『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
چھ نزدیڪ اسٺ جان تو بھ جانم... ----*l 🍃🌺🍃l*---- ایستاده از راست شهید #حاج_حسن_
🌸🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂
🍃
🌹 #شهیدحسن_تاجوک🌹
🌺 #خاطره_اول
🌷حاجی شوخ طببع بود ولی به لحاظی که به عنوان #فرمانده گردان سعی می کرد آن صلابت فرماندهی خودش را حفظ کند. سعی می کرد بچه هایی که اهل شوخی اند و توی جمع شوخی کنند که حاجی هم درکنارآنها می خندید . این نبود که حاجی بگوید وبچه ها بخندند.. ما یک عکس داشتیم ازحاجی که #شهیدان_حبیب_و_نبی_الله_ترکاشوند در سمت چپ و راستش ایستاده بودند و عکس انداخته بود. قبل از عملیات گرده رش و قبل از شهادت حاجی در چهار زبر باهم یک عکس انداختیم که سمت راستش من ایستادم و سمت چپشان آقای کریم ترکاشوند. عکس را که انداختیم گفتم:
حاج آقا این عکس می دانی چه چیزی را یاد آدم می آورد؟ و چه چیزی به یاد تو می اندازد؟
گفت: چه چیزی؟
گفتم: آن عکسی که با شهیدان حبیب و نبی الله انداختید، یادتان هست؟ این هم شبیه آن عکس است.
گفت: فلانی !
گفتم: بله!
گفت: اشتباه نکن ، بچه ها تمام رفتن ، اسم آورد، فلانی ، فلانی و... همه رفته اند، #گردان تکمیل است . فرمانده گردان ندارند، این سری دیگر نوبت وسطی است(منظور به خودشان بود) ، حالابچه ها منتظرند بیشتر از این هم چشم به راه نمیگذارمشان.
این حرف تقریبا ۸ یا ۱۰ روز قبل شهادتشان بود.
🌺راوی: #همرزم_شهید
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🍃 شهیدسیدعلی_رمضانی شهدای فارس🌸 تولد: 28/3/1322- شیراز شهادت 1/3/1365 ( 13 ماه مبارک رمض
🌷 #سنگر_علافا
🌷خاطرات رزمندگان فارس
🌺️به روایت #صیاد_زارعی
🍃همچو جدش علی( علیه السلام)
🌸...جهت دوره آموزش #غواصی به #سد_دز رفته بودیم. خرداد ماه #سال1365 بود، مصادف با ماه مبارک #رمضان. در میان بسیجیان چالاک و منتخب غواص #لشکر19فجر در آن روزهای آموزش، دو هیکل بسیجی در میان غواصان از لحاظ قدرت بدنی مورد توجه مربیان آموزشی بودند. من و مردی جا افتاده و چهل و سه ساله بنام " #سیدعلی_رمضانی" و دیگری هم اینجانب صیاد زارعى!
یکی از روزهای آموزش از مرکز صدا و سیمای تهران آمدند و فیلم مستندی از غواصان گرفتند و جناب آقاى "سید علی رمضانی" و بنده را در کانون این فیلم قرار دادند که پس از مدتی هم از شبکه یک سیما پخش شد!
پس از حدود چهل و پنج روز آموزش های غواصی در سد "دز"، بچه های #گردان غواصی #حضرت_رسول(ص) شادی کنان از آخرین روز آموزش، از قسمت شمالی سد به قسمت خیام گردان، در حال بازگشت بودیم. نیروهای آموزشی مجهز به لباس غواصی، "ماسک و #اشنوگل" بودند.
از دو مربی غواص "برادر عباس" با گروهان ما ماند و یکی دیگر از مربیان، با قایق دیگر تندرو به پالاژ (ساحل) برگشتند! من معمولاً چون در زمان غواصی مستقیم و بدون اشتباه می رفتم در جلو گروهان قرار می دادند. من هم با شعار و پای کرال به سمت ساحل حرکت می کردم.
- " اسلام اگر بیند خطر، جان را فدایش میکنم! "
- "دشمن اگر جنبد ز جا، در شب شکارش میکنم! "
وقتی به ساحل نزدیک میشدیم شعار این بود که غواصان هم با صدای بلند جواب میدادند :
- تدارکات دلاور! کمپوت ها را بیاور !
- تفنگ صد و شیش! شب حمله بیو پیش !
و از این نوع اشعار بر ورد زبان و دستجمعی جواب میدادند!
آن روز #مربی نظامی و غواص ما، هر دو پایش را از قایق بادی بیرون انداخته بود و دور بچه ها دور میزد و غواصان را موج می داد. از اعماق بیش از دویست متری سد عبور کرده و به " پالاژ" ( سکوی الحاقی آب به خشکی) رسیدیم. ناگهان قایق بادی و مشکی از زیر پای مربی بیرون آمد و مربی لیز خورد و درون آب سد افتاد. گاز قایق هم که گیر کرده بود، توسن و سرکش میان بچه ها افتاد و بدون سرنشین بین غواصان می چرخید و با پره اش بچه ها را زخمی می کرد و دور می زد!
من که جلوتر از بقیه بودم، زودتر از همه خود را روی "پالاژ" بالا کشیدم فقط داد زدم : " یا صاحب الزمان "
صحنه ای دلخراش بود. خون و آب بود که در سد موج می زد. بلاخره آن قایق سرکش، آنقدر به تن غواص ها خورد که متوقف و خاموش شد. بلافاصله در آب پریدیم و پیکر پاره پاره غواص ها را از آب بیرون کشیدم. آمبولانس ها آژیر کشان مجروحین را منتقل می کردند. همه ی بچه ها که از آب بیرون آمدند مربیان آمار گرفتند که مشخص شد بجز مجروحینی که انتقال داده شد یک نفر #مفقودی داریم و آنهم
" #سیدعلی_رمضانی" بود!
همه #غواصان نا امید شدند و غم و اندوه همه را فرا گرفت. باور نکردنی بود. میگفتیم: شاید با آمبولانس رفت و ما متوجه نشده بودیم.
همه از خدا میخواستیم اینطور شده باشد، اما به همه اطمینان دادند که "سید علی رمضانی" غرق شده است! همه بدن ها و زانوها شُل شد. همه در غم و اندوهی باور نکردنی فرو رفتیم!
مربیان #غواص مجهز به کپسول اکسیژن به قعر آب رفتند ولی ایشان را پیدا نکردند. تا اینکه نیمه های شب مرتضی روزیطلب بار دیگر با تجهیزات کامل زیر آب رفت و پیکر سید علی را بیرون کشید.
سید علی بدنی قوی داشت . برای اینکه آموزش ها را به خوبی فرا بگیرد، به بدن خودش چهار کمربند پنج حلقه ای سربی بسته بود تا سنگین شود و در #غواصی به پاهایش بیشتر فشار بیاید.
پره قایق به سرش نشسته و مثل جدش امیرالمؤمنین در ماه رمضان با فرقی شکافته به دیدار حق شتافته بود و این کمربند های سربی بدنش را پائین زیر آب کشیده بودند.
💔پیکر سید علی را هم منتقل کردند، آن شب همه به یاد سید علی احیا گرفته بودیم. روز بعد بین نماز ظهر و عصر بلند گوی پادگان به صدا در آمد و گفت: برادر "سید علی رمضانی" تلفن از راه دور! برادر "سید علی رمضانی" تلفن از راه دور!
ناگهان بغض همه شکست و اشک و ناله همه بلند شد...
🌸هدیه به
#شهیدسیدعلی_رمضانی #صلوات- شهدای فارس🌸
تولد: 28/3/1322- شیراز
شهادت 1/3/1365- ( 13 ماه مبارک رمضان)
#ادامه_دارد...
🍂
🌸🍃
🍃
💦 #ماموریت_روی_آب
روایت رزمندگان #لشکرانصارالحسین(ع)
#همدان ازعملیات #کربلای۴
🍂🌾🍂
قسمت ششم
💧 #تکه_های_مبهم_یک_پازل
🌺 راوی: #خلیل_افشاری
🍃💦
🌷روی عملیات #کربلا۴ ،خوب کار شده بود.
تجربه ی عملیات های قبل مثل #فتح_المبین ، #بیت_المقدس ، #والفجر۸، #رمضان و #محرم از نظر حفاظتی هم حواسمان را جمع تر کرده بود و آب دیده تر شده بودیم.
به همه ی نیروها کارت تردد داده بودند و رفت وآمد بدون کارت مشکل بود ،سخت می گرفتند. از آن طرف هم عراقی ها کمین کرده دنبال سرنخی بودند تا سروگوشی آب بدهند وچیزی دستگیرشان بشود. هر ده پانزده روز یک بار مانوری می دادند و تقلایی می کردند تا نشان بدهند که خواب نیستند. آشکارا از حمله و عملیات می ترسیدند ومی دانستند که تلفات سنگینی روی دستشان می گذاریم. آن جا برایشان خیلی مهم بود. شبه جزیره ی #فاو را گرفته بودیم وآن ها به شدت نگران #بصره بودند. شک نداشتند که اگر دست به حمله بزنیم ،بی بروبرگرد هدفمان بصره است. ترسشان از همین بود. دستشان آمده بود که ایران هر سال یک عملیات پدرومادر و وسیع در برنامه دارد. حاضر بودند به هر قیمتی شده ،سراز کارمان دربیاورند.
همه ی نیروهای آموزش دیده و سراپا آماده ی حمله بودند. مأموریت #گردان۱۵۴ «گردان حضرت علی اکبر (ع)»پشتیبانی از #گردان۱۵۵ بود. می شد گفت که (گردان احتیاط حضرت علی اکبر«ع» بودیم.)
فرمانده ی گردان ما
« #زرگر»بود وفرمانده (گردان حضرت علی اکبر «ع») #حاج_ستارابراهیمی بود.
یکی دو روز قبل از حمله با ماکت ونقشه ،منطقه را شناختیم و توجیه شدیم. #شب_چهارم_دی_ماه سال #شصت_وپنج در #خرمشهر بودیم. #خط_شکنها رفته بودندوپشت سر آن ها گردان ۱۵۴ راهی شده بود.
🌾 پای بی سیم بودیم ومنتظر پیام حرکت. هیجان داشتیم که زودتر دست به کار شویم و برویم کمک بقیه. سکوت بی سیم نشان می دادعملیات به مشکل برخورده است.
نمازصبح را پای بی سیم ها خواندیم. خبری نشد ،تا اینکه آمدند وگفتند باید بریم #شلمچه. گفتند«دشمن سرش از این طرف گرم است ،باید ضربه ی کاری را از آنجا به او بزنیم!»
بعدها فهمیدیم عراقی ها از همه چیز خبر داشته اند. حتی می دانسته اند که با چند نفر نیرو می خواهیم برویم به جنگشان. بعضی ها می گفتندکسانی در این وسط #خیانت کرده اند ونقشه را به عراقی ها فروخته اند. از طرفی ،حرف های دیگری هم به گوشمان رسید وقضیه بیشتر برایمان روشن شد. چون آن جبهه خیلی برایشان مهم بود و می خواستند هر طور شده بصره را حفظ کنند ،حاضر به هر کاری شده بودند. شرق وغرب هم طبق معمول کمکشان کرده بودند. دستگاه های #استراق_سمع مدرنی در اختیارشان گذاشته بودند.
پیام ها وخبر های مارا بی مشکلی می شنیده اند ، #رادار های «رازیت» پیشرفته هم همه ی حرکت ها ورفت آمد نیروهای مان را ثبت می کرده اند. تردد خودروها وتدارکاتمان را می دیده اند.
🍃با همه ی اینها ،عراقی ها در دو خط اول تا دندان مسلحشان ،موقع حمله تاب نیاوردند وجا زدند. بچه ها با همان تعداد کم از پس آن ها بر آمدند و زهر چشم گرفتند. همین بود که ماتشان برده بود و انگشت به دهان مانده بودند!
#ادامه_دارد...
🌸…..
@Karbala_1365
┄┄❁﷽❁┅┄
#ازخدای_منان_خواستارم #که_مرگ_ما_را_در_شهادت_ماقرار_داد
🕊🕊🌾🌾---------°°
#فرازی_ازوصیت_نامه_بسیجی_شهیدرضا_بیگدلی
از #خداونـد منان خواستارم که #مرگ مارا در #شهادت ما قرار دهد واز اهل بیتش جدا نسازد....
و در همه جا و همه وقت به فریادم رسد که طاقت #عذابـش را ندارم...
#خدایا! من این راه را برای #رضای تــو انتخاب کردم. تابتوانم به #معـــبود خود برسم وبه هر راحی رفتم...
✨✨✨✨✨
دیدم که راه دور و #وصالم کم.
پس فقط کوتاهترین راه را یافـتم و ادامه دادم ودر این راه همه چیز را زیر پا گذاشتم وبه همه #پشت کردم وتنهــا رو به درگاه تو آوردم...
🕊🕊🕊🕊🌾🌾🌾🌾🌾
[[نامش#جاویــــد و یادش گــــرامــی]]
🕊🕊🌸🌸🌸🌾🌾
#بسیـجی_غـواص_شهیـدرضابیگدلــی
🕊🕊🌸🌸🌸🌾🌾
شیرمرد #زنجانی از رزمندگان سلحشور از فرماندهان حماسه ساز استان#زنجان در دوران دفاع مقدس فرمانده دسته #غواصان خط شکن#گردان #ولیعصر عج در #عملیات عاشواریی #کربلای۴
#شهادت:دی ماه۱۳۶۵#عملیات_کربلای۴#منطقه_عملیاتی_اروند
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
┄┄❁﷽❁┅┄ ۳دی سالروز #عملیات کربلای۴ 🍃🍂🍃🍂🌱🌴 به خاطرهگویی سه تن از غواصان عملیات #کربلای 4 اختصاص
#ازشب_قبل_ازعملیاتکربلای4بگویید؟
💢 احتمال میدادید که این #عملیات با شکست مواجه شود و یا شایعهای از شکست در میان #گردان پیچیده بود؟
ما به دنبال شکست و #پیروزی نبودیم، به عنوان تکلیف به موضوع نگاه میکردیم و با خود میگفتیم که امشب باید #عملیات را انجام دهیم و این تفکر را که مکلف به انجام عملیات هستیم، نه نتیجه، را از امام یاد گرفته بودیم. همه بچهها از لحاظ جسمیو #معنوی به اوج مهارت رسیده بودند و آمادگی کامل برای انجام #عملیات داشتند.
🌾🌾🌾🌾🌾
#روحیه_بچههای_گردان_شما_چطور_بود؟
💢قبل از عملیات #کربلای4 تمام لشکرها، از جمله لشکر ما، طرح عملیات خود را مشخص کرده بودند. موقعی که وارد #آب شدیم، جریان آب شدید بود، آب ما را بارها برد، اما بچهها با توانمندی در مقابل شدت جریان آب مقاومت میکردند. بعد از اینکه در گرداب افتادیم و به زحمت از گرداب نجات پیدا کردیم، یکی از افراد گردان به نام، شهید #قدرتالله نجفی، فیناش (fin، کفش #غواصی) را در گرداب از دست داده بود، اما هرچقدر به بچههای گردان #التماس کرد هیچ کس حاضر نشد که فین خود را به او دهد، چرا که همه میخواستند در عملیات شرکت کنند و بدون فین نمیشد از عرض #رودخانه عبور کرد. این نشان از روحیه قوی بچهها داشت که همه میخواستند در #عملیات حاضر باشند.
🕊🕊🕊🕊🕊
#عملیات_چطورپیش_رفت_وچه_زمانی_فهمیدیدکه_عملیات_شکست_خورده_است؟
💢در همه #عملیاتها مسئله شکست و پیروزی بود. ما پیشروی کردیم و خط را که در خشکی قرار داشت، شکستیم. البته قرار بود فقط #خط اول را بگیریم و بعد با یگانهای چپ و راستمان بههم #ملحق شویم👇
#شهید_اسماعیل_فرجوانی
همیشه میگفت :خوشا به حال کسانی که مفقودالاثر و #مفقودالجسد هستند هرشب جمعه ؛#حضرت_زهرا"سلام الله علیها" خودش به دیدن آن ها میرود ، بالای سرشان می نشیند ،خوشا به حالشان که خانم را می بینند آن وقت مادر جان توبروی بالای سر پسرت بهتر است یا خانم فاطمه زهرا "سلام الله علیها" میگفتم : خب معلومه حضرت فاطمه زهرا "سلام الله علیها" . میگفت :پس هیچ وقت فکر نکنی اگه من #مفقودالاثر شدم چرا نیامدم ،اجازه بده بی بی دو عالم بیاید بالای سرم همیشه حواسش به رزمندگان گردان و حتی خانواده هایشان بود . گاهی وقتی از طرف لشکر هدیه ای به او میدادند آن را به خانواده #رزمندگان یا شهدای گردان هدیه میکرد . یک بار که یک فرش به او هدیه داده بودند ،خبردار شد که یکی از بچه های #گردان صاحب فرزند شده و در خانه اش فرش ندارد آن فرش را به عنوان هدیه تولد به خانواده اش هدیه داد . با این که خودش به آن فرش احتیاج داشت . #پیکر پاکش پس از شانزده سال گمنامی در سال ۸۱ کشف و در زادگاهش ،#اهواز دفن شد .
🇮🇷 『شُهَــدایِکـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
#شهیدیکهپیکرشرادرجزیرهباتورگرفتند*
#شهیدحمیدرضاواعظیزاده*
🔶دانشجوی بسیجی #خطشکن،با وجود سن کمش یک نمونه کامل بود. شجاعت ایشان در شب #عملیات، فرشتگان و ملائکه را به تحسین وا داشت که با آن که جوان بود، اما از مرگ سرخ نهراسید. *با اصرار در گروه ویژه #گردان 408 #غواص شرکت میکند و جزو غواصان خط شکن می شود.*مادرش میگوید← علاقه فراوانی به شهدا داشت. همیشه پنج شنبه ها به #گلزارشهدا می رفت و آن قدر برای شهادت لحظه شماری می کرد *که دوستانشان را سر یکی از #قبرها که کسی در آن دفن نشده بود، می برد و آن ها را وادار می کرد که به نام خودش، فاتحه ای بخوانند.*
🔷آنقدر عاشق #شهادت بود *که در هنگام خواب تنش را در سختی قرار میداد* تا جسمش عادت نکند که روحش پایبند آسایش و لذت دنیا گردد*سرانجام او در شبی که جزء #غواصان خط شکن شب عملیات #کربلای۴ میشود در همان شب مرغ جانش به سوی معبود پرواز میکند🕊️ *و پیکر پاکش در سن ۱۸ سالگی بعد از یک ماه #مفقودالاثر بودن آن را با تور از جزیره فاو میگیرند و به وطن باز میگردد
به گوش موجها
خواندند #غواصان شب حمله:
"کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها"
#شهیدحمیدرضاواعظیزاده
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
در عملیات #رمضان از ناحیه بازو مجروح شد ، او بعد از طی دوران نقاهت در بیمارستان دوباره به منطقه برگش
در #عملیاتوالفجر۸ با عنوان معاون یکی از گروههای تخریب ضربات #سختی بر دشمن وارد کرده و در ادامه عملیات به عنوان مسئول دسته در یکی از #گردان های لشکر ۲۱ امام رضا در #جبهه فاو دشمن را عقب رانده و فاو را تصرف می کنند در #کربلای۲ ماموریت تشکیل گردان #غواصی به واحد تخریب داده میشود تا عملیات های آبی ،خاکی در منطقه ی شلمچه؛ #اروندکنار با موفقیت انجام گیرد.
💢 #صدام_گشنه_ش_بود
.
▫️عجیب آدم با نشاط و انرژی
مثبتی بود.تو عملیات یکی از انگشتای
دستش قطع شده بود.مرخصی برگشته
بود تنکابن خونه شون.اهل خونه
گفتند حسن انگشتت چی شد ؟؟؟
میخندید و میگفت : هیچی نشد ؛ صدام
گشنه ش بود ، انگشتمو گرفت آبگوشت
درست کرد خورد ...😊
.
▫️بیاد سردار #شهید حسن قورچی بیگی
#فرمانده #گردان حمزه #سیدالشهدا #لشکر
ویژه ۲۵ #کربلا ...🇮🇷
.
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
📩 #وصیتنامهی #زیبای #سردار #شهید ملک ابراهیم زمانی ( #فریدونکنار) #جانشین #گردان #یا_رسول و #مسئول گروه #ضربت و از #رزمندگان واحد اطلاعات و #عمليات #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا_#شهادت :#اسفند ۱۳۶۶_#خرمال :
.
🔖 خدایا، اعتراف می کنم با اینکه می دانم موقعیت من فقط در ذکر الله و تفکر در نظام آفرینش است لذا نمی دانم چرا این فرصت را به عقلم نمی دهم چرا؟ چرا در مورد زندگی فکر نمی کنم، نمی دانم. آیا می توانم معنای زندگی را درک کنم؟ به نظر من زندگی یعنی #عشق #معشوق، زندگی یعنی #ذکر، یعنی #دوست، #گریه_شب، #سجده، #رکوع، #قیام، #قرآن، #تفکر، #درد، #شهادت، #رنج، #لبیک، زندگی یعنی #جبهه، #جنگ، #کشتن_کافر برای #خدا، تکه تکه شدن برای #خدا، زندگی یعنی #فنای بقا، زندگی یعنی یاد حق، نظاره کردن به آیات حق، زندگی یعنی دادن #خون در راه حضرت دوست.
.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص🌊🥽
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
📩 #قسمتی از #وصیتنامه #سردار #شهید ناصر باباجانیان (#فرمانده #گردان #صاحب الزمان #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا) :▫️خدایا ما که حیاتمان سودی برای اسلام و مسلمین نداشت.اگر شایسته دانید مرگ ما را قبول کن ما را بپذیر و از گناهان ما درگذر...
.
📷 #خوزستان_#هورالعظیم_ پاییز ۱۳۶۴
فرماندهان #گردان صاحب ،سردار #شهید ناصر باباجانیان و سردار #شهید جواد نژاد اکبر.🇮🇷
.
#دریا_دلان_شمالی
#وصیتنامه_شهدا
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص🌊🥽
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄