eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
109 دنبال‌کننده
498 عکس
615 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
امّا خنده ات را هرگز-مهدی کرامتی-پابلو نرودا.mp3
10.34M
🔰 خَـــــــنْده نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی، هوا را از من بگیر، اما خنده‌ات را نه. گل سرخ را از من مگیر سوسنی را که می‌کاری، آبی را که به ناگاه در شادی تو سرریز می‌کند، موجی ناگهانی از نقره را که در تو می‌زاید. از پس نبردی سخت باز می‌گردم با چشمانی خسته که دنیا را دیده است بی هیچ دگرگونی، اما خنده‌ات که رها می شود و پرواز کنان در آسمان مرا می‌جوید تمامی درهای زندگی را به رویم می‌گشاید. عشق من، خنده‌ی تو در تاریک ترین لحظه‌ها می‌شکفد و اگر دیدی به ناگاه خون من بر سنگ فرش خیابان جاری‌ست، بخند، زیرا خنده‌ی تو برای دستان من شمشیری است آخته. خنده‌ی تو، در پائیز در کناره‌ی دریا موج کف آلوده اش را باید برفرازد، «و در بهاران، عشق من، خنده‌ات را می خواهم!» چون گلی که در انتظارش بودم، گل آبی، گل سرخِ کشورم که مرا می‌خواند. بخند بر شب بر روز، بر ماه، بخند بر پیچاپیچ خیابان‌های جزیره، بر این پسربچه‌ی کم رو که دوستت دارد، اما آنگاه که چشم می‌گشایم و می‌بندم، آنگاه که پاهایم می روند و باز می‌گردند، نان را، هوا را، روشنی را، بهار را، از من بگیر اما خنده‌ات را هرگز تا چشم از دنیا نبندم. 👌🏻
05. زمینه - ای که دلخوشی روزگار منی.mp3
7.22M
💢 هیئت هفتگی ۱۸ دی ۱۴۰۲ ▪️ حجت الاسلام وحیدی نیا 🔹 هیئت ام ابیها، موسسه فقهی امیرالمومنین "علیه السلام" @Ommeabihaa
۰۰• بــسمـ‌اللّٰہ‌الرحمـٰـن‌الرحیــم •۰۰ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ • عالم هِیٖچْکـٰاك یـــا عالم مُـرْتضیٰ؟! • () در قدم بعد سخن از دنیای کودکانه به میان می‌آید؛ معمولاً قصّه‌های بیش از حدّ بچّگانه به نظر می‌رسند و او عامدانه دست به انتخاب آنها می‌زند. ، عالمی است که همه در «» می‌گذرد و قصّه‌ها و داستان‌های جنّ و پری داری که از منطق‌زدگی رایج مصون مانده اند، بهترین وسیله برای ارتباط با عالم کودکی و حضور اند. و نظامات اعتباری که بر ما تحمیل کرده، فرصت کودکی کردنِ کمی به انسان می‌دهد و به مثابه یک ، می‌تواند دروازه‌ای برای برگشتن به این عالم مقدّس باز کند. قصّه‌ها در واقع صورت‌هایی مثالی از زندگی عادّی هستند که بشر در ارتباط با آنها می‌تواند زندگی خود را تنظیم کند. این مطلب، خود، می‌تواند مؤیّدی بر یکی از مهمترین تفاوت‌های و نیز باشد؛ بسط و توسعۀ یک ایدۀ کودکانه، در و امکانپذیر نیست؛ ولی سینما به علّت ذات متّکی بر تصاویر نمایشی، می‌تواند به خوبی از پس این مهم بر بیآید. م.بُـــرهان ۱۴۰۱/۱۲/۱۳ ... ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
«درباره‌ی نوشتن و زِر زِرهای کمال گرایی»: ...نوشتنْ صرفاً نگهداری از آن چه آموخته‌ایم نیست، بلکه خود بخشی از فرایند یاد گرفتن است؛ وقتی تلاش می‌کنی تا هر واژه را پیش واژه‌ای متناسب بنشانی و دست هر بند را در دست بندی هم کفو با او بگذاری، باید بسنجی و سنجیدن، چیزی جز اندیشیدن [نیست] و اندیشیدن راه دانستن است... 👌🏻 *اصل یادداشت را در اینجا بخوانید
چکّش همسایه ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ▫️ قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «بالفکر تنجلي الأُمور» (غرر الحكم : 4322) ○ با فکر، تاریکی‌های امور روشن میشوند. [° الغَـــیْـهــب: شدّة سواد الیل والجمل ونحوهما…] -«برو چکّشِ همسایه را بگیر و زود بیاور». پدر این را گفت و پسر نه به سرعت، که لِخّ و لِخْ کُنان به سمت خانۀ همسایه روان شد. اما بعد از دقایقی، با چهره ای ملولْ بازگشت. -«آوردی؟» -«نه پدر؛ نداد». -«خُب وضعیت‌مان را برایش میدادی!» -«توضیح دادم؛ گفتم که چقدر به این چکش محتاجیم؛ اما بازهم نداد». -«خُب از او می کردی!» -«خواهش کردم؛ ولی بازهم قانع نشد». -«خُب اش می کردی!» -«التماس‌اش هم کردم؛ اما بازهم فایده ای نداشت». پدر آرام زیر لب زمزمه کرد: «چه مردمانِ خسیسی دارد این دور و زمانه؛ آدم به مشکلات همسایه‌اش هم توجهی نمی‌کند!» سپس رو کرد به پسر و با لحنی سرشار از گفت: «پس چاره‌ای نیست پسر، مجبوریم؛ برو و را از انبار بیاور(!)» ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ▫️ گاهی مشکلاتمان را به و دیگر میدهیم، اما جواب نمی گیریم. از آن ها هم می کنیم؛ و در نهایت ! اما بازهم… غافل از اینکه ""مان، درون انبارِ خانه‌مان خاک میخورد. کافی ست برای حل مشکلات، ""... ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ محمّد بُـــرهان *برگرفته از دروس بدایه استاد
۰۰• بــسمـ‌اللّٰہ‌الرحمـٰـن‌الرحیــم •۰۰ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ • عالم هِیٖچْکـٰاك یـــا عالم مُـرْتضیٰ؟! • () نکتۀ بعدی، وجودِ در آثار است که اوّلاً بر همۀ وقایع نظارتی خداگونه دارد و ثانیاً هیچ یک از گناهکاران را بدون رها نمیکند. در آثار هیچکاک، به جرم تنزّل پیدا نمی‌کند. گناه‌کار عقربی نیست که در محاصره آتش مجبور به نیش زدن خودش باشد؛ در عین حال که کاراکترهای ، وارد جنایت کاران نمی‌شوند. بهای ورود به ، شکستن حرمت خون است که اغلب قاتلان در فیلم‌های ، را پایمال نمی‌کنند بلکه دلیلی روانی، اجتماعی ویا حتّی فلسفی -مثلا در - برای کشتن دارند. حتّی خود نیز قتل‌ها را خارج از صحنه ویا با نمایش سایه‌ها سرهم می‌کند. را به هر قیمتی برای مخاطب ایجاد نمی‌کند. در عین حال که ترسِ او با ترسِ که وحشت از سرگردانی و تنهایی در دنیا است فرق می‌کند. او مارا از چیزی می‌ترساند که در روان ما نفهته است. در همین بخش‌ها، کم‌کم مقایسۀ با و آغاز می‌شود و در بخش تحلیل شخصیّت ، به اوج خود می‌رسد. م.بُـــرهان ۱۴۰۱/۱۲/۱۴ ... ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
01. قرآن.mp3
10.4M
05:25 07:10 08:42 ﷽ الحشر: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (18) وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (19) لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ (20) لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (21) هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ (22) هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (23) هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (24)
«درباره‌ی "تنهایی" به آب زدن»: ...امشب بالاخره تنها رفتم استخر. اتّفاقاً بسیار هم لذت‌بخش بود. حالا که تنها بودم، انگار همه‌ی سالن دوست‌های من بودند. هیچ کس من را از هم صحبتی با خود منع نمی‌کرد و هیچ کس لبخند من را بی‌پاسخ نمی‌گذاشت. گاهی برای خودم تنها شنا می‌کردم و هر وقت که دلم می‌خواست، می‌رفتم و با یک نفر صحبت می‌کردم. عجیب است، به نظرم رسید مردم اینقدر هستند که از هر هم صحبتی، استقبال می‌کنند... 👌🏻 *اصل یادداشت را در اینجا بخوانید
کثّر الله امثاله... 🤲🏻
مادرم می گوید.mp3
2.22M
مادر همیشه می‌گوید: ﺍﺯ ﻫﺮ کسی ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ. اﺯ ﻋﻘﺮﺏ ﺗﻮﻗﻊ ﻣﺎﭺ ﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﺑﻐﻞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ‌‌‌‌‌! ﺍﻻﻍ ﮐﺎﺭﺵ ﺟﻔﺘﮏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﺳﮓ ﻫﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﮔﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﺩ، ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻣﯽ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ؛ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﮑﻠﯿﻔﺶ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ. ﺣﺎﻻ تو هی ﺑﯿﺎ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻣﭻ ﺑﮑﻦ ﺗﻮﯼ ﮐﻮﺯﻩ ﻋﺴﻞ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﻧﺎﻧﺠﯿﺐ... ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ! ﺗﻮﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻢ ﮐﻨﯽ، ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ. راحت تر ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ می کنی… من زندگی خودم را می‌کنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت می‌شوم: چاقم، لاغرم، قد بلندم، کوتاه قدم، سفیدم، سبزه‌ام؛ همه به خودم مربوط است... مهم بودن یا نبودن را فراموش کن «روزنامه روز شنبه زباله روز یکشنبه است» زندگی کن به شیوه خودت، با قوانین خودت، با باورها و ایمان قلبی خودت. مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند. برایشان فرق نمی‌کند چگونه هستی؛ هر جور که باشی حرفی برای گفتن دارند. چه انتظاری از مردم داری؟! آنها حتی پشت سر خدا هم حرف می زنند! راستی! هر چیزی را که خواستی پنهان کنی، لای یک کتاب بگذار؛ این مردم، کتاب نمی‌خوانند... 👌🏻
چشـمان فکـر ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ▫️ قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «من أَسحـرَ عیـنَ فِکرتـه بَلَـغَ » (غرر الحکم: ۸۷۸۴) ○ هر کس به زور را باز نگهدارد، به غایت هایش نائل خواهد آمد. یعنی ؛ آنچه که بندْبند وجود انسان را با خود می‌زند؛ آنچه انسان را درون خود می‌کند؛ آنچه که انسان را تمام قد، برای خود، می کند… از قدیم گفته اند: «قیمةُ کلِّ امْرءٍ مـٰا یُـحسِنُه»... ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ▫️ فکر و ذکرت چیست؟ حواست کجاست؟ کجاست؟ -نزد هایت. پس تورا با هایت میتوان شناخت؛ با نگاه به اینکه به چه کاری اهتمام داری، میتوان سنجید؛ و اگر دل مشغولی ات باشد، حتی میتوان با انداختن خطی بر آن، تو را خراشید! پس همت بلندآر که «قَـدر الـرجل علـٰی قـدر ». حالا سوال! اگر میخواهم به همّتی مثلاً به دست پیدا کنم، چه کنم؟! جواب: ، در حالی که به حسب طبیعتـ‌شان خسته شده و میخواهند بسته شوند را، باز نگهدار. بی گدار به آب نزن! قبل از هر کاری … ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ محمّد بُـــرهان *برگرفته از دروس بدایه استاد
۰۰• بــسمـ‌اللّٰہ‌الرحمـٰـن‌الرحیــم •۰۰ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ • عالم هِیٖچْکـٰاك یـــا عالم مُـرْتضیٰ؟! • () ، را از دیگر تِم‌های مشترک در آثار می‌داند. او و را به عنوان یکی از المان‌های مذهبی (فارغ از فارق‌های موجود بین مذاهب مختلف) در کارهای هیچکاک برمی‌شمارد. سپس به تحلیل مصداقی این پدیده در کارهای مختلف می‌پردازد و هر را از این زاویه توضیح می‌دهد. در همین حین، نکتۀ مهمّی را بیان می‌کند: «بهترین مردمان وقتی تصمیم می‌گیرند کنند، دیگر شنیدن پند و اندرز ندارند.» نباید از سینماگر توقّع داشت که بر روی پرده، درس اخلاق بدهد و نصیحت کند. ماهیّت و با پدیدۀ گِره خورده است؛ زدن حرف‌های بزرگ و بررّسی کلان‌ایده‌های بدون توجّه به ، نتیجه‌ای معکوس در پی دارد. از پسِ سرگرمی می‌آید و نه از پیش آن؛ ، ابتدا باید بهای سرگرم ساختن مخاطب را پرداخت کند و سپس ایدۀ اصلی خود را با بیان کند. در واقع: « چیزی است که خواه‌ناخواه با به وجود می‌آید، امّا غایت آن نیست. نوعی بی‌خودی ویا غفلت از خویشتن است که لزوماً مذموم نیست. اوّلین شرط تحقّق است و نقض غرض است اینکه ما را بخواهیم، امّا با این شرط که تماشاگر در فضای مستغرق نشود. اصلاً سینما برای این ، بی‌خودی و غفلت از خویشتن به وجود آمده است، اگرچه که تجربه نشان داده این می‌تواند نوعی و یا روحانی نیز باشد.» به نظر آوینی، وظیفۀ سینما آن است که: «این فرصت [فرصتِ زندگی کردن در ] را در اختیار تماشاگر قرار دهد؛ فرصت دیگر و تجربۀ زندگی در قالب‌هایی دیگر را.» م.بُـــرهان ۱۴۰۱/۱۲/۱۵ ... ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*همیشه سوالم این بوده که اینا کجا درس خوندن؟ اصلا چرا باید اینقدر بفهمن؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاصله این عکس ادیت شده تا اون فیلم خویش‌انداز (سلفی)، فاصله چیزیه که غربِ منحوس به خورد ما میده، تا واقعیت... غرب عین یه مُردابــــه؛ زلال و تمیز و با کلاس و شیک به نظر می‌رسه، ولی کافیه یه چوب بلـــنـد بزنی تهش، تا بوی تعفّش همه‌جا رو برداره... غرب، یه کُپّه آشغاله که روش سُس شکلات ریختن، قاشق قاشق دارن میزارنش دهنِ ما. کثافت‌ترین موجوداتی که تا به حال پا به عرضه وجود گذاشتن، اینان. کُره‌ی ارض در عذابه، از اینکه با قدم‌های نحس اینا، نجس شده... *لعنهم الله اجمعین 🤲🏻
یادداشت های جزیره‌ای: (جزیره‌ی اوّل) چند ساعت قبل از سالن به سمت خانه می‌آمدم. خانه‌ی ما در مرکز شهر قرار دارد و خیابان‌های دور بر آن، بسیار و پرهیاهو است. احتمالاً اگر صد مغازه در خیابان اصلی وجود داشته باشد، ۹۰ مورد آن مربوط به است: آبمیوه‌فروشی، جگرکی، رستوران، ساندویچ‌فروشی و البته ! بیشتر مغازه‌ها بیرون‌بر هستند، یعنی خریدار، خوراکی‌اش را همان بیرون، جلوی در مغازه می‌خورد. یک سیرابی‌فروشی و یک آبمیوه‌فروشی هستند که همیشه کلّی مشتری دارند. دم مغازه‌ی‌شان همیشه شلوغ است و آقایان زیادی با شکم‌های گنده، مشغول یا هستند. یادم نمی‌رود: یک بار که از آن آب‌میوه فروشی شیرموز خریده بودم و داشتم می‌نوشیدم، همراه مادرش از کنار من گذشت و همین‌طور به من و به لیوان شیرموز زل زده بود. به مادرش شیرموز من را نشان می‌داد و مادرش به او می‌گفت که نمی‌تواند آن را برایش بخرد. احتمالاً یکی از بوده است. آن‌چنان احساس کردم که دوست داشتم نه زمین، که «» دهان باز کند و من را سر بکشد! از بعد آن اتّفاق، هیچ وقت از مغازه‌های بیرون‌بر چیزی نمی‌خرم و اگر هم بخرم، آن را می‌برم و در خانه می‌خورم. داشتم می‌گفتم: از سالن که برگشتم و از کنار آن سیرابی‌فروشی رد شدم، باز هم افراد زیادی را دیدم که با سیرابی می‌خورند. برایم خیلی عجیب است: آیا اصلاً به آن چه که من کرده بودم فکر نمی‌کنند؟ بعضی از آن‌ها حتّی از آن محوطه‌ی نزدیک مغازه هم فاصله می‌گیرند و رو به خیابان (یا بهتر بگویم جوری که همه بتوانند ببیند) غذا را می‌لمبانند و بعد هم آروغی می‌زنند! خیلی . . از این که با مستی زندگی کنم. شدن آدم را می‌کند و موقّتاً از محنت‌های زندگی خلاص می‌کند. من امّا دوست دارم همین طور که زندگیم روزمره‌ام را انجام می‌دهم، مدام از بالا خودم را نگاه کنم: ببینم چه کار می‌کنم؟ به سمت کدام می‌روم؟ چه قدر آدم بدی هستم؟ آیا به انتخاب هایم فکر می‌کنم یا نه؟ خلاصه: دوست ندارم مثل سنگی باشم که توی رود افتاده و همین طور با آب می‌رود. 👌🏻
هدایت شده از دیده بان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۰۰مین روز استقامت ۱۰۰مین روز سلوک دسته جمعی ۱۰۰مین روز کلاس درس بشریت ۱۰۰مین رو پیدایش انسانی نوین ۱۰۰مین روز رسوایی غرب ۱۰۰مین روزِ روزه مردم غزه به امید نابودی اسراییل و شنیده شدن صدای اذان و افطار مردم غزه...
۰۰• بــسمـ‌اللّٰہ‌الرحمـٰـن‌الرحیــم •۰۰ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ • عالم هِیٖچْکـٰاك یـــا عالم مُـرْتضیٰ؟! • () به عنصر مبارزۀ نیز در آثار اشاره می‌کند و را محور برمی‌شمارد. او در این میان، طرداً للباب بعد از بیان قضیّه هابیل و قابیل که داستان خلقت را مزیّن به یک تراژدی بر اساس مبارزۀ بین خیر شر می‌کند، بیان می‌کند که ایده‌های اجمالیِ اینچنینی (قضیّه هابیل و قابیل) به درد روایت در مدیوم نمی‌خورند؛ چراکه جای تفصیل و پرداختن به جزئیّات است(1). تمام شخصیّت‌ها در آثار ، می‌شوند. آنان مردمانی بسیار عادّی هستند که بعد از قرار گرفتن در موقعیّت‌هایی غیر عادّی و نامتعارف، مِحَک می‌خورند و انسانیّت‌شان در بوته آزمایش قرار می‌گیرد. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ 1. مسلّماً داستان هابیل و قابیل را نمی‌توان به همان صورتی که در داستان آفرینش مکتوب است تصویر کرد. قصص سمبلیک، صورت‌های نوعی و یا مطلق حیات بشر را عرضه می‌کنند که در واقعیّت زندگی فانی تفصیل می‌یابند. این، صورت‌های تفصیلی است که بر پردۀ سینما متجلّی می‌شود. ص49 م.بُـــرهان ۱۴۰۱/۱۲/۱۶ ... ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
زندگی -این تاجر طمّاع ناخن‌خشک پیر- مرگ را همچون شراب ناب، کم‌کم می‌فروخت... 👌🏻
ما به این در نه پیِ حشمت و جاه آمده‌ایم از بَدِ حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم (إلخ)
جـولان انـدیشـه ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ▫️قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «صَـوابُ الـرَأْی بإِِجـالـة الأفکـار» (غرر الحکم، ج 1، ص 72) ○ درستی ، در گرو ست. به نظر شما، آنچه تصمیم گیری های زندگی فردی و اجتماعی‌مان است، چیست؟ عرصه مدیریت در وجود شخص ما و جامعه ما کیست؟ کیست که هنگام نضج گیری "" ما در میدان "" می دهد؟ اگر قرار است نتیجۀ فعالیت‌هایمان به ""ای صحیح و نتیجه‌بخش و به عبارتی "" ختم شود، به گفتۀ چاره ای نداریم جز اینکه میداندار تولید ""، "" باشند، نه و . اگر جای فکر را چیز هایی همچون هیجانات و احساسات و بگیرد، می شود آنچه نباید بشود: ! میاندارِ گود، در هر عرصه‌ای چه اجتماعی و چه فردی، باید "فکر" باشد؛ در حدیث دیگری داریم: «بإِجالـة الفکـر یسـدد رأی المعـشب»؛ اندیشه‌هایی که به نحوی دارای شاخ و برگ‌ها و شعبه‌های بسیارند، با جولان دادن افکار مختلف و بارش های فکری، میخورند؛ با غلطکِ ، می شوند... ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ▫️پس: فرمانِ تصمیم گیری باید به دست رانندۀ چیره دستی مانند باشد تا بتواند مارا از گردنـه‌های خطرناک زندگی عبور دهد؛ نه ناشیانِ نا بلدِ راهی همچون هیجانات و احساسات و عواطف… و های خوش (((: ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ محمّد بُـــرهان *برگرفته از دروس بدایه استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سورة الشمس: وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (1) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا (2) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا (3) وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا (4) وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا (5)