نفس از سنخ انرژی است؟
🔷 به نظر میرسد آنچه به عنوان #روح_بخاری یا جسم لطیف، واسطه بین بدن و نفس نزد فیلسوفان مسلمان تلقّی می شد که قوای حسّی حرکتی را از طریق عروق و عصبها به اعضاء بدن انتقال می دهد، در واقع متناظر با انرژی الکتریکی خاصّی است که توسّط مایع درون آکسون نورونها حمل می شود و در مغز و بدن جریان می یابد.
🔶 بنابراین می توان به وجود واسطه ای از سنخ #انرژی، بین بدن و نفس اذعان داشت که انتقال و ارتباط بین این دو را تسهیل می کند. بدین ترتیب بخشی از اشکالات و ابهامات #فیزیکالیسم درباره چگونگی ارتباط یک #جوهر_مجرّد فرامکان با یک #جوهر_مادّی مکان مند، تا حدّی پاسخ داده می شود: در این میانه یک واسطه که حظّی از تجرّد دارد (انرژی)، ایفای نقش می نماید. این تعبیر (حظّی از تجرّد) را #ملاصدرا برای مطلق نفس، اعمّ از نفس حیوانی و انسانی بکار می برد. (صدرالمتألهین، اسفار، ج8، ص17)
🔷 شاید بتوان فرضیه ای جدید را هم مدّ نظر قرار داد که پا را یک قدم فراتر نهاده و با داعیه تطبیق بر چارچوب نظریه صدرایی و همچنین، همخوان با یافته های علوم اعصاب، نفس را نیز از سنخ انرژی بینگارد.
🔶 به تعبیر صدرا، نفس از انقسام مادّی و کثرت مکانی مبرّاست و نه از هر کثرتی. همچنین ترکیب نفس و بدن در اندیشه او، یک ترکیب مادّی و سازنده یک نوع واحد طبیعی است. وی نفس را یک جوهر مستقل از «جوهر مادّی منغمر در ماده» و «جوهر مجرّد» می داند. تمامی این مشخّصه ها قابل انطباق با انرژی و ارتباط آن با مادّه است. ضمن آنکه با دستاوردهای علوم اعصاب و کشف نکات مختلف درباره انرژی الکتریکی جاری در اعصاب، هماهنگی بسیار بیشتری دارد.
🔷 همانطور که تبدیل انرژی الکتریکی مغز به صورت دیگر - مانند تبدیل به انرژی جنبشی - سبب حرکت عضلات می شود، می توان تبدیل صورت اعلایی از انرژی - که همان نفس است - را به صورت دیگر - یعنی انرژی الکتریکی اعصاب - لااقل بعنوان یک فرضیه طرح کرد. در نتیجه، یک سلسله مراتب تبدیل صور مختلف انرژی از بدن به نفس - در تأثیرات علّی بر نفس - و از نفس به بدن - در تأثیرات علّی بر بدن - را شاهد خواهیم بود.
🔶 اما به نظر می رسد همراهی با این فرضیه، دشواریهای زیادی دارد. صور مادّی همگی «علی وتیره واحده» و به یک منوال مشخّص عمل می کنند، حال آنکه نفس اینگونه نیست. انرژیهایی که ما می شناسیم نیز همگی بر فرمول و منوال واحدی عمل می کنند و حرکت و تأثیر ارادی ای را نشان نمی دهند.
🔷 با این اوصاف، چطور می توان ظهور #اراده در نفس را صرفاً در قالب اینکه رتبه اعلایی از انرژی است، توضیح داد؟ در صورتی که در صور و رتبه های پیشین انرژی (مانند انرژی الکترومغناطیسی و انرژی حرکتی و ...)، اساساً پدیده اراده وجود نداشته است.
این مطلب تا حدّ زیادی درباره ظهور شقوق مختلف آگاهی در نفس هم قابل طرح است. مگر آنکه وجود انواع مختلف آگاهی را در همه صور انرژی نیز بپذیریم که دشوار می نماید.
🔶 نکته دیگر آن است که در #نسبیت_خاص، علاوه بر تبدیل مادّه به انرژی، سخن از تبدیل انرژی به مادّه هم وجود دارد و مثالها و شرایطی هم برای آن ذکر می شود. ولی در دیدگاه #حکمت_متعالیه، نفس در پی #تجرّد تامّ یافتن و جدا شدن از بدن، امکان تبدیل به مادّه را ندارد؛ ولو از طریق تبدیل شدن به وسائطی مانند انرژی الکتریکی و حرکتی.
🔷 اصولاً نفس در نظر صدرا، بعد از تجرّد تام، جوهری کاملاً مجزّا از مادّه و فارغ از جمیع کثرات مکانی و زمانی است. این در شرایطی است که مطابق آنچه گفتیم، انرژی و مادّه – بعنوان دو صورت مختلف از یک حقیقت بنیادین مانند میدان – اساساً تنیده در فضا-زمان هستند و هویّت آنها در نسبت با سه بُعد مکانی و یک بُعد زمانی تعریف می شود. نه تنها مادّه و انرژی، بلکه هر رویداد فیزیکی، در چارچوب فضا-زمان رخ می دهد و با آن عجین است. بنابراین فرض وجود انرژی در ورای فضا-زمان، مستلزم خروج از ماهیّت آن خواهد بود.
همازاده ابیانه، مهدی، دوئالیسم سینوی - دکارتی و مونیسم صدرایی از منظر فیزیکالیسم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۷، صص۱۴۱-۱۳۴
مهمترین مباحث فلسفی درباره نفس/ذهن را اینجا ببینید:
https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ فرض کنید ویژگی ذهنی M1 (مثلا باور به اینکه دارد باران می آید)، علت ویژگی فیزیکی P2 (مثلا حرکت بسمت برداشتن چتر) می شود.
⚡️ مطابق یافته های علوم اعصاب، یک شلیک نورونی در مغز وجود دارد که انرژی الکتریکی را انتقال داده و به انرژی حرکتی در ماهیچه تبدیل می کند. بنابراین همواره یک علت نورونی P1 برای ویژگی رفتاری P2 وجود دارد.
⚡️ طبق #دوگانه_انگاری اما ویژگی ذهنی M1 علت ویژگی رفتاری P2 است. در نتیجه P2 دارای دو علت جداگانه P1 و M1 خواهد بود که یکی شان (ویژگی M1) را در معرض #محرومیت_علّی قرار می دهد.
⚡️ همچنین تأکید بر علیّت M1 برای P2 (یا P1)، نقض و آشکار اصل بستار علّی فیزیکی است.
⚡️ لذا برخی دوئالیستها برای رهایی از دو مشکل فوق، شبه پدیدارانگاری را برگزیدند: #علیت یکطرفه پایین (بدن) به بالا (ذهن) و نه بالعکس. چراکه هر دو مسئله صرفا در علیت بالا به پایین مطرح می شود.
⚡️ این دیدگاه البته بدلیل غیر شهودی بودن و پاک کردن صورت مسئله، دوام چندانی نیاورد و اکنون کمتر خریدار دارد.
ویدیو با زیرنویس فارسی درباره #علیت_ذهنی دوطرفه و شبه پدیدارانگاری توضیح می دهد.
مهمترین مباحث فلسفی درباره نفس/ذهن را اینجا ببینید:
https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
بخشی از جلسه اول سلسله جلسات «انسان در الهیات اسلامی»، مرکز اسلامی بالتیمور، شنبه ۹۹/۹/۱۵ 👆
درباره سه دوره تلقی از انسان در تاریخ تفکر غرب که به مادی انگاری منفک از الهیات انجامید.
و نیز درباره سه دوره تلقی از انسان در تاریخ تفکر اسلامی که از مادی انگاری مستند به الهیات آغاز شد.
@MHomazadeh
@PhilMind
#مسئله_چارچوب
#فلسفه_هوش_مصنوعی
🔴 دریفوس در برابر #هوش_مصنوعی استدلال می کند که توانایی ما در شناخت جهان و دیگر مردمان، یک نوع مهارت غیر توصیفی از سنخ دانستنِ چگونگی (know-how) است که قابل تقسیم به کدگذاری و برنامه نویسی و ... نیست.
انسانها این توانایی را دارند که براساس تجربه در هر موقعیت به نحوی معقول و متناسب رفتار کنند؛ بدون آنکه نیاز داشته باشند در فعّالیتهای روزمرّه شان بدنبال پیروی از دستورالعملها بروند.
🔵 هرچه بسمت کارکردهای تجربهایتر برویم (مثلاً کارکرد تربیتی)، این تمایز بیشتر آشکار میشود. مربّی در هر لحظه و در مواجهه با هر رفتار کودک، به فراخور تجربهای که از تعامل با او و سایر کودکان اندوخته و برحسب ادراک درونی که از نوع واکنش کودک در آن لحظه دارد، تصمیم خاصّی میگیرد که میتواند کاملاً موردی باشد.
این قبیل مهارتها غیر قابل بیان و پیشا مفهومی اند و یک بُعد #پدیدارشناسی ضروری دارند که نمی تواند بوسیله هیچ سیستم قاعدهمندی به تصویر درآید.
🔴 دریفوس حتّی تأکید داشت که شاید هیچ دسته واقعیتهای رها از کانتکست (Context-free) وجود نداشته باشد که شیوههای رفتاری را مشخّص نماید و ما باید فقط از تجربیات وسیع خود بیاموزیم که چطور به هزاران مورد معمول و رایج، پاسخ بدهیم.
🔵 او همچنین بر اهمیت ظرفیتهایی مانند تخیّل و بکارگیری استعاره و ... تأکید می کرد که همگی در مقابل تلقّی محاسباتی قرار دارند. (Dreyfus, 1999, What Computers Still Can't Do, p. xxvii.)
🔴 آنهایی که انتقاد #دریفوس به GOFAI (هوش مصنوعی کلاسیک) را جدّی میگیرند، میتوانند همانند خود وی برخی تردیدهای مشابه را درباره رویکرد #پیوندگرایی (Connectionism) هم داشته باشند.
🔵 کار در حوزه تقویت یادگیری شبکههای پیوندگرا بر مسائل محدودی تمرکز دارد.
رفتارها البته میتوانند تعریف شوند و به آسانی تمایز یابند، ولی هوش با رفتارهایی سر و کار دارد که دستهبندی مناسب آنها وابسته به شرایط و کانتکست است.
روال رایج در #شبکههای_نورونی مصنوعی که مستلزم دستهبندیهای ساده رفتارهاست، یک عنصر اساسی هوش را دور میزند و نادیده میگیرد؛ یعنی یادگیری این که چطور شرایط و کانتکست، بر اهمیت و معنای رفتار تأثیر میگذارد. (Robinson, 2014, The Cambridge Handbook of Artificial Intelligence, pp. 101-102.)
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 #تجربیات_نزدیک_به_مرگ: #NDE وارد مناقشات #فلسفه_ذهن نیز شده است (از جمله در کامپنین ۲۰۱۸ ویلی بلک ول درباره #دوئالیسم_جوهری).
💥 در آن کتاب، مایکل مارش با مدلهای عصب شناختی سعی می کند تجربیات نزدیک به مرگ را بر پایه توهماتی تبیین کند که ناشی از آسیبهای متابولیستی و هایپوکسی و کمبود اکسیژن در #مغز بیمار بوده و معمولا در مغزی که در آستانه احیاء و هوشیاری دوباره قرار می گیرد، رخ می دهد.
💥 گری هبرماس اما توضیح می دهد که جزئیات توصیفات تجربیات متعدد نزدیک به مرگ، گاه ناظر به اتفاقات رخ داده بر روی زمین است. او برای مثال، به مقاله رینگ و کوپر (1997) استناد می کند که 31 مورد NDE بیمارستانی مربوط به اشخاص "کور مادرزاد" را ثبت کرده و آنها توصیفاتی از رخداد برف، ظاهر ماشینها در خیابان بیرون بیمارستان، ظاهر افراد داخل و بیرون بیمارستان، و ... ارائه کرده اند.
💥 دکتر جفری لانگ - پزشک محقق مطرح در حوزه تجربیات نزدیک به مرگ - هم در این ویدیو☝️ که بخشی از کنفرانس سال ۲۰۱۷ دانشگاه ییل امریکاست، در این باره توضیح می دهد.
او در ادامه کنفرانس به مشاهدات واقعی این تجربیات از اتفاقاتی که در جهان خارج افتاده، اشاره می کند. مثلا نقل گفتگوهای پزشکان و پرستاران در اتاق عمل، گفتگوی اعضای خانواده در خارج از اتاق عمل (مثلا درکافه تریای بیمارستان) یا حتی برخی اتفاقات داخل شهر و ... .
💥 جفری لانگ تاکنون بیش از ۴۰۰۰ مورد NDE در آمریکای شمالی را ثبت و بررسی کرده است.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
صوت جلسه دوم از سلسله مباحث «انسان در الهیات اسلامی»☝️، مرکز اسلامی بالتیمور، شامگاه جمعه ۲۱ آذر ۹۹
در این جلسه، آیات و روایاتی درباره منشاء پیدایش و ماهیت انسان مرور می شود و برخی دیدگاههای تاریخی اندیشمندان مسلمان درباره ماهیت انسان، با توجه این آیات و روایات، تبیین می گردد.
@MHomazadeh
مهمترین مباحث فلسفی درباره نفس/ذهن و علوم شناختی را اینجا ببینید:
https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
#معرفی_کتاب
🔑 ویراست سوم کتاب Philosophy of Mind اثر جیگون کیم که Westview Press در سال 2010 به چاپ رسانده را میتوان یکی از بهترین کتابهای مقدّماتی در حوزه فلسفه ذهن دانست. همانطور که نویسنده در مقدّمه توضیح داده، رویکرد کتاب و موضوعات محوری آن حول مباحث وجودشناختی ذهن است که البته گاه به موضوعاتی در حوزه معرفتشناسی ذهن و زبان ذهن هم میپردازد.
🔑 نویسنده که البته خود یک فیزیکالیست تحویلگراست و این رویکرد و سوگیری را در خلال مباحث مختلف دخالت میدهد، اما مجموعه نسبتاً کاملی از جغرافیای مباحث فلسفه ذهن را در 10 فصل برای ورود و آشنایی با آنها فراهم آورده است.
🔑 فصل 1 معرّفیهایی از چیستی فلسفه ذهن و انواع پدیدههای ذهنی و فیزیکالیسم و ماتریالیسم و ... ارائه میدهد. فصل 2 به دوئالیسم دکارتی و بیان اشکالات آن میپردازد. فصل 3 رفتارگرایی و مشکلات آن را تبیین میکند. فصل 4 به سراغ نظریه اینهمانی ذهن و مغز میرود و فصل 5 نیز دیدگاه کارکردگرایی و کارکردگرایی محاسباتی (ماشینی) را توضیح میدهد. فصل 6 به ذهن به مثابه یک سیستم علّی میپردازد که مقدّمه ورود به بحث علیّت ذهنی در فصل 7 است. فصل 8 بر محتوای حالات ذهنی (حیث التفاتی) تمرکز دارد و برونگرایی و درونگرایی در محتوا را معرّفی و مشکلات هرکدام را بیان میکند. دو فصل 9 و 10 نیز به مسئله آگاهی اختصاص دارد که در فصل 9 به چیستی آگاهی و شفافیت تجربه درونی و بازنمودگرایی در کوالیا و ... میپردازد و فصل 9 بیشتر بر محور توضیح شکاف تبیینی و استدلال معرفت (اتاق مری) و تبیین تقلیلگرایانه از آگاهی و ... میچرخد.
@PhilMind
#تحقق_پذیری_چندگانه
🚩 پاتنم در مقاله «The Nature of Mental States» بر نکته ای انگشت گذاشت که بعدها با عنوان اشکال «تحقق پذیری چندگانه» (Multiple Realizibility) در برابر دیدگاه #این_همانی #ذهن و #مغز مطرح شد.
🚩 نکته پاتنم اینست که یک حالت ذهنی (مانند درد) می تواند فرآیند نورونی متفاوتی در هر ارگانیسم داشته باشد و البته #علوم_اعصاب_شناختی هم این تنوع را اثبات کرده است.
🚩 بنابراین اگر حالت ذهنی M توسط حالات مغزی متنوع نورونی (N1 و N2 و N3 و ...) محقق شود، دیگر نمی توان حالت ذهنی M را این همان با یکی از این حالات نورونی دانست.
🚩 اگر طرفداران این همانی بسراغ ترکیب فصلی بروند: (... یا N3 یا N2 یا M = N1)، آنگاه با توجه به امکان تحقق یک حالت ذهنی خاص توسط حالات مغزی متعدد در یک ارگانیسم خاص و نیز تنوع ارگانیسم های مختلف و در نظر گرفتن موجودات و جهان های ممکن، این ترکیب فصلی بسمت نامتناهی پیش می رود.
🚩 اشکال دیگر آنست که وقتی حالت ذهنی ثابت M با حالات نوروفیزیولوژیک بسیار متنوعی یکسان باشد، به چه معنا می گوییم این چند ارگانیسم در یک حالت ذهنی واحدی قرار دارند؟
قاعدتا طرفدار این همانی نمی تواند یکسانی حالت ذهنی مثلا درد را در این ارگانیسم های دارای حالات مغزی متنوع، با یکسانی حالت پدیداری و درونی درد توضیح بدهد. چرا که در نظر او، #خصیصه_پدیداری درد در واقع صرفا همین حالات مغزی است و بدنبال تبیین درد در قالب صرفا همین تعابیر نورونی است.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
جلسه سوم از سلسله جلسات «انسان در الهیات اسلامی»👆، مرکز اسلامی بالتیمور، جمعه ۹۹/۹/۲۸
درباره پیدایش مادی نفس و نحوه وجود نفس در حکمت متعالیه
و درباره تجرد مثالی نفس نزد ملاصدرا و تطبیق دیدگاه وی با آیات مرتبط در قرآن و مقایسه با نظریه نوظهورگرایی (Emergentism) در فلسفه ذهن
@MHomazadeh
@PhilMind
34.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔔 نقش محوری علم #آگاهی در نظر دیوید چالمرز، فراهم آوردن پل ارتباطی بین دادههای سوّم شخص درباره #مغز و بدن از یکسو، و دادههای اوّلشخص درباره #تجربه_آگاهانه از سوی دیگر است. همین دادههای از نوع دوم است که #علم_آگاهی (Science of Consciousness) را متمایز میسازد.
🔔 چالمرز اما اعتقاد دارد #علوم_اعصاب با همه کارکردها و پیشرفتهایش، این مسئله اساسی را دنبال نمیکند و بلکه چه بسا قادر به پیگیری آن هم نیست.
🔔 گاه گفته میشود یک حالت ذهنی وقتی آگاهانه است که قابل گزارش دادن شفاهی باشد یا قابلیت پردازش اطلاعات و بکارگیری آن در کنترل رفتار را داشته باشد.
ولی به اعتقاد چالمرز اگر این پدیدهها تمام مسئله ای بود که در مورد آگاهی وجود دارد، آنگاه آگاهی چندان مسئله دشواری نبود. او این قبیل مسائل را مسائل آسان آگاهی مینامد.
🔔 #مسئله_دشوار آگاهی اما همان مسئله «تجربه درونی» است. به نظر چالمرز علم تجربی آگاهی از آنجا که با الگوهای عصبشناختی یا محاسباتی سر و کار دارد، لاجرم ابجکتیو است و در نتیجه اساسا مسئله سابجکتیو آگاهی را دنبال نمی کند.
🔔 این ویدیو👆 بخشی از سخنان وی در سال ۲۰۱۴ در این باره است.
مهمترین مباحث فلسفی ذهن و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
🔧 طرفداران دیدگاه این همانی ذهن و مغز با اشکالات مختلفی از جمله #تحقق_پذیری_چندگانه یک حالت ذهنی در قالب حالات مغزی متنوع، مواجه شدند.
🔧 دیدگاه #کارکردگرایی برای رهایی از اشکالات فوق، حالات ذهنی را به ساختارهای کارکردی (شامل ورودی ها و خروجی های سیستم) تحویل می برد.
مثلا درد عبارتست از حالتی که روابط علی با آسیب عصبی در انگشت دست بعنوان ورودی، و فریاد کشیدن و تمایل برای رهایی از آن بعنوان خروجی دارد. این ساختار کارکردی می تواند در قالب رشته های نورونی متنوع یا حتی مغز سیلیکونی یا تراشه های الکتریکی یا ... محقق شود.
🔧 بنابراین تحقق پذیری چندگانه را در بر می گرفت و حتی به غیر موجودات بیولوژیک (مانند روباتها) هم قابل تعمیم بود.
🔧 ایرادات مختلفی اما علیه کارکردگرایی مطرح شد که یکی از آنها، مسئله #طیف_معکوس بود. دو فرد را در نظر بگیرید که یکی از آنها (رضا) #ادراک_بصری نرمال دارد و دیگری (امیر) ادراک بصری معکوس.
🔧 رضا آسمان صاف را بصورت آبی و چمن های تازه را بصورت سبز ادراک می کند و یاد گرفته که آن رنگها را آبی و سبز بنامد. امیر اما آسمان صاف را سبز می بیند و چمن ها را آبی. هرچند او هم از کودکی چنین آموخته که تجربه رنگ آسمان را آبی بنامد و تجربه رنگ چمن ها را سبز.
🔧 بدین ترتیب رضا و امیر هر دو سیگنالهای ورودی یکسانی از محیط چمنزار یا آسمان دریافت می کنند و خروجی رفتاری یکسانی هم دارند (مثلا هردو هنگام دیدن چمنزار، از واژه سبز در گفتار خود استفاده می کنند و از دیدن سبزی چمنزار اظهار لذت و زیبایی می کنند و ...). اما کیفیات #تجربه_درونی رضا و امیر یکسان نیست.
🔧 بنابراین صرف ساختار کارکردی و نقش های علّی آن برای تبیین #آگاهی_پدیداری و تجربه های درونی، کافی بنظر نمی رسد.
🔧 کارکردگرایان تلاشهای مختلفی در پیش گرفتند تا تجربه پدیداری را تبیین نمایند. دنیل دنت اما از این نکته برای تقویت دیدگاه حذف گرایانه بهره جست: هیچ حس پدیداری درونی وجود واقعی ندارد، نه در ما و نه در روباتها.
سخنان دنت در این باره را در ویدیوی پست بعد👇 ببینید.
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚦دنیل دنت - فیلسوف آتئیست دانشگاه تافتس آمریکا - در مناظره (سال ۲۰۱۸) با کیث وارد - فیلسوف مسیحی بریتیش آکادمی - درباره #آگاهی و #تجربه_پدیداری صحبت می کند.
🚦طبق دیدگاه حذف گرایانه دنت، چیزی واقعی بعنوان حس درونی و پدیداری وجود ندارد و صرفا نوعی توهم کاربری (user illusion) است که در طول فرآیند تکامل برای مغز ایجاد شده تا بهتر بتواند بدن را مدیریت کند.
🚦همانطور که پنجره های روی صفحه دسکتاپ، به این صورت واقعیت خارجی ندارند و صرفا ایجاد تخیلاتی برای کاربران است تا استفاده از کامپیوتر راحت تر شود.
🚦او اشکالات مربوط به فقدان تجربه پدیداری در الگوی #کارکردگرایی را می پذیرد و از این نکته بهره می جوید تا نه تنها - برخلاف اکثر کارکردگرایان - تجربه آگاهانه انسانی را به روباتها و ... تعمیم ندهد، بلکه عدم #کوالیا و تجربه پدیداری را در مورد انسان هم تئوریزه نماید.
لینک آپارات:
https://aparat.com/v/kMmny
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔒 کریپکی در بخشی از سخنرانی مشهور خود که با عنوان «نامگذاری و ضرورت» (Naming and Necessity) منتشر شده، میگفت اینهمانی (یکی بودن) آب و ساختار مولکولی H2O یک رابطه ضروری است که در هر جهان ممکنی برقرار است. اما اینهمانی حالت ذهنی درد با مثلا شلیک عصب C اینچنین نیست؛ در شرایطی دیگر (ولو در یک جهان ممکن مفروض)، میتواند حالت پدیداری درد از طریق/طرق دیگری ایجاد شود و حالت مغزی شلیک عصب C هم میتواند متناظر با حالت ذهنی دیگر (غیر از درد) یا اصلا متناظر با هیچ حالت ذهنی دیگر باشد. بنابراین رابطه اینهمانی بین آنها برقرار نیست.
🔒 دیوید چالمرز نیز با استناد به #شکاف_تبیینی میان حالات مغزی و حالات ذهنی پدیداری، توضیح #آگاهی_پدیداری (#تجربه_درونی) در قالب واژگان نورو-فیزیولوژیک را ناممکن دانسته و از آن به عنوان #مسئله_دشوار یاد میکند.
🔒 دنیل دنت - فیلسوف مادیانگار دانشگاه تافتس آمریکا - و کیث وارد - فیلسوف الهیاتی بریتیش آکادمی - در این بخش از گفتگوی خود (سال ۲۰۱۸) درباره #آگاهی و امکان/عدم امکان تبیین آن براساس #علوم_اعصاب و بیولوژی صحبت میکنند.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
علیه دوئالیسم دکارتی
♨️ چالش الیزابت علیه #دوئالیسم دکارتی، به بیان جدید از این قرار است:
هر چیزی که بخواهد علّت حرکت یک اُبژه فیزیکی باشد، یا هرگونه تغییری در آن ایجاد نماید، باید یک جریان انرژی یا انتقال حرکت از سوی علّت به اُبژه فیزیکی شکل بدهد. اما چگونه می تواند یک جریان انرژی از ذهن غیرمادّی به شیء مادّی وجود داشته باشد؟ این از چه نوع انرژی ای می تواند باشد؟ اساساً چگونه یک چیز میتواند از شیئی فرامکان به سوی شیئی مکان مند، جریان یابد؟
♨️ در واقع طبق دیدگاه دوئالیستی، نفس و بدن بنحوی رادیکال از هم متفاوت و متمایز هستند و هیچ ویژگی مشترکی ندارند. به قول گیلبرت رایل، هویّات موجود، یا وجود فیزیکی دارند یا وجود ذهنی.
بدین ترتیب مطابق دیدگاه #دکارت، ویژگیهای بدنی، جنبه های مختلفی از امتداد داشتن یا سه بُعدی بودن دارند؛ حال آنکه ویژگیهای ذهنی، کاملاً متفاوت و فاقد هرگونه بُعد و امتدادند. با این اوصاف، امکان اعمال نیروی علّی بین آنها وجود ندارد.
♨️ هرچند که این تفسیر و تعبیر از علیّت، امروزه با تئوریهای فیزیک جدید درباره نحوه تأثیرگذاری میدانها، کنار گذاشته شده و برخی فیلسوفان نیز تفسیر فوق از علیّت را نفی میکنند.
♨️ دکارت اما در پاسخ به الیزابت مینویسد:
«ما فقط یک نظریه پایه ای (Primitive) از اتّحاد ذهن با بدن داریم که تصویر ما از قدرت ذهن برای تحریک بدن و قدرت بدن برای تأثیرگذاری بر ذهن (و ایجاد احساسات و هیجانات)، بدان بستگی دارد.»
♨️ در واقع دکارت از این موضع دفاع میکند که نظریه اتّحاد ذهن فرافیزیکی با بدن فیزیکی، یک نظریه پایه است؛ نظریهای مبنایی که فینفسه عقلانی است و نمیتواند در قالب واژگانی از دیگر نظریههای پایه ایتر تبیین گردد.
♨️ اما الیزابت قانع نمیشود و بلافاصله میپرسد:
«برای من، تعمیم مادّیت به ذهن، آسانتر از این است که توانایی حرکت کردن و به حرکت درآوردن را بین دو چیز مادّی و فرامادّی بپذیرم.»
♨️ بنظر کیم، این یک جمله مشهور است که میتواند اوّلین ظهور استدلال علّی به نفع #ماتریالسم تلقّی شود. چراکه پاسخ دکارت نمیتوانست الیزابت یا هر کس دیگر را قانع سازد. داعیه دکارت بسادگی در برابر انتقادات، جاخالی میداد و از پذیرش مسئلهای جدّی که پیش روی نظریه #تجرّد_نفس قرار دارد، امتناع میورزید. (See: kim, 2010, Philosophy of Mind, pp.29-31.)
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
#معرفی_کتاب
💠 «نظریه های #دوگانه_انگاری و #رفتارگرایی در #فلسفه_ذهن»، اولین مجلد از چهار کتاب ترجمه مجموعه مقالات کلاسیک درباره تئوریهای مسئله ذهن - بدن است که این جلد به دیدگاه دوئالیستی و نقد آن می پردازد.
💠 مجموعه مقالات کتاب - که توسط دکتر حمید وحید انتخاب و بوسیله جمعی از مترجمان (دکتر جعفر مروارید، دکتر بیژن منصوری، محمدرضا محسنی نیا و ...) ترجمه شده - معرفی امهات دیدگاه دوئالیستی را در کنار تبیین اشکالات عمده فیزیکالیستی علیه آن انجام می دهد.
💠 اولین بخش در واقع فصل نخست کتاب فلسفه ذهن جیگون کیم درباره چیستی #حالات_ذهنی و انواع این حالات است.
سپس مقاله هاورد رابینسن درباره تقریرهای مختلف دوگانه انگاری را می خوانیم. در ادامه گزیده هایی از کتاب تأملات #دکارت، ارائه می شود.
💠 آنگاه مقاله گیلبرت رایل - فیلسوف رفتارگرا - در حمله به #دوئالیسم با عنوان «اسطوره دکارت» می آید که در واقع فصلی از کتاب او بنام «مفهوم ذهن» است.
💠 سپس نوبت به برخی دفاعیه های معاصر از دوگانه انگاری می رسد که مقاله «دفاعی کوتاه از دیدگاه دکارتی» از جان فاستر و مقاله «اصالت ظهور دفعی و آگاهی» از چارلز تیلور، آنها را نمایندگی می کنند.
💠 صورتبندی جدید کیم از اشکال تعاملات علیه دوئالیسم و پاسخ دیوید جل به او، مقالات بعدی هستند.
در انتها نیز مقاله همپل در دفاع از رفتارگرایی و مقاله هیلری پاتنم در نقد آن آمده است.
💠 این کتاب در ۴۵۰ صفحه و توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به چاپ رسیده است.
@PhilMind
اهمیت تبیین تجربی
🔰 #ملاصدرا رابطه صورت با مادّه را رابطه اتّحادی میداند که بر اساس آن، در ترکیب #نفس و #بدن - هرچند میتوان بلحاظ تحلیل عقلی، یک حیث مجرد و یک حیث مادّه در نظر گرفت - در متن وجود خارج با یک حقیقت واحد روبرو هستیم.
🔰 همچنین مطابق قاعده "النفس فی وحدتها کلّ القوی"، قوای متکثّر – بعنوان مرتبه نازله نفس واحد بسیط – فعل خویش در عضو متناسب بدن را به انجام میرسانند و در عین حال، تمام این قوا به نحو اندماجی در وحدت جمعی نفس بسیط، موجودند.
🔰 برخی اساتید و محققان فلسفه اسلامی، به تحلیل عقلی حکمت متعالیه درباره اتحاد صورت با مادّه در یک وجود واحد، اکتفا کرده یا بحث کثرت اندماجی قوا در #وحدت_نفس بسیط را برای تبیین رابطه علّی نفس – بدن کافی میدانند.
اما دو مرحله از تأمّل در اینجا وجود دارد:
🔰 اوّل آنکه اگر کسی آموزه های عرفانی درباره توحید افعالی و وحدت شخصیه وجود را مقبول و مستدلّ نداند، بسیاری از توضیحات صدرا در مورد شئون متکثّر قوا در عین وحدت جمعی نفس را هم در نخواهد یافت و این قبیل تبیینها قابل تخاطب با فیلسوفان و دانشپژوهان خارج از منظومه فکری عرفانی و اسلامی نیست.
🔰 دوّم آنکه با فرض پذیرش تعابیر فوق بعنوان یک تصویر روشن فلسفی، باز پرسش اساسی #فیزیکالیسم رخ مینماید که این نفس مترفّع در سطح و مرتبه مادّه نیست و تحت قوانین فیزیکی قرار نمیگیرد.
کما اینکه صدرا نیز سخن از بساطت و #تجرّد و کثرت اندماجی و ... میگوید که بوضوح متمایز از ساختار و قواعد عالَم فیزیکی است.
🔰 در نتیجه کما کان اشکال فیزیکالیستها برقرار میماند که همان تبیین چگونگی اتّصال سطح غیرمکانی و فرافیزیک با سطح مکانی، جهت مند و فیزیکی است و ابهامات #علیّت_ذهنی از منظر فیزیکالیستی را اعاده میکند.
🔰 بنابراین اگر قصد یافتن پاسخ و تخاطبی با پارادایم فیزیکالیستی باشد، بنظر میرسد یا باید تبیینهای فوق با بیانی روشن و قابل تفاهم در فضای #فلسفه_تحلیلی ایضاح شوند (که البته بعید مینماید)، یا بسراغ تبیینهای تجربی رفت که قرابت بسیار بیشتری با مباحث فیزیولوژیک و پرسشهای فیزیکالیستی دارد.
🔰 شایان ذکر است خود صدرالمتألهین نیز در مباحث مربوط به روح بخاری، چنین تلاشی را – هرچند اشکالاتش خواهد آمد - مبتنی بر علوم طبیعی زمان خویش انجام داده است.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ #دوئالیسم سینوی - دکارتی، جوهر نفس را بکلی متمایز از جوهر بدن توصیف می کرد. #نفس_مجرد در این دیدگاه متصدی دو نوع عملکرد است: یکی در نسبت با بدن که تدبیر آنست، و دیگری در نسبت با خودش که ادراکات است. این دو دسته افعال از نظر بوعلی مانع یکدیگرند و جمع این دو برای نفس بسیار صعب است. ( #ابن_سینا، شفا، ج۲، النفس، ص۱۹۵)
♻️ نقش بدن در افعال مختص نفس (ادراک معقولات و حتی ادراک حسی و ...) در حد «علت اِعدادی» و زمینه ساز آن معرفی شد. علیتی که از هیچ نوع چهارگانه علیت (فاعلی، غایی، مادّی، صوری) نبوده و توصیف نقش علّی مغز برای ادراکات نفس را کماکان مبهم باقی می گذارد.
♻️ یافته های #علوم_اعصاب اما نشان داد با آسیب دیدن نواحی مختلف مغز، کارکرد خاصی از ذهن ناپدید یا مختل می شود. اگر حافظه چهره ها یا مکان ها در نفس مجرد نگهداری و بکارگرفته می شود، چرا با آسیب دیدگی ناحیه خاص یا کیفیت خاص نورونها، این اطلاعات بکلی از بین می رود؟
♻️ این قبیل دستاوردهای #علوم_شناختی، دیدگاه #تجرد_نفس بویژه از نوع #دوگانه_انگاری (و نه #حدوث_جسمانی در #حکمت_متعالیه) که جوهر و قلمرویی کاملا جدا برای نفس ترسیم می کند را به چالش می کشد.
هرچند فلسفه صدرائی نیز برای تبیین چگونگی علت مُعدّه - یا هرگونه نقش علّی #مغز و بدن برای ادراکات و #حالات_ذهنی - با پرسشهایی جدی روبروست.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind