eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
869 دنبال‌کننده
18هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
چھ نزدیڪ اسٺ جان تو بھ جانم... ----*‌‌l 🍃🌺🍃l*---- ایستاده از راست شهید #حاج_حسن_
🌸🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂 🍃 🌹 🌹 🌺 🌷حاجی شوخ طببع بود ولی به لحاظی که به عنوان گردان سعی می کرد آن صلابت فرماندهی خودش را حفظ کند. سعی می کرد بچه هایی که اهل شوخی اند و توی جمع شوخی کنند که حاجی هم درکنارآنها می خندید . این نبود که حاجی بگوید وبچه ها بخندند.. ما یک عکس داشتیم ازحاجی که در سمت چپ و راستش ایستاده بودند و عکس انداخته بود. قبل از عملیات گرده رش و قبل از شهادت حاجی در چهار زبر باهم یک عکس انداختیم که سمت راستش من ایستادم و سمت چپشان آقای کریم ترکاشوند. عکس را که انداختیم گفتم: حاج آقا این عکس می دانی چه چیزی را یاد آدم می آورد؟ و چه چیزی به یاد تو می اندازد؟ گفت: چه چیزی؟ گفتم: آن عکسی که با شهیدان حبیب و نبی الله انداختید، یادتان هست؟ این هم شبیه آن عکس است. گفت: فلانی ! گفتم: بله! گفت: اشتباه نکن ، بچه ها تمام رفتن ، اسم آورد، فلانی ، فلانی و... همه رفته اند، تکمیل است . فرمانده گردان ندارند، این سری دیگر نوبت وسطی است(منظور به خودشان بود) ، حالابچه ها منتظرند بیشتر از این هم چشم به راه نمیگذارمشان. این حرف تقریبا ۸ یا ۱۰ روز قبل شهادتشان بود. 🌺راوی:
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🍃 شهیدسیدعلی_رمضانی شهدای فارس🌸 تولد: 28/3/1322- شیراز شهادت 1/3/1365 ( 13 ماه مبارک رمض
🌷 🌷خاطرات رزمندگان فارس 🌺️به روایت 🍃همچو جدش علی( علیه السلام) 🌸...جهت دوره آموزش به رفته بودیم. خرداد ماه بود، مصادف با ماه مبارک . در میان بسیجیان چالاک و منتخب غواص در آن روزهای آموزش، دو هیکل بسیجی در میان غواصان از لحاظ قدرت بدنی مورد توجه مربیان آموزشی بودند. من و مردی جا افتاده و چهل و سه ساله بنام " " و دیگری هم اینجانب صیاد زارعى! یکی از روزهای آموزش از مرکز صدا و سیمای تهران آمدند و فیلم مستندی از غواصان گرفتند و جناب آقاى "سید علی رمضانی" و بنده را در کانون این فیلم قرار دادند که پس از مدتی هم از شبکه یک سیما پخش شد! پس از حدود چهل و پنج روز آموزش های غواصی در سد "دز"، بچه های غواصی (ص) شادی کنان از آخرین روز آموزش، از قسمت شمالی سد به قسمت خیام گردان، در حال بازگشت بودیم. نیروهای آموزشی مجهز به لباس غواصی، "ماسک و " بودند. از دو مربی غواص "برادر عباس" با گروهان ما ماند و یکی دیگر از مربیان، با قایق دیگر تندرو به پالاژ (ساحل) برگشتند! من معمولاً چون در زمان غواصی مستقیم و بدون اشتباه می رفتم در جلو گروهان قرار می دادند. من هم با شعار و پای کرال به سمت ساحل حرکت می کردم. - " اسلام اگر بیند خطر، جان را فدایش میکنم! " - "دشمن اگر جنبد ز جا، در شب شکارش میکنم! " وقتی به ساحل نزدیک میشدیم شعار این بود که غواصان هم با صدای بلند جواب می‌دادند : - تدارکات دلاور! کمپوت ها را بیاور ! - تفنگ صد و شیش! شب حمله بیو پیش ! و از این نوع اشعار بر ورد زبان و دستجمعی جواب می‌دادند! آن روز نظامی و غواص ما، هر دو پایش را از قایق بادی بیرون انداخته بود و دور بچه ها دور میزد و غواصان را موج می داد. از اعماق بیش از دویست متری سد عبور کرده و به " پالاژ" ( سکوی الحاقی آب به خشکی) رسیدیم. ناگهان قایق بادی و مشکی از زیر پای مربی بیرون آمد و مربی لیز خورد و درون آب سد افتاد. گاز قایق هم که گیر کرده بود، توسن و سرکش میان بچه ها افتاد و بدون سرنشین بین غواصان می چرخید و با پره اش بچه ها را زخمی می کرد و دور می زد! من که جلوتر از بقیه بودم، زودتر از همه خود را روی "پالاژ" بالا کشیدم فقط داد زدم : " یا صاحب الزمان " صحنه ای دلخراش بود. خون و آب بود که در سد موج می زد. بلاخره آن قایق سرکش، آنقدر به تن غواص ها خورد که متوقف و خاموش شد. بلافاصله در آب پریدیم و پیکر پاره پاره غواص ها را از آب بیرون کشیدم. آمبولانس ها آژیر کشان مجروحین را منتقل می کردند. همه ی بچه ها که از آب بیرون آمدند مربیان آمار گرفتند که مشخص شد بجز مجروحینی که انتقال داده شد یک نفر داریم و آنهم " " بود! همه نا امید شدند و غم و اندوه همه را فرا گرفت. باور نکردنی بود. می‌گفتیم: شاید با آمبولانس رفت و ما متوجه نشده بودیم. همه از خدا میخواستیم اینطور شده باشد، اما به همه اطمینان دادند که "سید علی رمضانی" غرق شده است! همه بدن ها و زانوها شُل شد. همه در غم و اندوهی باور نکردنی فرو رفتیم! مربیان مجهز به کپسول اکسیژن به قعر آب رفتند ولی ایشان را پیدا نکردند. تا اینکه نیمه های شب مرتضی روزیطلب بار دیگر با تجهیزات کامل زیر آب رفت و پیکر سید علی را بیرون کشید. سید علی بدنی قوی داشت . برای اینکه آموزش ها را به خوبی فرا بگیرد، به بدن خودش چهار کمربند پنج حلقه ای سربی بسته بود تا سنگین شود و در به پاهایش بیشتر فشار بیاید. پره قایق به سرش نشسته و مثل جدش امیرالمؤمنین در ماه رمضان با فرقی شکافته به دیدار حق شتافته بود و این کمربند های سربی بدنش را پائین زیر آب کشیده بودند. 💔پیکر سید علی را هم منتقل کردند، آن شب همه به یاد سید علی احیا گرفته بودیم. روز بعد بین نماز ظهر و عصر بلند گوی پادگان به صدا در آمد و گفت: برادر "سید علی رمضانی" تلفن از راه دور! برادر "سید علی رمضانی" تلفن از راه دور! ناگهان بغض همه شکست و اشک و ناله همه بلند شد... 🌸هدیه به - شهدای فارس🌸 تولد: 28/3/1322- شیراز شهادت 1/3/1365- ( 13 ماه مبارک رمضان) ... 🍂
🌸🍃 🍃 💦 روایت رزمندگان (ع) ازعملیات ۴ 🍂🌾🍂 قسمت ششم 💧 🌺 راوی: 🍃💦 🌷روی عملیات ۴ ،خوب کار شده بود. تجربه ی عملیات های قبل مثل ، ، ۸، و از نظر حفاظتی هم حواسمان را جمع تر کرده بود و آب دیده تر شده بودیم. به همه ی نیروها کارت تردد داده بودند و رفت وآمد بدون کارت مشکل بود ،سخت می گرفتند. از آن طرف هم عراقی ها کمین کرده دنبال سرنخی بودند تا سروگوشی آب بدهند وچیزی دستگیرشان بشود. هر ده پانزده روز یک بار مانوری می دادند و تقلایی می کردند تا نشان بدهند که خواب نیستند. آشکارا از حمله و عملیات می ترسیدند ومی دانستند که تلفات سنگینی روی دستشان می گذاریم. آن جا برایشان خیلی مهم بود. شبه جزیره ی را گرفته بودیم وآن ها به شدت نگران بودند. شک نداشتند که اگر دست به حمله بزنیم ،بی بروبرگرد هدفمان بصره است. ترسشان از همین بود. دستشان آمده بود که ایران هر سال یک عملیات پدرومادر و وسیع در برنامه دارد. حاضر بودند به هر قیمتی شده ،سراز کارمان دربیاورند. همه ی نیروهای آموزش دیده و سراپا آماده ی حمله بودند. مأموریت ۱۵۴ «گردان حضرت علی اکبر (ع)»پشتیبانی از ۱۵۵ بود. می شد گفت که (گردان احتیاط حضرت علی اکبر«ع» بودیم.) فرمانده ی گردان ما « »بود وفرمانده (گردان حضرت علی اکبر «ع») بود. یکی دو روز قبل از حمله با ماکت ونقشه ،منطقه را شناختیم و توجیه شدیم. سال در بودیم. رفته بودندوپشت سر آن ها گردان ۱۵۴ راهی شده بود. 🌾 پای بی سیم بودیم ومنتظر پیام حرکت. هیجان داشتیم که زودتر دست به کار شویم و برویم کمک بقیه. سکوت بی سیم نشان می دادعملیات به مشکل برخورده است. نمازصبح را پای بی سیم ها خواندیم. خبری نشد ،تا اینکه آمدند وگفتند باید بریم . گفتند«دشمن سرش از این طرف گرم است ،باید ضربه ی کاری را از آنجا به او بزنیم!» بعدها فهمیدیم عراقی ها از همه چیز خبر داشته اند. حتی می دانسته اند که با چند نفر نیرو می خواهیم برویم به جنگشان. بعضی ها می گفتندکسانی در این وسط کرده اند ونقشه را به عراقی ها فروخته اند. از طرفی ،حرف های دیگری هم به گوشمان رسید وقضیه بیشتر برایمان روشن شد. چون آن جبهه خیلی برایشان مهم بود و می خواستند هر طور شده بصره را حفظ کنند ،حاضر به هر کاری شده بودند. شرق وغرب هم طبق معمول کمکشان کرده بودند. دستگاه های مدرنی در اختیارشان گذاشته بودند. پیام ها وخبر های مارا بی مشکلی می شنیده اند ، های «رازیت» پیشرفته هم همه ی حرکت ها ورفت آمد نیروهای مان را ثبت می کرده اند. تردد خودروها وتدارکاتمان را می دیده اند. 🍃با همه ی اینها ،عراقی ها در دو خط اول تا دندان مسلحشان ،موقع حمله تاب نیاوردند وجا زدند. بچه ها با همان تعداد کم از پس آن ها بر آمدند و زهر چشم گرفتند. همین بود که ماتشان برده بود و انگشت به دهان مانده بودند! ... 🌸….. @Karbala_1365
هنوز در یادها غواصی می‌کنند ... #غواصان_دریادل #گردان۴۱۰_لشکرثارالله 💠 @bank_aks
┄┄❁﷽❁┅┄ 🕊🕊🌾🌾---------°° از منان خواستارم که مارا در ما قرار دهد واز اهل بیتش جدا نسازد.... و در همه جا و همه وقت به فریادم رسد که طاقت را ندارم... ! من این راه را برای تــو انتخاب کردم. تابتوانم به خود برسم وبه هر راحی رفتم... ✨✨✨✨✨ دیدم که راه دور و کم. پس فقط کوتاهترین راه را یافـتم و ادامه دادم ودر این راه همه چیز را زیر پا گذاشتم وبه همه کردم وتنهــا رو به درگاه تو آوردم... 🕊🕊🕊🕊🌾🌾🌾🌾🌾 [[نامش و یادش گــــرامــی]] 🕊🕊🌸🌸🌸🌾🌾 🕊🕊🌸🌸🌸🌾🌾 شیرمرد از رزمندگان سلحشور از فرماندهان حماسه ساز استان در دوران دفاع مقدس فرمانده دسته خط شکن عج در عاشواریی ۴ :دی ماه۱۳۶۵۴ 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
┄┄❁﷽❁┅┄ ۳دی سالروز #عملیات کربلای۴ 🍃🍂🍃🍂🌱🌴 به خاطره‌گویی سه تن از غواصان عملیات #کربلای 4 اختصاص
؟ 💢 احتمال می‌دادید که این با شکست مواجه شود و یا شایعه‌ای از شکست در میان پیچیده بود؟ ما به دنبال شکست و نبودیم، به عنوان تکلیف به موضوع نگاه می‌کردیم و با خود می‌گفتیم که امشب باید را انجام دهیم و این تفکر را که مکلف به انجام عملیات هستیم، نه نتیجه، را از امام یاد گرفته بودیم. همه بچه‌ها از لحاظ جسمی‌و به اوج مهارت رسیده بودند و آمادگی کامل برای انجام داشتند. 🌾🌾🌾🌾🌾 ؟ 💢قبل از عملیات تمام لشکرها، از جمله لشکر ما، طرح عملیات خود را مشخص کرده بودند. موقعی که وارد شدیم، جریان آب شدید بود، آب ما را بارها برد، اما بچه‌ها با توانمندی در مقابل شدت جریان آب مقاومت می‌کردند. بعد از اینکه در گرداب افتادیم و به زحمت از گرداب نجات پیدا کردیم، یکی از افراد گردان به نام، شهید نجفی، فین‌ا‌ش (fin، کفش ) را در گرداب از دست داده بود، اما هرچقدر به بچه‌های گردان کرد هیچ کس حاضر نشد که فین خود را به او دهد، چرا که همه می‌خواستند در عملیات شرکت کنند و بدون فین نمی‌شد از عرض عبور کرد. این نشان از روحیه قوی بچه‌ها داشت که همه می‌خواستند در حاضر باشند.  🕊🕊🕊🕊🕊 ؟ 💢در همه مسئله شکست و ‌پیروزی بود. ما پیشروی کردیم و خط را که در خشکی قرار داشت، شکستیم. البته قرار بود فقط اول را بگیریم و بعد با یگان‌های چپ و راستمان به‌هم شویم👇
همیشه میگفت :خوشا به حال کسانی که مفقودالاثر و هستند هرشب جمعه ؛"سلام الله علیها" خودش به دیدن آن ها میرود ، بالای سرشان می نشیند ،خوشا به حالشان که خانم را می بینند آن وقت مادر جان توبروی بالای سر پسرت بهتر است یا خانم فاطمه زهرا "سلام الله علیها" میگفتم : خب معلومه حضرت فاطمه زهرا "سلام الله علیها" . میگفت :پس هیچ وقت فکر نکنی اگه من شدم چرا نیامدم ،اجازه بده بی بی دو عالم بیاید بالای سرم همیشه حواسش به رزمندگان گردان و حتی خانواده هایشان بود . گاهی وقتی از طرف لشکر هدیه ای به او میدادند آن را به خانواده یا شهدای گردان هدیه میکرد . یک بار که یک فرش به او هدیه داده بودند ،خبردار شد که یکی از بچه های صاحب فرزند شده و در خانه اش فرش ندارد آن فرش را به عنوان هدیه تولد به خانواده اش هدیه داد . با این که خودش به آن فرش احتیاج داشت . پاکش پس از شانزده سال گمنامی در سال ۸۱ کشف و در زادگاهش ، دفن شد . 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
* * 🔶دانشجوی بسیجی ،با وجود سن کمش یک نمونه کامل بود. شجاعت ایشان در شب ،‌ فرشتگان و ملائکه را به تحسین وا داشت که با آن که جوان بود، اما از مرگ سرخ نهراسید. *با اصرار در گروه ویژه 408 شرکت میکند و جزو غواصان خط شکن می شود.*مادرش میگوید← علاقه فراوانی به شهدا داشت. همیشه پنج شنبه ها به می رفت و آن قدر برای شهادت لحظه شماری می کرد *که دوستانشان را سر یکی از که کسی در آن دفن نشده بود، می برد و آن ها را وادار می کرد که به نام خودش، فاتحه ای بخوانند.* 🔷آنقدر عاشق بود *که در هنگام خواب تنش را در سختی قرار میداد* تا جسمش عادت نکند که روحش پایبند آسایش و لذت دنیا گردد*سرانجام او در شبی که جزء خط شکن شب عملیات ۴ میشود در همان شب مرغ جانش به سوی معبود پرواز میکند🕊️ *و پیکر پاکش در سن ۱۸ سالگی بعد از یک ماه بودن آن را با تور از جزیره فاو میگیرند و به وطن باز میگردد به گوش موج‎ها خواندند شب حمله: "کجا دانند حالِ ما سبک‎بارانِ ساحل‎ها" ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
در عملیات #رمضان از ناحیه بازو مجروح شد ، او بعد از طی دوران نقاهت در بیمارستان دوباره به منطقه برگش
در با عنوان معاون یکی از گروههای تخریب ضربات بر دشمن وارد کرده و در ادامه عملیات به عنوان مسئول دسته در یکی از های لشکر ۲۱ امام رضا در فاو دشمن را عقب رانده و فاو را تصرف می کنند در ماموریت تشکیل گردان به واحد تخریب داده میشود تا عملیات های آبی ،خاکی در منطقه ی شلمچه؛ با موفقیت انجام گیرد.
💢 . ▫️عجیب آدم با نشاط و انرژی مثبتی بود.تو عملیات یکی از انگشتای دستش قطع شده بود.مرخصی برگشته بود تنکابن خونه شون.اهل خونه گفتند حسن انگشتت چی شد ؟؟؟ میخندید و میگفت : هیچی نشد ؛ صدام گشنه ش بود ، انگشتمو گرفت آبگوشت درست کرد خورد ...😊 . ▫️بیاد سردار حسن قورچی بیگی حمزه ویژه ۲۵ ...🇮🇷 .
📩 ملک ابراهیم زمانی ( ) و گروه و از واحد اطلاعات و ویژه ۲۵ #شهادت : ۱۳۶۶_ : . 🔖 خدایا، اعتراف می کنم با اینکه می دانم موقعیت من فقط در ذکر الله و تفکر در نظام آفرینش است لذا نمی دانم چرا این فرصت را به عقلم نمی دهم چرا؟ چرا در مورد زندگی فکر نمی کنم، نمی دانم. آیا می توانم معنای زندگی را درک کنم؟ به نظر من زندگی یعنی ، زندگی یعنی ، یعنی ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، زندگی یعنی ، ، برای ، تکه تکه شدن برای ، زندگی یعنی بقا، زندگی یعنی یاد حق، نظاره کردن به آیات حق، زندگی یعنی دادن در راه حضرت دوست.  .  ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
📩 از ناصر باباجانیان ( الزمان ویژه ۲۵ ) :▫️خدایا ما که حیاتمان سودی برای اسلام و مسلمین نداشت.اگر شایسته دانید مرگ ما را قبول کن ما را بپذیر و از گناهان ما درگذر... . 📷 #هورالعظیم_ پاییز ۱۳۶۴ فرماندهان صاحب ،سردار ناصر باباجانیان و سردار جواد نژاد اکبر.🇮🇷 .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄