#نقطه_شروع_ناخالصی
🔶خیلیها باور نمیکردند فرمانده توپخانه سپاه این قدر کم حقوق میگیره؛ وقتی هم که خواستند حقـوقش را زیاد کنند #عصبانی شد و نذاشت
توی جلسه ای بهش یه تلویزیون هدیه دادند اما قبول نکرد گفتند این #هدیه
رابه همه فرماندهان دادن چرا نمیگیری؟
🔷گفت ناخالصی در عمل یه نقطه شروع
داره ممکن هست قبول این هدیه نقطه
شروع #ناخالصی در زندگی من باشـه،
نمی خوام ذرّه ای از ناخالصی در عملم
باشه من با خدا معامله کرده ام ، هدیه رو هم از خودش می گیرم
📚خاطره از #شهید حسن شفیعزاده، کتاب #حکایت فرزندان فاطمه ، جلد۱ ،ص۴۰
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_چهارم
💚دو تصویر در اتاق شخصی❤️
#اهانت_به_رهبر✨
👈از زماني كه به#عراق رفت و در💥#نجف ساكن شد،نگرش خاصي به موضوع💥#ولايت_فقيه پيدا كرد.به ما كه در#تهران بوديم مي گفت:شما مانند يك🐟#ماهي كه قدر🏝#آب را نمي داند، قدر💥#ولايت_فقيه را نمي دانيد. مشكل كار در اينجا نبود بحث💥#ولایت_فقیه است.
🌷@shahidabad313
♨️لذا#آمريكا بر گُرده ي اين مردم سوار است و هر طور مي خواهد عمل مي كند.خوب يادم هست كه ارادت🌷#هادي به💥#ولي_فقيه بسيار بيشتر از قبل شده بود.
🌴هر بار كه مي آمد، پوسترهاي💥#مقام_معظم_رهبري را تهيه مي كرد و با خودش به💥#نجف مي برد.
🌷@shahidabad313
⏺در اتاق شخصي او هم دو تصوير بزرگ روي ديوار بود.تصوير💥#مقام_معظم_رهبري و در زير آن پوستر🌷#شهيد_ابراهيم_هادي.
⚘@pmsh313
🌷#هادي در آخرين سفري كه به#تهران داشت ماجراي عجيبي را#تعريف كرد. او به نفوذ برخي از عمامه هاي#انگليسي و افراد ساده لوحي كه از دشمنان#اسلام#پول مي گيرند تا#تفرقه ايجاد كنند اشاره كرد و ادامه داد: مدتي قبل شخصي مي آمد #نجف و به جاي #ارشاد طلبه ها و... تنها كارش اين شده بود كه به#مقام_معظم_رهبري #اهانت کند!
🌷@shahidabad313
🌴او انگار #وظيفه داشت تا همه ي مشكلات#امت اسلامي را به گردن ايشان بيندازد. من يکي دو بار #تحمل کردم و چيزي نگفتم.بعد هم به جهت#امر_به_معروف چند كلامي با ايشان #صحبت كردم و او را #توجيه كردم، اما انگار اين آقا نمي خواست چيزي بشنود! فقط همان جملاتي كه اربابانش براي او #ديكته كرده بودند#تكرار مي كرد!
🍂من درباره ي خيانت هاي#آمريكا و#انگليس، به خصوص در #عراق براي او#سند آوردم اما او قبول نمي كرد!
🌷@shahidabad313
🍂روز بعد و بار ديگر اين آقا شروع به#صحبت كرد. دوباره مشغول#اهانت شد، نمي دانستم چه كنم.گفتم حالا ديگر وظيفه ي من اين است كه با اين آقا #برخورد كنم، چون او#ذهن طلبه ها را نسبت به حضرت آقا #خراب مي كند.
⚘@pmsh313
💎#استخاره کردم با اين#نيت كه مي خواهم اين آقا را #خوب بزنم، آيا #خوب است يا نه؟#خيلي_خوب آمد.
🌷@shahidabad313
💎وقتي که مثل هميشه شروع كرد به حضرت آقا #اهانت کند، از جا بلند شدم و ...#حسابي او را زدم. طوري با او برخورد کردم که ديگر پيدايش نشد. از آن جايي که من هيچ گاه با هيچ کس بحثي نداشتم و هميشه با طلبه ها مشغول#درس بودم وسرم به کار خودم بود. بعد از اين اتفاق، اين موضوع براي همه #عجيب به نظر آمد.
💎هر کس من را مي ديد مي گفت:🌷#شيخ_هادي ما شما را تا به حال اينگونه نديده بوديم. شما که اصلاً #اهل_دعوا و درگيري نيستي؟ چه شد که اينقدر #عصباني شدي؟ مگر چه#اهانتي به شما کرده بود؟
🌷@shahidabad313
🌲من هم براي آنها از بحث #تفرقه و كارهايي كه برخي #عالم نماها براي #ضربه_زدن به#اسلام استفاده مي كنند گفتم. براي آنها شرح دادم كه چندين شبكه ي ماهواره اي وابسته به يك #عالم در كشور #انگليس فعال است و تنها كاري كه مي كند ايجاد #وهن نسبت به #شيعه و #تفرقه بين فرقه هاي اسلامي است.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_هشتم
💚عاشق گمنانی❤️
🍃 #تفکر_فرهنگی✨
✔️راوی:سید کاظم و دوستان عراقی شهید
👈اين را بارها مشاهده کردم که شخصيت هاي #فرهنگي و افرادي که کار فرهنگي به خصوص در🕌#مسجد را#تجربه کرده باشند، در هر کار و مسئوليتي وارد شوند، ديدگاهها و تفکرات#فرهنگي خودشان را بروز مي دهند.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي نيز همين گونه بود. او در زمينه ي کارهاي#فرهنگي و#اردويي تجربيات خوبي داشت.
در همان ايامي که در کنار#رزمندگان_عراقي با⚡#داعش مبارزه مي کرد، برخي طرح هاي#فرهنگي را ارائه کرد که نشان از روحيه ي بالاي#فرهنگي او بود.
⭐يک بار پيشنهاد داد براي يکي از مراسمات#عيد، براي#رزمندگان#حشد_الشعبي#هديه تهيه کنيم.ما هم اين کار را به خود🌷#هادي واگذار کرديم. او هم با مراجعه به چندين مرکز#فرهنگي هديه ي خوبي تهيه کرد.🌷#هادي در کل سه بار به مأموريت هاي نظامي#حشد_الشعبي#اعزام شد. در عمليات آزادسازي منطقه ي بلد در کنار نيروهاي#خط_شکن بود.
🌷@shahidabad313
💢فرمانده او با آنکه علاقه ي خاصي به🌷#هادي داشت، اما خيلي از دست او#عصباني مي شد! مي گفت اين پسر خيلي#مهربان و#دلسوز است اما#ترس را نمي فهمد در مقابل نيروهاي⚡#داعش بدون#ترس جلو مي رود، هر چه مي گوييم#مراقب باش اما انگار متوجه نمي شود، اين#رزمنده شجاعانه جلو مي رود و راه را براي بقيه ي نيروها باز مي کند.
🌷#هادي نه#ترس را مي فهميد و نه#خستگي را ...
يک بار#فرمانده محور جلوي خود🌷#هادي اين حرفها را زد،🌷#هادي وقتي اين مطالب را شنيد، گفت: جلوي دشمن نبايد#ترس داشت، ما با🌷#شهادت#ازدواج کرده ايم.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي به عنوان تصويربردار به جمع آن ها پيوسته بود، او تصاوير و فيلم هاي خاصي را از نزديک ترين نقطه به#سنگر تکفيري ها تهيه مي کرد.
از ديگر کارهاي او رساندن#آب و#تغذيه به نيروهاي درگير در#خط_مقدم بود.اما مهم ترين کار#فرهنگي🌷#هادي برگزاري نمايشگاه دستاوردهاي#حشد_الشعبي در ايام☀️#اربعين بود.
🌷#هادي اصرار داشت کارهاي#فرهنگي#رزمندگان_عراقي به اطلاع مردم و#شيعيان رسانده شود. لذا راهپيمايي☀️#اربعين را بهترين زمان و مکان براي اين کار تشخيص داد.واقعاً هم تفکر#فرهنگي او جالب بود.🌷#هادي يک چادر در نيمه راه☀️#نجف به🌷#کربلا راه اندازي کرد و نمايشگاه تصاوير#نبرد با⚡#داعش را با چينش مناسب در مقابل ديد زائران🌷#کربلا قرار داد.
🌷@shahidabad313
💢برادر ناجي مي گفت:🌷#هادي براي اين#نمايشگاه خيلي زحمت کشيد. کار عقب بود و کاروان ها از راه مي رسيدند.🌷#هادي گفت که شب ها کمتر بخوابيم و کار را به نتيجه برسانيم.طي چند شبانه روز🌷#هادي بيش از سه ساعت نخوابيد. کار به خوبي انجام شد و مخاطب بسياري داشت.اما همين که #نمايشگاه آغاز شد،🌷#هادي به☀️#نجف برگشت!او#عاشق_گمنامي بود و نمي خواست کسي بفهمد اين#نمايشگاه مهم کار او بوده.
⭐بعد از تجربه ي موفق اين#نمايشگاه به سراغ#سيد_کاظم آمد.🌷#هادي طرح جديدي براي برگزاري#نمايشگاه دستاوردهاي#نبرد با⚡#داعش در☀️#نجف آماده کرده بود. مي خواست در يک فضاي مناسب کار#فرهنگي را گسترش دهد.اعتقاد داشت که تصاوير و فيلم هاي اين مبارزه ي#مقدس براي آيندگان#ثبت شود و همزمان بايد به ديد#عموم مردم رسانده شود.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي روي اين#طرح خيلي کار کرد. اما مسئولان#حشد_الشعبي با اين دليل که#نيرو و شرايط برگزاري اين#نمايشگاه را ندارند،#طرح را به#تعويق انداختند تا اينکه🌷#هادي براي بار آخر راهي#مناطق_عملياتي شد.اما مهم ترين کار#فرهنگي که از🌷#هادي ديدم مربوط مي شد به کاري که به خاطر آن به#ايران برگشت.
🌷#هادي تعداد زيادي#چفيه و#پيشاني_بند با نام#مقدس☀️#يا_فاطمه_الزهرا (علیها السلام) آماده کرد و با خودش به#عراق آورد.او مي دانست بهترين کار#فرهنگي براي#رزمندگان، پيوند دادن آنان با حضرات#معصومين(ع)، به خصوص#مادر_سادات،☀️#حضرت_زهرا(علیها السلام)، است.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_دهم
💚ورزش بدون شرط بندی❤️
شرط بندي(۱)ص۲۸
✔مهدي فريدوند، سعيد صالح تاش
🍁@shahidabad313
💚وقتی ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد تا حریفش برنده شود❤️
💚#ورزش بکن اما شرط بندي نکن❤️
💚به خاطر شــرط بندي خيلي#عصباني شد و دعوا کرد❤️
🍁@pmsh313
🔺️تقريبًا سال ۱۳۵۴ بود.صبح يک روز جمعه مشغول #بازي بوديم. سه نفر غريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاي غرب تهرانيم،🌷#ابراهيم کيه!؟بعد گفتند: بيا بازي سر ۲۰۰ تومان.
🔺️دقايقي بعد#بازي شروع شد.🌷#ابراهيم تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. همان روز به يكي از محله هاي جنوب شــهر رفتيم. ســر ۷۰۰ تومان شــرط بستيم. بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم.
🔺️موقع پرداخت پول،🌷#ابراهيم فهميد آنها مشغول#قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند.
يك دفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. اگه برنده شــد ما پول نميگيريم.
🔺️يكي از آنها جلو آمد و شــروع به#بازي كرد. ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد!همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصباني بودم به ابراهيم گفتم:آقا ابــرام، چرا اينجوري بازي كردي؟!
🔺️باتعجــب نگاهم كرد و گفت: مي خواستم#ضايع نشن! همه اينها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود!
🍁@pmsh313
🔺️هفتــه بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشــان آمدند. آنها پنج نفره با ابراهيم سر ۵۰۰ تومان بازي کردند.ابراهيم پاچه هاي شلوارش را باال زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند!آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد.
🍁@shahidabad313
🔺️شــب با ابراهيم رفته بوديم🕌#مسجد. بعد از نماز، حاج آقا احکام مي گفت. تا اينكه از شرط بندي و#پول_حرام صحبت کرد و گفت: پيامبر(ص)مي فرمايد:
«هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه#باطل و حوادث سخت از دست مي دهد»(مواعظ العدديه ص۲۵)و نيز فرموده اند: «کسي که لقمه اي از#حرام بخورد#نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود»(الحکم الظاهره ج۱ ص۳۱۷)
🔺️ابراهيــم با تعجب به صحبتها گــوش مي كرد.بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا وگفت: من امروز ســر واليبال ۵۰۰ تومان تو شــرط بندي برنده شدم. بعد هم ماجــرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده#مســتحق بخشيدم!
🔺️حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ،#ورزش بکن اما شرط بندي نکن.هفته بعد دوبــاره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان!
🍁@shahidabad313
🔺️ابراهيم گفت: من#بازي ميکنم اما شــرط بندي نميکنم. آنها هم شــروع کردند به مســخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه مي بازه. يکي ديگه گفت: پول نداره و...
🔺️ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه مي دونستم هفته هاي قبل با شــما بازي نمي کردم، پول شما رو هم دادم به#فقير، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي مي کنيم.که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد.
🍁@pmsh313
🔺️دوســتش می گفت: بــا اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بســيار توصيه كرد كه شــرطبندي نكنيد. امــا يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بــازي كرديم و مبلغ ســنگيني را باختيم!
🔺️آخــرای بازي بود كه ابراهيم آمد. به خاطر شــرط بندي خيلي از دست ما#عصباني شد. از طرفي ما چنين مبلغي نداشــتيم كه پرداخت كنيم. وقتي بازي تمام شــد ابراهيم جلو آمد و توپ را گرفت.
🔺️بعدگفت: كســي هســت بياد تك به تك بزنيم؟از بچه هاي نازي آباد كســي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود. با#غرور خاصي جلو آمد وگفت: سر چي!؟
🔺️ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد.ابراهيــم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد از آن حسابي با ما#دعوا كرد!
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌱#روایتگری_شهدا
🌺@shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سیزدهم
💚ورزش برای قوی شدن نه قهرمانی❤️
✳کشتي(۲) ص۳۲
✔برادران شهيد
🍁@shahidabad313
💚وقتی که ابراهیم فقط دفاع می کرد هنوز کشتی تمام نشده از تشک خارج شد❤️
💚آدم بايد ورزش را براي قوي شدن انجام بده، نه قهرمان شدن❤️
💚هدف از شرکت در مسابقات ابراهیم❤️
💚از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم❤️
💚جمله معروف امام راحل را همیشه می گفت که: (ورزش نبايد#هدف_زندگي شود)❤️
🍁@pmsh313
✳صبح زود 🌷#ابراهيم با وســائل#کشتي از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه افتاديم. هر جائي مي رفت دنبالش بوديم! تا اينکه داخل ســالن هفت ِ تيــر فعلي رفت. ما هم رفتيم توي ســالن و بين
تماشاگرها نشستيم.
✳سالن شلوغ بود. ساعتي بعد مسابقات#کشتي آغاز شد.آن روز ابراهيــم چندکشــتي گرفت و همه را #پيروز شــد. تا اينکه ي کدفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشــاگر ها تشويقش مي کرديم.
✳با عصبانيت به سمت ما آمد.گفت: چرا اومديد اينجا !؟گفتيم: هيچي، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميري.بعد گفت: يعني چي !؟ اينجا جاي شما نيست. زود باشين بريم خونه
✳بــا #تعجب گفتم: مگه چي شــده!؟ جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشــين، پاشين بريم خونه.
همينطور کــه حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: کشــتي نيمه نهائي وزن ۷۴کيلو آقايان🌷#هادي و تهراني.
✳ابراهيم نگاهي به ســمت تشــک انداخت و نگاهي به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک. ما هم حسابي داد ميزديم و تشويقش مي کرديم .
🍁@shahidabad313
✳مربــي ابراهيم مرتب داد مي زد و مي گفت كه چه کاري بکن. ولي ابراهيم فقط دفاع مي کرد. نيــم نگاهي هم به ما مي انداخت.
✳مربي که خيلي عصباني شده بود داد زد: ابرام چرا#کشتي نميگيري؟ بزن ديگه.ابراهيــم هم با يك فن زيبــا حريف را از روي زمين بلند کرد. بعد هم يک
دور چرخيد و او را محکم به تشك کوبيد.هنوز#كشتي تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد.
✳آن روز از دست ما خيلي#عصباني بود. فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتي در راه برگشت صحبت مي کرديم گفت: آدم بايد ورزش را براي#قوي شدن انجام بده، نه#قهرمان شدن.
✳من هم اگه تو#مسابقات شركت مي كنم مي خوام فنون مختلف رو ياد بگيرم. هدف ديگه اي هم ندارم.
گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟!
🍁@pmsh313
✳بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت #مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم.
✳آن روز ابراهيم به#فينال رســيد. اما قبل از مســابقه نهائــي، همراه ما به خانه برگشت! او عملا ثابت کرد که#رتبه و#مقام برايش اهميت ندارد.
ابراهيم هميشه جمله معروف امام راحل را ميگفت: (ورزش نبايد هدف زندگي شود)
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_بیست_و_نهم
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
👈قرار بود چند نفری را از طرف لشکر اعزام کنیم سوریه. ساعت ⏰ یازده، یازده و نیم شب بود که آمد دم #خانه مان⊙﹏⊙
رفتم دم در. گفتم: "خیر باشه آقا محسن."
گفت: "آقای رشید زاده. شما فرمانده لشکر هستید. اومده ام از شما خواهش کنم که بذارید من برم."🙏🏻😢
💥گفتم: "کجا؟"
گفت: "سوریه."
#عصبانی شدم.☹️ صدایم را آوردم بالا و گفتم: "این موقع شب وقت گیر آوردی!? امروز که #پادگان بودم. چرا اونجا نگفتی؟"🤨
♦️گفت: "اونجا پیش بقیه نمی شد. اومدم دم خونه تون که التماس تون کنم."😔
گفتم: "تو یه بار رفتی محسن. نوبت بقیه است."
گفت: "حاجی قسمت میدم."گفتم: "لازم نکرده قسمم بدی. این بحث رو تموم کن و برو رد کارت."😒
🍂مثل بچه کوچک زد زیر #گریه. باز هم شروع کرد به التماس. کم مانده بود دیگر به دست و پایم بیوفتد.😭
💥دلم به حالش سوخت. کمی نرم شدم.😌
گفتم: "مطمئن باش اگه قسمتت نباشه من هم نمیتونم درستش کنم. اگه هم قسمتت باشه، نه من و نه هیچ کس دیگه نمیتونه مانع بشه."😉👌🏻
این را که گفتم کمی آرام شد.😇
اشک هایش را پاک کرد و رفت.
به رفتنش نگاه کردم.😞
با خودم گفتم: "یعنی این بچه چی دیده سوریه?"⁉️😌
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊