eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.2هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.2هزار ویدیو
99 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴۲۰ محرم روزشهادت *بی بی شریفه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام* ✅با خواندن دو رکعت نماز و یک سوره یس و ۱۰۰ صلوات روحشون را شاد کنید و حوائجتون را بخواهید 🙏اللهم عجل لولیک الفرج 🏴بانویی که هیچ بیماری را دست خالی برنمیگرداند 😭😭 بانو سیده شریفه کیست؟؟ بنت الحسن علیه السلام بانویی ست که کمتر از ایشان در مجالس عزای اباعبدالله علیه السلام یاد میشود.. بانو شریفه سلام الله علیها دختر امام حسن علیه السلام و خواهر حضرت قاسم و حضرت عبدالله بن حسن است مسیر طولانی و پرپیچ و خم جاده های خاکی و آسفالت را میان نخلستان ها و از روی انشعاب های «فرات» تا رسیدن آستان مقدّس مزارش طی می کنیم. از ابتدای کوچه و بازاری که به مرقد مطهّرش منتهی می شود، فضای خالی ای روی دیوارها پیدا نمی شود که روی آن بنر، پلاکارد یا پارچه ای که روی آن، از حضرتش تقدیر و تشکر شده، نصب نباشد. آوازه و شهرتش هنوز به کشورهای مجاور نرسیده است. کمتر زائری غیر از عراقی در حرمش دیده می شود؛ ولی در اینجا به *طبیب آل الله* شهرت دارد. هیچ بیمار و گرفتاری نیست که مراجعه به آستانش کند و دست خالی و ناامید برگردد. کافی است از یک عراقی بپرسید سیده شریفه کیست؟! از آنجایی که دختر کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (علیه السلام ) است و داغ و مصیبت و سختی های زیادی در زندگی، خصوصاً در راه «کربلا» تا «کوفه» و از «کوفه» در مسیر «شام» دیده است، طاقت ندارد هیچ بیمار و گرفتار و درمانده ای را ببیند و با آبرویی که پیش حق تعالی دارد، بلافاصله بیماریش را شفا می دهد. اگر برایش نقّاره خانه درست کنند، باید شبانه روز برای معجزاتش نقاره ها به صدا درآیند. 🔴🖤🔴سیده شریفه دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است؛ بانوی جلیل القدری که همراه اسرای کربلا بعد از واقعه عاشورا از کربلا به کوفه آورده شد و در مسیر کوفه به شام، در نزدیکی شهر *حِلِّه* در فاصله 30 کیلومتری از کربلا، از شدّت مصائب و سختی هایی که دید، از ادامه سفر با اسرا بازماند و به شهادت رسید و در میان نخلستان های اطراف شهر آرمید. نحوه ی شهادت این بانوی بزرگوار : 😭😭😭 در نقل قول آمده که هنگام جابجایی زنان و کودکان اهل بیت پیامبر، از کوفه به شام، این بانو که در اثر آزار و اذیت های سپاه ملعون یزید و ابن مرجانه لعنت اللّه و سختیهای اسارت بیمار شده بودند، در مسیر از روی ناقه ی شتر بر زمین میوفتند و بعد از ساعاتی حضرت ام کلثوم و حضرت زینب سلام الله علیها متوجه میشوند که بانو شریفه در کاروان نیستند 😭😭😭 هنگامی که به جستجوی بانو شریفه می‌روند، این خانم را در مسیر، روی خاک داغ بیابان پیدا میکنند 😭😭😭😭 طبق نقل قول راوی گفته میشود این بانو زیر دست و پای شتران به شهادت رسیدند 😭😭😭😭 آجرک اللّه يا بقية اللّه 😭😭😭
هادی عزتی ‌می‌خواست حرم شود، امنیت شد. 🍃⚘🍃 هادی عزتی متولد۱۳۷۱/۵/۵ سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: در روز از فروردین در حال اجرای به دست اشرار به می‌رسد. 🍃⚘🍃 آرزو‌های زیادی داشت. نمونه‌ای که می‌خواست در قامت یک حرم حاضر شود تنها به خاطر جسمی پدر از اعزام جا ماند، اما برایش طوری دیگر رقم زد و او با در از و کشورش شد. 🍃⚘🍃 کبری علی‌مرادی مادر هادی عزتی را پیش رو دارید. من دو فرزند پسر داشتم. متولد ۵ مرداد ۱۳۷۱ بود که در روز از بهار سال گذشته حین انجام به رسید. بود و حدود ۵/ ۱ سال پیش عقد کرده و قرار بود بهار سال گذشته جشن عروسی‌شان را برگزار کنیم که شد. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
همه کار‌های و بود. خیلی پسر بود. در دینی‌اش بسیار محکم بود. اهل و واجبات بود و تأکید زیادی هم روی این مباحث داشت.، و بود. 🍃⚘🍃 در و در فعالیت‌های بسیجی و به مردم در شکل‌گیری بسیجی‌اش نقش بسزایی داشت. هر چهارشنبه برای توسل، کمیل و به پایگاه بسیج می‌رفت. شب در حضور داشت تا اینکه به استخدام انتظامی درآمد. 🍃⚘🍃 کارش بود. در مدتی که وارد نیرو شده و نتوانسته بود به پایگاه بسیج سربزند، پایگاه به خانه‌مان آمد تا پیگیر حال و احوال شود. از من پرسید چرا به پایگاه بسیج نمی‌آید؟ من هم گفتم استخدام شده و در حال حاضر سراوان است. یکی از پسرم این بود که دوست داشت به کمک کند. سال قبل از وقتی و را گرفت، رفت به استثنایی و برای از سر تا پایشان را خرید کرد، برای هر کدام‌شان یک جفت کفش، شلوار و پیراهن خرید. به من هم گفت امسال هم برای بچه‌ها با هم می‌رویم و خرید می‌کنیم که با این آرزویش محقق نشد.💔 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
یکی از همکارانش سر مزار در بهشت رضا به من می‌گفت که به و مقید بود. تعریف می‌کرد که نوبتی با دوستان‌مان صبحانه می‌خریدیم و می‌خوردیم. تا از بودن پولی که برای صبحانه داده شده بود، نمی‌شد، ، حتی به من می‌گفت مادر زمانی که در مرز خدمت می‌کردم، بزرگی از طرف برخی داده می‌شد تا اجناس و کالا‌های قاچاقشان را رد کنم، اما من آن‌ها را تحویل مسئولانم می‌دادم. 🍃⚘🍃 خود را به نحو احسن انجام می‌داد. آن‌قدر و بود که در برابر هم حاضر نشد و کاری و را معامله کند. 🍃⚘🍃 در روزمره خودش و خانواده‌اش هم به حلال توجه داشت. یک روز برای کاری به بیمارستان رفته بودیم، پدرش یک چهار لیتری آب برداشت، رو به پدرش کرد و گفت باباجان چرا این آب را برداشتی؟ درست نیست از اینجا آب بردارید و با خودتان ببرید... 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
یک روز آمد و به من گفت اسمم را برای به و از حرم نوشتم. من هم مخالفت کردم و گفتم: نه اجازه نمی‌دهم که بروی. خندید و گفت: چرا مادر؟ چرا می‌گویی نه؟ گفتم: من که جز تو و برادرت کسی را ندارم، اگر خدای نکرده اتفاقی برایت بیفتد من نمی‌توانم تحمل کنم. با همان مهربانی همیشگی‌اش می‌گفت: مادر شما که فیلم مختارنامه را می‌بینی و میگی خدا لعنت‌شان کند! چرا امام حسین (ع)⚘ را خالی کردند. حالا خودت اجازه نمی‌دهی که پسرت برود و از آل‌الله (ع)⚘ دفاع کند. گفتم: قربان زینب (س)⚘بروم، خیلی دوستش دارم عاشقش هستم، اما یک شرط دارم. گفت: چه شرطی مامان؟ گفتم: باهم برویم. گفت: مادر به خانم‌ها که اجازه نمی‌دهند. گفتم چرا پسرم من لباس می‌پوشم. لباس رزم، سر و صورتم را محکم می‌پوشانم، اصلاً نمی‌فهمند من زنم یا مرد. آن‌قدر خندید. اسمش را نوشت و نامش هم برای اعزام درآمد، اما مشکل و بیماری خونی پدرش باعث شد نرود. به خاطر پدرش اعزام نشد. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
با توجه به اتفاقات و اوضاع و احوال عراق و سوریه همه حواس به اخبار بود و دائم آن‌ها را رصد می‌کرد. وقتی حرم را نشان می‌داد، خیلی پای تلویزیون می‌نشست و می‌گفت مامان خوش به سعادتشان. 🍃⚘🍃 می‌گفتم چرا پسرم؟ می‌گفت: مادر ببین پیکر‌های این چقدر با احترام و عزت تشییع می‌شود. همه مردم برای تشییع پیکرشان آمده‌اند. من خیلی ناراحت شدم گفتم نگو پسرم، می‌دانی به خانواده‌های‌شان چه گذشته است؟ می‌دانی به پدر و مادر و بچه‌های این‌ها چه می‌گذرد؟ گفت: نه مادر اشتباه نکن، این دنیا به درد نمی‌خورد. می‌گفت: من سال عمر کردم، خیلی دیگر بخواهم عمر کنم ۲۵ سال دیگر است خب زندگی در این دنیا را می‌خواهم چه کنم؟ 🍃⚘🍃 رو به کردم و گفتم: پسرم با همه این‌ها من نمی‌توانم بدون تو زندگی کنم. هادی تودار بود، چندان صحبت نمی‌کرد، اما این صحبت‌ها را با من در میان می‌گذاشت. با خودم می‌گویم او من را برای روز‌های آماده می‌کرد؛ روز‌هایی که با از ما جدا شد؛ روز‌هایی که باید با یادش زندگی کنیم. من پیش از اینکه مادر شوم، خواهر هستم. علی‌مرادی در ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ در سن سالگی به رسید و عزتی هم در ۱۲ اسفند همان سال شد. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
إذا مَسَّ الْإنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أوْ قاعِدًا أوْ قائِمًا فَلَمّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأنْ لَمْ يَدْعُنا إلىٰ ضُرٍّ مَسَّه هنگامی‌که به انسان رنج و ناراحتی‌ای رسد، فوراً همان‌لحظه ما را در هر حالی؛ چه به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده است به کمک می‌خوانَد اما وقتی‌که ناراحتی و آسیبش را از او برطرف کردیم، چنان می‌رود که انگار هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود، نخوانده است یونس ۱۲ 🌹
17.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
══════﷽🌺 ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟🌺 🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم.. 🔶️دل به دنیا نبندید.. 🔶️شهید سیدرحمان هاشمی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
خانواده ما با فرهنگ و عجین بود، ولی فکر و نبود پسرم برایم سخت بود، اما این سختی را به خاطر مسیری که قدم در آن گذاشته بود تحمل می‌کردم. خوشحالم که در رفت و به رسید و شد. را هم برای خدا می‌خواست. 🍃⚘🍃 از شاخصه‌های اخلاقی برادرم از من سؤال می‌کرد؛ اینکه چطور بچه‌ای برای خانواده بود؟ چه رفتار‌هایی داشت که در نهایت منجر به شد. می‌خواست بداند برادرم چطور توانست در آن سن و سال راهی شود و چطور در سالگی شد. 🍃⚘🍃 بسیار به روز‌های و او برای رسیدن به و میدان می‌خورد. زمانی که# برادرم شهید شد، من ۱۱ سال داشتم. وقتی از من در مورد سؤال می‌کرد، من اطلاعات و حرف‌هایی را که از مادر و پدر و اطرافیانم شنیده بودم برایش روایت می‌کردم. برادرم مذهبی را مطالعه می‌کرد؛ کتاب‌هایی نظیر انبیا و... من که می‌خواستم به دست بزنم می‌گفت: نباید به این‌ها دست بزنی پاره می‌شوند. 🍃⚘🍃 خوب یادم است سال‌ها بعد، یک روز رفت خانه مادرم و گفت: انبیای دایی را بدهید من مطالعه کنم، چرا نگهش داشتی مادرجان. مادرم گفت: این‌ها یادگاری است! به مادرم گفت بدهید ما هم مطالعه کنیم تا ثوابش برسد به روح دایی! 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
{{{سرانجام در روز سال ، یک مورد نزاع و درگیری در پی اختلافات خانوادگی در خیابان ارشاد مشهد به مرکز فوریتهای پلیسی 110 اعلام شد که به سرعت مأموران گشت کلانتری سناباد به محل حادثه اعزام شدند. پس از حضور پلیس در محل حادثه، فردی اسلحه به دست به سمت مأموران تیراندازی کرد که در اثر این حادثه هادی صفایی (افسر گشت) و هادی عزتی (راننده گشت) به رسیدند.}}} 🍃⚘🍃 همراه دوستش هادی صفایی به رسید. 🍃⚘🍃 خیلی هم با بودند. اصلاً قرار بود صفایی همراه یک سرباز دیگر به بروند، اما صفایی گفته بود باید عزتی همراه من بیاید، تا نیاید من یک قدم هم برنمی‌دارم، حتی رئیس‌شان گفته بود تو برو من را با ماشین بعدی می‌فرستم. گفته بود نه بیاید باهم می‌رویم که هادی می‌رسد و باهم به می‌روند که اول صفایی به می‌رسد و بعد . {{ دو وطن با ذکر یک شاخه گل ⚘}} 🍃⚘🍃 وقتی مدافع حرم را می‌دید غبطه می‌خورد. در نهایت یک هم نصیب شد. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 💠 شهید هادی عزتی💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد پایان
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری؟! گویم که: غمِ یار و غمِ یار و دگر هیچ 😭 سلام وقتتون متبرک‌به نام و یاد 🥀
به خودم گفتم باید یه وقتی که حواسش نیست گوشیش رو بردارم یا زمانی که خوابه پیام هاش رو چک کنم ببینم پیامی چیزی بهم دادن یا نه امیر محمد صورتشو به صورتم نزدیک کرد دستشو چرخوند _کجایی! بیخیال شو انقدر بهش فکر نکن ما که نمی‌تونیم کل دنیا رو درست کنیم فقط باید هر وقت کسی سر راهمون سبز شد و احتیاج به کمک داشت کمکش کنیم، اینو یادت باشه که خالق این بندگان خدا ما نیستیم همه خدا دارن هرکسی هم بره در خونه خدا دست خالی نمیره نگاه اعتراض آمیزی بهش انداختم _از تو بعیده که اینجوری بیخیال بشی _بیخیال نیستم کاری از دستم بر نمیاد منم اولش که شنیدم مثل تو همینجوری پریشون شدم بعد مامانم باهام صحبت کرد گفت من تمام توانم رو به کار می‌بندم که پیداش کنم اما اگه پیداش نکنم مسیریِ که خودش انتخاب کرده بعدم تا اکرم نخواد هیچکس نمی‌تونه بهش کمک کنه. ماهان مامانم حرف درستی میزنه میگه _ما یه بار آوردیمش تو بهزیستی پناهش دادیم می‌خواستیم بریم با پدر مادرش صحبت کنیم برش گردونم به خونوادش ولی گذاشت رفت، بازم می‌گردیم پیداش می‌کنیم میاریمش، اما اگه بازم بخواد مسیرش رو کج بره دیگه کاری از دستمون بر نمیاد شایدم یه روزی بیفته دست قانون و قانون مجازاتش کنه. نفس عمیقی کشیدم _این حرفای مامانتِ آره، منم اول مثل تو ناراحت و نگران بودم ولی با شنیدن حرفهای مامانم آروم شدم ببین ماهان من همین الان اگر کسی احتیاج به کمک داشته باشه تا جایی که در توانم باشه باید بهش کمک کنیم اما اگه دیگه اون نخواد که نمیشه... ادامه دارد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
دفاع مقدس ، وحید محمدی اراکی🍃⚘🍃 در تاریخ ۱۳۵۰/۶/۲۸ در شهر تهران در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد. ۱۷ ساله بود و مجرد دانش آموز سال اول دبیرستان رشته ی تجربی بود. 🍃⚘🍃 به قول دوستانش دقیقه ۹۰ دفاع مقدس هست. ۱ مرداد ماه سال ۱۳۶۷ در حالی که مجروح بود در محاصره افتاد و با لگدهای پوتین دشمن بعثی به رسید.😔 🍃⚘🍃 به روایت یکی ازدوستان : قطعنامه پذیرفته شد و جنگ به پایان رسید. خیلی ها احساس می کردند که دیگر تمام شد. برای همین جبهه ها با کمبود نیرو مواجه شد. مرخصی گرفت تا برگردد اما وقتی شنید که به نیرو احتیاج است دوباره به یگان دریایی برگشت. 🍃⚘🍃 #١٧ سال بیشتر نداشت اما از گردان بود. مدتی گذشت تا اینکه اولین روزهای مرداد ۶٧ رسید. دشمن به مناطق مختلف مرزی حمله کرد. 🍃⚘🍃 از یگان دریایی تقاضای نیروی زمینی شد.#داوطلبانه به عنوان .پی.جی زن به خط شلمچه رفت. دشمن با تمام توان پیش آمده بود. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
🌹 یادی از شهید مدافع حرم مصطفی نبی‌لو (●ولادت: ۱۳۴۵، تهران ☆ ○شهادت: ۱۳۹۶، سوریه ☆ ■مزار: گلزار شهدای مدافع حرم بهشت معصومه"سلام‌الله‌علیها" قم) ❤️ دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) بودیم. 🌷 دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم، وقتی برمی‌گشتیم، گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز! ❓گفتم: "چرا؟" 🔴 گفت: ✅《چون همیشه موقع خداحافظی می‌گفتم یا حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) نوکری کنم. ولی این‌بار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها).》 ⁉️ من هم خندیدیم و گفتم: "خب چه فرقی کرد؟" ♦️ گفت: 🔆《اینها دریای کرم هستند چیزی را که ببخشند دیگر پس نمی‌گیرند.》 🎤 : 🌷 گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید: 🔆《حفاظت از حضرت آقا که محافظ اصلی دین و حرم اهل‌بیت هستند از اوجب واجبات است و حفاظت از ایشان حفاظت از حرم‌هاست...》 🌷نثار روح مطهر شهید مدافع حرم "مصطفی نبی‌لو" صلوات 🦋🦋🦋
دشمن بعثی عقده و کینه اش را از امام و انقلاب امام با نازنین او کرد. آثار لگدهای دشمن بعثی بر صورت زیبای وحید نمایان است. با ضربات لگد مزدور بعثی به رفت و صورت زیبایش اینگونه شد. 😭 🍃⚘🍃 از نوجوانان بسیجی شهر ری بود که به پاس تلاش‌ هایی که انجام داده بود تقدیر نامه‌ ای به دست خط امام خمینی (ره) دریافت کرده بود. 🍃⚘🍃 به روایت یکی از امدادگران: وقتی بالای سر رفتم دیدم لب‌ هایش تکان می‌ خورد و گویی با کسی صحبت می‌کند. 😭 باند را برای پانسمان روی سینه اش گذاشتم. من نتوانستم وحید را به عقب منتقل کنم و به ناچار خود به عقب رفتم. 😔 🍃⚘🍃 وقتی اوضاع کمی آرام شد باز به نزد رفتم ولی دیدم به رسیده 😭 اونم با# پیکری اونجوری 😭😭 و بدین ترتیب « ذبیح الله عید قربان » شد در اول مرداد ماه ١٣۶٧ در حالی که سال بیشتر نداشت. 😭 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ |💔| 🍃 تاریخ تولد: ۱۳۳۸/۰۵/۰۵ محل تولد: تبریز تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۵ محل شهادت: هورالعظیم وضعیت تأهل: متأهل_دارای۲فرزند محل مزارشهید: جاویدالاثر 👇🌹🍃 ✍...درهمه حال پرهیزگار باشید وخدا راحاضر و ناظر براعمال خودبدانید. یاور ستمدیدگان ومستمندان جامعه ویاور تمامی مستضعفین باشید.مبادا یتیمان و فرزندان شهدا رافراموش کنید. سلسله مراتب واطاعت ازمسئوولین را با توجه به اصل ولایت رعایت کنید.درهر زمان و هر مکان، بادست وزبان و عقل، امربه معروف ونهی از منکر کنید.برادران مسئوول!به عدالت در کارهایتان و تصمیم‌گیری‌هایتان به عنوان یک مرز، ایمان داشته باشید.عدالت را فدای مصلحت نکنید.... •••🍁قائم مقام فرمانده قرارگاه ظفر،مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص)ستادکل نیروهای مسلح.. ....🌸🎉🎉🌸 🕊سلام 🤚صبحتون منور به لبخند 🌷🌷 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋
به روایت از پدر : بعد از پسر دایی اش « غلامرضا محمدی » کنار قبر پاک فقط به عکس او نگاه می‌کرد و بسیار هم متأثر و غمگین بود که ناگهان شروع به خندیدن کرد. 🍃⚘🍃 به مادرش هم گفتم : « حاج خانم ! خودت را برای پسرت آماده کن. » 😭😭 🍃⚘🍃 و مثل آدمی که خبر بسیار خوبی شنیده باشد شروع به دویدن و خوشحالی نمود. من همان جا به همه ی بستگان که در بهشت زهرای کاشان حضور داشتند گفتم : « اگر وحید به بره این بار دیگر بر نمی‌گرده. » 😭😭 🍃⚘🍃 شب آخری که در خانه بود حال و هوای عجیبی داشت و مناجات بسیار زیبایی با خدا داشت طوری که متوجه نشه دیدمش و با خود گفتم : « یقیناً دیگر بر نمی گرده و قطعاً این بار به می‌ رسه😭 » و رفت و به هم رسید. 😭😭 🍃⚘🍃 سرانجام وحید محمدی اراکی هم در تاریخ ۶٧/۵/۱ با سمت در پاسگاه‌ زید عراق بر اثر ترکش خمپاره مجروح و بر اثر لگد نیروهای بعثی به آرزویش که همانا در راه خدا بود رسید. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 💠 شهید وحید محمدی اراکی 💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد پایان
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
رسیدن به خدا زیباست و ... چقدر خاکی شدند .... که خدا برای دیدارشان ... بی تاب شد .....🕊 کربلای5. 😭😭 شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات 🦋شادی‌ارواح‌طیبه‌شهداصلوات🦋 ••┈🌷پنج شنبه است 🌹 رویاد کنیم... 🌺با و یک ... 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹 🦋🦋🦋
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
بنام خداوند بخشنده و مهربان که انسان را آزاد آفرید . به نام قهاری که بندگان صالحش را بر مستکبران غلبه نمود آری پدر و مادر عزیزم با گذشت زمان بار دیگر کربلای حسین نمایان شد عاشورا پدیدار گشت خون شهدا زنده شد و در رگهای بندگان خدا جوشید . بار دیگر حسین ها ، زینب ها ، علی اکبر ها و علی اصغر ها زنده گشتند . آری حسین زنده شد و قیام کرد . برخاست و یاری طلبید . ما هستیم که به ندای ( هل من ناصر ینصرنی ) امام لبیک کفته و او را یاری کنیم .آری پدر و مادرم , خواهران و برادرانم اگر آلان حسین زمان را یاری نکنیم و او را تنها بگذاریم فردای قیامت جواب فاطمه زهرا و علی مرتضی و جد حسین ، رسول الله چه بگوییم و چه خواهیم گفت . آری شهیدان زنده اند و پیش خدا روزی دارند . مگر نه حسین زمان فرمودند : “ ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد “ اگر شهید شدم دست هایم باز بگذارید . تا نگویند از دنیا سیر شده است . چشم هایم را باز بگذارید تا نگویند کورکورانه از دنیا رفته است . از شما خواهش می کنم امام را تنها نگذارید . در خط اسلام و قرآن باشید تا فردا روز قیامت رو سفید باشید راستی اگر شهید شدم این دعا را اول وصیت نامه ام بنویسید . 🦋🦋🦋
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🍃 باتو دنیایم پُراز احساس وعرفان میشود مِهرِ تو آمیخته با شیره ی جان میشود ای امامِ باصفا ..هشتم ولیِ قلبِ ما یک نگاهت بر دلِ ما شکلِ باران میشود مثلِ یک سائل رسیدم خدمتت،لطفی کنی باتصّدق دادنت مهرم دو چندان میشود چهارشنبه های امام رضایی 🌼 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ نام :منوچهر نام خانوادگی : محمدی مقانکی نام پدر : منصور تاریخ تولد : 1344/12/16 محل تولد : تهران سن : 21 سـال مذهب : اسلام شیعه تاریخ شهادت : 1365/05/04 محل شهادت : جنوب شغل : سرباز دسته عملیاتی : ارتش 🦋شادی‌ارواح‌طیبه‌شهداصلوات🦋 ••┈🌷پنج شنبه است 🌹 رویاد کنیم... 🌺با و یک ... 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🔰 تنگه ی چهار زِبَر عملیات مرصاد یا عملیات فروغ جاویدان ،نام نبردی است که توسط سازمان مجاهدین خلق طرح ریزی شده و میان جمهوری اسلامی ایران و سازمان مجاهدین خلق در اواخر جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ در گرفت. فرماندهی نیروهای ایران در این عملیات عظیم بر عهده شهید سپهبد صیاد شیرازی و فرماندهی مجاهدین خلق در این ماجرا ،مسعود رجوی بود. پس از چند روز درگیری در نهایت نیروهای ایران بر سازمان پیروز شدند. تعداد زیادی از نیروهای مهاجم در این نبرد کشته شدند. ۶۷/۵/۴
_من یه نقشه هایی دارم که اگر درست از آب در بیاد پیداش می‌کنم کنجکاو نگاهم کرد _چه نقشه‌ای؟ سرم رو به نشونه نمی‌گم انداختم بالا _تو میگی این کارو نکن گناه داره _عه ماهان اگرم بگم انجام نده نظر خودم که نیست از احکام شرعی ماست، حالا چه نقشه‌ای داری؟ _صبر کن بعداً می‌فهمی اشتباه نکن ماهان به من بگو فکرهامون و بذاریم رو هم ببینیم اگر نقشه تو خوبه انجامش بدیم یا نه یه نگاهی بهش انداختم انجام بدیم نه انجام بدم من خودم می‌خوام انجام بدم حالا چه اشکال داره اگه منم تونستم بهت کمک کنم ابرو دادم بالا تو این کاره نیستی پس قبول داری که کارت اشتباهه و می‌خوای انجام بدی کارم اشتباه نیست کارم درسته من برای خودم دلایلی دارم به خدا میگم خدا هم دلایل منو قبول می‌کنه نفس عمیقی کشید _باشه خودت می‌دونی ولی هر کجا به کمک احتیاج داشتی من هستم این حرفش بهم قوت قلب داد لبخندی زدم _باشه اگه به کمکت احتیاج داشتم بهت میگم یکی از برادرهای بسیج نزدیک صندلی ما شده دو تا بسته مشما که توش نون و پنیر و خرما بود بهمون داد. اون رفت دو نفر دیگه پشت سرش یکی لیوان دستش بود و یکی هم کتری چایی. چایی مونم گرفتیم و خوردیم. پسری که صندلیش رو داد به من اومد و گفت ببخشید برادرتون گفت بیا کارت دارم ناچار از جام بلند شدم و شور افتاد به دلم، یا حسین الان چی می‌خواد بگه اومدم کنار صندلی ساسان _کارم داری داداش؟ طلبکارانه با چشمش صندلی کنارش رو نشون داد بشین نشستم رو کرد به من _اینها همه وعده های غذایشون اینجوریه سر چرخوندم سمتش _مگه بد بود هینی کرد تو به این میگی صبحانه؟ ادامه دارد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
▪️🍃🌹🍃▪️ ﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 🍃🌹🍃▪️ـــــــــــــــــــــــ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 🍃🌹🍃▪️ــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا علی ابن موسی: اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ ▪️🍃🌹🍃▪️