eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
910 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
709 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺 🌹🍃فرمانده مهندسی رزمی و تخریب🌹🍃 ✍️: راوی: فرمانده ما شهید حاج ارادت عجیبی به حضرت زهرا سلام الله علیها داشت. گریه بر فاطمه زهراء سلام الله علیها برای ایشون جایگاه خاصی داشت. اوایل بهمن سال 64 بود و از جایی برمیگشتیم پشت وانت نشسته بودیم . وانت اطاقدار بود و ایشون همیشه از فرصت ها استفاده میکرد روش رو به من کرد و گفت : مرشد برامون بخون است. من هم به جهت علاقه ای که به حاجی داشتم اجابت کردم و سلامی به حضرت زهراء(س) دادم و اشعاری خوندم از همون ابتدا حاجی سرش رو بین زانوهاش گذاشت و تکان شونه هاش شروع شد . خوندن من که تموم شد حاجی کف وانت رو خیس کرده بود. حاجی مزد این همه اخلاص رو از بی بی دو عالم گرفت و چند روز بعد و در (شهادت به روایت 95 روز) در حین هدایت دستگاههای برای احداث خاکریز در خط اول به شهادت رسید. 🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🍃🌷 @ALVARESINCHANNEL
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌷 🍃🌷 🌴🌴سلام بر روزی که به دنیا آمدی وبه روزی که رفتی 🌺✍️✍️✍️✍️ دوماهي بود كه وارد گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام شده بود. قبلش تو گردانهای رزمی عملیات رفته و بچه شهرري بود و معلم هنر....... انسان خوش رو كم حرف و فوق العاده توداری بود....خط خوبي داشت در حد حرفه اي خطاطي ميكرد. قبل از عمليات كربلاي 4 با يك تعداد ديگه بچه ها رفت براي آموزش غواصي. مكان آموزش غواصان لشگر بجهت اينكه عقبه گردانها در اردوگاه كوثر در جاده سوسنگرد كانال شهيد چمران بود. دوهفته اي آموزش طول كشيد ومهيا شدند براي عمليات. فاصله بین عملیات کربلای 4 و5 رو با آموزشهای سخت غواصی واستقامت در آب گذراند و در آموزشها نشون داد که میتوان به عنوان نیروی خط شکن روی او حساب کرد. شب عمليات كربلاي 5 مجيد هم انتخاب شد كه درشب اول با غواصان خط شكن تخريب براي باز كردن موانع جلو بره. نزديك غروب بود كه رفت تجديد وضو كرد ومقابل سنگر بچه های غواص تخریب كه زير پل هفتي هشتي بود قرآن كوچكش را باز كرد ومشغول خواندن قرآن شد.. كه ماشین گردان ازخط برگشت . ومجيد قرآن رابست و با راننده ماشين حاج احمد مشغول صحبت شد وديگر بچه ها اومدند و كار به شوخي كردن رسيد. بچه ها مشغول بگو مگو بودند كه يكدفعه همه مات و مبهوت حركت مجيد شدند . ديدند با خط خوش روي درب ماشین كه از گل پوشيده شده بود نوشته ... _مجيد_عسگري ولادت 19 ديماه.. مجيدشب عمليات با بقيه غواصها وارد آب شد و رفتند تا داخل آبگرفتگي شلمچه معبر باز كنند تا گردان حضرت علی اکبرعلیه السلام خط دشمن رو بشکند .که زود هنگام با کمین دشمن درگیرشدند .کمینی که دست کمی از خط اول نداشت .مجید وبقیه غواص های تخریب داخل آب بودند و زیر پای اونها انبوهی از مین و تله های انفجاری بود ومقابل آنها دهها توپ سیم خاردار.و آتش سنگین تیربارهای دشمن سینه غواصان را درید و مجید عسگری در حالیکه نام مبارک حضرت زهراءسلام الله علیها را برلب داشت به معراج رفت شهيد مجيد درشب تولدش به آسمان پركشيد وپيكرمطهرش درقطعه 53 بهشت زهرا سلام الله عليها آرام گرفت.و روی مزارش حک شده 🌷ولادت :43/10/19 🌹شهادت:65/10/19 🌷 🌷🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🌷@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 13اسفند62 ✍️✍️✍️ راوی: فروش جوان خوش سیمایی که مدام در حال نماز بود . یه مقدار که رابطمون خودمونی شد از شهیدی یاد می کرد که خیلی بهش وابسته بود و اساسا علت تحول شهید کلم فروش هم همین شهید بود که من با نشونه هایی که داد فهمیدم همون بود که پادگان امام حسین ع باهاش آشنا شدم . در واقع ، و سه تا بچه محل بودن که وقتی به جبهه میاد و به شهادت می رسه و هم تحت تأثیر شخصیتش پاشون به جبهه باز می شه و در هر دو به شهادت می رسند و با یه خمپاره و در یک ساعت به شهادت برسیدند و قبرشون هم کنار هم قرار گرفته به همین دلیل کلم فروش تو گردان به حقی معروف بود سه رفیقی که یکیشون معلم دو نفر دیگه بود. جالب اینه که الله_نوریان فرمانده گردان تخریب لشگر10سیدالشهداء(ع)از عمق رابطه عاطفی این دو نفر با خبر بود به همین دلیل اجازه نداد که این دو نفر با هم به عملیات اعزام بشن شهید کلم فروش رفت و شهید رستگار موند. بعد از رفتن ، دیگه آروم و قرار نداشت خوراکش شده بود گریه و التماس به که بذاره بره عملیات . حاجی هم سرسختی می کرد که شما دو نفر نباید یه جا باشین اما دست بردار نبود آنقدر گریه کرد و التماس کرد تا حاج عبد الله راضی شد و رفت و با کلم فروش به شهادت رسید. یادشان گرامیباد 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 ✅ در سی و چهارمین سالگرد عروج 🌹 در جوار مزار قطعه 40 ردیف8 شماره 10 چهارشنبه 17 اسفند ساعت 16 گلزار شهدای بهشت زهراء(س)- میدان قطعه 40 🔷(رزمندگان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) @alvaresinchannel
شهادت با 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃🍂 ✅ در سی و چهارمین سالگرد عروج 🌹 در جوار مزار قطعه 40 ردیف8 شماره 10 چهارشنبه 17 اسفند ساعت 16 گلزار شهدای بهشت زهراء(س)- میدان قطعه 40 🔷(رزمندگان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺🌺 5️⃣✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت. اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت. نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در پیاده شدند. هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند.. هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم. لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه. هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی و هم منتظر بودند تا قایق ها برسند.... بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله میایند. و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند .. بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند... آفتاب زده بود و ما منتظر بودیم. اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم. که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان... دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند: ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان.... جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند. نزدیک اسکله که رسیدند جلو تر دوید و گفت: همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه.. خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود... الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن. گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید. سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه. سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم.... 🍃🌺🌺🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀 🌹🥀🌹🥀 🌹🥀 🌹 13 اردیبهشت 65 منطقه عمومی فکه ✍️✍️✍️ راوی : در تیمی بودیم که (شهید اکبر عزیز زاده) دلاور فرمانده ما بود. دونفر . دو نفر ما را برای هر گروهان تقسیم کرد. ما در بودیم ... معبر قسمت شد . من و کاوه با هم بودیم که از آنها عبور کردیم و رفتیم تا خاکیزی که آخرین نقطه بود.... ولی و نیروهایش جلوتر هم رفته بودند تا دمار از دشمن دراورند.... به این علت در قسمتی که ما بودیم دیگر نباید کسی ارپی جی یا تیر بار می زد چون امکان داشت بچه های خودمان را بزنیم.... اسکندرلو و حسین گرجی و...علمداران آن شب بودند که آسمانی شدند.. و بعد گفتند همه برگردند. ما که باور برگشت نداشتیم.. پشت خاکریزی بودیم که از سه طرف می خوردیم یک منور زدند...... دیدم کل دشت به عقب بر می گردند ... فهمیدم که ایضایی بوده و باید برگردیم....... چیزی که از ۱۲اردیبهشت ۶۵ تا حالا مرا می رنجاند این است که به پشت افتاده بود و زخمی شده بود و کمک می خواست که هیچ رقم نمی شد کاری کرد .... او از درد فریاد می زد و کمک می خواست و اگر خودشان را می توانستند نجات دهند کاری بزرگ می کردند...... هنوز صدای کمک خواستن (احتمالا آن شهید) در گوشم طنین انداز است.... خدا کند اقلا الان را ادامه دهیم.. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
پیمان با ولایت بزرگداشت شهدای سادات شهر تهران چهارشنبه ۱۴ تیرماه ساعت ۱۰ صبح سالن همایش‌های باع موزه دفاع مقدس سخنران دکتر احمد قیومی معاون استاندار و فرماندار تهران کانال بنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ 👇 https://eitaa.com/isaaretehran
دو تا پسر عمو و هر دو هم یکی و دیگری شهادت تیرماه 1365 مهران مسوول تبلیغات گردان علی اکبر(ع) لشگر10 شهادت مرداد 1400 فرمانده ستاد لشگر فاطمیون @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 هم جووووووووون بودن هم رشید بودن هم زیبا بودن هم مودب بودن هم........... وهمممممممم و شدن @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 اشبه الناس به پیغمبر(ص) حضرت علی اکبر علیه السلام یاد همه ی علی اکبرهای علی اکبرهای تخریبجی لشگر10 @alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍃🌹 تخریبچی ✍️✍️ راوی: عملیات لو رفته بود و هر چه تلاش میکردیم با بی سیم با عقب تماس برقرار کنیم نمیشد. من و و یکی از بچه های و فرمانده گردان و یکی از مسوولین گروهان و برادر جعفری از که بی سیم روی کولش بود برای مشورت دور هم جمع شدیم. صحبت این بود که چکنیم؟؟؟؟ سر تیم میگفت: دستور امام است ما حمله میکنیم. من در آن لحظه شهادت را در چشمان دیدم یک دفعه و پشت سر اون سه نفر هم دویدند چهارقدم از من دور نشده بودند که یک خمپاره 60 جلوی پای خورد و سه نفر شدند و با انفجار خمپاره من هم مجروح شدم . 🍃🌹 🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
27 آبانماه سال 1392 رسول آسمانی شد تخریبجی_شهید شهادت : سوریه- حلب ✅ حرکات و شکل حرف زدن رسول خلیلی یاد آور تخریبچی حاج رسول فیروزبخت است. اون هم وقتی حرف از شهادتش زده میشد اینجوری برخورد میکرد خودتون در فیلم ببینید. @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺 فرمانده مهندسی رزمی و تخریب ✍️: راوی: فرمانده ما شهید حاج ارادت عجیبی به حضرت زهرا سلام الله علیها داشت. گریه بر فاطمه زهراء سلام الله علیها برای ایشون جایگاه خاصی داشت. اوایل بهمن سال 64 بود و از جایی برمیگشتیم پشت وانت نشسته بودیم . وانت اطاقدار بود و ایشون همیشه از فرصت ها استفاده میکرد روش رو به من کرد و گفت : مرشد برامون بخون است. من هم به جهت علاقه ای که به حاجی داشتم اجابت کردم و سلامی به حضرت زهراء(س) دادم و اشعاری خوندم از همون ابتدا حاجی سرش رو بین زانوهاش گذاشت و تکان شونه هاش شروع شد . خوندن من که تموم شد حاجی کف وانت رو خیس کرده بود. حاجی مزد این همه اخلاص رو از بی بی دو عالم گرفت و چند روز بعد و در (شهادت به روایت 95 روز) در حین هدایت دستگاههای برای احداث خاکریز در خط اول به شهادت رسید. 🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🍃🌷 @ALVARESINCHANNEL
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌷 🍃🌷 🌴🌴سلام بر روزی که به دنیا آمدی وبه روزی که رفتی 🌺✍️✍️✍️✍️ دوماهي بود كه وارد گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام شده بود. قبلش تو گردانهای رزمی عملیات رفته و بچه شهرري بود و معلم هنر....... انسان خوش رو كم حرف و فوق العاده توداری بود....خط خوبي داشت در حد حرفه اي خطاطي ميكرد. قبل از عمليات كربلاي 4 با يك تعداد ديگه بچه ها رفت براي آموزش غواصي. مكان آموزش غواصان لشگر بجهت اينكه عقبه گردانها در اردوگاه كوثر در جاده سوسنگرد كانال شهيد چمران بود. دوهفته اي آموزش طول كشيد ومهيا شدند براي عمليات. فاصله بین عملیات کربلای 4 و5 رو با آموزشهای سخت غواصی واستقامت در آب گذراند و در آموزشها نشون داد که میتوان به عنوان نیروی خط شکن روی او حساب کرد. شب عمليات كربلاي 5 مجيد هم انتخاب شد كه درشب اول با غواصان خط شكن تخريب براي باز كردن موانع جلو بره. نزديك غروب بود كه رفت تجديد وضو كرد ومقابل سنگر بچه های غواص تخریب كه زير پل هفتي هشتي بود قرآن كوچكش را باز كرد ومشغول خواندن قرآن شد.. كه ماشین گردان ازخط برگشت . ومجيد قرآن رابست و با راننده ماشين حاج احمد مشغول صحبت شد وديگر بچه ها اومدند و كار به شوخي كردن رسيد. بچه ها مشغول بگو مگو بودند كه يكدفعه همه مات و مبهوت حركت مجيد شدند . ديدند با خط خوش روي درب ماشین كه از گل پوشيده شده بود نوشته ... _مجيد_عسگري ولادت 19 ديماه.. مجيدشب عمليات با بقيه غواصها وارد آب شد و رفتند تا داخل آبگرفتگي شلمچه معبر باز كنند تا گردان حضرت علی اکبرعلیه السلام خط دشمن رو بشکند .که زود هنگام با کمین دشمن درگیرشدند .کمینی که دست کمی از خط اول نداشت .مجید وبقیه غواص های تخریب داخل آب بودند و زیر پای اونها انبوهی از مین و تله های انفجاری بود ومقابل آنها دهها توپ سیم خاردار.و آتش سنگین تیربارهای دشمن سینه غواصان را درید و مجید عسگری در حالیکه نام مبارک حضرت زهراءسلام الله علیها را برلب داشت به معراج رفت شهيد مجيد درشب تولدش به آسمان پركشيد وپيكرمطهرش درقطعه 53 بهشت زهرا سلام الله عليها آرام گرفت.و روی مزارش حک شده 🌷ولادت :43/10/19 🌹شهادت:65/10/19 🌷 🌷🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🌷@alvaresinchannel
🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷 🥀🌷 جلسه بود و من هم میونداری میکردم. اون روز مراسم ساعت 9 صبح و در فضای اطراف مزار برگزار شد.. سید مهدی اعتصامی همه کاره تبلیغات بود و با کمک مجید رضایی جایگاه مراسم رو با تصاویر شهدای گردان آذین بندی کرد @alvaresinchannel
🍃🍀🌲🌴🍃🍀🌲🌴🍃🍀🌲🌴🍃🍀🌴 🍃🍀🌲🌴 🍃🍀 لشگر10 سیدالشهداء(ع) ✍🏿✍🏿 راوی : روزهای اول بهار 65 مصادف با بود و برای جشن ولادت مولا توی گردان مهمون داشتیم . این بار رزمندگان گردان تازه تاسیس مهمان بچه های تخریب بودند و ما هم برای پذیرایی از مهمونهامون پخته بودیم... شاید بعضی ها بگند شعله زرد چه ربطی به ولادت مولا داره.. حوب این به عقل ما رسید.. جلسه بود و من هم میونداری میکردم. اون روز مراسم ساعت 9 صبح و در فضای اطراف مزار برگزار شد.. سید مهدی اعتصامی همه کاره تبلیغات بود و با کمک مجید رضایی جایگاه مراسم رو با تصاویر شهدای گردان آذین بندی کرد گلهای شقایق و زمین سبز اطراف مقر هم که فروردین ما مثل مخمل سبز خودنمایی میکرد در طراوت مجلس ولادت مولود کعبه موثر بود. قبل از مراسم بعضی ها تذکر میدادند که اولا دست نزنید و ثانیا هم دو انگشتی بزنید و من هم این رو به شهید تابش تاکید کردم ... اما نشد که نشد و این بار هم مجلس از دست در رفت و کف زدن های دو انگشتی تبدیل به کوبیدن دست ها به هم شد. دهقان، الهی، زند، خوش سیر، مرادی سعی میکردند مجلس رو به دست بگیرند و شهید مراتی هم رو سر بقیه سوار میشد تا خودش رو به این جمع برسونه.. سید محمد زینال حسینی که بعد از حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان شد هم با اونها همراه میشد و گاها هم به من که سعی میکردم جلسه رو کنترل کنم متذکر میشد که بگذار بچه ها راحت باشند.اداره مجلس جشن دو تا گردان واقعا سخت بود. روز ولادت مولا حسابی بچه ها شادی کردند.. وبعد هم چند تا مسابقه و چند تا جایزه پایان بخش این جلسه بزم وشادی بود.. واقعا شادی و شادمانی در فضای معنوی گردان ما جایگاه خودش رو داشت و تمام سعی براین بود که فضای شادابی برای جوانها باشه. 🍃🌲 🍃🍀🌲🌴🍃🍀🌲🌴🍃🌲🌴🍃🍀🌲🌴 @alvaresinchannel
خدا رو شاکر هستیم به حضور این همه در مراسم اعتکاف متاسفانه رسانه دست دشمن است و این همه زیبایی رو نشون نمیده اما گرداننده عالم کس دیگری است... عزت دست خداست و خدا به باطن زلال جوانان و نوجوانان این مرز و بوم توجه میکند اونقدر نور داره این عمل که خفاشان توان دیدنش رو ندارند دیروز و در آخرین روز اعتکاف در جمعشون بودم... خیمه های جبهه را تداعی میکرد همون صفای رزمند های آماده پریدن... این ها زایش های انقلاب امام و شهداست این ها آینده سازان کشور هستند و اینها نظام الهی رو حفظ میکنند و به صاحبش میرسونند و خدا از بین این ها انتخاب میکنه.. دلتون قرص باشه خدا عاقبت هممون رو به خیر کنه (جعفر طهماسبی) @alvaresinchannel
30.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ مگر من و شما چند سال دیگر هستیم؟ مگر شماها چه قدر می‌خواهید عمر بکنید؟ مگر شما هر مقامی هم پیدا بکنید از مقام رضا خان و محمد رضا خان بیشتر می‌شود؟ عبرت بگیرید! عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ. تاریخ معلم انسان است. تعلیم بگیرید از این حوادثی که در دنیا واقع می‌شود. شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. . مثل این سربازهایی که در مرزها کشته می‌شوند بمیرید. این که این عزیزان می‌نویسند مطالعه کنید. ، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. این جوانهای ما که علیل شدند الآن هم وقتی می‌آیند از من می‌خواهند که دعا کنم که اینها بشوند؛ پایش را از دست داده، عصا زیر بغلش هست، لکن گریه می‌کند و می‌خواهد که دعا کنیم که شهید بشود. از اینها یک قدری تعلم پیدا کنید. @alvaresinchannel
شهادت با 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃🍂 ✅ در سی و پنجمین سالگرد عروج 🌹 در جوار مزار قطعه 40 ردیف8 شماره 10 یکشنبه ۷ اسفند ساعت 16 گلزار شهدای بهشت زهراء(س)- میدان قطعه 40 🔷(رزمندگان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) @alvaresinchannel
✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: 4️⃣ دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت. اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت. نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در پیاده شدند. هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند.. هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم. لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه. هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی و هم منتظر بودند تا قایق ها برسند.... بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله میایند. و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند .. بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند... آفتاب زده بود و ما منتظر بودیم. اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم. که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان... دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند: ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان.... جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند. نزدیک اسکله که رسیدند جلو تر دوید و گفت: همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه.. خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود... الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن. گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید. سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه. سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم.... 🍃🌺🌺🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به احترام زانو زد 🔷 جمعه 24 فروردین و در هفتم سردار سرلشگر ، قاری بین المللی قرآن کریم حاج کریم منصوری با پای برهنه در کنار مزار شهید حاج رحیمی در قطعه 24 گلزار شهدای تهران به زانو نشست و بدون تشریفات رایج قرآء به تلاوت پرداخت... جای همه ی شما خالی بی نظیر بود درود بر غیرت و شرفت کریم منصوری... متاسفانه این همه مداح مدعی در تهرون هست اما دریغ از خرج کردن سرمایه ی که امام حسین(ع) به اون ها هدیه کرده برای شهدا .... یکی طلب شهدا.... @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷 آغوش،دوباره بازکن آمده یار خونت بنگر، آورده به بار لبخند بزن ، در جنّت آمد به بَرَت یاد مردان روزگار گرامیباد @alvaresinchannel
؟؟؟؟ که آماده شهادت بود سردار شهید تخریبچی حاج رسول فیروزبخت شهادت 10 آبان 1366 جبهه سردشت ✍️✍️راوی : منوچهر قائد امینی ❇️ وقت خواب بود و جایم را پهن کردم و خوابیدم . یک ساعت بعد ، رسول طبق معمول آمد و با لگد منو از خواب بیدار کردو گفت بلند شو ! گفتم چی شده رسول ؟ گفت وضو گرفتی ؟ گفتم اگر شما اجازه بدهی وضو گرفته بودم و خوابیدم . گفت حالا باطل شده ، بلند شو بریم ، کارت دارم . گفتم بخدا خوابم می آید برو بگذار بخوابم . گفت نه ! بلند شو کارت دارم . با هم از سنگر اومدیم بیرون و وضو گرفتیم و یک چند قدمی با هم راه رفتیم که یک دفعه روی شانه ام زد و گفت که خواهی ؟ با خنده گفتم دوباره چی شده رسول ؟ گفت شفاعت می خواهی یا نه ؟ گفتم شوخی نکن . گفت نه بخدا بدون شوخی میگم . شفاعت می خواهی یا نه ؟ با خودم فکر کردم شاید واقعا چیزی بهش الهام شده باشد ، برای اینکه خلاص بشم گفتم باشه . رفتیم حسینیه برای نماز و رسول مشغول نماز شب شد و بعد هم نماز صبح رو خوندیم و از حسینیه آمدیم بیرون و رفتیم یک جایی نشستیم . رو به من کرد و گفت منوچهر من امروز می شوم . یک نگاه بهش انداختم و گفتم دوباره شروع کردی رسول ؟ بیا بریم تو رو خدا بیا بریم . گفت نه بخدا راست میگم و گفت : این کیف پولم پیش شما بماند . کیف پولش را به من داد و گفت من شهید می شوم و یک سری مسائل هست که تو باید بدانی .گفتم چیه ؟ گفت وقتی منفجر میشه ، من همان موقع در جا شهید نمی شوم . یک چند لحظه ای یا یک ربعی را زنده ام ولی نمی توانم حرف بزنم . لب هایم اگر به هم می خورد بدان که دارم ذکر می گویم . یا زهرا یا زهرا می گویم . و یک مقدار از بدن من در منطقه می ماند ، آن ها را جمع کن . گفتم رسول چیه ؟ داری وصیت می کنی ؟ فیلم بازی میکنی ؟ گفت نه بخدا . اومدیم به چادر و گفت لباس هایم بوی نفت می دهد . یکی از بچه ها یک پیراهن و شلوار گرمکن داشت و آن را به رسول داد .رسول گفت من با این لباس گرم کن بروم شهید بشوم؟ گفتم رسول دوباره شروع کردی؟! گفت فرمانده با این لباس ها باید شهید بشود؟ گفتم چیه ؟ گیر دادی ؟ چی می خواهی ؟ گفت تو یک دست لباس کره ای داری اون رو بده، گفتم؟ چشم . لباس کره ای هم بهش دادم و پوشید . و از رسول جدا شدیم من رفتم دنبال ماموریت پاکسازی میدان مین و وقتی برگشتم که کار از کار گذشته بود و خبر شهادت رسول و شهید حاج قاسم اصغری رو به من دادند.. شهید حاج رسول همانطوری که پیش بینی کرده بود به شهادت رسید. ❇️ شهید حاج رسول فیروزبخت به همراه شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب لشگر10 در دهم آبان ماه 1366 در جبهه سردشت با انفجار مین والمرا به فیض شهادت نائل آمدند. @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺 فرمانده مهندسی رزمی و تخریب ✍️: راوی: فرمانده ما شهید حاج ارادت عجیبی به حضرت زهرا سلام الله علیها داشت. گریه بر فاطمه زهراء سلام الله علیها برای ایشون جایگاه خاصی داشت. اوایل بهمن سال 64 بود و از جایی برمیگشتیم پشت وانت نشسته بودیم . وانت اطاقدار بود و ایشون همیشه از فرصت ها استفاده میکرد روش رو به من کرد و گفت : مرشد برامون بخون است. من هم به جهت علاقه ای که به حاجی داشتم اجابت کردم و سلامی به حضرت زهراء(س) دادم و اشعاری خوندم از همون ابتدا حاجی سرش رو بین زانوهاش گذاشت و تکان شونه هاش شروع شد . خوندن من که تموم شد حاجی کف وانت رو خیس کرده بود. حاجی مزد این همه اخلاص رو از بی بی دو عالم گرفت و چند روز بعد و در (شهادت به روایت 95 روز) در حین هدایت دستگاههای برای احداث خاکریز در خط اول به شهادت رسید. 🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🍃🌷 @ALVARESINCHANNEL