eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
910 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
707 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 به روایت ناخدا یکم از فرماندهان شجاع نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بعد از ظهر روز سوم آبان سرهنگ حسنی سعدی با بی سیم به من دستور داد را تخلیه کنم و به آبادان عقب بنشینم. عین سخنان ایشان این بود: «جناب ناخدا صمدی! آماده باشید که عقب‌نشینی! » فرمان شفاهی و از طریق بی سیم به من ابلاغ شد. هیچ فرمان کتبی در کار نبود. دو سه روزی بود ارتباط ما با آبادان قطع شده و دیگر هیچ رفت و آمدی از طریق پل خرمشهر به آبادان صورت نمی‌گرفت. از سرهنگ حسنی سعدی پرسیدم: «برای چه عقب‌نشینی کنیم؟ » فرمودند:«دستور این است!»، ادامه دادم: «با چه وسیله‌ای و چطور عقب‌نشینی کنیم؟» گفتند:«برایتان قایق می‌فرستم! » …جناب سرهنگ حسنی سعدی هم به قولشان وفا کردند و حدود ساعت حدود ۹ یا ۱۰شب، ۱۰فروند قایق هشت نفره برای تخلیه نیروهای مقاومت و مردم عادی به ساحل خرمشهر فرستادند. تخلیه از حدود ۱۱شب شروع شد. کار تخلیه مردم عادی خیلی وقتگیر بود. اول مردم عادی و سربازهای سرگردان را ۱۰نفر ۱۰نفر سوار قایق کردیم و از رودخانه کارون عبور دادیم. نیروهای بومی گریه می‌کردند. از گردان ۲۷۰ نفره ناخدا “داریوش ضرغامی” فقط ۱۷نفر باقی مانده بودند که با خود ایشان که به شدت گریه می‌کرد، تخلیه شدند. نمی‌توانم آمار دقیق و حتی تخمینی درباره شمار کسانی که شهر را تخلیه کردند، بدهم، اما فکر می‌کنم در مجموع حدود ۵۰۰نفری را تخلیه کردیم. برخی از تکاوران با شنا و گریان، از عبور کردند و به آن طرف رودخانه رفتند. من و فرماندهان گروهان و دسته‌ها و پرسنل، کنار اسکله ایستاده بودیم و به مردمی که شهر را ترک می‌کردند، کمک می‌کردیم. تخلیه نیروها تا حدود صبح ادامه پیدا کرد.” @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 است به روی سر شما خیل ملائکند به دور و بر شما قربان چهره ات که تجلی مصطفاست قربان آن صلابت چون حیدر شما سالروز امامت خاتم الاوصیاء امام عصر و زمان مبارکباد ❇️ جاده فکه مقابل مقر الوارثین تابستان سال 66 @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 حاج یدالله رو خبر کردند که بیاد پای وانت.. حاجی وقتی اومد با پیکر غرق به خون یار دیرینه اش حاج حسین میررضی روبروشد. غم فراق همه ی وجودش رو گرفته بود. با هیبت راه میرفت و خیلی سعی کرد تا غم توی چهراش رو پنهان کنه... اما نتونست. اگر حاج یدالله میشکست لشگر10 زمین گیر میشد اما او به امید ملاقات حاج حسین به زودی زود عزمش رو جزم کرد تا ذره ای در کار وقفه نیوفته....... یادش بخیر این تصاویر صبح 21 دیماه 65 در 5 ضلعی شلمچه به ثبت رسید ✅ شهید سید حسین میررضی 21 دیماه پرکشید و حاج یدالله کلهر هم اول بهمن 65 به او ملحق شد @alvaresinchannel
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🌺 ✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 به روایت: عملیات لشگر ده سیدالشهداء(ع) بود و در کنار کانال ماهی به‌ شهادت رسید. در آن زمان بنده و حاج‌ یدالله کلهر در 5 ضلعی شلمچه داخل یک نفربر نشسته بودیم که خبر شهادت میررضی را برای ما آوردند. شهید کلهر خیلی بی‌تابی می‌کرد. اما بی‌تابی ایشان در سکوت و کم‌حرفی خلاصه می‌شد. اصلاً اشک نمی‌ریخت و خودش را کنترل می‌کرد. تا این‌که آمد. شهید میثمی نماینده‌ حضرت امام (ره) در قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) بود. این بزرگوار، بنده و شهید کلهر را به اسم کوچک صدا می‌زد. وقتی ایشان به ما رسیدند، من از نفربر پیاده شدم و بعد از سلام و احوالپرسی ایشان را به داخل نفربر بردم. حاج‌یدالله کلهر به احترام شهید میثمی برخاست و شهید میثمی و حاج‌یدالله با هم روبوسی کردند. شهید میثمی رو به حاج‌یدالله کلهر کرد و گفت: چی شده حاج ‌یدالله؟ چرا گرفته‌ای!؟ حاج‌یدالله هیچ چیز نگفت و سکوت اختیار کرد. بنده گفتم که حاج ‌یدالله به‌خاطر شهادت میررضی ناراحت است.دیدم شهید میثمی دست‌هایش را روی شانه‌های شهید کلهر گذاشت و گفت: چرا ناراحتی؟ آنان فقط مزد خودشان را گرفتند. آن‌ها ثواب کارشان را دریافت کردند. ما باید غبطه بخوریم که چرا جا مانده‌ایم. فقط همین. بعد صورتش را نزدیک صورت حاج ‌یدالله کرد و در گوش ایشان چیزی گفت. البته من نفهمیدم که شهید میثمی به شهید کلهر چه گفت. اما یک ضرب‌المثل معروف است که می‌گویند: شهیدان، شهیدان را می‌شناسند. و چون آن‌ها در نوبت شهادت قرار داشتند، بنده نفهمیدم. از نفس گرم شهید میثمی، حاج‌یدالله بسیار خوشحال شد و چهره‌اش برگشت و یک تبسم کوچک کنار لبش پدیدار شد. بود و ما ماموریت داشتیم که از به طرف دژی که به منتهی می‌شد عملیات کنیم. دشمن فشار زیادی می آورد و گردان‌های ما هم جانانه در خط می‌جنگیدند. شهید کلهر برای تقویت روحیه بچه ها و هدایت عملیات از ما جدا شد. من خیلی نگران حاج کلهر بودم تا اینکه دو یا سه ساعت بعد تماس گرفتند که حاج یدالله هم به سختی مجروح شده. حاج یدالله به کما رفت و دیگر برنگشت و او رو به معراج بردند. 🌹 🍃🌺🌷🌺🌷🌺🌷🌺🌷🌺🍃🌺 @alvaresinchannel
امشب دعای مادر زهرا نتیجه داد دارو ندار خویش؛ خدا بر خدیجه داد امشب بنای دین خدا مستدام شد خاتون مکه همسر خیر الانام شد دهم ربیع سالروز ازدواج آقا رسول الله و خانم حضرت خدیجه مبارک @alvaresinchannel
وقت سکوت نیست که فریاد جایز است یک سیلی کشنده به صیاد جایز است باور کنید یاری قرآن حرام نیست اسلام را به دست تو امداد جایز است زنجیره ای ز طرح اهانت به اهلبیت آیا چنین جسارت آزاد جایز است؟ شرمنده ایم یا نبی الله از شما با این غم عظیم دل شاد جایز است؟ حالا که راهِ بغضِ گلو گیر ، وا شده حکم قتال ، با صفِ شداد جایز است وقت هلاکِ رشدی ملعون فرا رسید حکم امام ، بر همه افراد جایز است بی دردها اگر به تماشا نشسته اند ای اهل درد بر سرشان داد جایز است دشمن هنوز در صددِ هتک حرمت است آیا هنوز صبر و فقط یاد جایز است اعجاز ما به نعره الله اکبر است برکندنِ یهود ز بنیاد جایز است قوم یهود و ارض مقدس! چه ذلّتی! از این زمین زدودنِ شیاد جایز است کاخ سفید ، لانه نمرود عصرِ ماست موشک سزا و حمله ی پهباد جایز است اسلام گرچه در همه جا قد کشیده است بیداریِ مضاعف و ارشاد جایز است امروز در دفاعِ حریمِ محمدی اعزامِ ما ز صحن گهر شاد جایز است آری ولی امرِ که فصل الخطابِ ماست فرمود: همچو فاطمه فریاد جایز است @hajmahmoodzholideh
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ▪️▪️ ▪️ انا لله و انا الیه راجعون والده مداح اهل بیت علیهم السلام و به فرزند شهیدش پیوست. ضمن عرض تسلیت به علت این داغ به خانواده بزرگوار شهید به اطلاع میرساند که به علت رعایت مسائل بهداشتی مجلس ترحیم برای این مادر برگزار نخواهد شد. روح ملکوتی این مادر را به تلاوت قرآن و فاتحه ای میهمان کنیم ✅ تخریبچی شهید حسن پردازی مقدم در در منطقه ی حاج عمران در شهریورماه سال 65 به شهادت رسید. @alvaresinchannel
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ▪️▪️▪️ ▪️▪️ ▪️ انا لله و انا الیه راجعون با خبر شدیم حاج رحیم عبادی(افغان) والد گرامی همسنگر شهیدمان به فرزند شهیدش ملحق گردید. ☑️ ضمن عرض تسلیت به مناسبت عروج ملکوتی پدر شهید افغان به خانواده داغدارش به اطلاع کلیه ی همسنگران میرساند بنا به اعلام خانواده به جهت رعایت شیوه نامه های بهداشتی مراسمی برگزار نخواهد شد. ✅ تخریبچی شهید غلامرضا (عبادی) افغان در تیرماه سال 65 و در آزاد سازی شهر مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روح ملکوتی این پدر شهید را با تلاوت قرآن و فاتحه ای شاد نمائیم. @alvaresinchannel
41.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 در میدان صبحگاه دوکوهه قبل از سوار شدن بچه های گردان مسلم ابن عقیل(ع) لشگر27 به هلیکوپتر برای اعزام به منطقه ی مومنان جهاد بنمایید در راه خدا.... الله اکبر عاشقان مژده که نزدیک است فتح کربلا.... الله اکبر ❇️ خلبان شهید علیرضا سلمانی از رزمندگان قدیم بود که در تاریخ 6 مرداد 1367 درمنطقه عملیات مرصاد به شهادت رسید @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 جانشین تخریب در دهمین روز از آبانماه سال 1366 در حین خنثی سازی مین والمرا هر دو با هم پرکشیدند روحشان شاد ✅ همسنگران عزیز: خاطرات همنشینی با این دو عزیز را برای انتشار در کانال الوارثین برای ما ارسال فرمایید @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 ❇️ آیا شهدا پشت سرشون رو نگاه میکنند .. چرا که نه... اسیر نگاهتونیم. ... و عشقم هم داره نگاه میکنه خدا کنه همین اینور و هم اونور هوای ما رو داشته باشن @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 جانشین تخریب در دهمین روز از آبانماه سال 1366 در حین خنثی سازی مین والمرا هر دو با هم پرکشیدند روحشان شاد ✅ همسنگران عزیز: خاطرات همنشینی با این دو عزیز را برای انتشار در کانال الوارثین برای ما ارسال فرمایید @alvaresinchannel
10 آبانماه 99 سی و سومین سالگرد شهادت دو حاج قاسم اصغری و رسول فیروزبخت. بیش از ده روز است که از دوستان و همسنگران خواسته شد چند سطری برای این دو شهید عزیز بنویسند و برای انتشار در کانال الوارثین ارسال کنند... متاسفانه تا این لحظه غیر از فایل صوتی حجه الاسلام حسینخانی در رابطه با عملیات عاشورای 3 و روایت روی سیم خاردار خوابیدن شهید اصغری چیزی به ما نرسیده. نمیدونم اسمش رو چی بگذارم این جمله مربوط به مقام معظم رهبری است که فرمود امروز زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. باورکنیم که در روز مرگی گرفتار شدیم این رو به دوستان تخریبچی ام عرض میکنم چرا این همه کم کاری برای شهدا..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کار خیلی ها شده پرسه در فضای مجازی و فوروارد کردن مطالب راست و دروغ برای این و آن... که نتیجه اش شده هتک حرمت این و آن.... همچنان منتظر خاطرات شما هستیم..
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 به روایت : حسین علی بیگی پائیز سال 66 بود و ماموریت من به تمام شده بود و میبایست برای ادامه درس و مشق به تهران برمیگشتم . ما در مقر الوارثین در جنوب مستقر بودیم و عقبه لشگر10 در سنندج بود و برای تسویه حساب میبایستی به اونجا میرفتم . دنبال وسیله میگشتم برای اینکه خودم را به پادگان امام علی سنندج برسونم که برادر سلیمان آقایی گفت ما میخواهیم بریم سنندج با ما بیا.. موقع رفتن شهیدان هم همراه ما بودند. از جنوب راه افتادیم به سمت غرب .. مسیر طولانی بود... یادم نمیره در طول مسیر شهید حاج قاسم اصغری با ضبط صوت واکمن یکی از نوارهای حاج منصور ارضی رو گذاشته بود و گریه می کرد. برادر آقایی از حاج قاسم پرسید: حاج آقا چیزی شده؟؟؟؟ شهید اصغری با همون حال گریه گفت: چند روزه میرم داخل حسینیه الوارثین .... عکس شهدا رو میبینم . انگار اونا به من می خندن. رسیدیم سنندج و من تسویه گرفتم و برگشتم تهران . دو سه روز بعد شنیدم که این دو بزرگوار شهید شدن، تازه فهمیدم حاج قاسم چی گفته روحشون شاد باشه @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 حاج قاسم با این مین به معراج رفت. همسر نقل میکند : یک روز دیدم یک عکس نشان دادم . گفتم عکس چیه .گفت این عکس مینه ، و اون هم .خیلی مین قشنگیه .... این رو توذهن داشتم تا اینکه شنیدم حاج قاسم با شهید شده فهمیدم به آرزوش رسیده حاجی دوست داشت مثل اربابش امام حسین علیه السلام بی دست و سربشه ..که اون به آرزوش رسید. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹 سردار شهید تخریبچی جانشین تخریب لشگر10 ✍️✍️✍️ یکی دو ماه به شهادتش مونده بود که ای بچه های تخریب رو توی صبحگاه گردان در (ع) سنندج به خط کرد. حاجی خیلی نسبت به سر وقت اومدن بچه ها حساس بود اون ایام ابوی ما هم در گردان بود و تا از حسینیه بیرون بیاد طول کشید و با تاخیر به صبحگاه رسید.حاجی دید اون رو نمیتونه تنبیه کنه به من گفت عوض پدرت چند متر سینه خیز و پا مرغی برو. همه که توی صبحگاه جمع شدن من قرآن و دعای صبحگاهی رو خوندم و حاجی شروع کرد به صحبت کردن.من چون مسیر زیادی رو سینه خیز و پا مرغی رفته بودم حواسم به صحبت های حاجی نبود و توی این فکر بود م که این بی انصاف جلوی یک گردان حال ما رو گرفت . اما به خودم اومدم که دیدم به پهنه صورت داره گریه میکنه. یادم میاد میگفت:آدمی که منتظر یک عزیریه که از راه برسه یک لحظه آروم و قرار نداره .. حاجی زبانش میگرفت. و بغض هم که میکرد تاخیر کلماتش بیشتر میشد. حاجی میگفت: ما اگر مهمونی دعوت کنیم که برامون خیلی عزیز باشه سعی میکنیم سورو سات پذیرایی از اون رو به بهترین شکل فراهم کنیم و منتظر مینشینیم تا اون بیاد.اگر دیر کرد میاییم درب خونه وبه انتظارش می ایستیم و یا میاییم سر محله که شاید مسیر رو گم کرده باشه..و...... تا اون نیاد و سر سفره پذیرایی ننشینه ما آروم نمیگیریم.. و بعد با حسرت میگفت : به خودم میگم. آیا ما اینجوری برای آقامون علیه السلام منتظریم. یا اینکه صدتا کارداریم و یکیش هم انتظار فرج آقاجونمونه. و اگه رسیدیم به اون هم فکر میکنیم. حاجی اون روز توی صبحگاه گردان مقابل صد و چهل پنجاه نفری که بودیم خیلی گریه کرد..... خیلی.....گریه !!!!! ..... نه؟؟؟؟ ضجه زد. و بعد هم در حالیکه سعی میکرد صورت پر از اشکش رو از ما پنهان کنه .. گفت: برادرها !!!! صبح جمعه است برای سلامتی امام زمان علیه السلام صلوات. بعد از صبحگاه به گفتم : رسول : این رفیمون نور بالا میزنه خوشبحالش چه عشقی داره.... رسول هم در جواب گفت: حاج قاسمه دیگه. اون دست پرورده ست. و در آخرین روزهای پائیز سال 66 توی سردشت با انفجار جواز بهشت رو گرفتن و با سر به همراه آقاشون دویدن 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 مفر تخریب لشگر10 در موقعیت شهید موحد جاده اهواز خرمشهر-تابستان 63 ازسمت راست جعفرطهماسبی جانشین تخریب لشگر10 @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 ❇️▪️ روایت مستند در ..... 25مرداد 1364 سردار تخریب لشگر10 شهید حاج قاسم اصغری روای: حجه الاسلام احمد حسین خانی @alvaresinchannel
🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁 🍁🌹 ✔️🌹 🌟 شهادت: 10آبانماه 1366 سردشت-انفجارمین ✔️🌹 🌟 شهادت 27 آبانماه 1392 - سوریه-حلب-انفجارتله انفجاری @alvaresinchannel
🌹✨🌹✨✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨ ✔️🌹 🌟 شهادت: 10آبانماه 1366 سردشت-انفجارمین ✔️🌹 🌟 شهادت 27 آبانماه 1392 - سوریه-حلب-انفجارتله انفجاری ما توی گردان یه شهید داشتیم به نام رسول فیروزبخت که روحیات خاص خودش رو داشت. روابط عمومیش بیست بود و وقتی هم بهش نزدیک میشدی و رفاقت میکردی دیگه دوست نداشتی از او جدا بشی. عملیات هم که باهاش میرفتی در اوج سختی و تلخی های عملیات ، او رو پر روحیه و انرژی میدیدی. در جگر داری و دلاوری اش در عملیات هم که زبانزد بود. رسول فیروزبخت در پائیز سال 66 با انفجار با شهید حاج قاسم اصغری پرکشید و ما رو تنها گذاشت. یکسال قبل از شهادت رسول فیروزبخت روزهایی که درگیر در شلمچه بودیم خدا به همسنگر عزیز تخریبچی ما حاج رمضون خلیلی یه گل پسر داد که اسمش رو گذاشت. این رسول کوچولو از وقتی که هوش و حواسش به جا اومد قاطی پاتی همسنگران پدرش بود و هرهفته با حاج رمضون در جمع بچه های تخریب لشگر10 در هیات الوارثین شرکت میکرد. از همون روزهای بعد از جنگ در بازدید از مناطق عملیاتی با پدرش همراه ما بود. وقتی هم به مقر الوارثین میرفتیم جزء نفرات اولی بود که از ماشین پیاده میشد و به محض پیاده شدن هم ورجه ورجه اش شروع میشد و در دقایق اولیه جیب هاش رو پر از ترکش هایی میکرد که در اطراف مقر پراکنده بود. با انس و الفت عجیبی داشت. این رسول ما رو به یاد اون رسول میانداخت رسول خلیلی هم حرکات و سکناتش مثل رسول فیروزبخت بود بارها و بارها در ایام عید نوروز که برای بازدید از مناطق جنگی میومدیم همراه ما بود و خلاصه اینکه رسول قد کشید و بزرگ شد تا اینکه یک سال که اومدیم برای زیارت مقر الوارثین در جاده فکه ، از ماشین که پیاده شد یک لحظه غیبش زد.ما مشغول شدیم به بازگو کردن خاطرات شهیدان تخریبچی که از این منطقه پرکشیدند ورسول از جمع ما فاصله گرفت و رفت و وقتی برگشت گونه هاش خاکی بود و چشمش کاسه خون. معلوم بود جایی به سجده رفته و خیلی گریه کرده. ما به روش نیاوردیم. اما حاج رمضون خلیلی لو داد که دنبال رسول رفتم دیدم توی یکی از قبرهایی که بچه های زمان جنگ کنده بودند و شبها داخلش مناجات میکردند رسول به سجده افتاده و داره گریه میکنه. حالش خیلی خوش بود. از صمیم قلب براش دعا کردم و شکر کردم خدا رو که یه همچین هدیه ای به من داده. تخریبچی شهید آقا رسول خلیلی در سن 27 سالگی شد مدافع حرم و به آرزوش که شهادت بود رسید . @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 دست نوشته @alvaresinchannel
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌸🌿 ✍️✍️ راوی: شهید سال 1345 در کرج به دنیا آمد و در گلشهر زندگی کرد. از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند. آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد. در میان گردان‌های گوناگون حاضر در ، شاید با جرات بتوان گفت که بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند. رسول مثل بعضی‌ها برای جبهه نرفت بلکه برای جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود. بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»: معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم .... خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر لشکر 10 توی ، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد. دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم. یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. بخت در پاک‌سازی به همراه همرزم شهیدش در 10 آبان 66 بر اثر انفجار آسمان پر کشید. 🌿🌸 🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 @alvaresinchannel