#شکرگزارباشیم🤲🏻
هر روز با خودت تکرار کن:
«حال من عالیه و غرق در شور و نشاط هستم چون خدا همیشه با منه و هرچی نیاز داشته باشم رو به من میده»
شکر کن به خاطر همه چیزایی که قراره بهت داده بشه🪴
💔
#دم_اذانی
آرامش عمیــق و واقعی در این است
که دربارهی گذشته و آینـــدهات،
بارها با خدا حرف بزنــی و مناجات کنی؛
آنگاه این خـــداست که به تو
آرامش میدهد و تورا نوازش مــیکند..¦
-استادپناهیان🍃
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
✍علامه حسن زاده آملی:
🔸آداب سير و سلوك
اول : قرآن
دوم : دائم الوضو بودن
سوم : پرهيز از پرخورى
چهارم : اجتناب از پرحرفى
پنجم : محاسبه
ششم : مراقبه
هفتم : ادب مع الله
هشتم : عزلت
نهم : نماز شب
دهم : تفكر
يازدهم : ياد خدا
دوازدهم : رياضت و تهذيب
سيزدهم : همت
چهاردهم : توبه
📚صراط سلوك علامه حسن زاده
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
شهید حاج قاسم سلیمانی:
کشوری با نجابتتر، صلحطلبتر و مدارا کننده تر از ایران اسلامی با همسایگان نداریم و این کشور برای هیچ یک از همسایگان خود گزند عملی و حرفی نداشته است و با وجود آن که دنیا، دنیایی پر از ظلم است، جمهوری اسلامی در هیچ کجا تعرضی نداشته است...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
آخرین جلسه هماهنگی فرماندهان در دهلاویه برقرار بود. حاج همت خواسته بود که ابراهیم هم بیاید و دعای توسل را بخواند.
جلسه برقرار شد. بسیاری از بسیجی ها به همراه فرماندهان آمده بودند و در بیرون از مجلس حضور داشتند. ساعتی بعد شام آوردند. ظروف نان و کباب وارد مجلس شد و به بسیجی ها نان و سیب زمینی دادند.
حاج حسین می گوید وقتی سوار ماشین شدیم که برگردیم، یک بسته به ابراهیم دادم و گفتم برایت نان و کباب آورده ام..
ابراهیم بسته را گرفت و همانطور که پشت فرمان نشسته بود بسته را به بیرون پرت کرد و گفت:
من با بسیجی ها نان و سیب زمینی خوردم. بگذار این غذا را حیوانات بیابان بخورند..
لحظه ای بعد گفت:
تمام ما بسیجی هستیم، وای به روزی که غذای بسیجی و فرمانده تفاوت داشته باشد. آن موقع کار مشکل می شود..
📚سلام برابراهیم ۲
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
تاب دلتنگی
ندارد..
آنکه،
مجنون مےشود..
عمه جان!
دلتنگـــــ زیارتیم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#وصیتنامه
•※• خدایا
برایم ننگ است که شهادت همرزمانم را ببینم
و به مرگ طبیعی بمیرم..😔
#شهید_سید_جمال_قریشی
[شهیدی که #حضرت_آقا
با #شال #سیادت ایشان #نماز خواندند.]
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت136 جوان راه
`💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت137 خیال نگرانکنندهای در ذهنم پررنگ میشود؛ نکند پدر حالش بد شده باشد و او را رسانده باشند به بیمارستان؟ نکند... نکند... نکند...😱 مادر همین یک ساعت پیش زنگ زد و خبر گرفت از زمان آمدنم؛ یعنی در این یک ساعت چه اتفاقی افتاده؟ دست میبرم داخل جیبم تا کلیدم را بیرون بیاورم؛ اما یادم میافتد کلید ندارم. لبم را میگزم و بعد، دوباره نگاهی به کوچه خلوت و میاندازم. کسی نیست. دیوار خانه را برانداز میکنم و چند قدم عقب میروم و خیز میگیرم. زیر لب بسمالله میگویم و میدوم. با یک پرش سریع، دستانم را میاندازم لبه دیوار خانه و خودم را بالا میکشم. فشار و درد شدید دندهها و زخم سینهام را نادیده میگیرم و روی دیوار مینشینم. چراغهای خانه خاموش است. #قلبم تندتر میزند و تمام احتمالات ترسناک در ذهنم ردیف میشوند. قبل از این که کسی ببیندم، از روی دیوار به حیاط میپرم و دستانم را به هم میکوبم که خاکش را بتکانم. با احتیاط به سمت اتاقها قدم برمیدارم. حس این که در خانه خودم، چه چیزی یا چه کسی انتظارم را میکشد، عرق را مینشاند روی پیشانیام. این با همه موقعیتهای دلهرهآوری که قبلا تجربه کرده بودم فرق دارد؛ حالا خطر آمده است داخل خانهام و نزدیک خانوادهام.😨 کاش #مسلح بودم. شاید هم اشتباه کردم که وارد خانه شدم... هیچ صدایی از داخل خانه نمیشنوم. با کوچکترین صدایی به عقب برمیگردم و اطرافم را نگاه میکنم؛ حتی با صدای تکان خوردن برگ درختان حیاط در نسیم ملایم شب. در دل قسم میخورم گردن کسی که آرامش خانوادهام را بهم زده را بشکنم؛ در اولین نگاه و در اولین حرکت.😠 پلههای ایوان را طوری بالا میروم که صدای پایم بلند نشود. در اتاق نیمهباز است و کفشهای همه اعضای خانواده، در جاکفشی چیده شده. این یعنی کسی از خانه بیرون نرفته... پس...😱😱 چیزی به سینهام چنگ میاندازد. کفشهایم را از پا در میآورم و بدون این که درِ نیمهباز را هل دهم، وارد خانه میشوم. داخل خانه تاریکتر از حیاط است؛ انقدر که تا چند لحظه چشمانم اصلا جایی را نمیبیند. هنوز چشمانم به تاریکی عادت نکرده است که نور شدیدی میزند به صورتم...😱 صدای کف و سوت من را از جا میپراند و برف شادی میریزد روی سرم. کمی طول میکشد تا آنچه میبینم و آنچه میشنوم را بفهمم. - تولد، تولد، تولدت مبارک...🎊🎉 چند لحظه هاج و واج سر جایم میایستم؛ چه فکرها که نکردم!😳 خندهام میگیرد از این نگاه امنیتی که همیشه و همهجا همراهم است. خواهرم برف شادی روی سرم اسپری میکند و بقیه دست میزنند. مگر تولدم بود؟ امروز چندم ماه است؟ اصلا تولد من چه روزی بود و کدام ماه؟ هیچکدام یادم نیست. مادر دستزنان جلو میآید و دست میاندازد دور گردنم. صورتم را میبوسد و در گوشم میگوید: - تولدت مبارک مادر. الهی دورت بگردم. - راضی به زحمتتون نبودم مامان! دستتون درد نکنه. مادر دستم را میگیرد و مینشاند پشت میز عسلی مقابل مبل؛ جایی که یک کیک بزرگ خانگی روی آن گذاشتهاند. نگرانیِ چند لحظه پیش یادم میرود. از چشمان خواهر و برادرهایم دلتنگی میبارد و طوری دورم را گرفتهاند که انگار میترسند از دستشان فرار کنم. احساس شرمندگی میکنم از این که نتوانستهام برادر بزرگتر خوبی باشم برایشان. با وجود تمام خوشحالی امشب، جای خالی مطهره بدجور توی ذوقم میزند. تا احکام و آداب مراسم تولد را بهجا بیاورند و هدیهها باز بشوند و کیک را با ناشیگری برش بزنم و حین کیک و چای و میوه خوردن، توی سر و کله هم بزنیم، ساعت یازده شب میشود. دوتا خواهرهایم دستم را میگیرند و میکشانند تا آشپزخانه. یک نفرشان پیشبند صورتی مادر را دور کمرم میبندد و دیگری، دسته دسته ظرفهای کثیف را میگذارد داخل سینک. با چشمان گرد نگاهشان میکنم: - چکار دارین میکنین؟ خواهرم گره پیشبند را محکم میکند و میگوید: - به عنوان آخرین هدیه تولدت باید ظرفها رو بشوری! و روی پنجه پایش بلند میشود و گردنم را میبوسد. بعد هردو غشغش به قیافه من با پیشبند صورتی میخندند و وقتی میبینند دستم را زیر شیر آب گرفتهام که خیسشان کنم، از خنده ریسه میروند و فرار میکنند. *** ‼️ هشتم: بیشهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند؟ جنگیدن سخت است؛ فرقی نمیکند در چه موقعیتی. جنگ شهری سختی خودش را دارد، جنگ در کوهستان و جنگل هم سختی خودش را؛ اما جنگیدن در بیابانی صاف و بدون جانپناه، فقط کار آدمهای دیوانه است. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
💔
فرمانده ای بود که با چند تا از نیروهایش برای شناسایی مےروند و به دست داعشےها اسیر مےشوند
آنها هم اول دوپای او را مےبُرند
بعد دو دست...
و آخر سرش را ...
و با سر مطهر شهید ، بازی مےکنند تا بےاحترامی کرده باشند
#شهید_امیرعلی_هیودی
لا یوم کیومک یا اباعبدلله😔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 فهمیده بود با #رفاقت میتواند روی خیلی ها اثر بگذارد. احساس مسئولیتی که #جواد در مقابل بقیه داشت
💔
ته دلمان قرص بود
که #جواد هوای بچه هایمان را دارد...
✍ میشود هوای ما را هم داشته باشی؟
#برادر همانجور که میدیدی رفقایت با حرف، سر براه نمیشوند یک چَک شان میزدی، بیا ما را هم سربراه کن
حتی با سیلی
هر چند که میدانم با نگاهی از طرف تو
این دست و پا بسته به زنجیر گناه
رها خواهد شد 🕊
قسمت هایی از کتاب زیبای #دخترها_بابایی_اند
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 #آھ... آنهایی می سوزند که... خودشان را فراموش کرده اند و دنیا را پناه گرفته اند... عین _ صاد
💔
#آھ...
خدایا!
مےخواهم مثل #کودکی_بهانه_گیر ، پاهایم را بر زمین بکوبم
و از تو شـــ🌷ــهادت بخواهم
خدایا!
کودکــ بهانه گیر، با #گریه و #سماجت
به خواسته اش مےرسد
تو که خدایی ...
مهربانے تو کجا و
مــِــهر پدر و مادر کجا؟؟!!
خدایا!!!!
بحق این ماه عزیز،
از گـناهانی ڪہ مانع #شهادت هستند بگذر
توبه ما را قبول کن
و ما را در راه خودت
شهــــ🌷ــید کن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 شیعه میسازد حرم روزی برایت یا حسن بعد از آن چشم ملائک سوی باب القاسم است #صلیاللهعلیکیامعز
💔
خوب را از بد نمےسازد جدا، وقت کرَم
گفته #ارباب_غریبم جنس در هم بهتر است
#صلیاللهعلیکیامعزالمؤمنین✋💚
"اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِیوَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكاتُهُ"
#اݪحمداللہڪہنوڪرتم:)🍃
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#هرگزنمیردآنکهدلشمستمجتباست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#بسم_الله
خدا بسازه براتون
#یک_حبه_نور✨
#با_من_بخوان.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ✍ امام خامنهای: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگه داشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. 🗓 ۱۳۷۶/
💔
هرگز به غیر جانان، ما جان نمےفروشیم
جان مےدهیم اما جانان نمےفروشیم
دشمن اگر ببخشد کاخ سفید خود را
یک تار موی رهبر، بر آن نمےفروشیم
#فداےسیدعلےجانم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 هرگز به غیر جانان، ما جان نمےفروشیم جان مےدهیم اما جانان نمےفروشیم دشمن اگر ببخشد کاخ سفید خو
💔
رهبر عزیزمان امام خامنه ای مےفرمایند :
" من اگر امروز رهبر نبودم، می آمدم .............. می شدم. "
فکر مےکنید گفتند چه کاره مےشدم؟
قاعدتا باید ببینیم بعد از جایگاه رهبری در کشور مهمترین جایگاه چی هست؟🤔
رئیس جمهور؟؟🤔
فرمانده سپاه؟؟🤔
رئیس دستگاه قضا؟؟🤔
رئیس مجلس؟؟🤔
خیر !! هیچکدوم از اینا رو نگفتند😌
پس کجاست که فعلا تو این اوضاع کشور خیلی #کارلازم و #مهمه؟؟😎🤔
کجاست که رهبر اگر رهبر نبود اونجا فعالیت میکرد؟؟
جمله رو دقت کنید: " اگر من امروز رهبر نبودم #رئیس_فضاےمجازی می شدم. "
ببین چقدر تو این فضای مجازی دشمن حمله کرده و اوضاع خرابه که دیگه رهبر یک مملکت که از مسائل سری مملکت خبرداره اینجوری داره هشدار میده و "درخواست کمک میکنه". ‼️‼️
اینجا با این جمله وظیفه من و شما رو دارند روشن میکنن که وظیفه رو باید شناخت.
بچه مسلمونا...حواستون باشه ❗️❗️
باید تو این فضا کار فرهنگی کرد‼️‼️
واقعا ما بیداریم؟؟😏
🔴ولی دشمن بیداره و با تمام قدرت داره در فضای مجازی اعتقادات جوان ها رو هدف قرار داده(از پخش تصاویر و کلیپ های مبتذل گرفته تا ایجاد شبهه در دین و بی تفاوتی نسبت به انقلاب...)
پس یا علی بگو که اگه در این فضای مجازی کوتاهی کنیم اون دنیا باید پاسخگو باشیم .....👌👌
#ظهور امام زمان (ع) وابسته به #عمل ماست...
✌️✊یاعلے علیه السلام✊✌️
#افسرجنگ_نرم_باشیم
#نشرحداکثری✌️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#خدایا_شکرت🤲🏻
شکر خدایی را که بهترین بنده نواز است
در وقت بی پناهی...♥️✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
به مادرش سپرد اگر برنگشت
#۱۳روز روزه برایش قضا کنند
رفت برای دفاع از حرمـ
و دیگـر...
برنگشت
#شهید_عباس_آسیمه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دم_اذانی
میگفت↓
هروقتمیخوایدعاکنی،
قبلازاینکهدعاکنیبگوخدایامنازهمه
کساییکهغیبتمنوکردنومنوناراحتکردن
منگذشتم..
توهمازمنبگذر
دراجابتدعاخیلیموثره..🌱👌🏻
#آیتاللهمجتهدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
📝توبه نامه #شهید_کمیل_ایمانی😔
خدایا توبه می کنم از اینکه :
👈از اینکه گاهی اوقت حسد کردم
👈از اینکه گاهی زیبائی قلم را به رخ دیگران کشیدم
👈از اینکه مرگ را فراموش کردم
👈از اینکه گاهی منتظر ماندم تا دیگری ابتدا به من سلام کند
👈از اینکه ایمانم به بنده ات ، بیشتر از ایمان به تو بود
👈از اینکه حق والدینم را ادا نکردم
👈از اینکه در امر به معروف ونهی از منکر گاهی کوتاهی می کردم
👈از اینکه واجبی را به خاطر مستحبی رها کردم
👈از اینکه تعهدهائی که با خدای خویش بستم ، بشکستم
👈از اینکه ایثارم کم بود ..
👈از اینکه در نمازم گاهی به چیزی جز به تو فکر کردم
👈از اینکه تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم
👈از اینکه درسختی ها گاهی به جای تو به بنده ات رو آوردم
👈از اینکه سنجیده وحساب شده وبا فکر سخن نگفتم
👈از اینکه قول دادم ولی خلاف عمل کردم
#شهید_دفاع_مقدس
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
`💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت137 خیال نگر
`💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت138 جنگ شهری سختی خودش را دارد، جنگ در کوهستان و جنگل هم سختی خودش را؛ اما جنگیدن در بیابانی صاف و بدون جانپناه، فقط کار آدمهای دیوانه است.😏 و چیزی که اینجا زیاد پیدا میشود، آدمِ دیوانه!✌️ شما بگویید؛ کدام عاقلی حاضر است از شهر و خانه امنش جدا شود، از خانوادهاش جدا شود و کیلومترها بیاید در یک کشور دیگر، با وحشیترین آدمهای روی زمین بجنگد و تازه هرشب و هر روز، توهین و تهمت هم بشنود؟😏 برای همین است که میگویم اینجا، بیابانهای شرقی سوریه پر از آدمهای دیوانه است. #دیوانههایی که یک تار مویشان به #صدتا_عاقلِ_راحتطلب میارزد؛ چون #دیوانه_حسیناند و خوشا دیوانگیای که برای حسین باشد! بنا به گفته حاج قاسم، قرار است تا کمتر از سه ماه دیگر، پایان حکومت داعش اعلام شود.💪 این یعنی باید تا آخرین پایتخت داعش، تختهگاز برویم جلو. رقه که پایتخت داعش بود، سقوط کرده است و حالا دیرالزور پایتخت داعش است؛ شهری میان ساحل فرات و بیابان. گفتم که؛ این بیابان هیچ جانپناهی ندارد جز خاکریزها و تپههای نصفهنیمهای که واحد مهندسی زده است. با این وجود، تکلیفت روشن است که دشمن کجاست و از سویی، پراکندگی نیروهای دشمن باعث میشود کار سریع پیش برود. - امیدی به لطف و کرم داره این دل/ دوباره هوای حرم داره این دل... صدای حامد است که حلقهای از رزمندههای فاطمیون را نشانده دور خودش و دارد برایشان روضه میخواند. رزمندهها بیخیالِ معرکه جنگ و صفیر گلوله و موج انفجار، نشستهاند روی خاک و صورتشان را با دست پوشاندهاند. صدای هقهقشان انقدر بلند است که در این سر و صدا هم شنیده میشود. - کی یار دل ما تو این غربتا هست؟/ کی جز تو میگیره از این نوکرا دست؟ میخواند و اشک از چشمانش میریزد. فرقی نمیکند کجای دنیا باشی. هرجا که باشی، نزدیک محرم که میشود، #بوی_محرم خودش را میرساند به سلولهای عصبیات و دلت روضه میخواهد. چند قدم مانده به حلقه بچهها، روی زمین مینشینم. صورتم را با دست میپوشانم و بغضِ رسوب کرده در گلویم را میشکنم. اینجا، این بیابان گرم و بیآب و علف، خیلی قابلتحملتر از شهر است برای من. قبلا اینطور نبود؛ اما از بعد از مجروحیتم، تحمل محدودیتهای دنیا برایم سخت شده؛ رنجهایش هم. اینجا که هستم آرامترم؛ اما نمیدانم چرا. - بگیر دستمونو ببر تا نهایت/ بذار اسم ما رو تو لوح #شهادت... حامد میخواند و میان هر بیت و هر مصراع میشکند؛ انقدر بلند هقهق میکند که شانههایش میلرزند. دوباره این بیت را تکرار میکند. کمیل خیره به حامد میگوید: - این ندیده مست شده، ببینه چکار میکنه؟ فکر کنم اگه ببینه، یه دور دیگه بمیره! خجالت میکشم از این که نمردهام. کمیل همچنان خیره است به حامد: - میدونی چرا اینجا آرومتری؟ چون اینجا، اون چیزایی که بین تو و آخرت فاصله انداختن کمرنگ شدن. توجهت بهشون کم شده. برای همین بیشتر احساس سبکی میکنی. - آقا نوکر تو براتون بمیره/ نبینه که زینب دوباره اسیره... صدای حامد است که حلقهای از رزمندههای فاطمیون را نشانده دور خودش و دارد برایشان روضه میخواند. رزمندهها بیخیالِ معرکه جنگ و صفیر گلوله و موج انفجار، نشستهاند روی خاک و صورتشان را با دست پوشاندهاند. صدای هقهقشان انقدر بلند است که در این سر و صدا هم شنیده میشود. - کی یار دل ما تو این غربتا هست؟/ کی جز تو میگیره از این نوکرا دست؟ میخواند و اشک از چشمانش میریزد. فرقی نمیکند کجای دنیا باشی. هرجا که باشی، نزدیک محرم که میشود، بوی محرم خودش را میرساند به سلولهای عصبیات و دلت روضه میخواهد. چند قدم مانده به حلقه بچهها، روی زمین مینشینم. صورتم را با دست میپوشانم و بغضِ رسوب کرده در گلویم را میشکنم. اینجا، این بیابان گرم و بیآب و علف، خیلی قابلتحملتر از شهر است برای من. قبلا اینطور نبود؛ اما از بعد از مجروحیتم، تحمل محدودیتهای دنیا برایم سخت شده؛ رنجهایش هم. اینجا که هستم آرامترم؛ اما نمیدانم چرا. - بگیر دستمونو ببر تا نهایت/ بذار اسم ما رو تو لوح شهادت... حامد میخواند و میان هر بیت و هر مصراع میشکند؛ انقدر بلند هقهق میکند که شانههایش میلرزند. دوباره این بیت را تکرار میکند. کمیل خیره به حامد میگوید: - این ندیده مست شده، ببینه چکار میکنه؟ فکر کنم اگه ببینه، یه دور دیگه بمیره! خجالت میکشم از این که نمردهام. کمیل همچنان خیره است به حامد: - میدونی چرا اینجا آرومتری؟ چون اینجا، اون چیزایی که بین تو و آخرت فاصله انداختن کمرنگ شدن. توجهت بهشون کم شده. برای همین بیشتر احساس سبکی میکنی. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
187244290_-213551.mp3
2.77M
💔
امیدی به لطف و کرم داره این دل...😢💔
(نوحهای که در امشب در خط قرمز به آن اشاره شد)
#پیشنهاددانلود
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
زِ بیمهری در این دوران رها کردم جهانی را به پای تو نهادم سر رضا جان(ع) تا وفا جویم
#سلام_آقا
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ته دلمان قرص بود که #جواد هوای بچه هایمان را دارد... ✍ میشود هوای ما را هم داشته باشی؟ #برادر
💔
نه اینکه جواد، همه بچه های حزب اللهی را دوست دارم؛ اما #جواد با بقیه فرق داشت...
به طور عجیبی #خوش_اخلاق بود
✍ رسول خدا(صلی الله علیه و آله):
بيشترين چيزي كه امت من را به #بهشت می برد،
تقوای خدا و حسن خلق است.
قسمت هایی از کتاب زیبای #دخترها_بابایی_اند
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس