eitaa logo
شعر انقلاب
2.5هزار دنبال‌کننده
486 عکس
149 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
ایران من! امروز بهترینی و... عمری‌ست لشکرت جنگیده است در پی فردای بهترت خواندند نُه فلک به شب غم سرود صبح تا سر زد از افق به جهان مهر خاورت امروز اگرچه مثل علی در نبرد کفر صف بسته است لشکر شیطان برابرت ایران من! مترس که پیروز می‌شوی پشت و پناه باشد اگر دست حیدرت.. هر لاله‌ات شده‌ست شهیدی که تا ابد با ریشه‌های خویش گرفته‌ست در برت از چشمه‌ای که سر زده از خون هر شهید جوشیده است نسل شهیدان دیگرت آری نمرده‌اند شهیدان و تا هنوز خالی نمانده‌ست دمی پشت سنگرت هر کوهت آرشی‌ست که بر قلّۀ سپهر شد پاسدار دامن سردارپرورت.. تا بشنود از آن سخن عشق را جهان پاینده باد رفعت الله اکبرت هرگز نمی‌شوی به شب گم‌شدن دچار تا آفتاب هشتم عشق است رهبرت نام تو عشق! نام تو جان است ای وطن تنها نشاید این‌که بنامیم کشورت ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
حیات جاودان تو همچون غنچه‌های چیده بودی که در پرپر شدن خندیده بودی مگر راز حیات جاودان را تو از فهمیده‌ها فهمیده بودی؟ ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
در راه خدا ای کاش که بگذریم از دیده شدن از جانب جز خدا پسندیده شدن این‌گونه اگر شدیم، قسمت بشود در راه خدا حسین فهمیده شدن ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ميخواهمت چُنانكه شب خسته، خواب را 🌷شعرخوانی مرحوم قیصر امین‌پور در دیدار جمعی از شعرا با رهبر انقلاب در ماه مبارک رمضان. ٧٩/٩/٢٢ 🗓 سالروز درگذشت مرحوم قیصر امین‌پور شاعر برجسته و خلاق انقلاب 💻 Farsi.Khamenei.ir
شوقی گران از گردنم وا می‌کنم رنگین کمان را شاید مرمّت کرد زخم آسمان را ماه و ستاره -این طلای گوشواره- وا می‌کنم از گوش‌هایم کهکشان را در چشم مادر سکه سکه برق شادی‌ست آورده همراه خودش ذوقی عیان را زنجیر عقد خواهرم زیباست، دریاست از گردنش برداشت باری بی‌کران را.. لالایی گهواره‌ها شعری حماسی‌ست هر شب تکان دادیم تقدیر جهان را شاید همین، یک روز دستم را بگیرد وا می‌کنم از دست‌ خود، شوقی گران را ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
دست در دست هم شهید شدن در هیاهوی خون و خاکستر وه! چه زیباست روسفید شدن سرخ مانند پارۀ آتش، سخت چون سورۀ حدید شدن.. جنگ یعنی عروسکی زخمی بغل دختری یتیم شده جنگ یعنی شروع بمباران، خیره در رقص باد و بید شدن نو به نو رخت تیره پوشیدن به غم روزگار خندیدن وسط شعله‌ها جوانه زدن محو آینده‌ای جدید شدن صحبت از جسم نیست، جان اینجاست نقطۀ صفر بی‌کران اینجاست همه فکر به چشم آمدن‌اند منم و جشن ناپدید شدن بنشینید خسرو و شیرین بنگرید آی لیلی و مجنون عشق در آخرالزمان این است: دست در دست هم شهید شدن ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نماد صلح و صلابت زنم که هم‌نفس نور و قدر و یاسینم زنم که مادر اسطوره‌های دیرینم مرا که فاطمه الگوی زندگی‌ست ببین که غیر عشق علی در جهان نمی‌بینم منم که مادر عباس‌های دورانم شبیه اُم‌ّبنین سربلند آیینم اگر به داغ برادر صبور مانده دلم بدان که زینب کبراست اسوۀ دینم گهی مبارزه گاهی به علم و گاه به شعر زنم! سمیه و بانو امین و پروینم و عرصه هر چه که باشد عَلَم به دوش من است ببین که پر شده این عالم از عناوینم نبین دروغ نوبل سهم این و آن شده است نماد صلح و صلابت، زن فلسطینم شکوه خانه منم، خانواده سنگر من و پر شده‌ست جهان از جهاد تبیینم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز می‌سازم من از غم‌های خود، بال و پر پرواز می‌سازم دلم را بشکنی با تکه‌هایش ساز می‌سازم اگر دستی بچیند ساقه‌ام را، باز می‌رویم اگر پایی بکوبد خانه‌ام را، باز می‌سازم برای داستان خویش، پایانی نمی‌بینم اگر ویران شوم هر بار، از آغاز می‌سازم درخت باغچه، دلتنگ گنجشکان نمی‌ماند که از فردا حیاط خانه را دلباز می‌سازم تمام خانه را آجر به آجر شعر می‌خوانم تمام خانه را این بار با آواز می‌سازم بیا با منجنیقت شعله‌باران کن جهانم را گلستان می‌شوم در آتشت، اعجاز می‌سازم.. ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
با اندوه و امید... شکفته بر سر هر شاخه‌ای جوانۀ تازه رسیده‌ایم به آغاز یک زمانۀ تازه ببین اشارۀ انگشت‌های باغ صنوبر چطور می‌تپد از کشف هر نشانۀ تازه همان پرنده که از ترس سنگ، جیک نمی‌زد بدون واهمه رو کرده صد ترانۀ تازه بخند! شاخۀ زیتون به لب، بناست بسازند کبوتران وفادار غزًه، لانۀ تازه چهار فصل بهار است و دسته‌های پرستو نمی‌پرند به دنبال آشیانۀ تازه برای دیدن ما عشق بی‌حساب و کتابی بدون وقفه می‌آید به یک بهانۀ تازه.. گذشت آن شب چندین هزار کشته و زخمی سلام بر سحر خاورمیانۀ تازه ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فصلِ بودن جلوه‌گاهِ صبحِ روشن است این غزه نیست، طور اَیمَن است این باز روی سنگ گُل گذاشت باد سنگ خواندمش؟ نه، مدفن است این بس‌که لاله روی لاله کِشته‌اند هر که دید گفت گلشن است این هر که دید گفت استخوان مخوان خار چشم‌های دشمن است این زیر پا منه به روی سر گذار ای نسیم! خاکِ میهن است این ای نسیم! خاک، داغدار ماست حفره نیست، شکل شیون است این ای نسیم! دانۀ انار نیست خون خانوادۀ من است این! کشت دشمن و نگفت با خودش شیرخواره‌ است آن، زن است این نور می‌دمد شبی از این مسیر جای زخم نیست، روزن است این سر به نیست شد اگر چه هر چه سرو ابتدای فصلِ بودن است این ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«در انتظار آمدنت» مثل درخت و سنگ در رهگذار باد در انتظار آمدنت ایستاده‌ایم فردا به شهر نور می‌آیی از راه روستا از راه آفتاب با دشمنان چو موج خروشان با ما، به مهربانی یک جویبار نرم رفتار می‌کنی ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فانوس قلب تار ما بر زمین در خاک و خون غلتیده دیدم ماه را کِی تحمل می‌کند دل، این غم جانکاه را؟ آن‌چنان اندوه دیدارش مرا از خویش برد وقت برگشتن به خود، پیدا نکردم راه را تا درون سینه‌ام این داغ سنگین جا شود روز و شب از خانه بیرون می‌فرستم آه را رفت اما یاد او فانوس قلب تار ماست حُسن یوسف کرده روشن چشم‌های چاه را از فراقش تشنۀ در خون خود غلتیدنیم ساقی مجلس بگوید کاش بسم‌الله را ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هر جا به بشر رسانده شر، آمریکا هر دم تیتر بد خبر: آمریکا از خون جوانان وطن برخیزد فریاد بلند ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
ابَر ذلّت ابَر ذلّت! ابر خفّت! ابر ظلمت! ابر نکبت! کدامین ناقص‌العقلی تو را خوانده ابر قدرت؟! مگر نه کدخدای این دِهِ آشفته بودی تو! چه شد پس آن همه صولت؟! کجا رفت آن همه شوکت؟! تمام هیبت پوشالی‌ات از دست رفت امروز شدند آری! همه سرمایه‌داران تو بی‌قیمت تو از این باتلاق تلخ بیرون می‌زدی بی‌شک اگر می‌شد برایت قصۀ عین‌الاسد عبرت خلیج خوک‌ها را می‌شناسی؟! خانه‌ات آنجاست! به سوی خانه‌ات برگرد، ای دیوانه با سرعت! نبینم این طرف‌ها باز پیدایت شود احمق! نبینم این طرف‌ها باز پیدایت شود نکبت! ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«ای غرور پوک!» همچنان سنگین و سرسخت و مهیب و کور آن شب‌افسونِ جنون‌آیین آن پلشتی زادۀ دلقک شهوت‌آوازِ ستم‌مسلک. می‌چکد از پوزۀ ذهنش بافه‌های مرگ دارهایی از عطش سرشار وحشی و خونخوار از تعفن می‌رسد از ماورای باتلاق شب بوی زرد توطئه می‌آید از افکار نامردش چشم شهوت‌سیرتش سرریز سرمستی‌ست تاجر عریانی عشق است تاجر سکس و سکوت و سُکر! در نگاهش عشق ماسیده گیسوان او پلاسیده هرزه‌گرد کوچه‌های جسم. باز می‌بلعد… هشت‌پای قرن نافرجام قرن اختاپوس! از هراس سایه‌ها می‌آید انگاری چشم‌هایش نبش قبر صبح مومیایی گشتۀ ظلمت بی‌خبر از بعثت باران مثل خواب مُردۀ مرداب، در بلاهت غوطه‌ور یکسر ای تمدن‌زار بی‌حاصل! زادگاه صنعت افیون نشئۀ شب، ظلمت شیّاد! قتلگاه فطرت خورشید حیف، حرفم را نمی‌فهمی شیشۀ حرف مرا سنگی چون بدآهنگی. ای غرور پوک، آمریکا! ای توحش، ای شب اعظم ای تو ابلیس بزرگ قرن از نگاه شاخه‌های خویش این غرور کاغذی را کاش می‌چیدی چون جهان گرم طلوعی سبز و خورشیدی‌ست. شب نمی‌ماند ظلم زیبا نیست. کاش می‌فهمیدی ای خفاش! ای توهُم سلطۀ مغبون روزی از این روزها، تنها در غروبی زرد می‌میری. بعد تو، اما: آسمان این جهان آبی‌ست باغ می‌روید آب می‌جوشد چشمه‌ها جاری‌ست. باز شبنم هست روی برگ گل زندگی زیباست عشق، مهتابی‌ست. ای غرور پوک، آمریکا! حرف‌هایم را کاش می‌فهمیدی، اما حیف تو نمی‌فهمی! چون که فهم زندگی هرگز، نیست در وسُع تو ای مرداب. ای گُراز ابله پروار! گرگ آدمخوار از نژاد آدمی بیزار مرگ، نوشت باد مرگ، نوشت باد. ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
به طرّاران خیابان حقوق بشر تو فقط آدمی! تمدّن را، در میان وحوش جار بزن در خیالات خویش نقشه بکش، بر سرِ این و آن هوار بزن نطق کن، توی گوش پرده و مبل، در و دیوار پیروان تواند زنده کن یاد شام آخر را... جای نوشابه زهرِ مار بزن تو مسیحی و اورشلیم اینجاست، میخ: تیر و صلیب: اسلحه‌ات بسته‌بسته فشنگ را بردار! روی فرقت دو‌دسته خار، بزن دین فقط دین توست غیر از آن، دیگران کافرند و ملعون‌اند سمتِ در «قربةً الی الشیطان» برو و جیغِ زنگدار بزن :: فرض کن در کرایست چرچی تو، مسجدی کنج شهر پیدا کن تو سفیدی و کافی است -این را- همه‌جا با غرور جار بزن تو فقط آدمی و حق با توست، حقّ ثروت، حیات، آزادی به همین حق، خشاب را پر کن، ببرش روی تیربار، بزن! فکر کن بازی‌ای خوشایند است، امتیازت نگاه کن چند است؟ سِنت بر سنت امتیاز بگیر، آخرین سنت: شد دلار... بزن! مثل هم‌جنس‌هات در غزه، مثل هم‌نسل‌هات در بوسنی چون پدرخوانده‌هات در کابل، با ترّحم تو را چه‌کار؟ بزن! عقده‌های ترامپ را بشمار: در سرت درد چین و روسیه‌ست به خودت زحمت حساب نده، هی به مغزت نده فشار، بزن :: اولی غرق خون! چه تصویری!... دومی را نشانه می‌گیری بچکان زود! سومی در رفت، آفرین! آن یکی؟ چهار بزن! به نیاکان خود تمسّک کن، دیگران برده و تو اربابی فرض کن این تفنگ، شلاق است، برده برده‌ست: چند بار بزن تو سفیدی و کافی است همین، در خیالت: جهان هیروشیماست ضامن بمب را فشار بده، بر زمین مُهر انفجار بزن.. به هواداری از حقوق بشر، ته قنداقه را فشار بده نوبل صلح سهم توست، بگیر، در خودت دور افتخار بزن آن یکی گیجِ مهر و سجاده‌ست، این یکی روی فرش افتاده‌ست سعی کن تیرها هدر نرود، نکند آن یکی فرار... بزن! فیلمی از قتلِ عام خویش بگیر، پیرمردی چپیده گوشۀ راه گل سرخی به یاد استالین، روی پیشانی‌اش بکار! بزن! بعد از آن هم به جرم این کشتار، در سوییتی سه‌خوابه حبس بکِش چند بی‌پول آفریقایی را، در خیال خودت به دار بزن :: راستی! فخر سینما و هنر! از مسلمان‌کشی بگو چه خبر؟ عوضِ این به سوگ گربۀ خود، دو سه شب کنج خانه زار بزن ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«مرگ بر حقوق بی‌بشر» مرگ بر تازیانه‌ها تازیانه‌های بی‌امان به گرده‌های بی‌گناه بردگان مرگ بر مرگ ناگهانیِ صد هزار زندگی در یکی دو ثانیه با سقوط علم از آسمان مرگ بر کشتن جوانه‌ها مرگ بر انتشار سم در زلال رودخانه‌ها مرگ بر فصاحت دروغ مرگ بر بوق‌های بوق مرگ بر سیم‌های خاردار و کشت‌زارهای مین مرگ بر گورهای دسته جمعی و بندهای انفرادیِ زمین مرگ بر بریدن نفس مرگ بر قفس مرگ بر شکوه خار و خس مرگ بر هوس مرگ بر حقوق بی‌بشر مرگ بر تبر مرگ بر شراره‌های شر مرگ بر سفارت شنود مرگ بر کودتای دود زنده باد زندگی او زنده باد زندگی من... تو... ما یک کلام… مرگ بر آمریکا… مرگ بر ابولهب مرگ بر یزید و شمر و ابن سعد مرگ بر زادۀ زیاد بگو بلند: بیش باد مرگ بر قطعنامه‌های بستن فرات قحط آب مرگ بر تیر مانده بر گلوی کودک رباب مرگ بر قتل خنده‌های روشن علیرضا مرگ بر گلوله‌ای که خط کشید روی خاطرات آرمیتا یک کلام… … ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آمادهٔ رزمیم تاریخ به‌جز عبرت ایام ندارد هر آینه روز خوش و آرام ندارد هر جا سخنی از شرر و شیوۀ گرگ است از لانۀ جاسوسی شیطان بزرگ است آن لانه که تسخیر جوانان وطن شد جاسوسی آن فاش برای تو و من شد از گورِ هم او آتش امروز بلند است صهیون به هواداری او اهل گزند است با این همه، آن وعدۀ شیرین شده نزدیک پیروزی لبنان و فلسطین شده نزدیک سنوار نشان داد که با پیکر صد چاک باید که سلاح تو نیفتد به روی خاک سیدحسن و هَنْیه، فؤاد و صفی‌ّالدین از خیل شهیدان ره قدس و فلسطین سیدرضی و زاهدی و نیل‌فروشان سنوار که تکبیرزنان بود خروشان گفتند بدانید که بسیار عیان است این‌ها نفس آخر صهیون به جهان است از حزب خدا در دلشان وحشت و بیم است سیدحسن بعدی ما شیخ نعیم است با این‌که غم و غصه به هر ناحیه برپاست سرزنده‌تر از پیش، ولی ضاحیه برپاست سیدحسن آن روز به خطِّ خوش و خوانا بر صفحه نوشته سپس آن را زده امضا ما صاعقه در روز نبردیم بدانید قطعاً همه پیروز نبردیم بدانید شمشیر به کف آیۀ فتح‌اند دلیران آمادۀ صد وعدۀ صادق شده ایران داریم می‌آییم به میدان، بهراسید آری بهراسید از ایران بهراسید.. خود را وسط معرکه محبوس ببینید تا مردنتان یک‌سره کابوس ببینید ای خیبریان از شب پیکار بترسید از زمزمۀ حیدر کرار بترسید هنگام نبرد آمده، خوشحالی‌تان کو؟! آن دبدبۀ گنبد پوشالی‌تان کو؟! باید که بفهمی سر تسلیم نداریم ما از تو و ارباب تو هم بیم نداریم فتّاح به تو یاد دهد فتح مبین را ایران به تو تعلیم دهد نظم نوین را ایران به تو اثبات کند جنگ‌بلد کیست آن‌کس که در این غائله پیروز شود کیست پا را ز حد خویش فراتر تو نهادی شلیک به ایران؟ چه غلط‌های زیادی! ای باند تبهکار! بزن زور خودت را با موشک خود حفر کنی گور خودت را ای باند تبهکار! تو در آخر کاری بی صاحب خود هیچ تو در چنته نداری بر هم بزند حملۀ ما سرخوشی‌ات را پایان بدهد قصۀ کودک‌کشی‌ات را تو اِبن‌زیادی و سگ هار یزیدی بیچاره! نگهبان در کاخ سپیدی آن کاخ که نزدیک شده صبح زوالش فرقی نبوَد بین سگ زرد و شغالش آن کاخ که بر پایۀ تدلیس نشسته بر صندلی قدرتش ابلیس نشسته آدم‌کشی و فتنه و غارت هنر اوست هر شر که به عالم بشود زیر سر اوست بیدادگری‌های جهان ریشه‌اش آن‌جاست ویران شود این کاخ که ویران‌گر دنیاست یک خون، طلب ماست از این قوم ستم‌کار یک روز می‌آییم به خون‌خواهی سردار هیهات که ما عزت خود را بفروشیم از خون سلیمانی‌مان چشم بپوشیم سوگند به او، مرهم این داغ تقاص است با قاتل او حرفی اگر هست قصاص است ما صاحب عزمیم، اِذا زُلزِلَتِ الاَرض آمادۀ رزمیم، اِذا زُلزِلَتِ الاَرض ما کالجبل راسخ امروز نبردیم این وعدۀ قطعی‌ست که پیروز نبردیم نه جای شتاب است نه هنگام درنگ است سیدعلی خامنه‌ای فاتح جنگ است ما زنده‌تر از پیش به خون شهداییم در معرکه‌ها لشکر این مرد خداییم او اذن دهد در صف پیکار ردیفیم لب تر کند امروز، سحر قدس شریفیم امروز که اوضاع جهان مایۀ شرم است «ای عشقِ دل‌افروز، دلِ ما به تو گرم است» ✍🏻 سرودهٔ مشترک ، ، 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
به دست و پای تو بارِ چه قفل‌ها که نبود حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد... ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هم‌دلیم و هم‌قسم ما را بخوان که ما غزلی عاشقانه‌ایم ما شرح حال روشنی از این زمانه‌ایم از هفت خان عشق گذشتیم بارها ما رستم حقیقی این شاهنامه‌ایم پشت همیم نسل به نسل از قدیم‌ها در تنگنای حادثه شانه به شانه‌ایم گاهی میان آتش و خون، تیغ بی‌نیام گاهی به لطف تیغ بلا جاودانه‌ایم گاهی عقیق سرخ سلیمان و پیش چشم گاهی به خاک غربت خود بی‌نشانه‌ایم هفت‌آسمان به زیر پر ماست غم مخور امروز را اگر چه که بی آب و دانه‌ایم.. ما هم‌دلیم و هم‌قسمیم و حماسه‌ساز! رزمندگان این کمک مؤمنانه‌ایم ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
در باور تو چشمهٔ دین می‌جوشد در جان تو غیرت و یقین می‌جوشد ای سید جاودان حسن نصرالله خون تو همیشه از زمین می‌جوشد ✍🏻 🏷 شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سرو سرافراز جهاد عشق فصلی‌ست که پروانه فراوان دارد آفتابی‌ست که در خون تو جریان دارد عشق آن پرچم سرخی‌ست که «لبیک حسین» روی پیشانی چین خوردۀ او جان دارد.. سینه‌ات کوه پر از درد ولی بر سخنت کلماتی‌ست که صد رود خروشان دارد دلت ای مرد به تبیین حقایق خون شد آری عشق است و گل زخم هزاران دارد گفت: «آن یار کز او گشت سر دار بلند» ظلم از هیمنه‌اش خواب پریشان دارد قامتت خم نشود سرو سرافراز جهاد صبح بر نصرت شمشیر تو ایمان دارد ✍🏻 🏷 | شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
جاء نصرالله در غیبت خورشید عالم، ماه برخاست فریاد از قلبی عدالت‌خواه برخاست وقتی زمین اندوه خود را چاره می‌کرد از بی‌کرانِ آسمان هم آه برخاست دریای غم در خون مردم غرق می‌شد از عمق جان‌ها ناله‌ای جانکاه برخاست سبزِ درختان را خزان تاراج می‌کرد سرمای جان‌سوزی در این بی‌گاه برخاست ظلمت‌نشینی رسم رَه‌گم‌کردگان شد شب بی‌امان بود و چراغ راه برخاست حق مژدۀ پیروزی‌اش را در جهان داد روزی که بانگ جاء نصرالله برخاست ✍🏻 🏷 | شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فتح خون «ای کاش می‌شد در کنارت...» آرزو کردیم در باب استشهاد چشمت گفت‌وگو کردیم مست آمدیم و مشورت‌ها با سبو کردیم از سیب‌های سرخ لبنان پرس‌وجو کردیم گفتند هر جا هست، دشتی لاله‌گون دارد گفتند لبخندش نشان از فتح خون دارد تو کیستی که از شهادتگاه می‌آیی؟ در خشم شب‌ها در رکاب ماه می‌آیی با وعده‌های صادقت از راه می‌آیی از امتداد «جاء نصرالله» می‌آیی ما از تو و دیروز و فردایت چه می‌دانیم؟ از سجده‌های نیمه‌شب‌هایت چه می‌دانیم؟ کو چشمی از چشمان تو آیینه‌کاری‌تر؟ کو رودی از سرچشمۀ غم‌هات جاری‌تر؟ کو باغی از باغ شهیدانت اناری‌تر؟ کو تیغی از تیغ کلامت ذوالفقاری‌تر؟ جاری شبیه رود و مثل کوه محکم تو ما؛ پشت جبهه، سنگر خط مقدم؛ تو از شور گفتارت الفباها رجز خواندند آهو به آهو دشت و صحراها رجز خواندند موسی عصا آورد و دریاها رجز خواندند ضد یهوداها کلیساها رجز خواندند از صور تا بیروت دشت لاله‌پوشت بود هل من معین می‌گفت هنگام خروشت بود در کوه از لبیک تو پژواک می‌افتاد انگور دانه دانه از هر تاک می‌افتاد هر سو شهیدی تشنه روی خاک می‌افتاد خون جوانان گردن ضحاک می‌افتاد شأن نزول آیه‌های فتح و پیروزی می‌شد شهادت قسمت یاران خوش‌روزی سوگند به صبحی که نزدیک است و عالم‌گیر سوگند به برندگیِ خطبۀ شمشیر سوگند به خیل شهیدانِ جوان و پیر به برکت زیتون و به خوش‌نامی انجیر در جنگ، باغت لشکری از نخل بی‌سر داشت تسبیحِ خون سی و سه تا الله‌اکبر داشت رد می‌شد از قلب خطر هر لحظه راه تو سرهای بر نیزه غریبانه گواه تو مغنیه‌ها شمشیرداران سپاه تو می‌سوزد اسرائیل از برق نگاه تو در چشم تو دشمن رصد کرده سقوطش را نابود خواهی کرد بیت‌العنکبوتش را ✍🏻 🏷 | شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ناصر فیض که چندی پیش به همراه جمعی از هنرمندان از مجروحان حادثه پیجر لبنان عیادت کرده‌ بود، از زبان مادر پسربچه مجروح لبنانی، تعریف می‌کرد: وقتی خبر شهادت اعلام شد ما بی‌قراری می‌کردیم. پسرم وقتی متوجه گریه کردن من شد گفت: برای چی گریه می‌کنید؟ مگر قرار بود سیدحسن به شکل دیگری از این دنیا برود؟ ✍🏻 این ماجرا را به زبان شعر بیان کرده است. 🇮🇷 @Shere_Enghelab