eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
275 عکس
173 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد بیا ام البنین برگشته زینب ولی افسوس عباسی ندارد * مزن آتش به جان ای نور عینم مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم چه شد در کربلا هستیِ زهرا؟ حسینم وا حسینم وا حسینم * سرشته از غم زهرا گِلش بود نگاه تار زینب قاتلش بود نیفتاد از لبش نام حسینش اگر چه داغ سقا بر دلش بود ... *** ... ولی زینب چه با احساس می خواند از آن بُهبوهه ی حساس می خواند کنار قبر زهرا نیمه ی شب چقدر از غیرت عباس می خواند
من گرد راه حضرت زهرا نمی شوم هرگز به جای ام ابیها نمی شوم او دختر پیمبر و همتای حیدر است من جز کنیز دختر زهرا نمی شوم هر خدمتی کنم به یتیمان فاطمه مادر برای زینب کبری نمی شوم چون بوسه می زنم به قدم های زینبین بی اذن زینب از قدمش پا نمی شوم او روح امتحان شده ی قبل خلقت است بی امتحان عشق که حورا نمی شوم ضربه نخورده ام که کنم سینه را سپر دیوار و در ندیده مهیّا نمی شوم دین را ز پشت در نفس تازه می دمید صاحب نفس نگشته مسیحا نمی شوم بی پهلوی شکسته نگردم امین وحی سیلی نخورده سرور زنها نمی شوم آقا بیا و نام مرا فاطمه مخوان با اسم گل شبیه مسمّا نمی شوم وقتی حسن به صوت حزین ناله می کند بنشینم از فغان و ز جا پا نمی شوم دیگر توان زمزمه از دست می دهم وقتی حرف هق هق مولا نمی شوم اشک حسین اوج گرفتاری من است مرهم برای این همه غم ها نمی شوم عباس من غلام عزیزان فاطمه ست بی دست او که حامی طاها نمی شوم این دست ها به درد علم می خورد حسین هرچند یار بازوی زهرا نمی شوم این با ادب ترین پسرم نذر کوثر است من بی شهید علقمه معنا نمی شوم تا کربلا فدا ندهم جان نمی دهم بی چشم تیر خورده من احیا نمی شوم از بس حدیث عشق تو لبریز شد حسین من بیش از این حریف پسرها نمی شوم دیگر مرا خطاب به ام البنین نکن بعد از حسین مادر سقا نمی شوم مثل رباب کنج بقیع خیمه می زنم سایه نشین گنبد خضرا نمی شوم من با فرات قهرم و شاکی ز علقمه دیگر انیس ساحل دریا نمی شوم باور نمی کنم که حسینم شهید شد بعد از حسین ساکن دنیا نمی شوم
غصه ها بر روی پیشانیش چین انداخته گریه ها از پای، او را اینچنین انداخته مادری کرده برای بچه های فاطمه خویش را پای امیرالمومنین انداخته چار فرزند او فدای پنج تن آورده است سفرۀ نذریست که ام البنین انداخته مادر قدیسه ی لب تشنه های کربلا گریه اش لرزه تن روح الامین انداخته مادر باب الحوائج دارد از دریا گله چون که دریا روی او را بر زمین انداخته عاقبت چشم حسودی لاله اش را زخم زد لاله عباسی او را لاله چین انداخته باورش هرگز نخواهد شد عمود بی حیا پهلوان شهر را از روی زین انداخته او شنیده زینبش افتاده روی خاک ها یک نظر بر ساقی نیزه نشین انداخته شرمسارش بوده ساقی، چون که دیده خواهرش پوشیه بر صورتش با آستین انداخته ***
من در بقیع ناله زدم یا گریستم باران شدم برای شما تا گریستم مادر صِدام کردی و شرمنده ات شدم بودم کنیز و پای تو آقا گریستم زخمت زیاد بود و تو مادر نداشتی من هم به جای حضرت زهرا گریستم دیگر لبم به آب خنک بعدِ تو نخورد تشنه به یاد خشکیِ لب ها گریستم عباس و بچه های علی نذرِ موی تو کردم فدای تو همه دنیا گریستم دستش اگر جدا شده غصّه نخورده ام از این که تو شدی تک و تنها گریستم باور نمی کنم به سر او عمود خورد بر روی نعشِ او شده دعوا؛ گریستم رأسش به دست حرمله افتاد و کوفه رفت با بستن سرش سر نی ها گریستم از شرم معجر، او سر نی بی قرار بود با گریه های غیرت سقا گریستم در بیت حزن مادرتان صبح تا غروب باران شدم برای تو آقا گریستم
منكه جدا گشته ز سوى كبريايم بنت الوقارم مادر حجب و حيايم در امر ظاهر نه، ولى در باطن كار از بانيان واقعى هل اتايم من برتر از زنهاى والاى بهشتم من خانه دار حضرت شير خدايم من گرچه فيض از محضر زهرا نبردم از راه زينب محرم خيرالنسايم مريم خورد غبطه به فرزندى كه دارم من مادر سقاى دشت كربلايم من باغبان گلشن احساس هستم ام البنينم مادر عباس هستم تا كه عقيل آمد سراغم جان گرفتم روزى پاك از سفره يزدان گرفتم پيغام حيدر روح تازه بر تنم داد يعنى مدال از حضرت جانان گرفتم تا خواستگار من اميرالمؤمنين شد حاجات خود را از خدا آسان گرفتم شكر خدا كردم كه قابل ديد ما را جا در حريم صاحب قرآن گرفتم وقت ورودم در حريم پاك زهرا در ابتدا از زينبش دامان گرفتم گفتم نيَم من بانوى خانه، عزيزم بر مادرت سوگند من بر تو كنيزم تا كمترين عضو سراى وحى گشتم مأنوس‏تر با آيه‏هاى وحى گشتم در درس تفسير گل زهرا نشستم تا از دل و جان آشناى وحى گشتم محو خدا گشتم ادب را آفريدم فانى فى الحيدر فداى وحى گشتم من ليله القدرى شدم تا كه خبردار از ابتدا و انتهاى وحى گشتم از خواندن آيات يوسف بهره بردم تا مادر يوسف لقاى وحى گشتم در بين يوسفها گلم زيباترين است عباس من ماه اميرالمؤمنين است تا كه خدا عباس را بر من عطا كرد اميد پنهان على را بر ملا كرد آل عبا دور مرا بگرفته بودند چشم قشنگ كودكم محشر بپا كرد ديدم على بوسه زند بر دست عباس با گريه‏اش جشن تولد را عزا كرد گفتم مگر عيبى بود در بازوى او مولا مرا با راز پنهان آشنا كرد گفتا كه اين زيبا لقا ذُخرالحسين است او را علمدار شهادت كبريا كرد زيبا نگهدارش كه او مال حسين است بر چشم او بنگر كه دنبال حسين است زيباتر از هر ماه می‏تابيد عباس بر بيت حيدر نور مى‏بخشيد عباس زينب برايش مادرى مى‏كرد آرى بر پاى خواهر خوب مى‏خوابيد عباس لالايى‏اش آيات شمسُ والضحى بود سرّ خدا را خوب مى‏فهميد عباس در چشم زينب خيره مى‏شد كودك من رخسار زهرا را در آن مى‏ديد عباس كودك ولى هيبت به زير ابرويش بود تنها براى يار مى‏خنديد عباس از كودكى اسم غيور كبريا بود شير رشيد حضرت شير خدا بود او باب جنات النعيم اهل‏بيت است آيينه ذات رحيم اهل‏بيت است روز ازل حق روى عرش خود نوشته عباس علمدار حريم اهل‏بيت است در سفره دارى و كرم در رزم و غيرت شاگرد ممتاز كريم اهل‏بيت است تا كه رساند بر خدا پيغمبران را نامش صراط مستقيم اهل‏بيت است حق را اگر سوگند دادى بر حسينش او باب احسان قديم اهل‏بيت است كرب و بلا را نام او كرب و بلا كرد يك نعره زد در علقمه محشر بپا كرد عباس را معصوم تنها مى‏شناسد او را كه بى همتاست زهرا مى‏شناسد وقتى كه دستش مى‏شود باب شفاعت عالم مقامش را به فردا مى‏شناسد فرمود «زُقّ العلم زَقّا» در مديحش اوج كمالش را شه ما مى‏شناسد بر دختر چشم انتظار خيمه سوگند يك مشك پاره غيرتش را مى‏شناسد آب فرات و خاك علقم باد صحرا او را بنام پاك سقّا مى‏شناسد او رفت و زينب ماند و زنجير و اسارت افتادن او شد شروع هر جسارت
چهار آینه آورده روبروی خودش چهار قبر کشیده است چهار سوی خودش چهار آینه اما مکعّب و خاکی برای روح پر از حجم و تو به توی خودش نشسته است دوباره به هم بیامیزد گلاب قمصر لاهوت را به بوی خودش زهوش می رود آخر عبادتش دارد مقدمات خودش شیوه ی وضوی خودش اگر چه قبله شده در نماز گریه ولی نماز کعبه ادا می‌شود به سوی خودش چنان نسیم که در باغ می رود از خویش کسی نبود بیاید به جستجوی خودش زبان گرفته و با خویش شعر می‌خواند شبیه ناله ی برکه برای قوی خودش کنار مثنوی اش قطعه ی مُخَدَّره ایست که آمده است سر تربت عموی خودش
تنها چرا نشسته ، مگر گریه می كند؟ چون شمع شعله ور به نظر گریه می كند از مردم مدینه شنیدم كه روزها می آید و زداغ پسر گریه می كند بالای چار صورت قبری كه ساخته با دیده های سرخ جگر گریه می كند با ذكر جانگداز حسینم غریب بود دائم زند به سینه و سر گریه می كند از سوز روضه خواندن این مادر شهید هر عابری میان گذر گریه می كند گاهی دلش برای علی تنگ می شود گاهی برای روضه ی در گریه می كند بغض نگاه باد صبا گفت با دلم دیگر غروب شد، چقدر گریه می كند!!
ای به سپهر عاطفه بی قرین ستاره ی مدینه ، ام البنین قدرتو در جهان نبوده معلوم قبر تو در جوار چار معصوم فاطمه دوم مرتضایی مادر دیگری به مجتبایی تو کیستی که با غم و زمزمه پای نهی به خانه فاطمه تو کیستی که با همه عزیزی گفته ای آمدم کنم کنیزی تو دیده ای که خانه ای سوخته دخترکی چشم به در دوخته محض دل تازه گلان حزین نام تو فاطمه ! شد امّ البنین تا که نگویند حسینش چه شد مدینه بین الحرمینش چه شد رهی که از قبر تو تا فاطمه ست مدینه ، بین الحرمین همه ست دامن عطر تو گل یاس داشت جعفر و عبدالله و عباس داشت تو آسمان و قمرش ابا الفضل تو مهر مادر ، پسرش ابا الفضل تو دیده بودی که علی بی عدد بوسه به دستان ابا الفضل زد آه نبودی تو که در علقمه تیر و کمان بود به دست همه ! نمک به زخم جگرت می زدند تیر به چشم پسرت می زدند ساقی از دست شد و مست شد ماه بنی هاشم بی دست شد هر چه بگویند تو هم مادری سخت ، غم از سینه خود می بری فاطمه آمد که تشکر کند در عوضت دل زغمش پر کند غصه نیامدست در بند تو در سفر چهار فرزند تو آه چرا کرده صدایت بشیر ؟ از کجا خبر داشت برایت بشیر ؟ داغ جوانان تو در گفته کرد؟ غم حسین خاطرت آشفته کرد ؟ آه نگویم که حسینت چه شد فاطمه جان نور دوعینت چه شد
گمان مکن پسرت ناتنی‌برادر بود قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود منال ام بنین و ببال از عباس تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود سقوط قلعه‌ی خیبر اگر به نام علی‌ست فرات، خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود ز شام تا به سحر دور خیمه‌ها می‌گشت که ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود به لرزه بود از او پشت هفت‌پشت ستم یل تو یک‌تنه یک تن نبود، لشگر بود به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود اگر فتاد روی خاک می‌شود پرپر ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود
بعدِ زهرا(س) با امیرالمومنین(ع) همسر شدی کودکان را با نوازش، مادری دیگر شدی با علی(ع) همسفره بودن یک مقام ساده نیست برکت از نامش گرفتی، خادم الحیدر شدی! داشت دستانِ خدا باب الحوائج می کشید سمت آغوش تو آمد، ماه را لنگر شدی حضرت هاجر اگر زمزم به نامش پا گرفت رو به دریای ابالفضلت، پُر از هاجر شدی کرده ای از جان و دل عباس(ع) را وقف حسین(ع) مادری کردی برایش؛ بهترین مادرشدی!
. حالا که افتاده آتیش غمی تو بین سینه نوحه میخونم و نوحه غم دلم همینه باز دوباره منو فاطمه صدا کنید چرا که من دیگه ام‌البنین نیستم اهالی مدینه الهی شکر چه خیری توی زندگیم دیدم چه برکتی تو بندگیم دیدم حالا یه مادر شهیدم پسرهامو دادم برای پسر زهرا تا نباشه تو کربلا تنها حالا یه مادر شهیدم پسرهامو_فدا کردم فدای کر_بلاکردم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باورم نمیشه که دست تو رو بریده دشمن باورم نمیشه که چشم تو رو دریده دشمن باورم نمیشه که تنها بودی و دوره کردن رو تن زخمی تو بارون تیر باریده دشمن ابالفضلم شیرم حلالت قمر حیدر پرچممو بردی تو بالاتر دور سرت بگرده مادر ابالفضلم رشادت تو رو سپیدم کرد شهادت تو رو سپیدم کرد دور سرت بگرده مادر فدای اون_غم چشمات میخونم_نوحه غمهات ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعر_سبک ✍ 👇 ....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab .
بی گمان امّ البنین با عشق نسبت داشته چون که در نزد علی بسیار حرمت داشته التفاتی کرده مولامان و با این التفات بر سر آن مهربان بسیار منّت داشته بی جهت ننشسته مهرش بر دل و جان علی فاطمه با فاطمه، قطعاً شباهت داشته نام این بانو کنار نام زهرا می برند بس که این بانو به آن بانو ارادت داشته صاحب این روح زهرایی شدن آسان نبود سال ها روی لبش کوثر تلاوت داشته مهربانی بین که او با بچه های فاطمه بیشتر از بچه های خود محبّت داشته تا که بغض بچه ها با نام مادر نشکند از همین هم نام بردن هم خجالت داشته رنگ نخلستان گرفته چشم های عاشقش بس که با غم های مولایش رفاقت داشته مادر عبّاس شد تا علقمه باور کند خون او در اصل عاشورا شراکت داشته از مزار خاکی اش هم می توان فهمید که هر کسی شد فاطمه سهمی ز غربت داشته یا اباالفضلی بگو کز خانه ی امّ البنین دست خالی بر نگشته هر که حاجت داشته
. ادب و غیرت ابالفضلت همه مدیون مادری تو بود هرکسی لایقش که حیدر نیست این علامت ز برتریِ تو بود پسرانت همه مرید علی این برایت همیشه یک فضل است افتخار شما همین بس که پسرت حضرت ابالفضل است تا که دیدی بشیر را گفتی ای بشیر از حسین من چه خبر پسرانم همه فدای حسین از ضیاء دو عین من چه خبر تا شنیدی حسین را کشتند ناله ات از زمین بالا رفت جای زهرا براش ناله زدی ناله ات تا به پیش زهرا رفت بعد از آن روز گریه کارت شد بهر دوریِ چار دلبندت هرکسی از کنار تو رد شد گریه کرد از فراق فرزندت یادمانِ غروب عاشورا روضه می خواندی از دل گودال روضه می خواندی از غریبی و روضه از سینه ای که شد پامال تا که نیزه به او اصابت کرد تیره گون آسمان عالم بود نانجیبان مگر نمی دانید این گلو بوسه گاه خاتم بود ✍ .
هدایت شده از نوای مقتل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراثی حضرت ام البنین س را در کانال توای مقتل گوش کنیم. 👇👇👇👇👇 من بکی او ابکی فله الجنة ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal ضامن اشک مقتل امام حسین ع @zameneashk1 پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
. سلام الله علیها از عطش شنیدم و بی تاب شدم مثه شمعی سوختم و عذاب شدم کاش میشد ، قبر منم کوچیک باشه تا ببینن ، از خجالت آب شدم خواست بیاد به خیمه ، دشمن نگذاشت دستای افتاده از تن نگذاشت مشک و تا حرم به دندون می‌کشید بخدا عمود آهن نگذاشت حق دارن که گریه مثلِ ابر کنن چجوری اونا که دیدن صبر کنن مگه میشه ، چند تا نیزه دار بیان قبر شش ماهه رو نبش قبر کنن چه بلایی مگه آورده سرش چجوری طفل و گرفت از مادرش حرمله کیه که اسمش تا میاد هنوزم رباب میلرزه پیکرش ماجرای حمله ی یه قوم چیه نعلای تازه و ضرب سُم چیه یکی یکی پرسیدم کسی نگفت شرح ضربه ی دوازدهم چیه ؟ چی شده که خواهرش از پا نشست دست به سر گذاشت ، رویِ خاکا نشست قصه ی الشمرُ جالِسًُ چیه این حروم زاده مگه کجا نشست ؟ بدنش مگه جدا جدا نبود تن زخمیش مگه رو خاکا نبود بمیرم براش مگه بعد سه روز کفنی به غیر بوریا نبود حق میدم از من خمیده تر بشه تو یه روز این همه خونجگر بشه بخدا به غیر زینب ندیدم دختری که پیر تر از مادر بشه ✍ .
. پیرزن آمده هنگام خزانش چه‌کند اینهمه داغ ربوده است توانش چه‌کند خبر آمد که پسرهای تو را نیزه زدند رفت از دست خدایا ضربانش چه‌کند هرچه گفتند چه آمد سرشان گفت: حسین گفت بی سایه‌ی آن سروِ روانش چه‌کند تا که گفتند  عصای تو هم  اُفتاد زمین خم شد و ماند که با قدِ کمانش چه‌کند پیشِ طفلانِ حرم  پیش رُباب و زینب غمِ شرمندگی اُفتاده به جانش چه‌کند روضه‌ها را همه خواندند و فقط داد کشید اشک آبش شد و غم تکه‌ی نانش ، چه‌کند بعد از آن هیچ زمان پیشِ تنوری ننشست جگرش سوخته و... سوخته جانش چه‌کند خواند زینب دو سه خط روضه و اُفتاد زمین مانده با خاطره‌ی چند جوانش چه‌کند خواهری که به برش پنج برادر را  داشت پنج، سرنیزه نشین بُرده امانش چه‌کند همسفر بودنِ با شمر برایش کم نیست آه با حرمله و زخم زبانش چه‌کند این سر از چند جهت وا شده ، آهسته بران وای اگر نیزه دهد باز تکانش چه‌کند می‌رود شامِ پُر از سنگ و غم و زخم ولی مانده با جمعیت چشم چرانش چه‌کند * * نفس آخر و چشمش به در و بی پسر است پیرزن مانده که  بی فاتحه‌خوانش چه‌کند آنکه  نامادری‌اش آبروی مادرهاست گر نیایند دگر  گریه کنانش چه‌کند (حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۰/۰۵) .
. خراب روی تو و چشم نیمه خواب توام خراب کرده ام، اما ببین خراب توام یکی یکی که ورق می زنی کتاب مرا نگو که مثل همه باعث عذاب توام گناه کردم و دیدی به رو نیاوردی خدا قبول کند، بندهء ثواب توام اگرچه هرزه شدم، سرشکسته برگشتم هنوز کنج قفس، بسته بر طناب توام همیشه خوب شدن، دست نوکر بد نیست ولی چه خوب شد اینکه من انتخاب توام قرار نیست ببینم مگر جمال تو را؟ چه قرن هاست عزیزم پی جواب توام ز خواب من گذری کن اگر دلت آمد ز خواب من که همه عمر، در رکاب توام به زیر سایه طوبای قامتت شادم مرا بهشت نبر، زیر آفتاب توام بیا و یک سحر آرام، دل ببر از من به جان فاطمه آقا در اضطراب توام نزول کوثر زهراست، می، تعارف کن خمار مستی یک جرعهء شراب توام ✍ .
. ..... جبهه ها یادش بخیر --------- عطر ایثار و شهادت داشت با خود جبهه ها ترجمانی از سعادت داشت با خود جبهه ها هر طرف محرابی از اخلاص می دیدی درآن رنگی از شور عبادت داشت با خود جبهه ها گر به دقّت بنگری سنگر به سنگر هر زمان نسلی از عشق و رشادت داشت با خود جبهه ها تا بماند یادگاری از حضور عاشقان قاب عکسی از ارادت داشت با خود جبهه ها تا بگیرد بوی جنّت از دلیران شهید لاله از باغ سیادت داشت با خود جبهه ها در کنار هر شهید از خاک تا عرش برین شمعی از روز ولادت داشت با خود جبهه ها می کند «یاسر» گواهی هر که شد سنگرنشین عطر ایثار و شهادت داشت با خود جبهه ها ** «یاسر»✍ .
هدایت شده از محمد حسین تابع منش
مقام عرشی حضرت‌زهرا_11.mp3
13.7M
☀️مقام عرشی حضرت زهرا "سلام الله علیها" (۱۱) ✨نزول حضرت جبرئیل علیه‌السلام، بر اول بانوی خلقت، تماماً برای شرح آینده‌ی تاریخ اسلام بوده ، اخباری که سراسر با درد و مصیبت و شکست همراه است! ✦ اما در این اخبار، تنها دو اتفاق بود، که آب خنکی بر شعله‌‌ی نگرانی‌های آخرالزمانیِ حضرت زهرا "س" شد! کدام دو اتفاق ؟ 👤استاد "سلام الله علیها" 🌺🌺🌺🌺 🕌http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
. نه دریا بعد طوفان می پذیرد سیل کف ها را نه دائم موج می گیرد در آغوشش صدف ها را همیشه فتنه غربال است با انبوه تلخی هاش جدا کرده است راه با شرف از بی شرف ها را میان حق و باطل آه مظلوم است می گیرد گریبان خطاکاران و حتی بی طرف ها را درختی که تناور شد به هر بادی نمی افتد به مسلخ می برد در سایه اش هرزه علف ها را اگر چه فتنه می خوابد وطن کی می برد از یاد!؟ میان آتش پرچم ،صدای سوت و کف ها را... .
اشعار حسینی و آموزش مداحی
. #مدح_حضرت_زهرا #نصیر_حسنی✍ السلام ای نجابت کامل ای به اسرار ایزدی قائل حاصل اربعین پیغمبر
. سلام_الله_علیها بَه چه خوب است پدر صاحب دختر بشود بار دیگر پدری صاحب مادر بشود قصد کرده است خداوند که با آمدنش از همین لحظه علی صاحب همسر بشود هیچ کس کفو علی بن ابیطالب نیست فاطمه آمده آیینه ی حیدر بشود معنی خیر کثیر است و تکاثر باید غرق دریای پر از معنی کوثر بشود برکت نسل کسی صرف پسرداری نیست دشمنش گرچه پسر داشته ابتر بشود سالها وقت نیاز است که هر حافظه ای سر سوزن قدرش را مگر از بر بشود شاعر از فاطمه گفته است و از این پس باید قلم از جوهر اوصاف علی تر بشود و علی کیست که هر مجتهد از مکتب او دانش آموخته ، سلمان و ابوذر بشود "ها علی بشر کیف بشر" ، شاعر ماند چه بگوید که در این قافیه محشر بشود که علی فاطمه و فاطمه حیدر ، باید نور با نور در آیینه برابر بشود ✍ .
. آن شب زمین مکه بر خود ناز می کرد با ناز خود درهای رحمت باز می کرد آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود گویای تکبیر بلال از هر طرف بود آن شب شفق در باغ دل ها لاله می کاشت آن را به عشق یار هجده ساله می کاشت آن شب سحر سجاده ی دل باز می کرد قامت به قد قامت، مودّت ساز می کرد آن شب فلق شعر گل مهتاب می خواند از بهر غم، شادی، حدیث خواب می خواند آن شب سپیده جامه بر تن چاک می کرد گرد ملال از روی احمد پاک می کرد آن شب زمان چرخ و فلک را تاب می کرد کلک قضا لوح قدر را آب می داد آن شب زمین آبستن شور و شعف بود غواص دل آماده ی صید صدف بود آن شب منا شعر مبارک باد می خواند زیبا سرود آن شب میلاد می خواند آن شب خدیجه بود و درد بارداری از بارداری بود کارش بی قراری آن شب ز تنهایی روانش رنج می برد رنج شکوفایی به پای گنج می برد آن شب زنان مکه بر او پشت کردند از او بریدند و نکوهش مشت کردند آن شب درّ ناسفته ای، بحر کرم سفت طفلی که بودش در رحم با او سخن گفت آن شب میان آن دو اسراری مگو بود وقت شکوفایی نخل آرزو بود آن شب به مادر از بهشت و حور می گفت از مرگ ظلمت در دیار نور می گفت آن شب سحر آهنگ شادی ساز می کرد در را برای صبح صادق باز می کرد آن شب خدیجه بود و آه جانگدازش لطف خدای مهربان و سوز و سازش آن شب بهشتی بانوان امداد کردند با یاری خود قلب او را شاد کردند آن یک به دستش ساغری آکنده از مُل آن یک برایش سندس و استبرق و گل آن یک به پایش با ترنم لاله می ریخت لبخند از لب در، دیار ناله می ریخت آن یک برایش باده در پیمانه می کرد آن یک پریشان گیسوانش شانه می کرد مریم به گوشش آیه ی انجیل می خواند آسیه بهرش داستان نیل می خواند سارا برایش عود و عنبر دود می کرد او را مهیا بهر یک مولود می کرد ناگه خدا از راز هستی پرده برداشت آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت تا مصطفی را ابتران ابتر نخوانند شعر هجا در وصف پیغمبر نخوانند ام القرا آیینه دار نور گردید چشم کج اندیشان عالم کور گردید کون و مکان را ذات حق زیب و فری داد بر خاتم پیغمبرانش دختری داد آن هم چه دختر نازنین و ناز پرور دختر نه بلکه بر یتیم مکه، مادر بالاتر از او بین زن ها دختری نیست در امتحان همسری شد نمره اش بیست هر تار مویش آیه ی حبل المتین است بر حلقه ی انگشتر خاتم، نگین است آمد به دنیا عصمت کبرای سرمد ام الائمه فاطمه ام محمد آمد به دنیا شاهکار کل خلقت گنجینه ی شرم و حیا و کان عصمت آمد به دنیا آن که نورش منجلی بود معراج احمد بود و منهاج علی بود آمد به دنیا آن که هستی هست مستش از مستی هستی بشر شد پای بستش گر او نبودی هستی عالم نبودی مشهودی از آب و گل و آدم نبودی گر او نبودی زندگی بی محتوا بود در پرده ی ابهام آیات خدا بود او رحمتی بر رحمه للعالمین است او زینت آیات قرآن مبین است بر جسم ختم الانبیا روح است زهرا بر کشتی عدل علی نوح است زهرا آئینه دار نهضت پیغمبر است او بهر پدر دلسوزتر از مادر است او مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر ساقی علی هست و علی را اوست کوثر شرمنده از نور جمالش آفتاب است درس نخستین بر زنان حفظ حجاب است لب های ختم الانبیا بوسید دستش پیمانه ی صبر علی گردید مستش از بس که داده ذات حق قدر و مقامش قد قامت احمد بود از احترامش بی فاطمه نام نبی معنا ندارد فرقی علی با حضرت زهرا ندارد .
. زهرا اگر نبود ، جهان جنبشی نداشت خورشید در مدار فلک چرخشی نداشت پروردگار تحت حدیثی بیان نمود: خِلقَت بدون فاطمه پیدایشی نداشت رو شد دلیل آن همه چلّه نشینی اش جز فاطمه،رسول خدا،خواهشی نداشت حتّی نبی که اُسوه ی صبر است،وقت ضعف جز در کنار فاطمه آرامشی نداشت چادر نماز حضرت زهرا اگر نبود آئینه ی جمال خدا پوششی نداشت زهرا عفیفه‌ایست که با پای پُر وَرَم یک لحظه در قنوت خودش لغزشی نداشت معیار بندگی خداوند،"فاطمه" است پروردگار بهتر از او خط‌کِشی نداشت شُکر خدا که فاطمه در حشر حاضر است ورنه بشر بهانه ی بخشایشی نداشت چشم امید طفل ، همیشه به مادر است شیعه بدون فاطمه آمُرزشی نداشت شُکر خدا که اُم‌ِّابیهاست مادرم شُکر خدا که حضرت زهراست مادرم هفت آسمان به وقت افاضات دینی اش اقرار کرده اند به بالا نشینی اش آنقَدر محو ذات خدا در نماز بود افلاک غبطه خورده به خلوت‌گزینی اش شاگرد ابتدایی زهراست ، جبرئیل! از فاطمه است منصب روح الامینی اش بنیان خانه داری او،ساده زیستی ست جانم فدای چند ظروف گِلینی اش یا لَلعَجَب ز بندگی آن چنانی اش یا لَلعَجَب ز زندگی این چنینی اش روز ازل به فاطمه دل بست مرتضی تا آخرش رسید به حورِ زمینی اش پیراهن عروسی او دستِ سائلی... ما را اسیر کرده همین ذرّه‌بینی اش دامان او "حسین" و "حسن" پرورش دهد حق افتخار کرده به مردآفرینی اش ما سائلان کوی حسین و حسن شدیم دُردی کشِ سبوی حسین و حسن شدیم زهراست راه حل معمای مرتضی شرط صعود تا به بلندای مرتضی از دستپُخت فاطمه پای تنورهاست نانی که می خورند گداهای مرتضی او بازتاب جلوه ی رَبّانی علی است آئینه ای برای تماشای مرتضی شیرین ترین بهانه ی دیروز مرتضی لیلاترین بهانه ی فردای مرتضی یا "مرتضی" است ذکر سحر های "فاطمه" یا "فاطمه" است ذکر سحرهای "مرتضی" ذات "علی" و "فاطمه" ذات الهی است بی حُبِّ این دو،عاشقی عین تباهی است جبریل می شویم اگر بال و پر دهند ما را از آسمان مدینه گذر دهند از مثل من تمامی این کوچه پُر شود روزی اگر برای گدایی خبر دهند بِالقُوّه قنبریم که بِالْفِعل می شویم قدری به ما از آب و غذایش اگر دهند ما خاک کوی فاطمه را ول نمی کنیم حتّی اگر به قاعده ی عرش ، زر دهند حوّا و آدم اند،..نه..،زهرا و حیدراند آن زوج را که کُنیه ی مادر_پدر دهند سردردِ طفل،بانی الطاف مادر است ای کاش هر دقیقه به ما دردسر دهند خیلی برای عمر کمش گریه می کنیم... تا خون به جای اشک به چشمان تر دهند او بار شیشه داشت که "دیوار" دیده بود امّا نشد که این خبرش را به "در" دهند بال فرشته سوخت ز هُرم صدای او از ناله ی غریبی وا مُحسنای او ✍ .
. صبح ازل، الله اکبر یادمان داد اسلام را آن‌روز حیدر یادمان داد قرآن نمی‌خواندیم اما سوره‌ی حمد با دست‌های بسته کوثر یادمان داد زهرا اصول دین به ما آموخت وقتی توحید را در آتشِ دَر یادمان داد "پای علی ماندن" در آتش سوختن بود ایثار را زهرای اطهر یادمان داد "هر کس که زهرا را بیازارد مرا نیز" آری برائت را پیمبر یادمان داد ما داغ محسن را نفهمیدیم و بعداً در کربلا حلقوم اصغر یادمان داد غم‌های حیدر را به جان خود خریدیم سختی کشیدن را ابوذر یادمان داد ما خادمِ زهرا شدیم الحمدلله فضه به ما آموخت، قنبر یادمان داد در کودکی با مِهر زهرا شیر خوردیم مِهرش اگر با ماست، مادر یادمان داد ما عاشقیم این عاشقی را نیز بابا از کودکی در پای منبر یادمان داد شکر خدا در گریه‌ی ما معرفت بود زهرا میان اشک‌ها فریادمان داد ✍ .
. بالاتر از اندیشه‌ی دنیاست زهرا بالاتر از بالاتر از بالاست زهرا نور خداوند است هر سو بنگری هست سرّ خداوند است، نا پیداست زهرا اهل قیاس او را نمی‌فهمند هرگز آن‌سوتر از مقیاس انسان‌هاست زهرا درس شهادت را حسین آموخت از او مرد آفرینِ روز عاشوراست زهرا در زندگی چیزی برای خود نمی‌خواست هرچه علی می‌خواست را می‌خواست زهرا روزی که مردم وقت یاری خواب بودند پای غریبی علی برخاست زهرا دل را به آتش زد علی تنها نماند افسوس خود در شعله‌ها تنهاست زهرا پروانه‌ها از شعله‌ها پروا ندارند در سیل آتش کوهِ پا برجاست زهرا در انتهای این مصاف نابرابر پیروز میدان بی‌گمان زهراست زهرا... ✍ .
. بدون لطف تو "شادی" به فکر "غم شدن" است "وجود" یکسره در معرض "عدم شدن" است به جلوه آمده در تو تمام "کُنْ فَیَکون" جواب خواسته‌های تو لاجرم "شدن" است به "بودن" تو گره خورده است "بودن ما" به شوق توست که "دم" فکر "بازدم‌ شدن" است به مجلسی که در آن صحبت از فضائل توست کدام آینه را قدرت عَلَم‌ شدن است؟ برای از تو نوشتن درخت‌های جهان تمام حسرتشان کاغذ و قلم‌ شدن است تویی که آینه‌ی کعبه‌ای و آن عملی که در برابر تو واجب است، خم شدن است کمال مرتبه‌ی شاعرانِ دوره‌ی ما در آستان تو عُمّان و محتشم شدن است چگونه درک کنم بخشش تو را؟ وقتی که منسب پسرت اُسوه‌ی کَرَم شدن است به گرد و خاک بقیعت قسم! که در آن‌جا تمام حسرت ما زائر حرم شدن است ✍ .
. اگر بال و پرم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم وگر جان و سرم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید شراب کوثرم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم اگر آب بقا ریزند، بی حیدر نمی‌نوشم و گر چشم ترم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم اگر سلمان شوم بی مهر زهرا، نامسلمانم خلوص بوذرم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم اگر چون نخل خشکی باشم و از روضه‌ی رضوان همه برگ و برم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم اگر با آن همه فیض مِنی در ماه ذیحجّه وقوف مشعرم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم اگر با دست جبریل امین پروانه‌ی جنّت به صبح محشرم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم اگر از کلّ سادات ملک بر قلّه‌ی گردون مقام برترم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم اگر بر مسند شاهی به بام عرش بنشینم هزاران کشورم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم اگر از کثرت اشک سحر در خلوت شب‌ها دو دریا گوهرم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم اگر دائم بمیرم وز نفس‌های مسیحایی روان بر پیکرم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم اگر با جام خضر از چشمه‌ی آب بقا هر دم حیات دیگرم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم کی‌ام من! «میثمم!» عمری گدای کوی زهرایم و گر صد افسرم بخشند، بی زهرا نمی‌خواهم استاد ✍ .
. مدح حضرت زهرا(س) تضمین از شاعرگرامی ذکریا اخلاقی بده قوتی که قلم زند به مدیح عشق تو نوکری نه بیان بود نه زبان بود تو خودت بگو که چه گوهری ثمر خدیجه و مصطفی چه نتیجه ای شده محشری به مدیحه ات چه بیان کنم که ز درک ما تو فراتری " به کدام واژه بخوانمت به کدام واژه ی نارسا" تو خلاصه ی همه انبیا تو سلاله ی خلف رسول زکمال تو چه بیان کنم که فراتری ز همه عقول تو بریده ای زجهان دل و به همین جهت شده ای بتول وبدون مهرتو فاطمه نشود ولایت ما قبول به کدام جذبه سفرکنم به رواق مهر تو ذره سا تو زلال نور رسالتی چه قیامتی نبوی نَما لَمعاتِ حق به بیان تو نفحات حضرت کبریا چه کسی به شان تو می رسد مترادف شه لافتی به دلیل آیه ی انما و به نص سوره ی هل اتی "به کدام جلوه بجویمت متعالیا و مقدّسا" صلوات حق به ولادتت صلوات حق به عبادتت به حقیقت و به سیادتت به نجابت و به صداقتت شده خم چرا قد مصطفی؟! به دستبوسی و به ارادتت ز کرامت و ز عنایتت شده پر دلم ز محبتت "چه خوش است صحبت دوستان به صفای سایه ی این کسا" نه نمی رسم به مدیح تو به زبان الکن و نارسا کلمات افاقه نمی کند به سکوت می رسم ای بسا* تو خودت به چامه ی این حقیر نظری ز مرحمتت نما به کدام واژه بخوانمت* حَقِ مطلبت بشود ادا "فَلَقد قَصَدتُکَ والهاً و لقد أتیتُکَ آنِسا" ✍ ابیات داخل پراتز تضمین شده از شاعر گرانقدر آقای ذکریا اخلاقی می باشد. .
. السلام علیکِ یا امـ الائمه و النجباء ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ السلام ای وجود بی همتا ای شبیه خدای خود یکتا السلام ای شکوه ربّانی تویی اسرار عشق را معنا عرشیان خادمان درگاهت ذکر افلاکیان تویی زهرا همه عالم ز فیض تو روشن همه لب تشنه اند و تو دریا چه بگویم به مدح تو بانو؟ مدح تو آیه های اَعَطَینَا نه فقط کوثری که یاسینی تو دُخانی، تو فجری و طاها همه قرآن کتاب عصمت توست وَ بدون تو فهم آن هاشا! واجب الاحترامی و باید نام تو با وضو برم هر جا واجب الاحترامی و احمد بوسه باران نموده دستت را حضرت مصطفی رسول کریم گفت بر تو که مادر بابا ... روح مابین پهلویم هستی وَ بهشتم تویی تویی زهرا تک تک لحظه های پربارت همه مملّوِ از عفاف و حیا می چکید از قنوت تو هرشب تا سحر ربنا و ذکر و دعا سرّ مستوری و نمیدانیم از تو جز آنچه خود دهی بر ما هم شکوه تو بی همانند و ... هم جلالت جلالتی والا شرح و تفسیر آیه ی تطهیر که مُبَّرایی از پلیدیها همه‌ی آبهای این عالم از تو دارند هر زلالی را در مقامت همین سخن کافی که تویی دخت حضرت بطحا وَ به شأنت همین کلامم بس که تویی کفو حضرت مولا دامنت عرش چهار اختر بود چهار نور مطهر و زیبا تو امام کریم پروردی حضرت مجتبای خوبیها کربلا را تو بوده ای بانی با حسینت امیر عاشورا و به صبری که هست با زینب عرشیان هم نشسته در آوا ام کلثوم و هجرتش با یار شده افسانه‌ی پرستوها ای کنیز خدا به روی زمین چیست محشر نمایش زهرا روز محشر دمیکه می آیی تازه محشر شود در آن صحرا تومی آیی و غرقه در نوری تو می آیی شفیعه‌ی عظما همه سرها به زیر می افتد به ادب پیش پات یا اُمّا تو می‌آیی به صحنه محشر این ندا میرسد ز بالاها هرچه می خواهی ای عروس علی تو طلب کن کنون ز درگه ما و تو آنجا زبان که بگشایی می‌شود مادری تو معنا با جلالی که خاص حضرت توست باز سازی در شفاعت را ((مثل مرغی که دانه می چیند)) کاش ما را جدا کنی آنجا قدرت تو چقدر دیدنی است روز محشر قسم به ذات خدا گرچه آلوده و حقیرم من دست من را بگیر یا زهرا ✍ .
. 《ترکیب بند ولادت حضرت زهرا (س) 》 لولاک یعنی خلقت عالم برای توست دنیا شده نذر قدومت، رونمای توست معراج را وقتی پیمبر رفت بالاتر میدید قبل از خویش جای ردّ پای توست از نور تو عرش خدا روشن شده بانو زهرایی و نور بهشت از خنده های توست بر ما کنیزان تو حق سروری دارند ما نوکرش هستیم، هرکس که گدای توست عمری اگر که یا حسین و یا حسن گفتیم تنها دلیلش برکت و خیر دعای توست دنیا که جای تو نبود ای رتبه‌ات اعلا شأن تو بوده بیشتر در عالم بالا --------------------- چله نشینی پیمبر رو به پایان است وقت اجابت گشته و هنگام باران است تو نور سیب سرخ هستی که مَلَک آورد امشب خدیجه دامنش چون عرشِ رحمان است دختر اگر زنده به گوری در پِی اش بوده است با تو دگر پایان این غمهای دوران است قرآن اگر خير است تو خير كثير استى پس آن سه تا آيه خودش يک جلد قرآن است شد افتخارم خادمت سلمانِ ایرانی است سلمانِ ایرانی دیگر هم سلیمانی است -------------------- زهرا چو بابا شیوه ی پیغمبری دارد او بر پیمبر های عالم برتری دارد ام ابیها خوانده او را مصطفی یعنی بر گردن باباش حق مادری دارد بر مأذنه با اذن او ذکر اذان جاریست آن هم اذانی که نوای حیدری دارد حشر محبان علی با فاطمه باشد فردای محشر فاطمه چه محشری دارد امشب شب جشن و گداها پشت در هستند دیدیم که جمع گداها بیشتر هستند --------------------- ذکر تمام عالم موجود یا زهرا سرّ ظهور حضرت موعود یا زهرا بر تو توسل کرده هرکس حاجتی دارد رمز نجات هر پیمبر بود یا زهرا اى نورِ لَمْ تَمْسَسْهُ نارْ ، اصلاً خليل الله.. گفته ست بين آتش نمرود يا زهرا زهرا که در بِدرود هایش یاعلی میگفت ذکر علی هم موقع بِدرود یا زهرا وقتی که در وصفش خدایش سوره نازل کرد قبل از نزول سوره اش فرمود: یا زهرا ... اذن علی بوده اگر یا فاطمه گوییم ما امشبی را بیشتر یا فاطمه گوییم --------------------- مولا که در وصفش همیشه واژه کم آورد باید برای مدح او صد محتشم آورد وقتی که او ساقیِ کوثر گشته پس مستم باید شراب ناب را هم دم به دم آورد تا که صد و ده بار ذکر یاعلی گفتم نام تو مستی را به جانم لاجرم آورد دلتنگ صحنت هستم ای مولا عنایت کن یک اربعین عشق تو ما را تا حرم آورد باید ببوسم دستهای مادرم را چون او بوده که نام علی را بر لبم آورد امشب به ما صحن نجف عیدی بده مولا پابوس تو آییم ما با ذکر یا زهرا 🖍️ ✍ .