🔘 بسه...‼️
📌 #باهم بخوانیم داستانی دیگر از #وفاداری زنهای یزدی....
🍃 چون دختر پنجم خانواده بود اسمش را #بسه گذاشتند یعنی دیگر دختر بس است. پدرش مردی ساده، مومن و اهل یکی از دهاتِ #میبد بود که بر اثر خشکسالی، بی آبی و بی زمینی به شهر یزد #مهاجرت کرده بود. او در ساخت کارخانه ی اقبال در سالهای ۱۳۱۱ شاگرد بنا بود. بعد از ساخت کارخانه همانجا کارگر شد. پنج تا دختر قد و نیم قد و یک پسر داشت. زنش خانه دار بود.
🍂 آن مرد با حقوقِ ناچیزش #زندگی را راه می برد. همه اشان در یک اتاق زندگی می کردند. اتاقی که از دوده هیزم و چراغ موشی سیاه بود. نیمی از اتاق فرش داشت و نیمه ی دیگرش زمین خالی بود. مرد هرگز دنبال درآمد دیگری نبود. وقتی از کارخانه #آزاد می شد، هر جا روضه بود او پای ثابت آن می شد. سر ماه حقوقش را کلاً به زنش می داد و در تمام ماه جیبش خالی بود. او هرگز از هیچکس هیچ چیز قبول نکرد. دو تا دخترهایش با کارگری کمک خرج خانه بودند. پسرش هم شاگرد مسگر بود.
🍃 قرار شد بسه را #عروس کنند. #اکبرسیاه از اعقاب سیاهان آفریقا بود. یعنی بابایش کاکاسیاه بود. از آن کاکا سیاه ها که در گذشته به عنوان غلام برای کارگری در خانه ی اعیان به #یزد می آوردند. معمولاً آنها را از #بندرعباس می آوردند. خیلی قدیم، شاید اوایل دوره ی #قاجار سیاه ها را مستقیم از آفریقا به خصوص از زنگبار می آوردند. ولی پدر اکبر در بندرعباس متولد شده بود.
🍂 اکبر صورتش سیاه و موهایش فرفری بود. خواهر و مادرش هم همین طور بودند. بسه را با پا در میانی یکی دو نفر به اکبر سیاه که کمک راننده بود دادند. هیچ کس از بسه نپرسید که تو می خواهی زن این آدم سیاه بشوی یا نه؟ جای این بحث هانبود باید یک نان خور از خانه ی #پیرمرد کم می شد. بسه #دختر سفید و تپل مپلی بود. از همه دخترهای پیرمرد خوشگل تر بود. شوهر سیاه بود و زن سفید.
🍃 یک اتاق دخمه مانند، بالای یک طویله ی شتری کرایه کردند و عروس و داماد به آنجا رفتند از #جهیزیه خبری نبود. یک پلاس، یک چراغ فیتیله ای و اندکی خرد و ریز جهیزیه ی او را تشکیل می داد بسه #عاشق این مرد سیاه شد. شوهرش را مثل فرشته می دانست و او را می پرستید. شوهرش بسیاری از شب ها به خانه نمی آمد. اوایل زندگی او می گفت: چون کمک راننده است به مسافرت می رود.
🍂 گاهی که اکبر به خانه می آمد بوهای بدی از دهانش می آمد. بسه نمی دانست آن بوها از چیست! کم کم فهمید که شوهرش #نجسی می خورد ۷_۶ ماهی از عروسی آنها گذشته بود که به بسه #خبر دادند شوهرش گاهی به محله ی #خراب شهر می رود و با زن های هر جایی است. ولی بسه مرد را دوست می داشت و می گفت: این حرف ها #دروغ است.
🍃 هنوز یکسال نشده بود که اکبرسیاه به بسه #خرجی نمی داد. بسه در قسمت پنبه پاک کنی کار خانه ی اقبال #کارگر شد. خودش خرجی خودش را در می آورد. اکبرسیاه سر ماه پیدایش می شد و از بسه پول می گرفت. بسه حقوقش را به او می داد. فکر می کرد اگر به اکبر پول بدهد او به خانه می آید. ولی غیبت های اکبرسیاه به خانه ماه به ماه بیشتر و عشق بسه روز به روز به اکبرسیاه زیادتر می شد.
🍂 هیچ کس جرات نداشت با بسه راجع به اکبرسیاه #صحبت کند یعنی صحبت کردن اشکال نداشت به شرط آنکه فقط خوبی های اکبر را می گفت. اگر کسی از بدی های او می گفت بسه #قهر می کرد. خواهر و مادر اکبرسیاه از آن زنهای به اصطلاح #سلیطه ی روزگار بودند. می گفتند: اکبر، بسه را نمی خواهد و به همین خاطر دائماً دنبال زنهای دیگر است؛ باید او را #داماد کرد. این دوتا زن سیاه دائم در حال #جزاندن بسه و به خواستگاری رفتن برای اکبر بودند.
🍃 در این میان بسه صاحبِ دوتا #بچه شد. بالاخره اکبر سیاه دوباره داماد شد، ولی سر ماه برای گرفتن پول بسه سری به او می زد. بسه هم هی بچه اضافه می کرد ولی بیشتر بچه هایش می مردند. از ۵ تا بچه یک پسر و یک دختر ماندند. بسه نذر و نیاز می کرد که اکبر به خانه برگردد. همیشه نذر و نیازش سر ماه برآورده می شد. در طول ماه او روزها به کارخانه می رفت و شب ها تا صبح در #فراق اکبر گریه می کرد دعا می کرد او هر کجا هست #سالم باشد. مثل روز برایش روشن بود که اکبر روزی به خانه برخواهد گشت.
🍂 همیشه می گفت: اکبر خودش خوب است این مادر و خواهرش هستند که نمی گذارند او زندگی کند. وقتی بسه یک بچه بیشتر نداشت، یکی از خواهرهایش به او گفته بود که این مرد برای تو #شوهر نمی شود بیا و #طلاق بگیر. بسه مدت ها با خواهرش قهر بود که چرا چنین حرفی زده است. بعد از چندسال اکبر از زن دوم هم صاحب چند تا بچه شد. گاه سر ماه هم نمی آمد از بسه #پول بگیرد. بسه خودش می رفت اکبر را پیدا می کرد و نصف حقوقش را به او می داد.
👇👇👇👇
🔺دسته سوم:
#دوروهای_متقلب:
#ریاکارانی هستند که البته #پیچیده تر از دو گروه دیگرند که به باور روانشناسان؛ حتما کنار آمدن با آنها سخت تر از دو دسته قبل است.
#دوروهای___متقلب_____ظاهری؛
نه فقط #ادعایشان با #رفتارشان؛ #متضاد است بلکه #ادعای این افراد نیز با #باورهایشان یکی نیست.
در واقع این گروه از آدم ها #ادعا میکنند به مسائلی #باور دارند در حالی که در #درون؛ #هیچ اعتقادی به آن مسائل ندارند؛ مثلا اینها نه تنها راستگو نیستند و دروغ می گویند بلکه اساسا به راستگویی نیز باور ندارندیانمونه های زیادی از آن در زمینه #اعتقادات_مذهبی و رویدادهای متقن مذهبی نظیر غدیر خم یا عاشورا وجود دارد که مصداق هایی از آن در این گروه از ریاکاران میگنجد به قسمی که این ردیف از ریاکاران در حالیکه در #درون؛ #هیچ_اعتقادی به وقایعی نظیر غدیر خم یا حوادث #کربلا و #عاشورا و #قهرمانان آنها ندارند اما با #نمودهای_بیرونی نوعا پرسر و صدا و رفتارها و حرکات #مصنوعی تلاش میکنند #ادعای اعتقادات تندنمای مذهبی خود را با #عوام_فریبی به جامعه تلقین کنند.چنین است که در ادامه مسیر بالندگی منفی؛ #ریاکارانی که لقب #صادق_ظاهری میگیرند؛ اگر به رفتارهای ریاکارانه خود ادامه دهند تبدیل به #ریاکاران_متقلب_ظاهری میشوند یعنی کسانی که #رفتارشان با #گفتارشان #هماهنگ نیست و در #باطن به آنچه در میان مردم میگویندنیز #اعتقاد_ندارند.
🔺دسته چهارم:
افرادی هستند که به آنچه #میگویند؛ #عمل می کنند اما به آنچه میگویند؛ #باور ندارند.این گروه ریاکاران این چنین عمل می کنند چون #سعی دارند #همیشه؛ #دیگران را از خود #راضی نگه دارند، حتی اگر قرار باشد دست به کارهایی بزنند که به آن #اعتقاد_ندارند.
🔷#زبان_بدن #ریاکاران و افراد #دورو🔷
از طریق #ارتباطات_غیرکلامی می توان افراد #ریاکار را شناسایی کرد.ارتباطات غیرکلامی، دنیایی از کلام را به مخاطب می رساند.
#بن_بست #دو_سویه؛مبحثی در علم #ارتباطات است که به خوبی روشن کننده این مسئله است.
بن بست دوسویه می گوید:اگر کسی در #کلام؛ #مطلبی را عنوان می کند ولی #رفتار و #سکناتش چیز #دیگری میگوید، شما به #رفتار و سکناتش توجه داشته باشید.نکته جالب آن است که اگر در جایی ارتباطات کلامی و غیرکلامی #گرد هم آیند، شما با 90 درصد اطمینان به #ارتباطات_غیرکلامی توجه کنید.در مورد افراد دورو مشخصات رفتارهای غیرکلامی این چنین است که #مردمک_چشمهای افراد دورو #باز است و #رنگ_صورت آنها از حالت عادی #تغییر می کند یا به #سفیدی می گراید یا #قرمز و گلگون می شوند.
🔺#حرکات_دست:
معمولا افراد دورو #شدت_صدای #بلندتری دارند و با #حرکات_دست_بیشتری؛ #صحبت میکنند یا داد میزنند و گاهی نیز هنگام صحبت در درگیری یا دعوا و پرخاش؛ مشت یا انگشتان دست ها را تهدیدوار به مخاطب خود نزدیک میکنند و گاهی دست ها را پشت کمر مخفی می کنند.
شخصی که به این افراد دورو از همان ابتدا #اعتماد ندارد اغلب هنگام دست دادن، بسیار #محافظه_کارانه، فقط نوک انگشتان او را میگیرد.
افراد دورو هنگام #نشستن روی #صندلی کمی به #راست یا #چپ متمایل می شوند و گاه کمی به #جلو برای #ارتباطی_صمیمانه خم میشوند و غالبا #لبخند بر لب دارندکه البته چنین رفتاری تا آنجا که سابقه ای از ریاکاری در فرد سراغ نداشته باشیم؛ بخودی خود عیب محسوب نمیشود.
بهرحال افراد #ریاکار و دورو علاوه بر این
رفتارها؛ #مهارت_خاصی در #دروغگویی
نیز دارند و اغلب به دلیل همین خصلت؛
#فراموشکارند و شاید حتی #شیر یا
#خط بودن #سکه________تقلبیِ پرتابی
و سقوط کرده در افق #ریاکاری_شان
هم بخاطر نیاورند حتی با نگاه های تردید آمیز و پر ابهام!
🔴متشکر_پایان
#عکس و #طراحی از :
#Roohollah_taheri
@zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب...
💠 حکومت اسلامی....⁉️
✅ #حکومتاسلامی که ما میخواهیم یک همچو چیزی، ما #میخواهیم که آن کسی که در رأس است، آن هم با مردم #رفیق باشد.
و بنشیند و خودش را نگیرد؛ در بین #مردم بنشیند با آنها #صحبت بکند.
#امام_خمینی_ره
@zarrhbin