eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.7هزار دنبال‌کننده
60.6هزار عکس
9.4هزار ویدیو
187 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
ذره‌بین درشهر
‍ #کربلایی‌کاظم 🌷 (۱۳۳۷_۱۲۶۱ ه.ش.) 👇👇👇👇 @zarrhbin
🌷 (۱۳۳۷_۱۲۶۱ ه.ش.) ✅ جوانی از اهالی روستای ساروقِ بود و به اشتغال داشت. به مکتب و مدرسه نرفته بود و نداشت اما بسیار بود؛ از حرام پرهیز می‌کرد و خمس و زکات خود را دقیقاً می‌پرداخت. ✅ او در اتفاقی‌ عجیب و غیرمنتظره، خواننده و شد. روزی بر سر راه رفتن به خانه، روی سکّوی امام‌زاده‌ای در نزدیکی نشست تا استراحت کند. در این هنگام نزدیک شدند و از او دعوت‌ کردند به داخل برود و باهم بخوانند. ✅ در داخلِ امام‌زاده، به او گفتند: "، چیزی بخوان!" او گفت: "من سواد ندارم. چگونه بخوانم؟" یکی از آن دو گفت: "تو می‌توانی بخوانی" و با دست زدن به پشتِ چند بار این جمله را تکرار کرد. ✅ را ترس فرا گرفت؛ شد و روی زمین افتاد، احساس کرد که آیاتِ در قلبش جاری است. از آن پس او را به راحتی تلاوت‌ می‌کرد. شگفت اینکه از آن پس می‌توانست را بخواند و خطوطِ دیگر را نمی‌شناخت. ✅ که از این ماجرا خبردار شد، را به "قم" دعوت کرد و از او امتحان به عمل آورد و صحت خواندن او را . هنگامی که "محمدکاظم" به زیارتِ رفت، ، پادشاهِ وقتِ عربستان، او را آزمود و این را تائید کرد. ✅ در روزِ در قم فوت کرد و در گورستان نو به خاک سپرده شد. روحش شاد، نام و یادش گرامی‌...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲ 📌 و امّا بیشتر بدانیم؛ 🍃 ، ۲۰ روز قبل از فوتش در ساروق، درباره‌ی مسئله‌ی فوت و دفن خود با فرزندانش صحبت کرد. وی گفت: من همین روزها فوت خواهم کرد. وقتی مُردم جنازه‌ام را به منتقل کنید و در آنجا به خاک بسپارید.  🍃 وی کمی درنگ کرد و گفت: خُب اگر من اینجا بمیرم شما برای انتقال جنازه‌ام به قم دچار مشکل می‌شوید، من می‌روم ،  پس فردای آن روز به قم رفت و ۲۰ روز بعد در آنجا فوت کرد و در به خاک سپرده شد. @zarrhbin
#مسابقه_بزرگ_کتابخوانی کتاب📚#رعنا📚 🔸️تاریخ ۲۸ آبان الی ۲۸ آذر ماه قیمت کتاب:❌۲۲۰۰۰ تومان ✔✅ ۱۵۰۰۰ تومان ⚠️مسابقه بصورت پیامکی می باشد. همراه با اهدا جوایز ارزنده: نفر اول:دوچرخه به ارزش ۱۷۰۰۰۰۰ تومان نفر دوم:جاروبرقی به ارزش ۶۰۰۰۰۰ تومان نفر سوم:کمک هزینه کربلا به ارزش۵۰۰۰۰۰ تومان یک کمک هزینه مشهد مقدس به ارزش ۲۰۰۰۰۰ تومان ۳ عدد کارت هدیه ۱۱۰۰۰۰ تومانی ۶ عدد تشک یک نفر به ارزش ۱۰۰۰۰۰ تومان ۱۴ عدد کارت هدیه ۵۰۰۰۰ تومانی محل تهیه کتاب: فروشگاه مصطفی ابوطالبی پاتوق کتاب اردکان و مساجد سراسر شهرستان
♨️60 نفر مبتلا به آنفولانزا در یزد/5نفر کشته شدند 🔺معاون بهداشت دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد گفت: از ابتدای سال 98 تا امروز 60 نفر مورد ابتلا به آنفولانزا گزارش شده است . دکتر دهقان اشاره کرد: تا کنون 5 نفر جان خود را از دست داده اند./ ویژه های خبری @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
♨️60 نفر مبتلا به آنفولانزا در یزد/5نفر کشته شدند 🔺معاون بهداشت دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد
🔻توصیه های وزارت بهداشت برای بیماران مبتلا به آنفلوآنزای فصلی 🔹برای پیشگیری از آنفلوآنزا و بیماری های حاد تنفسی باید از روبوسی، دست دادن و در آغوش گرفتن افراد دارای آنفلوآنزا و بیماری حاد تنفسی خودداری کرد. 🔹پوشاندن دهان و بینی هنگام سرفه یا عطسه به وسیله دستمال یا قسمت بالای آستین و شستشوی صحیح و مکرر دست ها با آب و صابون 🔹هنگام بیماری باید از دست زدن به چشم ها و بینی، حضور در اماکن عمومی و رها کردن دستمال کاغذی های مصرف شده در محیط خودداری کنیم. 👈شیوه صحیح شستشوی دست ها را در 10 مرحله: 🔹خیس و صابونی کردن دست ها، شستن کف دست ها با هم، شستن بین انگشتان از پشت دست، شستن بین انگشتان از کف دست، گره کردن نوک انگشتان در هم و شستشوی آنها، شستن دقیق و جداگانه انگشتان شصت، شستن خطوط کف دست با نوک انگشتان، شستن دور مچ هر دو دست، خشک کردن دست ها با دستمال، بستن شیر آب با همان دستمال و انداختن دستمال در سطل زباله. @zarrhbin
✅ پیگیری حقوق شهروندان از محل اجرای پروژه فاضلاب شهری یکی از مهمترین رسالت های شورای شهر است 📌 اعضای شورای اسلامی شهر، در نشست مشترک با امام جمعه، فرماندار اردکان و همچنین مدیرعامل آبفای استان، اجرای کامل تعهدات شرکت بهره بردار و همچنین تعهدات قبلی شرکت آب و فاضلاب استان در خصوص احداث انشعابات جدید را خواستار شدند. 📝 به گزارش روابط عمومی شورای اسلامی شهر اردکان اعضای شورا در این نشست که به منظور همراهی و حمایت اعضای شورا در خصوص اطلاع رسانی همگانی جهت نصب انشعابات فاضلاب برگزار شده بود، اعضای شورا و همچنین امام جمعه و فرماندار اردکان نسبت به درخواست های اعضای شورا مبنی بر احقاق حقوق شهروندان، پا فشاری و در پایان با حضور مدیرعامل آب و فاضلاب استان موارد ذیل به تصویب رسید: 1- حفاری و احداث خط لوله ایستگاه برداشت آب به طول 2 کیلومتر توسط اداره آب و فاضلاب و با همکاری شهرداری 2- پیگیری واگذاری 3 حلقه چاه آب به شهرداری جهت استفاده در فضای سبز 3- تشکیل جلسه شرکت بهره بردار با امام جمعه،فرماندار و اعضای شورا و پیگیری درخواست های مردمی #شورا_پارلمان_محلی 🔗 @ardaka_shora5
ذره‌بین درشهر
♨️شروع برخود با مزونها و آرایشگاه های زنانه خانگی‼️ 📌طبق اخبار ارسالی به کانال، پس از دستور دادستا
در مورد پیام درج شده مربوط به برخورد با مشاغل خانگی باید گفت؛ با کلیه "مشاغل خانگی"برخورد نمیشود بلکه صرفا دو شغل خانگی ؛ و ، تنها جهت رعایت برخی موارد غیر اخلاقی که تعدادی از این مزونها و آرایشگاه ها فاقد تاییدیه و مجوز بوده و همچنین نظارتی بر روند کاری آنها نبوده و امکان وقوع جرم یا جرایمی وجود داشته است ،لذا در همین راستا ابتدا به این فروشندگان جهت اخذ مراحل قانونی مجوزمهلت داده شده و پس از انقضای مهلت مقرردرصورت عدم اخذمجوز پلمپ‌ صورت میگیرد. @zarrhbin
🔺با شماره‌های ناشناس خارجی تماس دوباره نگیرید 🔹اگر تا به حال از شماره‌ای بین‌المللی که آن را تشخیص نداده باشید، با شما تماس گرفته‌اند، این تماس‌ها ممکن است یک کلاهبرداری باشد که به آن Wangiri Fraud می‌گویند؛ نوعی از کلاهبرداری که می‌تواند هزینه زیادی برای شما داشته باشد/ ایسنا @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
♨️شروع برخود با مزونها و آرایشگاه های زنانه خانگی‼️ 📌طبق اخبار ارسالی به کانال، پس از دستور دادستا
باسلام و تشکر از کانال خوب ذره‌بین بنده یکی از همین فروشندگان مزون خونگی هستم که ظهر دو روز پیش بدون هیچ گونه اطلاع رسانی و یا دادن اخطار و یا مهلتی ، ۵ نفر به صورت کاملا ناگهانی و سرزده وارد منزل بنده شدند و درب فروشگاه را پلمپ کردند!!!!! 😳 بنده دیابت و فشارخون دارم و قلبی هم هستم خدا مدونه تو اون لحظه چه شوکی به من وارد شد!!!! من نه عضو کانال های مجازی بودم که اطلاع رسانی جناب دادستان را دیده باشم و نه کسی چیزی بهم گفته بود و نه بنری در شهر دیده بودم!!!!😔 فقط خواستم جناب دادستان رو در جریان بذارم که اگر بنزین گرون شد برای همه ی کشور گرون شد و اگر قانونی در مورد جمع کردن مزون های خونگی هست باید برای همه ی شهرها باشد و نه فقط شهر اردکان !!!!! و در ضمن اجرای قانون هم برای همه باشه نه .... یکی توصیه به باقی هم صنفی هام: اگه اومدن دم خونتون مثل من جا نخورید ۵نفر به نمایندگی از ، ، ، و یک نفر هم از میان در خونتون و بدون تعارف هم میان داخل ظاهرا خودشون راه بلد هم هسن😉 منتظرشون باشید(ایا این همه قشون کشی لازمه یا نه هم، جوابیه که از جناب دادستان میخوام) بازم ممنون @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
🔵كوچه هاي محلات اردكان آسفالت مي شود 📍 در سومين جلسه كميسيون عمران و شهرسازي شوراي اسلامي شهر اردكان
سلام خسته نباشید حالا که بحث اسفالت شد میخواستم خواهش کنم بلوار خاتمی حد فاصل باشگاه سون به طرف رستوران امیر چند جاش حسابی اسفالتش کنده شده یه چاره ای براش بردارن حداقل کامل اسفالت نمکنند چاله هاش رو اسفالت کنند که ضرر به ماشین ها نرسه... @zarrhbin
#شکارلحظه‌ها 📌سرنوشت نامعلوم صندوق های صدقات!!!! آیا با وجود روش های پرداخت پیشرفته صدقات، دیگر صندوق های صدقه جوابگو نیست !!!!! 📸شهروند خبرنگار @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده ‼️ 📌آدینه‌بخیر، داستان به اینجا رسید که حاجی‌ِ کارخانه‌دار می‌خواست سی‌هزارتومان به آقارضا رشوه بدهد تا پسرکی شانزده‌ ساله که کارگر کارخانه‌اش بود را به جای پسر چاقوکش او جا بزند که گرفتار شد، بخوانیم ادامه‌ی ماجرا را... ▫️کوچه‌ها ماشین‌رو نبود. لااقل باید سیصدمتر حاجی‌آقا را پیاده می‌بردند تا به خیابان برسند. می‌گفت: "من در این شهر ۴۵۰ نفر کارگر دارم! آبرو دارم. قول می‌دهم هر چه جریمه است بدهم. زندان بروم. مرا با دستبند توی کوچه نبرید!" به اولادِ بد نفرین می‌کرد. مردِ همراه حاجی را هم گرفته بودند، ولی به او دستبند نزده بودند. او به آقای قاضی گفت: "به من دستبند بزنید! دست‌های حاجی‌آقا را باز کنید!" حاجی آن‌قدر عزّ و التماس کرد که به پاسبان‌ها دستور داد دستبندش را باز کنند. ▪️ به حاجی گفت: " فرزندِ ناخلفِ شما نتیجه‌ی پولداری بی‌حسابِ شماست. شما بچه را لوس و بی‌مسئولیت بار آورده‌اید. آقای حسن‌آقا... کارخانه‌دار و ملّاک. هرگز فکر کرده‌اید پسرتان در این چه مشکلی ایجاد می‌کند؟ چرا اجازه نمی‌دهید پسرتان زندان برود؟ شاید زندان او را ادب کند! هر بار که خلافی می‌کند او را نجات می‌دهید. حالا خودتان هم گرفتار شده‌اید." ▫️ ادامه داد: "در هر ده سال یک‌بار چاقوکشی و لات‌بازی نبوده است. فکر می‌کنید چرا پسرتان و دوستانش دست به این اقدامات می‌زنند؟ من فکر می‌کنم کارخانه و املاک، درآمد بی‌حساب برای شما آورده است. درآمد بی‌حساب، اخلاقِ شما را تغییر داده است. شما به خاطر پول و نفوذی که دارید، اخلاقِ پسرتان را کرده‌اید. فرزندِ ناخلف و بد همیشه بوده است. ". (ما هم در اردکان چیزهایی را می‌بینیم؛ و وقتی از جانبداری‌های بو دار مطلع می‌شویم؛ با خود می‌گوییم: این‌ طوری‌اش در به والله نوبر است.!!!!!!!) ▪️ گفت: "اما پدر رشوه دِه هم باید مجازات شود!" همه از خانه بیرون رفتند. هم با آنها رفت. فرصت نشد مهری از آقارضا پرس و سئوال کند. ▫️کاخ رؤياهای ویران شد. ماشین، زیارت و روضه‌خوانی خیالی بیش نبود. امیدی در ذهنِ مهری جرقه زد: "حتماً حالا دولت به آقارضا پاداش می‌دهد! حتماً دولت صدهزار تومان نه، سی هزار‌تومان نه، ده هزارتومان به آقارضا پاداش می‌دهد!" نفس راحتی کشید. فکر کرد جایزه‌ی دولت پولِ حلال است. پس او حالا با وجدانِ راحت می‌تواند به زیارتِ امام‌رضا علیه‌السلام برود. اولین خواسته‌اش از خدا، رفتن به مشهد بود. از کنارِ دریا رفتن بدش می‌آمد. ▪️ با خودش فکر کرد چون می‌خواسته با پولِ حرام، کارِ حرام انجام دهد، این‌طور شده است. پس با پول حلال باید به زیارت رفت. یادش آمد که همیشه حرف از رزقِ حلال می‌زد. آن‌روز آقارضا کشیک بود. شب به خانه برگشت. خسته‌تر از روزهای دیگر بود. مهری ماجرا را پرسید. 👇👇👇👇
▫️ گفت: "مردی که پسرش چاقوکشی کرده بود، می‌خواست به من رشوه بدهد. آن مردِ پولدار، پدرِ بچه‌ی شانزده‌ساله را راضی کرده بود. به خودِ بچه هم گفته بودند برایش موتورسیکلت می‌خرند. گفته بودند چون صغیر است، پانزده‌روز تا یک ماه می‌فرستندش دارالتادیب است. به پسره گفته بود خودش ضامن می‌شود. فقط مانده بود که من بگویم پسرِ حاجی را اشتباهی گرفته‌ام. دیشب رفتم پیشِ آقای حیات داوودی، است، آدمِ درستی است. پیش او رفتم و ماجرا را گفتم. او هم گفت خیالت راحت! آدرس خانه‌ی ما را گرفت. گفت من ساعت هشت صبح می‌آیم، که آمد." ▪️ به آقارضا گفت: "حالا شهربانی به تو پاداش بزرگی می‌دهد!" آقارضا که گویا اصلاً به پاداش فکر نکرده بود، پرسید: "چرا باید پاداش بدهند؟ خوب، به من حقوق می‌دهند." ▫️حدود دوماه گذشت. یک روز به خانه آمد و با خوشحالی گفت: "به من پاداش دادند! ۷۵۰ تومان با پانزده روز مرخصی تشویقی!" گفت: "بهتر نبود سی‌ هزارتومان را می‌گرفتی؟" برای اولین بار به صورتِ مهری اَخم کرد و گفت: "تو که زنِ نمازخوانی هستی!" خندید و گفت: "عرق‌خور هم هستم!" گفت: "ما آبِ حرام می‌خوریم ولی نانِ حرام نمی‌خوریم. همین آب‌ِ حرام هم با پولِ حلال به دست می‌آید."📌{۱}. هر دو خندیدند. ▪️شب به مهری گفت: "من هیچ‌وقت تو را به مسافرت نبرده‌ام. می‌خواهی این پانزده روز به مسافرت برویم؟" گفت: "دلم می‌خواهد به مشهد بروم!" آقارضا گفت: "فردا بلیت می‌خرم." هر دو ده روز نیّتِ اقامت در مشهد را کردند و عازم شدند. مدیرِ گاراژ، بلیتِ یزد به مشهد را به آقارضا داد. آقارضا هر کار کرد از او پول نگرفت. گفت: "تو پاسبانِ درستکاری هستی، بلیت را مهمانِ من باش." . ▫️ و همسرش با ۷۵۰ تومان (منظور ۷۵۰۰ ریال است) کلی در مشهد خوش گذراندند و سوغاتی خریدند.وقتی بر گشتند، ۱۵۰ تومان هم زیاد آمده بود. در حرم امام‌ رضا علیه‌السلام مهری خیلی دعا می‌خواند. آقارضا فقط از امام رضا علیه‌السلام طلبِ می‌کرد. نه دعا خواند و نه زیارتنامه. البته، نماز می‌خواند. تنها دعایش، عاقبت به خیری بود. 📌{١} و اما این قسمت از داستان: مرحوم "استاد محمد قهرمان" شاعرِ آزاده‌ای که موردِ احترامِ همه‌ی اهلِ ادبِ و به خصوص خراسان بود، شعری بر همین مضمون دارد. البته، مطلب استاد قهرمان معکوس سخن آقارضا پاسبان است. سخنِ قهرمان، عرفانی است. درباره‌ی که سال‌ها رئیس دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه فردوسی بود خاطراتی دارم که در جایی خواهم نوشت. استاد قهرمان جزو نوادر روزگار بود. در سال ۱۳۹۱ به دیدار باقی شتافت. در سفره‌ای که آمد با خونِ دل فراهم نان حلال داریم، آبِ حرام بگذار ✅ تا اینجا را داشته باشید ادامه دارد.. 📚 شازده حمام، جلد۴ ✍ @zarrhbin