eitaa logo
فلسفه ذهن
965 دنبال‌کننده
140 عکس
69 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
۴ 🚥 ند بلاک در آزمون فکری ، یک مثال خلاف واقع علیه بازنمودگرایی برون گرایانه مطرح می‏کند. زمین معکوس جایی است کاملاً شبیه به زمین واقعی که فقط از دو جهت با این زمین، تفاوت دارد: اوّل آن‏که همه چیز به رنگ مکمّل اشیاء متناظرشان در این زمین هستند؛ آسمان زرد رنگ است، چمن‏ها قرمزند و ... . دوّم آن‏که مردم در جهان معکوس به زبان معکوس سخن می‏گویند؛ آن‏ها به زرد می‏گویند آبی، به قرمز می‏گویند سبز، و ... . 🚀 مسافری از زمین واقعی به آن زمین معکوس سفر می‏کند و در مسیر (در فضاپیما)، به‏گونه‏ای که متوجّه نشود، سیستم بصری او تغییراتی می‏کند و در نتیجه رنگ‏ها را معکوس ادراک می‏کند. کم‏کم و در اثر اقامت طولانی مدّت شخص در آن محیط و برقراری روابط علّی متعدّد و مستمرّ با آن، محتواي بازنمودي او در هنگام ديدن چمن، شامل ویژگی قرمزی خواهد بود و نه سبزی؛ هرچند که به‏دلیل وجود دستگاه وارونه‏ساز، اي كه با ديدن چمن‏ها براي او حاصل مي‌شود، همچنان همانند همان حسي است كه با ديدن چمن‌ها در زمين برايش پديد مي‌آمد. 🚥 او به زبان همین زمین واقعی سخن می‏گوید و در نتیجه چمن‏های واقعاً قرمز را سبز می‏نامد و آسمان واقعاً زرد را آبی. بدین ترتیب در اثر زندگی با مردم زمین معکوس، او نمی‏تواند متوجّه اشتباه خود بشود. (See: Block, 2007, Consciousness, Function, and Representation, p.552./ also: 1998, Is Experiencing Just Representing?, p.665.) 🚀 در مثال فوق، با آن‏که محتوای بازنمایی ادراكات شخص مسافر تغییر کرده، ولی ادراكات او یکسان مانده است. بنابراین فاصله‏ای بین تجربه و ويژگي پدیداری آن وجود دارد و این فاصله نشان می‏دهد که ويژگي پدیداری قابل تقلیل به ويژگي بازنمودی نیست. 🚥 این نکته را هم متذکّر شویم که آزمون فکری بلاک، صرفاً به یک وضعیّت تخیّلی محض ارجاع ندارد تا – همان‏طور که برخی مدافعان بازنمودگرایی تأکید کرده‏اند – احتمال وقوع و شدنی‏بودن آن قابل تردید باشد. بلاک خود تصریح دارد که خصوصیات اساسی مثال فوق، همین امروز توسّط تکنولوژی موجود قابل ایجاد است: «ما امروزه می‏توانیم به جای دو سیّاره در این سناریو، دو ساختمان بزرگ مجزّا را فرض کنیم، و گونه‏ای از تغییر در سیستم بینایی را با عینک‏های واقعیت مجازی خلق نماییم». (Block, 1998, p.666.) مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را این‌جا ببینید: @PhilMind
«درآمدی به فلسفه ذهن» نوشته آقای کیث توماس مسلین - رییس دپارتمان فلسفه مؤسسه آموزشی Esher Sixth from College انگلستان - و ترجمه دکتر مهدی ذاکری جزو اوّلین آثار ترجمه‌شده فلسفه ذهن است که در سال ۱۳۹۰ به چاپ رسیده و همچنان از منابع اصلی فارسی‌زبان در این حوزه به شمار می‌رود. این کتاب که طبق اهداف مؤلف و مؤسسه محل کار وی برای مخاطبان ۱۶ تا ۱۸ سال نگاشته شده، رویکردی آموزشی و مقدماتی دارد و البته برای دانشجویان غیر آشنا با این شاخه فلسفی نیز مدخلی قابل توجه به حساب می‌آید. کتاب در ۱۱ فصل به سرفصل‌هایی چون تبیین مسئله ذهن و بدن، تئوری‌های دوگانه‌انگاری، این‌همانی، رفتارگرایی، کارکردگرایی، مسئله علیت ذهنی، صورت‌گرایی ارسطویی، مسئله اذهان دیگر، و مسئله این‌همانی شخصی می‌پردازد. نگارنده هرچند در قالب پارادایم مسلط فیزیکالیستی می‌نویسد، اما تلاش دارد بدون ترجیح نظریه خاصی، ادبیات بحث و دیدگاه‌های مهم ذیل هر موضوع را معرفی و برخی اشکالات در برابر تئوری‌های مطرح‌شده را نیز ارائه کند. هرچند جای پرداخت جدی به موضوعاتی مانند حیث التفاتی و آگاهی خالی است، اما بسیاری از مباحث اصلی فلسفه ذهن با قلمی روان در این کتاب توضیح داده شده که با ترجمه‌ای دقیق در ۴۸۰ صفحه عرضه شده است. مهمترین مباحث فلسفی ذهن/ نفس و علوم شناختی را این‌جا ببینید: @PhilMind
🔔 تبیین پدیده‌هایی مانند کنترل رفتار و گزارش‌پذیری حالات درونی و تصمیم‌گیری و ... فقط با تشریح کارکردها سر و کار دارند؛ کما این‌که خود این پدیده‌ها اساساً بنحوی کارکردی تعریف می‌شوند. 🔔 در سرتاسر ، تبیین‌های تحویل‌گرا به همین شیوه عمل می‌کنند. بعنوان مثال برای تبیین ، ما باید مکانیسمی که اطلاعات وراثتی را ذخیره و از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌دهد، مشخّص کنیم. و معلوم می‌شود که DNA این کارکرد را به انجام می‌رساند. هنگامی که نحوه این کارکرد را توضیح دهیم، ژن را هم تبیین کرده‌ایم. 🔔 یا برای تبیین ، در نهایت باید توضیح دهیم چطور یک سیستم می‌تواند تکثیر یا تولید مثل کند، سازگاری با محیطش داشته باشد، متابولیسم را انجام دهد، و از این قبیل. تمامی این‌ها پرسش‌هایی درباره به انجام رساندن کارکردها هستند و بخوبی با تبیین‌های تحویل‌گرایانه تناسب دارند. 🔔 همین نکته درباره اکثر مسائل در هم دیده می‌شود. برای تبیین باید شیوه‌ای که طی آن، ظرفیت‌های رفتاری در پرتو اطلاعات محیطی بهبود می‌یابد و اطلاعات جدید برای انطباق عملکردها با محیط اطراف بکار گرفته می‌شود، تبیین گردد. اگر نشان دهیم که چطور یک فرآیند محاسباتی یا نورونی این کار را به انجام می‌رساند، آن‌گاه یادگیری را تبیین کرده‌ایم. 🔔 شبیه همین را می‌توان برای دیگر پدیده‌های شناختی مانند ، ، و زبان بگوییم. اما وقتی رویکرد فوق به تجربه‌های آگاهانه می‌رسد، این دست تبیین‌ها هم به شکست می‌انجامد. 🔔 آن‌چه را دشوار و غالباً منحصر به فرد می‌سازد، اینست که فراتر از مسائلی درباره به انجام رساندن کارکردها می‌رود. برای تأیید این نکته، توجّه داشته باشید که وقتی انجام تمام کارکردهای رفتاری و شناختی در همسایگی تجربه را تبیین کنیم – تمایز ادراکی، دسته‌بندی کردن، دسترسی درونی، گزارش شفاهی – ممکن است یک پرسش بعلاوه و بی‌پاسخ باقی بماند: "چرا انجام این کارکردها با تجربه همراه است"؟ 🔔 پرسش مشابهی در تبیین ژن یا حیات بی‌پاسخ باقی نمی‌ماند. اگر کسی بگوید: «شما توضیح داده‌اید چطور DNA اطلاعات وراثتی را ذخیره و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کند، اما هنوز تبیین نکرده‌اید که آن چطور یک ژن است»، دچار یک اشتباه مفهومی شده است. تمام آن‌چه بمعنای ژن بودن است، موجودی است که کارکردهای ذخیره‌سازی و انتقال مرتبط اطلاعات را به انجام می‌رساند. اما اگر کسی بگوید: «شما توضیح داده‌اید چگونه اطلاعات، متمایز و گردآوری و گزارش می‌شود، ولی هنوز تبیین نکرده‌اید که چرا و چگونه بدان حس خاص، تجربه می‌گردد»، دچار اشتباه مفهومی نیست. این یک پرسش بعلاوه و قابل اعتناست. 🔔 این پرسش باقیمانده، سؤال کلیدی در مسئله است. چرا تمام این پردازش‌های اطلاعات در تاریکی و فاقد هیچ احساسی درونی انجام نمی‌شود؟ چرا این‌طور است که وقتی امواج الکترومغناطیس با شبکیه چشم برخورد می‌کند و بوسیله یک سیستم بصری، متمایز و دسته‌بندی می‌شود، این تمایز و دسته‌بندی بمثابه قرمزی روشن احساس می‌شود؟ 🔔 یک (اصطلاح لوین در 1983) بین کارکردها و تجربه وجود دارد و ما به یک برای عبور از آن احتیاج داریم. یک تقریر صرفاً کارکردی، در یک سوی این شکاف باقی می‌ماند و بنابراین، مواد سازنده پل باید جایی دیگر پیدا شود. روش‌های تبیینی رایج در علوم شناختی و برای این توسعه یافته‌اند که انجام کارکردهای شناختی را تبیین نمایند، و از پس این هدف نیز بخوبی بر می‌آیند. ولی وقتی به مسئله دشوار می‌رسند، این رویکرد استاندارد چیزی برای گفتن ندارد. برگرفته از فصل اول کتاب The Character of Consciousness نوشته دیوید چالمرز (2010) @PhilMind
پرسش و پاسخ با یکی از مخاطبان عزیز کانال تلگرامی @PhilMind
ادامه پرسش و پاسخ با یکی از مخاطبان عزیز @PhilMind
در مقام وارث آثار فلاسفه یونان، به تحقیق و تعمیق مباحث مربوط به نفس پرداخت و علاوه بر مباحث مربوط به نفس در کتب معروف خود یعنی شفا و اشارات، رساله‏های متعدّدی در باب و ماهیّت آن نگاشته است. شاید یکی از دلایل این توجّه خاص، پیشه‏ی طبابت بود که او را هرچه بیشتر در مورد رابطه نفس و بدن به تأمّل وامی‏داشت. ✅ برخی ادلّه و براهین شیخ‏الرّئیس بر وجود نفس و آن، تا قرن‏ها پس از وی، حتّی در متون فلسفی غرب – و بویژه فیلسوفان - نیز راه یافت که همچنان در میان صاحبنظران ، نفوذ و اعتبار دارد. پوشیده نیست که بسیاری از براهینی که بعدها توسّط اقامه گردید، برگرفته از مکتوبات شیخ است. ❇️ نفس در نگاه ابن‏سینا، دارد و پس از حدوث با حفظ تجرّد خویش، از طریق قوای مختلف به بدن مرتبط می‏شود و ضمن تدبیر آن، از آن برای تکامل خود بهره می‏جوید. ❇️ رابطه نفس و بدن از سوی شیخ‌الرئیس به نسبت ناخدا و کشتی تشبیه می‏شود؛ روح مجرّد فی حدّ ذاته، حالت تدبیر و سیاست بدن را ندارد؛ بلکه این حالت بر آن عارض شده است. مانند نسبت ناخدا با کشتی که تدبیر کشتی توسّط ناخدا، امری عروض‏یافته بر ناخداست؛ و نه در ذات وی. در واقع نفسیّت برای مجرّد، پس از برقراری نسبت با بدن، حاصل شده و فارغ از آن، ، خصلت نفس‏بودن ندارد. (ابن‌سینا، المبدا و المعاد، ص۱۰۵) ❇️ شیخ در نهایت برای تصحیح کیفیت ارتباط بدن با می‏گوید بدن، شرط حدوث نفس مجرّد از سوی علّت فاعلی مجرّد (عقل فعّال) است. بوعلی این شرط را فقط شرط حدوث می‏داند تا با این محذور مواجه نشود که عدم شرط (بدن)، موجب عدم مشروط (نفس) گردد. چه این‏که بوضوح با بقاء نفس پس از زوال بدن، منافات خواهد داشت. (فخر رازی، المباحث المشرقیه، ص۴۰۰) ❌ اما صدرا بر چنین تقریری از رابطه نفس و بدن اشکال می‏گیرد که اگر نفس طبق تعریف بوعلی، صورت کمالیّه و کمال اوّل برای بدن است، باید داخل در ذات نوع واحد حاصل از آن دو باشد. حال چگونه رابطه علّی بین این دو، نفی شده است؟ (صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج8، ص382) این ریشه و اساس اشکال معروف از سوی علیه است. ❌ او در ادامه این نکته را هم می‏افزاید که معنا ندارد امری مادّی، واجد استعداد و شرط حدوث امری مجرّد باشد؛ چه این‏که آن امر مجرّد در نزد مشّائیّین، جوهری مفارق الذّات و مستغنی از مادّه است. بلکه اساساً باید گفت همانطور که شیخ‌الرئیس هم قبول دارد، مفارقت از مادّه، امری ذاتی برای جوهر روحانی است و امر ذاتی، همان‏طور که عارض نمی‏شود، زایل هم نمی‏شود. پس چگونه با یک امر عارضی (ارتباط با بدن) از بین می‏رود؟ (همان، ص۳۸۵) @PhilMind
15.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ یکی از کاربردهای مهم ، بهبود کارکردهای اجرایی است که هرچه پیش می‌رود، ابعاد عجیبی می‌یابد. از رفع اعتیاد به مواد مخدر گرفته تا اصلاح اخلاقیات شخصی تا تقویت توانمندی‌های فرامادی/فرابدنی تا ... . ♨️ دکتر ترنت - مدیر مؤسسه - در این ویدیو☝️ از (Focus Meditation) می‌گوید و شیوه تقویت مغز با یکسری تمرین‌های تمرکز توجه که به ارتقاء کارکردهای اجرایی مغز (در تصمیم‌گیری و حافظه و کنترل احساسات و ...) می‌انجامد. ♨️ این نوع مراقبه، پیشینه‌ای مشابه در دستورالعمل‌های عرفانی درباره و دارد. در رسالة الولایة و علامه بحرالعلوم در رساله سیر و سلوک منسوب به ایشان، دستورالعمل‌های مراقبه تمرکزی بر یک حرف یا کلمه یا شیء ارائه داده‌اند و علامه حسینی طهرانی در پاورقی رساله سیروسلوک، از قول مرحوم حسینقلی همدانی و سیدعلی آقای قاضی، توصیه‌های مشابه را نقل کرده است. ♨️ اما تغییر اخلاقیات و حتی تجربه‌های معنوی و فرابدنی از طریق تغییر در شبکه‌های نورونی - که گاه حتی بوسیله تحریک‌های الکترودی و نه مراقبه‌های ذهنی انجام می‌شود - افقی جدید برای و چالشی مهم برای الهیات خلق کرده است. ♨️ هرچند قائلین به دیدگاه‌های فرافیزیکی درباره ذهن، شواهدی از نورومدیتیشن و برای نگرش خویش و علیه اقامه کرده‌اند و این حوزه جذاب تجربی - فلسفی احتمالا به حوزه‌ای پردامنه در و در دهه آینده تبدیل خواهد شد. @PhilMind
۵ 1⃣ مایکل تای - بعنوان اصلی‌ترین نظریه‌پرداز پیشتاز بازنمودگرایی - در مواجهه با مسئله دشوار ، چند استراتژی ممکن را ترسیم می‏کند: اوّل آن که تسلیم مسئله بشویم و را درباره حالات پدیدارانه بپذیریم. دوّم آن که (یعنی حالاتی که دارای حس و هستند؛ مثل درد و شادی و خشم و لذت و ...) را با حالات نوروفیزیولوژیک، این‏همان بدانیم. سوّم آن که را درباره حالات پدیداری بپذیریم. 2⃣ به نظر تای، هر دو استراتژی این‏همانی و کارکردگرایی با این مشکل دست به گریبان هستند که سابجکتیو بودن حالات پدیداری را انکار می‏کنند و نیز امکان متافیزیکی همزادهای دارای تجربیات معکوس یا حتّی بدون هیچ تجربه (زامبی‌های فلسفی) را ردّ می‏کنند. 3⃣ او در نهایت تئوری بازنمودگرایانه را بعنوان راه حلّ مسئله پیشنهاد می‏دهد که به اعتقاد وی تنها روش برای مواجهه با مسائل مربوط به آگاهی است. (See: Tye, 1995, Ten Problems of Consciousness, pp.62-67.) 4⃣ استدلال یا ، اشکالی است که نسخه‏های متفاوت و متعدّدی دارد (بسته به این‏که چگونه تعریف شود و در پی اخذ چه نتیجه‏ای باشیم). صورت کلّی برهان‏های امکان زامبی، از این قرار است: مقدّمه اوّل: زامبی (یا جهان زامبی‌وار) تصوّرپذیر است. مقدّمه دوّم: هر آن‏چه تصوّرپذیر باشد، امکان وجودی/متافیزیکی دارد. نتیجه اوّل: پس زامبی، امکان وجودی دارد. نتیجه دوّم: پس درست نیست. 5⃣ منظور از «زامبی» در این نسخه، موجودی است که بلحاظ فیزیکی كاملا شبیه من است، ولی فاقد است (همچنين، منظور از جهان زامبي، جهاني است كه بلحاظ فيزيكي كاملاً شبيه جهان ماست، ولي ساكنان آن آگاهي پديداري ندارند). واضح است كه امكان زامبي مستلزم آن است كه آگاهي پديداري بر ويژگي‌هاي فيزيكي مبتني نمي‌شود، و اين خود به معناي نادرستي فيزيكاليسم است. 6⃣ بسياري از فيزيكاليست‌ها مقدمه دوّم در استدلال بالا را نمي‌پذيرند. از ديدگاه ايشان، تصوّرپذيري زامبي صرفاً دالّ بر امكان معرفتي است، و نمي‌توان امكان متافيزيكي را از آن نتيجه گرفت. (Byrne, 2001, “Intentionalism Defended”, p.219.) 7⃣ تای نیز در انتها می‏گوید هیچ چیز رازآمیزی در تبیین بازنمودگرایانه وجود ندارد و ادامه می‌دهد: بنحو معرفت شناسانه البته ممکن به نظر می‏رسد که همزادها (المثناها)ی زامبی‏وار با محیط و تاریخ یکسان، تحقّق یابند. ولی براساس بازنمودگرایی، ضرورتاً چنین همزادهایی بلحاظ متافیزیکی ناممکن هستند (Tye, 1995, p.195.). 8⃣ و بدین‌ترتیب او‌ که قبلاً در توضیح چرایی رفتن بسراغ رویکرد بازنمودگرایانه، استراتژی‏های این‏همانی و کارکردگرایی را فاقد توانایی تصدیق امکان زامبی مي‌دانست، در نهایت با اعاده این اشکال، به انکار امکان متافیزیکی زامبی متوسل می‏شود. مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را این‌جا ببینید: @PhilMind
📚 راهنمای جوهری از انتشارات بلک‌ول که ویراست اوّل آن در سال ۲۰۱۸ و ۵۰۰ صفحه بچاپ رسیده، به سرفصل‌هایی مهم و به‌روز درباره می‌پردازد. 📖 دوگانه‌انگاری جوهری در یک معنای وسیع، این دیدگاه کلّی را پشتیبانی می‌کند که: یک روح/نفس/خود وجود دارد که غیرمادّی و دربردارنده هویت شخصی (Personal Identity) است. 📙 با توجّه به طیف وسیع تئوری‌هایی که درباره چیستی این جوهر/شبه‌جوهر غیرمادّی و نحوه شکل‌گیری آن وجود دارد، دوگانه‌انگاری جوهری نه فقط دیدگاه دکارتی، بلکه تنوّع چشمگیری از نظریه‌ها را شامل می‌شود؛ از جمله انواع دیدگاه‌های تومیستی، نوخاسته‌گرایی قوی (Strong Emergentism)، انسان‌شناسی جاناتان لو، تئوری صدرایی، و ... . 📕 پس از مقدّمه، در بخش اوّل تشریحی از دوگانه‌انگاری جوهری را می‌خوانیم و سپس طی سه فصل، دوگانه‌انگاری نوخاسته‌گرا، دوگانه‌انگاری تومیستی و دوگانه‌انگاری دکارتی، هرکدام با ارائه یک مقاله در دفاع و یک مقاله در نقد آن‌ها بررسی شده‌اند. در فصول ۵ و ۶ نیز به ترتیب موضوعات وحدتِ آگاهی و تجریبات نزدیک به مرگ (NDE) مورد بحث قرار گرفته‌اند. 📗 در بخش دوم که به جایگزین‌های دوگانه‌انگاری جوهری اختصاص دارد، به ترتیب هرکدام از دیدگاه‌های حیوان‌انگاری (Animalism)، فیزیکالیسم غیرتحویل‌گرا، تقوّم‌گرایی (Constitutionalism)، و تفرّدگرایی نوخاسته (Emergent Individualism) با مقالاتی در دفاع و نقد آن‌ها محور فصول 8 تا 11 را تشکیل می‌دهند. و در نهایت دوگانه‌انگاری جوهری در قیاس با الهیات و کتاب مقدّس و طی سه فصل 12 تا 14 بررسی شده است. @PhilMind
هدایت شده از فلسفه ذهن
19.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 : وارد مناقشات نیز شده است (از جمله در کامپنین ۲۰۱۸ ویلی بلک ول درباره ). 💥 در آن کتاب، مایکل مارش با مدلهای عصب شناختی سعی می کند تجربیات نزدیک به مرگ را بر پایه توهماتی تبیین کند که ناشی از آسیبهای متابولیستی و هایپوکسی و کمبود اکسیژن در بیمار بوده و معمولا در مغزی که در آستانه احیاء و هوشیاری دوباره قرار می گیرد، رخ می دهد. 💥 گری هبرماس اما توضیح می دهد که جزئیات توصیفات تجربیات متعدد نزدیک به مرگ، گاه ناظر به اتفاقات رخ داده بر روی زمین است. او برای مثال، به مقاله رینگ و کوپر (1997) استناد می کند که 31 مورد NDE بیمارستانی مربوط به اشخاص "کور مادرزاد" را ثبت کرده و آنها توصیفاتی از رخداد برف، ظاهر ماشینها در خیابان بیرون بیمارستان، ظاهر افراد داخل و بیرون بیمارستان، و ... ارائه کرده اند. 💥 دکتر جفری لانگ - پزشک محقق مطرح در حوزه تجربیات نزدیک به مرگ - هم در این ویدیو☝️ که بخشی از کنفرانس سال ۲۰۱۷ دانشگاه ییل امریکاست، در این باره توضیح می دهد. او در ادامه کنفرانس به مشاهدات واقعی این تجربیات از اتفاقاتی که در جهان خارج افتاده، اشاره می کند. مثلا نقل گفتگوهای پزشکان و پرستاران در اتاق عمل، گفتگوی اعضای خانواده در خارج از اتاق عمل (مثلا درکافه تریای بیمارستان) یا حتی برخی اتفاقات داخل شهر و ... . 💥 جفری لانگ تاکنون بیش از ۴۰۰۰ مورد NDE در آمریکای شمالی را ثبت و بررسی کرده است. مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
قبلا این پست☝️ را درباره وجوه فلسفی تجربیات نزدیک به مرگ (NDE) در کانال گذاشته بودیم. با توجه به برخی پرسش‌های دوستان و مطرح‌شدن بیشتر این تجربیات در جامعه، پست دیگری نیز در این‌ زمینه بارگذاری می‌شود:
17.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💟 دکتر پیم ون لومل - متخصص قلب و عروق از دانشگاه اوترخت هلند و از محققان برجسته () - در مصاحبه سال 2014 که این‌جا👆 زیرنویس کرده‌ام، همانند دکتر جفری لانگ (پژوهشگر NDE در آمریکای شمالی) می‌گوید عمده این تجربیات در حالت ایست کامل قلبی و فعالیت صفر مغزی رخ داده است. 💟 توصیفات کسانی که تجربیات نزدیک به مرگ را گزارش کرده‌اند، صرفاً شامل عوالم دیگر و مشاهده نور و تونل و عمر گذشته و ... نیست، بلکه همچنین دربردارنده توصیفاتی از رویدادهای روی زمین در دورانی است که آن‌ها در کما بوده‌اند؛ مانند اتفاقات اتاق عمل، رفتار و گفتار پرستاران و پزشکان، و ... . 💟 فیزیکالیست‌ها معمولاً NDE را توهم ناشی از هایپوکسی مغز یا آسیب‌های متابولیستی می‌دانند؛ چرا که تبیین فیزیکالیستی تجربه آگاهانه در شرایطی که فعالیت مغزی و دستگاه‌های ادراک حسّی از کار افتاده‌اند، بسیار دشوار می‌نماید و نظریات اصلی فیزیکالیستی مانند ذهن و مغز یا یا ، بدون شبکه فعالیت‌های نورونی یا ورود داده‌های حسّی به سیستم، امکان تبیینی ندارند. 💟 در مقابل، آن دسته از تجربیات نزدیک به مرگ که درباره اتفاقات روی زمین بوده و با معیارهای سخت‌گیرانه علمی راستی‌آزمایی شده‌اند، معمولاً بعنوان پاسخی به توهمی‌دانستن این تجربیات ارائه شده که در قالب تحقیقاتی مانند کارهای جفری لانگ و پیم لومل و جین هولد و ... در منابع معتبر به چاپ رسیده‌اند. پ.ن: تعداد بیماران تحقیق ایشان، 3044 مورد بوده که اشتباها 44 مورد زیرنویس شده. @PhilMind