eitaa logo
شعر شیعه
7.6هزار دنبال‌کننده
595 عکس
211 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق علی نماز علی کوثر علی آمد نشست امّ ابیها برِ علی کُفواً أحد بخوان و بگو همسر علی "پهلوی توست گوهر انگشتر علی یار همه علی و تویی یاور علی" گیرم که دست های یدُ الله بسته است گیرم غرور فاتح خیبر شکسته است گیرم که ذوالفقار به ماتم نشسته است "لبخند تو بشارت دل های خسته است ای شادمانی دل غم پرور علی" ای چشم بسته بر همه دنیا و هست و نیست پلکی بزن که چشم خداوند خون گریست "این کشتۀ فتاده به هامون حسین کیست" "در آینه خداست و غیر از خدای نیست چشمان توست آینۀ دیگر علی" از إنّما یُرید صدای کرم رسید افلاک را ز قصۀ لولاک دم رسید آیات شاد سورۀ رحمان به غم رسید "در یک طلوع گرم دو دریا به هم رسید دریاترت علی و تو دریاتر علی" ساقی کنار باده و باده به ساغر است ساغر در انتظار قدوم پیمبر است پیغمبری که عاشق لبخند دختر است "چشمان تو زلال تر از حوض کوثر است این اشک کیست می چکد از کوثر علی" آیا بهار سوخته ام را مزار نیست در سینه های غم زدۀ بی قرار نیست در قلب های خستۀ چشم انتظار نیست "در این دیار گشتم و در این دیار نیست کو ای نسیم عطر گل پرپر علی" #@shia_poem
امشب خدا لطف نهان خود هویدا می کند امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا می کند امشب دو تا را جفت هم، از صنع یکتا می کند یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا می کند با چشم دل در صورت او سیر معنا می کند امشب حسد بر خاکیان، بی حد برند افلاکیان خندان چمن؛ رقصان دمن؛ خوش دل .زمین؛ خرم زمان در دست اسرافیل بین، صورش شده ساز و دُهُل با نور، دعوت نامه بفرستاده هادیّ سُبُل امضا، ز ختم المرسلین؛ گیرندگان، خیل رُسل هر کس که آید همرهش نی دسته گل؛ یک باغ گل در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا ای غصّه و ای غم برو؛ ای شوق و ای شادی بیا از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است دست خدا ، وجه خدا را خواستگاری کرده است امشب علی ،آن عدل کل بر عقل کل داماد شد شاگرد ممتاز نَبی، داماد بر استاد شد خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند وز طور موسی آمده تا آن که در بانی کند آید خلیل، آرد ذبیحِ خود که قربانی کند یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه امشب به ملک اهل دل مولی الموالی، والی است بر سینه غم دست رد، شب موسم خوشحالی است شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است کوثر، کنار ساقی کوثر علیّ عالی است زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است امشب به روی مرتضی، لب های زهرا خنده کرد آن دل گر از غم مرده بود، از خنده ی خود زنده کرد @shia_poem
می رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است می فروشد زِرهی را که رفیق جنگ است چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد "إن یکاد" از نفس فاطمه بر تن دارد خبر از شوق به افلاک _سراسیمه_ رسید تا که این نیمهء توحید به آن نیمه رسید علی و فاطمه در سایهء هم... فکر کنید شانه در شانه دوتا کعبهء یک دست سفید عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت ساز و آواز خدا گوشهء عشّاق نداشت کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام فاطمه... فاطمه با رایحهء گُل آمد ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد ابر مهریهء او بود که باران آمد نفَس فاطمه فرمود که باران آمد ناگهان پنجره ای رو به تماشا وا شد هر کجا قافیه "یا فاطمةالزهرا" شد مثنوی نام تو را برده، تلاطم دارد چادرت را بتکان، قصد تیمّم دارد می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام @shia_poem
در آسمان مدینه ستاره باران بود ستاره بود و همه کوچه ها چراغان بود خدا دو نور خودش را رسانده بود بهم عجیب نیست اگر شهر نور افشان بود ملائکه همگی آمدند روی زمین از ازدحام ملک شهر راه بندان بود فرشته ها هم از آن سفره شام میخوردند ولیمه علی و فاطمه فراوان بود شبی که صاحب مجلس خود پیمبر بود چه مجلسی! که در آن جبرئیل مهمان بود چه افتخار بزرگی نصیب ایران شد عنان مرکب زهرا به دست سلمان بود در آسمان و زمین شور و جشن و همهمه است شب عروسی و عقد علی و فاطمه است شب عروسی و عقد دو دُرّ ناب خداست همه مخارج این جشن با حساب خداست اگر که هردو جهان خواستگار زهرا بود علی میان همه اول انتخاب خداست برای دادن پاسخ اگر تامل کرد رسول منتظر دیدن جواب خداست سزات مهریه فاطمه، علی باشد برای اینکه علی مظهر کتاب خداست ظهور فاطمه را هیچکس نخواهد دید چرا که نزد علی هست و در حجاب خداست کسی که باعث رنج علی و فاطمه شد همیشه مستحق آتش عذاب خداست به پیشگاه خدا مصطفی ستایش کرد به فاطمه چقدر از علی سفارش کرد از این به بعد تو همخانه علی هستی علیست شمع و تو پروانه علی هستی نبی سپرد به دست وصی نگینش را از این به بعد تو دردانه علی هستی اگر که ساقی کوثر علی شده، کوثر... تویی و صاحب میخانه علی هستی بخاطر تو علی روزیش دوچندان شد تو رزق و روزی روزانه علی هستی اگر که شان تو برتر نباشد از حیدر بدون شک که تو هم شانه علی هستی فرشته آمد و قرآن به دورشان چرخاند خدای عزوجل نیز عقدشان را خواند خدیجه نیست کنارش که مادرش باشد شب عروسی او پیش دخترش باشد خدیجه نیست که یاری کند پیمبر را خدیجه نیست که همراه همسرش باشد چه روسری و لباس عروسیش ساده است خدیجه نیست به فکر گل سرش باشد کنار چادر او میکشد به روی زمین خدیجه نیست نگهدار معجرش باشد چقدر جای خدیجه مقابلش خالیست کنار سفره عقدش برابرش باشد خدیجه نیست برایش حنا درست کند برای شام عروسی غذا درست کند @shia_poem
گفت پیغمبر خدا: زهرا! بوسه زن بر سر علی و ببین که هزاران ملک به یاری او آمدند از بهشت و عرش برین فاطمه کرد رو به سوی علی گفت: عشقت همه وجود من است همۀ هستی ام فدای تو باد که ولای تو تار و پود من است ولی الله رو به فاطمه گفت: عشق تو نیز در سرشت من است تو امید من آرزوی منی با تو این زندگی بهشت من است با حدیث مفاخره دل ما شد پر از نور ایزد ازلی متبرک به نام فاطمه شد لحظه لحظه به یمن نام علی یا رب از آستانۀ کرمِ خاندان رسالت نبوی دست ما را مکن دمی کوتاه تا که باشیم «فاطمی ـ علوی» @shia_poem
در روايات ناب معصومين در احادیث نغز اهل ولا شرح نورانی مفاخره ای‌ست آیه آیه تمام نور هدی روزی از روزها که در صحرا فاطمه با علی سخن می گفت از کرامات خالق یکتا از عنایات ذوالمنن می گفت ناگهان حین خوردن خرما چید مولا رطب ز باغ جنان نور حق جاری از لبانش شد با گل خنده گفت: فاطمه جان هیچ دانی پیامبر من را دوست دارد چو جان شیرینش بی گمان او نمی دهد ترجیح هیچکس را به یار دیرینش گفت زهرا: نمی شود هرگز که تو باشی عزیز تر از من میوۀ قلب او منم زهرا کی به جز فاطمه‌ست پارۀ تن هر دو رفتند با لبی خندان نزد خورشید عشق، پیغمبر گفت زهرا: پدر بگو امروز من گرامی ترم و یا حیدر؟ گفت پیغمبر امین با او: تو و حیدر که روح و جان من اید همۀ هستی ام شما هستید به خدا نور دیدگان من اید دوست دارم تو را حبیبۀ حق بیشتر از همه در این دنیا نزدم اما علی عزیز تر است از تمام جهان و ما فیها گفت مولا به فاطمه: بنگر که گذشته شکوه من از حد مادرم هست مظهر تقوا مادرم فاطمه ست، ‌بنت اسد گفت زهرا به همسرش حیدر: مادر من خدیجۀ کبراست آنکه در جانفشانی و ایثار بی بدل، بی نظیر، بی همتاست گفت مولا علی: انا بن صفا حیدرم! افتخار پرچم دین خانۀ کعبه زادگاه من است خادمم کیست؟ جبرئیل امین گفت زهرا: منم ملیکۀ عرش سورۀ رحمت خدای کریم دختر خَاتَمُ النَّبِیینَم آنکه دارد همیشه خلق عظیم گفت مولا: که بوده پرچم دین دم به دم روی شانه های علی «وَ أنَا الضَّارِبُ عَلَى التَّنزِیل» چه کسی می رسد به پای علی؟ علی ام نخل طور سینینم منم آئینۀ کتاب حکیم آیه آیه تجلی قرآن با خبر از چه؟ رویداد عظیم شاه مردان روزگارم که در رکوعم دهم زکات، نگین و «أنَا سَیدُ بَنِی هَاشِمٍ» تار موی من است حبل متین شیرمرد جدال باطل و حق قهرمان شجاع مکه منم تیغ من تیغ عدل و انصاف است سرور اوصیا، ابالحسنم گفت زهرا: که در شب معراج پدرم رفت سوی عرش خدا نسبت قرب او و حضرت حق «قاب قوسین» بود «او ادنی» منم آن بانویی که بسته شده عقد من در حضور رب جلیل خادمانم ملائک جنت همکلامم فرشتۀ راحیل سدره المنتهی ست گرم طواف گرد من، نور بی حدی دارم گل یاس بهشت احمدی ام عطر و بوی محمدی دارم قلم عفو می کشد خود حق بر گناه همه ، به خاطر من سورۀ‌ قدر و هل اتی هستم آیه هایم بود حسین و حسن منم آن کوثری که در طلبم سهم عالم شده ست تشنه لبی دختر آفتاب مکه منم ماهتاب پیمبر عربی گفت مولا: منم همان حیدر که به اصحاب کهف گفته سخن بهترین بندۀ خدا علی ام از نبی ام من و نبی ست ز من روز محشر ولایتم میزان مرتضایم قسیم جنت و نار بر مدار دو چشم من گردد آسمان و زمین و لیل و نهار خوانده حق در کتاب قرآنش جان من را چو جان پیغمبر اولین یاور رسولم من پدر خاندان پیغمبر من که دریای علم و معرفتم شیعیان جرعه نوش جام من اند منم آن گنج بی نیازی که همه در حیرت از مقام من اند نامم از نام حق گرفته شده ربّ من «عالی» است و من «علی» ام سرّ آیات حاء و میم کتاب آیه آیه حقیقت جلی ام گفت زهرا: منم که روز ازل سورۀ رحمت آفریده شدم بانوی بهترین زنان جهان من همانم که برگزیده شدم هل أتی، کوثر و مباهله ام طاء‌ و سین کتاب ربّ ودود آیه در آیه حسن و روشنی ام آفتاب بهشت صبح وجود ربّ من «فاطر السماوات» است نامم از نام اوست «فاطمه» ام من پناه تمام اهل جهان در صف حشر و روز واهمه ام مستحق دعای من شده است هر دلی که اسیر مهر من است رأفت و جود، لطف و فضل و کرم کوکب و اخترِ سپهر من است مرتضی گفت: بر روی آدم باب توبه به لطف من وا شد فاطمه گفت: از تفضل من زیر برگ نجاتش امضا شد گفت مولا: منم سفینۀ نوح کشتی ام کشتی نجات بشر گفت زهرا: منم صراط نجات رهروان من اند اهل نظر گفت مولا: که سورۀ طورم گفت زهرا: کتاب مسطورم مرتضی گفت: مصحف نورم فاطمه گفت: بیت معمورم گفت حیدر: که سقف مرفوعم آسمان روی شانه های من است گفت کوثر: که بحر مسجورم بخشش ایزد از دعای من است ولی الله گفت: دانش من همه علم پیمبران خداست فاطمه گفت: دختر نبی ام آنکه مهرش شفیع روز جزاست اسد الله گفت: بعد نبی بهترین بندۀ خدا هستم فاطمه گفت: مادر حسنین سورۀ عصمت و وفا هستم ناگهان رو به سوی فاطمه کرد سید الأنبیا، رسول امین گفت باشد سکوت شایسته دختر من بسنده کن به همین که علی در جهان ولی الله روز حشر است صاحب برهان شافع بی بدیل روز جزا قهر او آتش است و مهرش امان فاطمه گفت رو به سوی پدر: که منم یاس باغ مصطفوی من و حیدر حریف هم هستیم کاش حامی مرتضی نشوی گفت حیدر: منم چو جان نبی گفت کوثر: منم چو روح رسول گفت مولا: منم صحیفۀ حق گفت زهرا: منم حبیبه، بتول مرتضی گفت: رستگاری خلق بسته بر رشتۀ ولای من است فاطمه گفت: روشنی بهشت جلوۀ نور ربنای من است
شروع نامه‌ام نامی کریم است که بسم‌الله الرحمن الرحیم است به آن نامی کزان عالم برافروخت بشر اسماء حُسنی را بیاموخت... به آن نامی که بر ما روح بخشید ز نورش زُهره زهرا درخشید چه زهرایی؟ که معنی‌بخش اسماست همانا اسم اعظم، اسم زهراست خدا گر مدح او نازل نمی‌کرد کتاب خویش را کامل نمی‌کرد به نام کوثرِ قرآن ستودش که لفظی بهتر از کوثر، نبودش حساب نام یازهرا به ابجد برآید یا علی و یا محمد که زهرا ز آن‌دو هست و آن‌دو، زهرا جدایی نیست آری مهر و مه را کسی‌که کُفوِ آن نور جلی بود علی بود و علی بود و علی بود خوش آن روزی که با اذن خداوند به دلخواه پیمبر یافت پیوند جهان رحمت و علم و کرامت به دنیای جمال و عشق و عصمت رسیدش در شب جشن عروسی عروس آسمان، بر خاکبوسی به سائل داد چون پیراهنش را به حکم «لن تنالو البر حتی...» اگرچه خانهٔ زهرا گِلین بود حریم افتخار مسلمین بود محبت، پایهٔ کاشانه او شرف، خشت بنای خانه او جهاز بانوی دنیا و عقبا بُد از پشم و سفال و لیف خرما سفالین کوزه‌ای و مشکی از پوست اساس چشم‌گیر خانهٔ اوست! سپهر، آیینه‌دار هستی‌اش بود رهین آسیای دستی‌اش بود حصیری گرچه فرشِ زیر پا داشت به روی سر، همه نور خدا داشت شُکوه آسمان‌ها صیت او بود گواه «فی بیوتٍ» بیت او بود سلام هر شب و صبحِ پیمبر شُکوه خانه‌اش کردی فزون‌تر سلام، ای وحی منزل در کلامت که حق از کودکی گفته سلامت به وحدت داده هر مویت شهادت ورم کرده‌ست پایت از عبادت زیارت‌گاه انجُم، خاک پایت زیارت‌نامهٔ حوران، ثنایت تویی یاسین تویی طاهای قرآن تویی رمز اشارت‌های قرآن زنان را با عمل، ارشاد کردی جهاد المرأه را فریاد کردی... خدا را بنده‌ای یک‌دانه بودی پدر را دل‌خوشی در خانه بودی دو تن بودید او را پشتوانه تو در خانه، علی بیرون ز خانه رسالت را گلستانی، بهاری امامت را نگهبانی، قراری خروش بی‌امان مسجدی تو رسول خطبه‌خوان مسجدی تو چو تو از دین طرفداری که کرده‌ست؟ امام خویش را یاری که کرده‌ست؟ خروشت حامی جان علی شد کلامت تیغ بُرّان علی شد الا، ای راز رحمت در دو دنیا تویی مشکل‌گشای هر دو دنیا نخستین زن که در جنت در آید تو هستی، کز قیامت محشر آید چو در صحرای محشر پا گذاری شفاعت را چو خورشیدی بر آری ملائک صف به صف در چار سویت علی و مصطفی در پیش رویت مهار ناقه‌ات در دست جبریل خلایق محو این اکرام و تجلیل به حیرت، کاین هیاهو چیست، یارب؟ کسی کاین‌سان در آید، کیست یارب؟ که از درگاه عزت در چپ و راست ندا آید که این زهراست! زهراست! در آن‌جا شیعیانت می‌درخشند نه تنها دوستانت را ببخشند، که می‌بخشد خدای مهربانت گناه دوستانِ دوستانت در آن روزی که عالم بی‌قرارند رسولان نیـز امید از تو دارند در آن غوغا که بهر کس، مَفَر نیست ز بیم جان، پدر فکر پسر نیست زهر سو بانگ وانفسا بلند است، ز ما فریاد یازهرا بلند است تو دستِ دست‌گیری چون برآری «مؤید» را مبادا واگذاری! 📝 @shia_poem
بخشی از یک ساقی آمیخت به می چشم فریبایش را درد را دید و صدا کرد مداوایش را پرسشی بود ز غم در دل بی پاسخ ما کرد با ساغر می حل معمایش را........... ......ما کجا وصل امیری که یقین آب شود زهره ی شیر اگر کرد تمنایش را کشتی عقل چهل نوح کجا بتواند ذره ای سیر کند وسعت دریایش را کرد با قصد علی کعبه بنا ابراهیم نازم این مقصد و این خانه و بنّایش را آی یوسف بنگر در قدم شاه عرب کعبه ی سنگ دل اکنون ببرد نایش را به خدایی خدا نام خدا میگیرد گر کند طرح به هر محکمه دعوایش را من نگویم که خدا هست ولیکن ای شیخ گر احد نیست نشانم بده تو، تایش را میشود جلوه گر باطن انفاس بشر گر ببیند به خود آیینه شبی هایش را نام مقتول دو بخش است به جنگش اما نتوان کرد هجا نعره ی هیجایش را............ پای بر دوش نبی آمدی و در قدمت کعبه قربانی تو کرد خداهایش را اعتکاف از شب میلاد تو ما را عبث است مست بهتر که کند ترک مصلی یش را........... #@shia_poem
گُلشهرِ مدینه نورباران شده است از وصلتِ هور و ماه ،تابان شده است در جشنِ پُراز صفای زهرا و علی(ع) خندیده خدا، شَعَف نمایان شده است از ماه و ستاره ، نور جاری شده‌بود با مِهر ، جوابِ ماه ، آری شده‌بود از برکتِ ازدواجِ زهرا و علی (ع) با لُطفِ خدا ، زمان بهاری شده‌بود شد ماه ، عروسِ مهربانِ دلِ او او هم چو ستاره ، نیمه‌ی کاملِ او با یاسِ نبی چو زندگی کرد علی (ع) گُلهای قشنگِ نور شد حاصلِ او @shia_poem
از واژه اگر ریسه ببندید کم است از شوق دو چشم آسمان غرقِ نم است شاباش دهید و دائما کِل بکشید دستان علی و فاطمه دست هم است @shia_poem
آن خانۀ ساده آن خانۀ ساده را که خوشبو می‌کرد لبریز صمیمیتِ شب‌بو می‌کرد او شاه زنان بود، ولی نان می‌پخت او گر چه فرشته بود، جارو می‌کرد ✍🏻
کلبه ی عاطفه ها داشت مصفا می شد همه‌ی ارض و سما داشت مُهیا می شد حضرتِ خاکیِ محرابِ عباداتِ سحر راهیِ ساحل آرامش دریا می شد تا کمی تربت اعلای نجف بردارد پر جبریل به زیرِ قدمش وا می شد چشم "خورشید" به رخساره ی "مهتاب" افتاد کهکشان بُهت زده غرق‌ تماشا می شد گذرِ نور اگر آینه کاری شده بود نیمه‌شب "کوچه ی پیوند" چه زیبا می شد و خدا زیر لب آهسته به خود می گوید: چه کسی غیر علی همدم زهرا می شد؟! زیر آن چادر خود فاطمه تا می خندید یل خیبر شکن آنقَدر دلش وا می شد رمز سرزندگی ام یا "علی" و یا "زهراست" وسط این دودمه نبض من احیا می شد در حقیقت سند عقدِ "علی" و "زهرا" سندِ نوکری ماست..، که امضا می شد @shia_poem