحالیکه سمت آشپزخونه می رفت گفت: _میرم سفره رو پهن کنم دستمو رو دستای عاطفه گذاشتم و گفتم: _ببخشید عزیزم نمیخواستم ناراحتت کنم لبخند محوی زد و گفت: _نه ناراحت نشدم، فقط یه کمی دلتنگم چیزی نگفتم که خودش گفت: _هادی الانم نمی خواست بیاد .. برای یه هفته اومده فقط بخاطر یه سری از کارایی برای دوستاش، بزودی میره نمیدونستم چی بگم در برابر ، یاد عباس افتادم نمیدونم چیشد که پرسیدم: _عاطفه! آقا هادی وقتی اومده بود خواستگاری بهت گفته بود که می خواد بره ؟ نگاهی بهم انداخت و گفت: _اره، تازه گفته بود پدر مادرش مخالف رفتنشن با تعجب گفتم: _تو با وجود اینکه می دونستی بهش جواب مثبت دادی؟!! عاطفه_خب معصومه، تو نمیدونی من روز خاستگاری با اینکه اولین بار دیدمش، از همون اول از رفتارش خیلی خوشم اومد راستش آنقدر خوبی داشت که اصلا به رفتنش فکر نکردم .. حتی الانم پشیمون نیستم گرچه تمام روزای زندگیم با هادی پنج شش ماه بیشتر نبود و اون دوسه ماه یه بار میومد خونه ولی من اگر صد بار دیگه ام برگردم به روز خواستگاری باز قبولش میکنم .. لبخند محوی مهمون لباش شد و ادامه داد: _هادی همیشه منو باعث رفتنش میدونه .. چون وقتی با من ازدواج کرد مامان باباش دیگه بهش گیر نمیدادن برای رفتن و بالاخره تونست بره واقعا باور نمی کردم،عاطفه چه قدر از در کنارش حرف میزد، چقدر بود که حاضر شده بود هادی نباشه ولی رو داشته باشه .. عاطفه واقعا این همه صبوری رو می آورد .. چقدر بود عاطفه و من خبر نداشتم، چقدر بود!!مطمئن بودم که صبری که عاطفه داشت برابره شهادت بود، که آقا هادی اگر هم شهید میشد فقط یک بار بود ... مے سوزم و لب نمے گشایم ڪھ مباد ... آهے ڪشم و دلے به درد آیــد از او تو همین فکرا بودم که فاطمه سادات غذا رو اورد .. دیگه فکرم اونقدر مشغول شده بود که نفهمیدم مهمونی کوچیک سه نفرمون چجوری به پایان رسید ... ....🌷 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاریک و سیاه است جهان گر تو نباشی چون نور خدا می‌چکد از چهره‌ی ماهت این صورت زیبا شده یک ارتش کامل چشم اسلحه، ابروی تو سردار سپاهت 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
💫خدايا🙏 ⚜آرامش را سرليست 💫ِتمام اتفاقات ⚜ِزندگی مان قراربده 💫آرامش را ⚜تنها از تو ميخواهیم 💫الهی🙏🏻 ⚜به دوستانم 💫فردایی پر ازخیر و برکت عطا کن🤲                ‌‎‌‎ 🌓🌓🌓🌓 شبتون‌ بخیر 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🍃🌼امـــروزتـــون عـــالـــی 🍃🌼از خــدا بــرایـتـان 🍃🌼یـــک روز زیـبــا و 🍃🌼سرشاراز سلامتی و لبخند 🍃🌼همراه با دنیا دنیا آرامش  🍃🌼سبد سبد خیر و برکت 🍃🌼بـغـل بـغـل خوشـبـخـتـی 🍃🌼و یک دنیا عاقبت بخیری 🍃🌼و یک عمر سرافرازی خواهانم 🍃🌼روزتون زیبـا و در پنـاه خـدا 🍃🌼تقدیم با احترام فراوان 🍃🌼بــــه شـــمــــا خـــوبـــان ‌‎‌‎ 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پرازمهر 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هرگز های زندگی... - @mer30tv.mp3
3.75M
صبح 29 آبان 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
در باغ دلت، خورشید صفت چند بتابم بگشا به تبسم لب میگون و برون آ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکلمه زیبای غمگین از 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ای اول هر اول! ای پیش‌تر از آغاز! ای با همۀ خلقت از روز ازل همراز! ای در رگ‌ من جاری! ای از تو وجودم پر ای در شب تنهایی با جان و دلم دمساز ای نقش تو در جانم مشهودتر از خورشید ای نام پرآوازت مستورتر از هر راز ای در رگ هر برگی صدکوه از آیاتت ای سرزده از هر سنگ با معدنی از اعجاز از عطر تو گل مدهوش، با یاد تو بلبل مست شیرازۀ هر مستی، انگیزۀ هر آواز پابند به این خاکم سرگشتۀ افلاکم بالی بده از عشقت راهی بده تا پرواز 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شعری زیبا از امام المسلمین حضرت امام خامنه ای...... «مناجات ناشنوایان»🌷 ما خیل بندگانیم ما را تو می‌شناسی هر چند بی‌زبانیم ما را تو می‌شناسی ویرانه‌ئیم و در دل گنجی ز راز داریم با آنکه بی‌نشانیم، ما را تو می‌شناسی با هر کسی نگوییم راز خموشی خویش بیگانه با کسانیم ما را تو می‌شناسی آیینه‌ایم و هرچند لب بسته‌ایم از خلق بس رازها که دانیم ما را تو می‌شناسی از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را فارغ از این و آنیم ما را تو می‌شناسی از ظن خویش هرکس، از ما فسانه‌ها گفت چون نای بی‌زبانیم ما را تو می‌شناسی در ما صفای طفلی، نفْسُرد از هیاهو گلزار بی‌خزانیم ما را تو می‌شناسی آیینه‌سان برابر گوییم هرچه گوییم یک‌رو و یک‌زبانیم ما را تو می‌شناسی خط نگه نویسد حال درون ما را در چشم خود نهانیم ما را تو می‌شناسی لب بسته چون حکیمان، سرخوش چو کودکانیم هم پیر و هم جوانیم ما را تو می‌شناسی با دُرد و صافِ گیتی، گه سرخوشی است گه غم ما دُرد غم کشانیم ما را تو می‌شناسی از وادی خموشی راهی به نیک‌روزی است ما روزبه، از آنیم ما را تو می‌شناسی کس راز غیر از ما، نشنید بس «امینیم» بهر کسان امانیم ما را تو می‌شناسی 75/1/14 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شبیه سیبی از درخت جدا افتاده ام دلسوخته چون جعبه های میوه پشت وانت و گونه هایم سرخ است از گریه 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
از بهارِ بخت سهمم خار بود گویی از من باغبان بیزار بود... می‌چکید از چامه‌هایم شرحِ غم فارغ از حال و هوایم یار بود... آینه جز آه تصویری نداشت هم‌زبانم فندک و سیگار بود... دوستانم، دشمنانی آشنا دستِ نامردِ فلک در کار بود... هر دم از سالی فراتر می‌گذشت زندگی آکنده از آزار بود... دم به دم قلبم صدا می‌زد تو را لب به لب روی لبم سیگار بود... بوستان در دستِ تاراج خزان حال و روزم سوژه‌ ی اغیار بود..! خانه خالی بود از عشق و طرب بینِ من با سایه‌اش پیکار بود... کو؟ طبیبی عاشق و درمان بلد! هرکه را دیدم خودش بیمار بود... دیگِ حسرت جوش می‌زد در دلم ریشه‌های دردسر بر بار بود... زندگی با وعده‌های پوچِ خود پیشِ چشمم آرزوها تار بود... بی‌کسی سهمِ من از دل‌دادگی کوهی از غم در دلم انبار بود... می‌زدم بر هر دری نالان سری در قفس ماندن بسی دشوار بود... گرچه بود از دوری‌ات مرگم هوس بی‌تو مردن هم برایم عار بود... منتظر کی کرده بینش کرکسی معرفت کی خصلتِ پرگار بود... ✍حسن_کریم‌زاده 📓بهار_بخت ✓ ✅عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
180.3K
مکتب عشقت مرا آتش به اختیار کرد خاک ره تو خواجه را فاخرو مُشکبار کرد بی تو دمی نمی شود ره به کدام سو نهم بندهٔ درگهی شوم نعمت بی شمار کرد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر هایم یک جا می روند دلنوشته هایم یک جا اما خودم هستم هیچ جا نمی روم بسط ؛کنار غصه هایم چایی دم می کنم تیر را سر می‌کشم ومنتظر قهوه ی دلتنگی مرداد می شوم... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بر لبم گل نموده نامِ کتاب عشق می‌بارد از کلامِ کتاب خط به خط یادواره‌ی مهر است چه بگوییم در مقامِ کتاب!؟ باغ فرهنگ را بها داد و... قند و پند است هر پیامِ کتاب نسلمان با کتاب پخته شده کاش باشیم همیشه خامِ کتاب! هر چه می‌خواستم به من آموخت مهربانی‌ست در مرامِ کتاب آنقدر دلنشین و شیرین است شده‌ام بی بهانه رامِ کتاب! از همان کودکی بزرگم کرد اینچنین گشته ام غلامِ کتاب هر سری را که سبز می‌بینم ایستاده به احترامِ کتاب! همدلی را به قلب‌ها آموخت همزبانی‌ست در سلامِ کتاب خلق را درس آدمیت داد کار ما نیست قتلِ عامِ کتاب! کتابخوانی📚 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقی دل می دهد معشوقه ای دل می برد بُرد در بُرد است و من مشغول حسرت بُردنم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
629.9K
عارت آمد که به گوشی ،نگه ی اندازی ای خوش انصاف ، به عاشق کشی ات می نازی زیرکی نیست ، به معشوقه چنین گفت،ولی نیست انصاف، دل عاشق خود بگدازی دل عاشق به خدا آینه معشوق است در چه بینی خود اگر ، او به زمین اندازی عاشق باخته دل، قدر شناسی خواهد گر ندانی همه هستی خودت می بازی صبحدم هیچ نماند، نه ز پروانه نه شمع هنر آن است ،که در دامن هم جان بازی کرده مغرور تو را ناز کشیدن هایم که چنین اسب حقارت به تنم می تازی گل ز بلبل ،چو رخش پوشد و بویی ندهد نه ز بلبل خبری هست ونه از آوازی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
سند محکم مظلومیت حیدر بود چادر سوختۀ فاطمه، روشنگر بود کاش اسلام نمی‌دید چنین روزی را آنکه می‌سوخت، جگرگوشۀ پیغمبر بود یاس یاسین پسری داشت خدایا پسری عمر آن غنچۀ نشکفته ز گل کمتر بود گاه ای علّت ایجاد! به خود می‌گویم من و ما کاش نبودیم ولی مادر بود پیر شد بعد تو آقای جوانان بهشت دیدن قاتلت از بس‌که عذاب آور بود آه مادر! چه از آن کشتۀ عطشان گفتی زینبت گفت که این توصیۀ آخر بود آنچه با دیدن آن
پشت
حسین تو شکست بعدِ پهلوی تو، پهلوی علی اکبر بود 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
1059331843_-571302649.mp3
4.8M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ 🎼‌ ❤️💞