✅ #شهاب_مرادی:
برای انتخاب درست باید چه نکاتی را مدنظر قرارداد؟
💠 #انتخاب_همسر به مجموعهای از مهارتها نیاز دارد. مثلا فرد قبل از انتخاب همسر باید بدبین باشد، اما پس از انتخاب همسر بايد تعامل و تفاهم كند و پس از #عروسی هم باید کاملاً خوشبینی حاکم باشد.
پس از عروسي بايد خودخواهی برود و فداکاری جایگزین آن شود. جاي توجه به مسائل «خودم» #قبل_از_ازدواج است، اما متأسفانه جوانان ما، قبل از انتخاب همسر، کاملاً ایثارگر هستند، اما بعد از انتخاب همسر میپرسند پس خودم چی؟
برخی از ازدواج، برداشت اشتباهی دارند. مثلاً وقتي #پسر فردی شرور است، میگویند با ازدواج خوب میشود! ولي ازدواج که برای خوب شدن پسر نیست. ازدواج میکند و اوضاع بدتر هم میشود.
❓ این عدم توانایی انتخاب درست از کجا ناشی میشود؟
چرا ما متوجه نمیشویم که بیشتر #طلاق ها از همین مورد ناشی میشود؟
🌹 در جامعه با یک آمار چهار میلیونی از زنانی روبهرو هستيم كه هميشه دختران و #خانواده های آنها اغلب دلایلی همچون اعتیاد، خشونت، و محدود کردن، را علت طلاق می دانند در حالی که مشکل اعتیاد است.
پسرها و خانواده آنها نيز اغلب پاسخ میدهند: به دلیل مشکلات روحی و روانی #دختر! اما کمتر میشنویم كه بگویند من طلاق گرفتم، چون انتخاب همسر بلد نبودم؛ چون خانواده بلد نبودند از من حمایت کنند و بلد نبودند از من در انتخاب همسر پشتیبانی کنند.
⭕️ هیچکس نميگويد من طلاق گرفتم چون در مرحله انتخاب همسر مشکل داشتم.
كمتر كساني هستند كه بگویند ما انتخابمان خوب بود، اما آن عواملی که میتوانست ما را در کنار هم خوب نگه دارد، نمیشناختیم یا مهارتهای لازمش را نداشتیم بسيار كمتر ميشنويم كه كسي بگويد «من هم سهمی در طلاق داشتم».
در مشاورهها کم میشنویم که بگوید من آمدهام تا سهم خودم را شناسایی و ضعفهایم را جبران کنم.
🆔 @asanezdevag
آرامش را مرد به زن می بخشد
و زن آن را در خانه و بین کودکان تقسیم می کند
و دوباره به مرد باز می گرداند.
آرامش را بہ هم هدیه دهید
برای ایجاد آرامش در خانه محبت خرج کنید ...
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۶۳ #ازدواج_آسان #کرونا واقعیت اینه که من برخلاف خیلی از دختران جوان رویا پردازی زیادی ب
#تجربه_من ۲۶۴
#سبک_زندگی_اسلامی
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#قسمت_اول
به نام او که هرچه داریم از اوست.
من يه خانم متولد سال ۶۹ هستم. در خانواده متدین و الحمدلله مذهبی و در عين حال بسیار خوش اخلاق و شاد، در سطح مالی نسبتاً خوب، بزرگ شدم. البته فراز و نشیب تو همه زندگی ها هست، که باید نگاه یک نگاه الهی باشه تا همه چیز شیرین بشه.
هنوز نجوای الهی العفو گفتن بابام تو گوشمه... اللهم اغفر امام الخمینی.... اللهم اغفر شهید دستغیب ..... بابا همیشه ما رو همینطوری برای نمازصبح بیدار میکرد.
مامان که سوگلی خونه بود. يه چادر نماز با گلای ریز سرش و يه سجاده ساده ولی خوشگل همیشه پشت سر بابا بنماز ایستاده. گاهی هم خیلی آروم وسط بازی ما سجاده ش رو پهن میکرد.
مامان تو بمباران قم خیلی سختی ها کشیده بود و گاها برای ما از خاطرات اون موقع ميگفت: "توی ساختمان ۲ طبقه بودم، بابا جبهه بود، داداشت(ازمن ۵ سال بزرگترن) شش ماهش بود. همسایه ای تو کوچه😔 نبود، همه رفته بودن شهرستان. یکی ازهمسایه گفت بیا با ما بریم. ممکنه تو بمباران بلایی سرت بیاد. ولی دلم نمیومد، انگارخونه بیشتر منو آروم میکرد. چراغ نباید روشن ميشد، صدای آژیر خطر که ميشد، داداشتو بغل میکردم و ميرفتم پناهگاه تک و تنها..."
خلاصه این روزهای سخت از مامانم يه شیرزن از لحاظ روحی بسیار قوی و در عين حال بسیار مهربون و اهل دل ساخته بودند.😊
مادرم در شرايط سخت اون زمان مادر ۸ فرزند شدند که البته الان ۶ تا (۲تا در دوران جنینی از دست رفتن)، برادر کوچکم دبیرستان هستن و الحمدلله در سن ۵۸ سال پدرومادرم هنوز فرزندی دارن که از تنهایی درشون بياره.
صدای قرآن خوندن و روضه خوندن های بابا و زمزمه روضه آقام حسین علیه السلام موقع غذا درست کردن مادر... انگار هنوز بوی معنویتش بمشامم ميرسه...😌
خیلی مهمون نواز ولی تو خونه بابا حریم محرم و نامحرم خیلی حفظ ميشد(البته خیلی وقت مورد عنایت نگاه ها و حرفای سنگین اطرافیان بودیم).
حجب و حیا و چادر گرفتن رو مادرم در عملش بمن یاد داد. خوب همین باعث شده بود بعضا خیلی از اقوام خواستگاری کنن. بابام در عملش بما یاد داده بود🌸ایمان و اخلاقه🌸 که تو زندگی خیلی مهمه و روزی رو خدا میده.
دعام این بود خدایا از اون بنده های خاصت که آخر برای شهادت انتخابشون میکنی رو خودت برام انتخاب کن. دلم نمیومد این دعا رو بکنم ولی وقتی الهی فکر میکردم، بزبانم ميومد.(آخه ميگن وقتی کسی رو خییییلی دوست داری دعای شهادت کن براش. البته این دعا رو برای بابام هم میکنم😌 نميتونم مرگ در بستر رو ببینم.)
خلاصه آقای ما اومدن خواستگاري که از اقوام خیلی دور بودن که از بچگی ديگه نديده بودمشون و من جواب قطعی رو بعد چندماه یعنی بعد از کنکور دادم.در بعد یه هفته مراسم عقد ساده ای تو خونه که سفره اش رو خودمون چيديم،و برگزار شد.
کم کم خبر قبولی دانشگاه اومد که رشته فلسفه و کلام اسلامی قبول شده بودم. مهرماه سال ۸۷ بود که با یکی از دوستای گلم در محوطه دانشگاه قدم میزدیم، گفت دارن برای حج دانشجویی متاهلین اسم مینویسن روز اخره، نمیخوای ثبت نام کنی؟! گفتم ای بابا نه پولشو داریم و نه شانسشو که اسمم دربياد😂 خلاصه با اصرار دوستم ثبت نام کردم. الحمدلله اسممون دراومد و گفتن انشاالله🌺۲۰ فروردین عازم مکه 🕋 هستین.
خبرو به بابا دادیم. بابا گفتن باید مراسم عروسی برگزار بشه، بعد برید. گفتم آخه بابا تو این فاصله کم، جهيزيه، خونه و... 😳
الحمدلله تو يه هفته وسایل مورد نیاز خریداری شد. اصرار خودم و همسرم این بود که ساده زندگيمون رو شروع کنیم و از طرفی اصلا دلم نمیخواست بابام و مادر بخاطر خرید جهيزيه اذیت بشن.در خونه کوچولو اجاره ای هم جور شد. خدا رو شکر مراسم عروسی خیلی ساده، شاد و معنوی برگزار شد.
حالا نوبت هزینه سفر مکه شده بود.گفتم آقا ما که حتی توان خرید سوغاتی واسه مامان و بابا ها نداریم چه برسه به خود سفر، آقام گفت توکل کن بخدا(موقعیت مالی پدر شوهرم طوری نبود که بما کمک کنن و ما از اول زندگی روپای خودمون ایستادیم و من همیشه شکرگزار بودم که اگه نون خشک و ماست هم داریم میخوریم ولی روپای خودمونيم).
مثل همیشه خداوند در رحمت رو باز کردن و از دانشگاه خبر دادن بیشتر هزینه سفر رو خود دانشگاه وام ميده به دانشجوها. ازخوشحالی اشک ريختيم. روز سفر عشق رسیده بود.😊
از مشهدالرضا(قربونت برم آقاجان دلم برا حرمت پرمیکشه😔) شبانه راهی شدیم مدتی گذشت از پنجره هواپیما از اون بالا يه سفره نور دیده ميشد. گفتم آقا نگاه کن.... هرچي نزدیکتر شدیم نورانیت بیشتر شد و دیدیم به به مسجد النبی هست. و اين گنبدخضرا هست که مثل نگین می درخشید. اشک ها امان نمیداد... روزهای معنوی و نورانی ای بود..در شبستان... پشت دیوار بقیع....روضه رضوان.....يه دعا همیشه ورد زبونم بود که....
👌ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
💞زنی که نصف پاداش شهید برایش در نظر گرفته می شود...
#پس_از_ازدواج
🆔 @asanezdevag
4_5931613731451569665.mp3
3.46M
🎙 بوی بد در قیامت
🌸روابط دخترها و پسرها و عاقبتی وحشتناک
✅حجت الاسلام انصاریان
🆔 @asanezdevag
••••••••••••••••••••••••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 چیزی که اسلام ۱۴۰۰ پیش گفته امروز خانمهای غربی صریحا بهش اعتراف میکنن
تقسیم بندی کلی اسلام اینه که وظایف خارج از خانه به عهده مردِ و خانم هم مدیریت داخل خونه رو به عهده داره
اما توی ایران بعضیها راهی رو که خیلی وقت پیش غربی ها رفتن و فهمیدن اشتباه هست میخوان تازه شروع کنن برن😒
#زن_غربی
#زن_مسلمان
🆔 @asanezdevag
#همسرانه
یک شریک زندگی مناسب تفاوت انسان ها را درک می کند
و می داند که هر شخص نقاط ضعف و قوت خود را دارد و
تحت هیچ شرایطی همسرش را با افراد دیگر مقایسه نمي كند.
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۶۴ #سبک_زندگی_اسلامی #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #قسمت_اول به نام او که هرچه دا
#تجربه_من ۲۶۴
#سبک_زندگی_اسلامی
#فرزندآوری
#قسمت_دوم
یه دعا همیشه ورد زبونم بود که خدایا ما رو یعنی من و آقام و فرزندانی که بمن عنایت میکنی همه عزيزانم جزء *واجعلنا للمتقین اماما* قرار بده یعنی اینقدر لحظه هامون خدایی بشه اینقدر تو دینداری و اخلاق و خوبی ها بدرخشیم که جلودار باشیم، امام زمانی (عج) باشیم، دست ۲ نفر دیگه رو هم بگیریم و به خدا نزدیک کنیم. گفتم خدایا کمکم کن با تحمل سختی ها و محبت، با حجابم دینت رو تبلیغ کنم برای خانواده ام. برای اطرافيانم. گفتم خدایا ریزه کاری های زندگی علما و شهدا رو بهم یاد بده. خدایا آیات قرآنت رو در قلبم بریز. فرزندانی بمن عنایت کن و اونا رو برای خودت تربیت کن. برای دینت تربیت کن. هنوز چشمم به گنبد خضرا بودو با آقام نشسته بودیم يه گوشه، حال خوبی بود.
تو صحن آدماي جورواجور از کشورای مختلف اومده بودن، هر کسی با يه لهجه ای درد و دلش رو بحضرت رسول(ص) ميگفت. یاد روایتی افتادم که وقتی خداوند حضرت زهرا رو به اقا رسول الله میخواستن هدیه کنن ۴۰ روز قبلش روزه گرفتن و عبادت کردن.(جرقه خوبی بود.).
دلم براتون بگه لحظه زیبای لباس سفیداحرام... اولین لحظه دیدار خانه خدا🕋،اولین لبیک....لبیک اللهم لبیک....لحظه ها و ثانیه ها آسمانی بود. باورم نمیشد، دراوج نداری چه زیبا خدا ما رو دعوت کرد...
بازگشت ما از این سفر معنوی وحس خوبش برای شروع زندگی واقعا شیرین بود.(يه جورايي ياد گرفتم همممممممه سختی های ریز و درشت زندگی رو با خدا و اهل بیت(ع) معامله کنم.).
ديگه کم کم ماه شعبان بود. روزه داری من و اقام برای داشتن يه فرزند صالح شروع شد. بعد هم وصل شد به ماه رمضان. ما همچنان منتظر اولاد بودیم. و از آقام اباعبدالله الحسين خواستم نظری کنن و جوابمون رو بدن.(درس دانشگاه، امتحانات، صاحب خونه سختگیر و مشکلات مالی به ما چشمک میزد)
الحمدلله شروع ترم ۴ محمدحسینم در راه بود. درسام و جمع وجور کردم و يه ترم زودتر از بچه های ديگه درسم رو تموم کردم.
روزهای زيبايی بود.حالا ديگه واقعا نوبت من بود که برای امام زمان(عج) سرباز تربیت کنم. ختم قرآن داشتم، هر لحظه وضو داشتم. حتی شبها هر بار بیدار میشدم وضو میگرفتم، سخت بود اما نگاه مهربون خدا رو حس میکردم😌. موقع اذان براش اذان میگفتم. روضه اهل بیت علیهم السلام ميرفتم...حفظ قرآن رو جدی دنبال میکردم. مطالعه داشتم در زمينه تفسیر و زندگی اهل بیت(ع) و... هرجاي هر لقمه ای نمیخوردم.
لحظه های زایمان خودم رو بیشتر از هر لحظه بخدا نزدیکتر میدیدم و مدد حضرت رباب و حضرت فاطمه زهرا(س) و بی بی جانم حضرت معصومه رو احساس میکردم و صداشون ميزدم.
خلاصه محمد حسین جانم بدنیا آمد.
هر لحظه سعی داشتم وقتی کنارشم و شیر بهش ميدم با وضو باشم. هر شب موقع خواب، وقت غذا درست کردن براش آیه الکرسی و سوره های قرآن رو میخوندم. تا صدامو بشنوه.(از اونجای که از دوران کودکی صدای بابام تو گوشم بود و دبستان و دبیرستان قاری قرآن بودم. و حالا کنار فرزندم جدی تر داشتم جلو میرفتم.) محمدحسین کنارم بود و من در مسابقات قرآن کریم شرکت میکردم، شهرای دور سخت بود.ولی زیبا....
پسرم ۲ سال و نیمش که بود بصورت معجزه ای برای من وپدرش آیه الکرسی و سوره های کوچک رو حفظ شده بود و میخوند با زبون شیرینش😍
میدونستم این معامله با اهل بیت جواب قشنگي داره. هر جاي زندگیم وقتی خیلی بهم سخت میگذشت، میگفتم آقاجون یا امام حسین (ع) تو داری این لحظه ها رو میبینی، هوامو دارین چه زیبا هم دارین.
خلاصه فرزندم ۲ ساله شد. ایام ۴۸ امام حسین (ع) بود از اقا خواستم اگه دختری بمن هدیه کنید یا نام مادرتون حضرت فاطمه یا نام خواهرتون حضرت زینب میذاریم. الحمدلله فاطمه کوثر جان هم با همین روال گذشت و بدنيا آمد. با اين تفاوت که من برنامه هام گسترده ترشده بود. سخنران و مداح هم بودم (این یادگار پدر بمن بود و دعای مادرم هم هست. حقیر از کودکی و دبیرستان و دانشگاه زمزمه هايي داشتم) ولی اولویت من فرزندانم بودن.(همون زمان توی مدرسه برای معلمی زمینه بود چون چند روز درهفته وقتم درگیر ميشد نرفتم) خلاصه روال حفظ قرآن خودم و محمدحسین کم کم پیش ميرفت.
🍀 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
❤️ #عاشق_بمانیم ۳۸
خشـــونت ممنوع🚫
لطافت زنانه شما؛
حافظ اشتیاق همسر شماست.
🆔 @asanezdevag
💞 دوست خوبم #عشق واقعی شکل معامله ندارد❣
در یک رابطه سالم، شما عشق طرف مقابل را گرو نمی گیرید و از آن برای رسیدن به اهدافتان سواستفاده نمی کنید.
از طرف دیگر، برای عشق ورزی به همسرتان، دنبال آن نیستید که اگر محبت دیدید، محبت کنید.
❌اگر زن و شوهری را دیدید که این طور عمل نمی کنند، بدانید که رابطه شان به زودی به شکست خواهد انجامید.
⚠️ اگر نامزدتان محبتش را قطره چکانی و در ازای تنبیه و تشویق به شما نشان می دهد، یعنی در حال معامله و استفاده ابزاری از عشق است.
🆔 @asanezdevag
💞 سرِ سفره ی عقد آروم درِ گوشم گفت:
میدونی من فَردا شَهید میشَم؟✨
خندیدم و گفتم..از کجا میدونی؟نکنه علمِ غِیب داری!
گفت:
آره..دیشب مادرم حضرتِ زهرا(س) رو تو خواب دیدم..
ازدواجمونو بهم تبریک گفت...👌
بعدشم وَعده ی شَهادتمو داد...
بُغض کردمُ گفتم: پس من چی؟😔
میخوای همین اولِ کاری منُ تنها بزاری بری؟؟
نبود شرطِ وَفا بِری و منو نَبری!
توکه میدونی فردا میخوای شَهید بشی..چرا نشستی پایِ سفره عقد...
چرا خواستی منو به عقدِ خودت دربیاری!؟
دستمو گرفت..خندیدُ گفت:
اخه شنیدم شَهید میتونه بستگانشو شفاعت کنه!😊
میخوام که اون دنیا جزوِ شفاعت شده هام باشی...
میخوام مجلسِ عروسیِ واقعی رو اونجا برات بگیرم:))
☀️به روایت همسر #شهید_هادی_ابراهیمی(مدافع حرم)
#عاشقانه_شهدا♥️💍
🆔 @asanezdevag