#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_ششم
💚مثل بسيجي هاي زمان جنگ❤️
✨ #شروع_بحران🍃
✔️راوی:محمد حسین طاهری
👈با اينكه🌷#هادي از مؤسسه ي#اسلام_اصيل بيرون آمده بود، اما براي💥#زيارت_كربلا در شب هاي#جمعه به سراغ ما مي آمد و با هم بوديم.در آنجا درباره ي مسائل روز و ...#صحبت داشتيم و او هم نظراتش را مي گفت.با#شروع_بحران#داعش مؤسسه به پايگاه#حشد_الشعبي براي جذب نيرو تبديل شد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي را چند بار در مؤسسه ديدم. مي خواست براي#نبرد به مناطق درگير#اعزام شود. اما با#اعزام او مخالفت شد.يك بار به او گفتم: بايد#سيد را ببيني، او همه كاره است. اگر تأييد كند، براي تو كارت صادر مي كنند و#اعزام مي شوي.
⚘@pmsh313
🌲البته🌷#هادي سال قبل هم سراغ#سيد رفته بود.آن موقع مي خواست به#سوريه#اعزام شود اما نشد.#سيد به او گفته بود: تو#مهمان مردم#عراق هستي و امكان#اعزام به#سوريه را نداري.اما اين بار خيلي به #سيد#اصرار كرد.او به جهت فعاليت هاي هنري در زمينه ي#عكس و#فيلم، از#سيد خواست تا به عنوان تصويربردار با گروه#حشد_الشعبي#اعزام شود.
🌷@shahidabad313
💎#سيد با اين شرط كه🌷#هادي، فقط حماسه ي #رزمندگان را ثبت كند موافقت كرد.قرار شد يك بار با#سيد به منطقه برود. البته منطقه اي كه درگيري مستقيم در آنجا وجود نداشت.🌷#هادي سر از پا نمي شناخت. كارت ويژه ي#رزمندگان#حشد_الشعبي را دريافت كرد و با#سيد به منطقه#اعزام شد.
⚘@pmsh313
💎همانطور كه حدس مي زدم🌷#هادي با يك بار حضور در ميان#رزمندگان، حسابي در دل همه#نفوذ كرد.از همه بيشتر#سيد او را شناخت. ايشان احساس كرده بود كه🌷#هادي مثل بسيجي هاي زمان#جنگ بسيار#شجاع و بسيار#معنوي است، و اين همان چيزي بود كه باعث تأثيرگذاري بر#رزمندگان_عراقي مي شد.
🌷@shahidabad313
⏺بعد از آن براي#اعزام به#سامرا#انتخاب شد. 🌷#هادي به همراه چند تن از دوستان ما راهي شد.من هم مي خواستم با آنها بروم اما#استخاره كردم و خوب نيامد!يادم هست يك بار به او#زنگ زدم وگفتم: فلان شخص كه همراه شما آمده يك نيروي#ساده است، تا حالا با كسي#دعوا نكرده چه رسد به جنگيدن، مواظب او باش.
⚘@pmsh313
🌷#هادي هم گفت: اتفاقاً اين شخصي كه از او #صحبت مي كني#دل_شير دارد. او#راننده است و كمتر درگير كار نظامي مي شود، اما در كار عملياتي خيلي#مهارت دارد.بعد از يك ماه🌷#هادي و دوستان#رزمنده به💥#نجف برگشتند
🌷@shahidabad313
🔰از دوستانم درباره ي🌷#هادي سؤال كردم. پرسيدم:🌷#هادي چطور بود؟همه ي دوستان من از او#تعريف مي كردند؛ از#شجاعت، از#افتادگي، از #زرنگي، از#ايمان و#تقوا و...
⚘@pmsh313
🌴همه از او#تعريف مي كردند. هر كس به نوعي او را الگوي خودش قرار داده بود.#نماز شب ها و#عبادت هاي#هادي حال و هواي جبهه هاي نبرد #رزمندگان_ايران با صداميان#بعثي را براي بقيه ي #رزمندگان$تداعي مي كرد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي دوباره راهي#مناطق_عملياتي شد. ديگر او را كمتر مي ديدم. چند بار هم#تماس گرفتم كه#جواب نداد.مدتي گذشت و من با چند تن از دوستان براي💥#زيارت راهي#ايران و شهر💥#قم شديم.
♨️يادم هست توي💥#قم بودم كه يكي از دوستانم گفت: خبر داري رفيقت، همون🌷#هادي كه با ما مي آمد💥#كربلا🌷#شهيد شده؟گفتم: چي ميگي؟سريع رفتم سراغ اينترنت. بعد از كمي جستجو متوجه شدم كه🌷#هادي به آنچه لايقش بود رسيد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هفتم
💚ابراهیم پهلوان❤️
پهلوان(۱)
✔حسين الله كرم
💚کشتی با ســيد حسين طحامي کشتي گير قهرمان جهان❤️
💚ماجرای کشتی دو پهلوان دو دوست و رفیق به نقل حاج حسن به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش❤️
💚چند آيه#قرآن و يه#روضه مختصر و با چشمان 💧#اشــک آلود براي☀️#آقا_اباعبدالله(ع)❤️
💚شفای مریض❤️
💚ماجرای پنج پهلوان کشتی در زورخانه❤️
💚کشتی بین #ابراهيم و يکي از بچه هاي#مهمان❤️
💚کشتی ابراهيم با نَفس خود و پيروزی در آن❤️
🔰ســيد حسين طحامي(کشتي گير قهرمان جهان)به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها#ورزش ميکرد.هر چند مدتي بود که ســيد به مســابقات قهرماني نميرفت، اما هنوز بدني بســيار ورزيده و قوي داشــت.
🔰بعد از پايان#ورزش رو کرد به حاج حســن و گفت: حاجي، کسي هست با من#کشتي بگيره؟حاج حســن نگاهي به بچه ها کرد و گفت:🌷#ابراهيم، بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود.
🔰معمولا در#کشتي_پهلواني، حريفي که زمين بخورد، يا خاک شود مي بازد.#کشتي شــروع شد. همه ما تماشــا ميکرديم. مدتي طولاني دو کشتي گير درگير بودند. اما هيچکدام زمين نخوردند. فشار زيادي به هر دو نفرشان آمد، اما هيچکدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين#کشتي پيروز نداشت.
🔰بعد از کشتي سيد حسين بلندبلند ميگفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعي، ماشاءالله پهلوون#ورزش تمام شده بود. حاج حسن خيره خيره به صورت🌷#ابراهيم نگاه ميکرد.
🔰ابراهيم آمد جلو و باتعجب گفت: چيزي شده حاجي!؟حاج حســن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديم هاي اين تهرون، دو تا پهلوون بودند به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلورفروش،
اونها خيلي با هم#دوست و#رفيق بودند.
🔰توي#کشــتي هم هيچکس حريفشــان نبــود. اما مهمتر از همــه اين بود که بنده هاي خالصي براي خدا بودند.هميشه قبل از شروع#ورزش کارشان رو با چند آيه#قرآن و يه#روضه مختصر و با چشمان 💧#اشــک آلود براي☀️#آقا_اباعبدالله(ع) شروع ميکردند.
🔰نََفس گرم حاج محمد صادق و حاج سيد حسن، مريض#شفا ميداد.بعــد ادامه داد:🌷#ابراهيم، من تو رو يه پهلوون ميدونم مثل اونها! ابراهيم هم لبخندي زد و گفت: نه حاجي، ما کجا و اونها کجا. بعضــي از بچه ها از اينکه حاج حســن اينطور از ابراهيــم تعريف ميکرد،ناراحت شدند.
🔰فرداي آن روز#پنج_پهلوان از يکي از زورخانه هاي#تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از#ورزش با بچه هاي ما کشتي بگيرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز ورزش کشتي ها شروع شد.
🔰#چهار_مسابقه برگزار شد، دو کشتي را بچه هاي ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتي آخر كمي شلوغ کاري شد! آنها سر حاج حسن داد ميزدند. حاج حسن هم خيلي ناراحت شده بود.
🔰من دقت کردم و ديدم کشــتي بعدي بين#ابراهيم و يکي از بچه هاي#مهمان اســت. آنها هم که ابراهيم را خوب مي شناختند مطمئن بودند که مي بازند. براي همين شلوغ کاري کردند که اگر باختند#تقصير را بيندازند گردن#داور!
🔰همه عصباني بودند. چند لحظه اي نگذشــت که🌷#ابراهيم داخل گود آمد. با لبخندي که بر لب داشــت با همه بچه هاي#مهمان دست داد.#آرامش به جمع ما برگشت.بعد هم گفت: من#کشتي نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟
🔰كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوســتي و#رفاقت ما خيلي بيشتر از اين حرفها وكارها ارزش داره!بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يك#صلوات پايان کشتي ها را اعلام کرد.
🔰شــايد در آن روز#برنده و#بازنده نداشتيم. اما برنده واقعي فقط🌷#ابراهيم بود.وقتي هم مي خواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم🌷#ابراهيم پهلوانه!؟
🔰ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها،#پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و پيروز شد.🌷#ابراهيم به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي#کينه و#دعوا را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_دهم
💚ورزش بدون شرط بندی❤️
شرط بندي(۱)ص۲۸
✔مهدي فريدوند، سعيد صالح تاش
🍁@shahidabad313
💚وقتی ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد تا حریفش برنده شود❤️
💚#ورزش بکن اما شرط بندي نکن❤️
💚به خاطر شــرط بندي خيلي#عصباني شد و دعوا کرد❤️
🍁@pmsh313
🔺️تقريبًا سال ۱۳۵۴ بود.صبح يک روز جمعه مشغول #بازي بوديم. سه نفر غريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاي غرب تهرانيم،🌷#ابراهيم کيه!؟بعد گفتند: بيا بازي سر ۲۰۰ تومان.
🔺️دقايقي بعد#بازي شروع شد.🌷#ابراهيم تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. همان روز به يكي از محله هاي جنوب شــهر رفتيم. ســر ۷۰۰ تومان شــرط بستيم. بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم.
🔺️موقع پرداخت پول،🌷#ابراهيم فهميد آنها مشغول#قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند.
يك دفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. اگه برنده شــد ما پول نميگيريم.
🔺️يكي از آنها جلو آمد و شــروع به#بازي كرد. ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد!همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصباني بودم به ابراهيم گفتم:آقا ابــرام، چرا اينجوري بازي كردي؟!
🔺️باتعجــب نگاهم كرد و گفت: مي خواستم#ضايع نشن! همه اينها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود!
🍁@pmsh313
🔺️هفتــه بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشــان آمدند. آنها پنج نفره با ابراهيم سر ۵۰۰ تومان بازي کردند.ابراهيم پاچه هاي شلوارش را باال زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند!آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد.
🍁@shahidabad313
🔺️شــب با ابراهيم رفته بوديم🕌#مسجد. بعد از نماز، حاج آقا احکام مي گفت. تا اينكه از شرط بندي و#پول_حرام صحبت کرد و گفت: پيامبر(ص)مي فرمايد:
«هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه#باطل و حوادث سخت از دست مي دهد»(مواعظ العدديه ص۲۵)و نيز فرموده اند: «کسي که لقمه اي از#حرام بخورد#نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود»(الحکم الظاهره ج۱ ص۳۱۷)
🔺️ابراهيــم با تعجب به صحبتها گــوش مي كرد.بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا وگفت: من امروز ســر واليبال ۵۰۰ تومان تو شــرط بندي برنده شدم. بعد هم ماجــرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده#مســتحق بخشيدم!
🔺️حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ،#ورزش بکن اما شرط بندي نکن.هفته بعد دوبــاره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان!
🍁@shahidabad313
🔺️ابراهيم گفت: من#بازي ميکنم اما شــرط بندي نميکنم. آنها هم شــروع کردند به مســخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه مي بازه. يکي ديگه گفت: پول نداره و...
🔺️ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه مي دونستم هفته هاي قبل با شــما بازي نمي کردم، پول شما رو هم دادم به#فقير، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي مي کنيم.که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد.
🍁@pmsh313
🔺️دوســتش می گفت: بــا اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بســيار توصيه كرد كه شــرطبندي نكنيد. امــا يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بــازي كرديم و مبلغ ســنگيني را باختيم!
🔺️آخــرای بازي بود كه ابراهيم آمد. به خاطر شــرط بندي خيلي از دست ما#عصباني شد. از طرفي ما چنين مبلغي نداشــتيم كه پرداخت كنيم. وقتي بازي تمام شــد ابراهيم جلو آمد و توپ را گرفت.
🔺️بعدگفت: كســي هســت بياد تك به تك بزنيم؟از بچه هاي نازي آباد كســي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود. با#غرور خاصي جلو آمد وگفت: سر چي!؟
🔺️ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد.ابراهيــم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد از آن حسابي با ما#دعوا كرد!
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌱#روایتگری_شهدا
🌺@shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
سلام بر ابراهیم 4.mp3
5.16M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🌷#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
🌷#شهید_ابراهیم_هادی
🍂#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
🍂#قسمت_چهارم
💚کشتی با ســيد حسين طحامي کشتي گير قهرمان جهان❤️
💚ماجرای کشتی دو پهلوان دو دوست و رفیق به نقل حاج حسن به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش❤️
💚چند آيه#قرآن و يه#روضه مختصر و با چشمان 💧#اشــک آلود براي☀️#آقا_اباعبدالله(ع)❤️
💚شفای مریض❤️
💚ماجرای پنج پهلوان کشتی در زورخانه❤️
💚کشتی بین #ابراهيم و يکي از بچه هاي#مهمان❤️
💚کشتی ابراهيم با نَفس خود و پيروزی در آن❤️
🔰وقتي هم مي خواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم🌷#ابراهيم پهلوانه!؟
🔰ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها،#پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و پيروز شد.🌷#ابراهيم به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي#کينه و#دعوا را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.
📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت.
🔸️#فانوس
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯