eitaa logo
آوای ققنوس
8.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
547 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
. انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می‌شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست. ♦️ از رمان "سمفونی مردگان" نوشته زنده یاد عباس معروفی ✨ @avayeqoqnus
. بیا که چشم و چراغم تو بودی از همه عالم 🌻 @avayeqoqnus
. نقل است كه شيخ بايزيد در پس امام جماعتي؛ نماز خواند. پس از نماز امام جماعت پرسيد: ياشيخ! تو كسبي نمي كني و چيزي از كسي نمي خواهي؛ از كجا مي خوري؟ بايزيد گفت: صبر كن تا اين نماز را دوباره به قضا بخوانم. گفت: چرا ؟ گفت: نماز از پس كسي كه روزي دهنده را نداند روا نبود. 🔸 برگرفته از تذكرة الاوليای عطار نیشابوری @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. سلام بهونه قشنگ من برای زندگی ... 🌹 🔸 شعر و صدای مریم حیدرزاده @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. یک روز، تمام رویاهات به حقیقت میپیوندن. صبور باش... سلام 🖐 صبح آخرین روز مهرماه به خیر و به مهر رفقا 🌞🌹 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. خدایا؛ صدایت می زنم، چرا که جز تو هیچکس را گره گشای مشکلاتم نمیدانم؛ 🌸 من "تو" را دارم و دلی که یقین دارد به بودنت، یقینی که آرامم می کند: خـدایم مرا رهـا نخواهد کرد... 🌱 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📜 حکایت ابلیس و عابد در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:«فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند.» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را بر کند. ابلیس به صورت پیری ظاهرالصلاح، بر مسیر او مجسم شد و گفت: «ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»  عابد گفت: « نه، بریدن درخت اولویت دارد.» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند. عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است.» عابد با خود گفت: «راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.  بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و بر گرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر بر گرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: «کجا؟» عابد گفت: «تا آن درخت برکنم» ابلیس گفت: «دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند.»  عابد و ابلیس در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!  عابد گفت: «دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟» ابلیس گفت: «آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد. ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی.» @avayeqoqnus
نگارا وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی 💜 دلم بی‌تو به جان آمد بیا تا جان من باشی 💞 @avayeqoqnus
. "باید یاد بگیریم دوستی‌مونو با آدم‌ها تا موقعی که زنده‌ن نشون بدیم، نه بعد از مردن‌شون. بعد از مردن‌شون، روال من اینه که بذارم‌شون به حال خودشون." 🔸 از رمان "گتسبی بزرگ"   نوشته اسکات فیتزجرالد @avayeqoqnus
. 📜 حکایت آموزنده ای از بهلول دانا: اسحق بن محمد بن صباح امیر کوفه بود. زوجه او دختـري زاییـد. امیـراز ایـن جهـت بـسیار محـزون و غمگین گردید و از خوردن غذا و آب خودداري نمود. چون بهلول این مطلب را شنید به نزد وي رفـت و گفت : "اي امیر، این ناله واندوه براي چیست ؟" امیر جواب داد: "من آرزوي اولادي ذکـور را داشـتم ، متاسـفانه زوجـه ام دختـري آورده اسـت." بهلـول جواب داد : "آیا خوش داشتی که به جاي این دختر زیبا و تام الاعضاء و صحیح و سالم ، خداوند پسري دیوانه مثل من به تو عطا می کرد ؟" امیر بی اختیار خنده اش گرفت و شکر خداي را به جـاي آورد و طعـام و آب خواسـت و اجـازه داد تـا مردم براي تبریک و تهنیت به نزد او بیایند. @avayeqoqnus
. در من‌کوچه ای است که با تو در آن نگشته ام. 🍃🌿 @avayeqoqnus
🌸🍃🌸 فرصت شمار صحبت              کز این دوراهه منزل                چون بگذریم دیگر                     نتوان به هم رسیدن @avayeqoqnus
. 🌼 زندگی تعداد دم و بازدم ها نیست بلکه لحظاتی هست که قلبت محکم می زند 🌸 به خاطر خنده به خاطر اتفاق های خوب غیره منتظره، به خاطر شگفتی، به خاطر شادی، 🍀 به خاطر دوست داشتن های بی حساب، به خاطر عشق به خاطر مهربانی 🌿 شادی ات را به اطرافت بپراکن بازتاب خوب آن را خواهی گرفت. 👌🪴 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. زندگــــــی همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم لحظه ها رو دریابیم، همین... صبح بخیر و شادکامی رفقا 🌞☘ به اولین روز آبان ماه خوش آمدید 🌸 ✨ @avayeqoqnus
. الهی شکرگزار این زندگی هستم که به من بخشیدی؛ تو را شکر بابت آدم‌هایی که معلم من بوده‌اند؛ تو را شکر بابت درس‌هایی که زندگی به من آموخت؛ تو را شکر برای عشقی که می‌گیرم، می‌بخشم و می‌پراکنم. هزاران بار شکرت 🙏🌹 @avayeqoqnus
. 📗 درس زندگی از یک گنجشک کوچک گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می‌شد و برمی‌گشت‌. از او پرسیدند : "چه می‌کنی؟" پاسخ داد: "در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می‌کنم و آن را روی آتش می‌ریزم." گفتند: "حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می‌آوری بسیار زیاد است و این آب فایده‌ای ندارد." گفت: "شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما هنگامی که وجدانم می‌پرسد: زمانی که دوستت در آتش می‌سوخت تو چه کردی؟ پاسخ می‌دهم: هر کاری که از من برمی‌آمد." 👌🥺 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. می خواهم طوری زندگی کنم که از زندگی لذت ببرم.  اگر در کنارش موفقیتی هم حاصل شد، چه بهتر ولی اگر نشد، لااقل خوب زندگی کرده‌ام و همین کافی است.  🔸 از کتاب "مواجهه با مرگ" نوشته برایان مگی ☀️ @avayeqoqnus ☀️
🌿🍃🌿🍃 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. شیخ ابوالحسن خرقانی گفت: جواب دو نفر مرا سخت تکان داد. اول: مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه‌ی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت: ای شیخ، خدا می‌داند که فردا حالِ ما چه خواهد شد. دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده اى گل آلود می‌رفت. به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باکی نیست، به هوش باش تو نلغزی شیخ؛ که جماعتی از پی تو خواهند لغزید. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. بگذار‌ بارون شوق بر زندگیت بباره تا روحت رو صفا بده گلهای عشق تو دلت جوانہ بزنه تا اونها رو بہ دیگران هدیہ کنی دلتون کلبہ عشق و محبت 🌼 عصرتون خوب و خوش دوستان 🍁🪴 ✨ @avayeqoqnus
. 📕 چند تا نفرین هم تو یادش بده !! یک تاجر انگلیسی هر روز اشیا تاریخی مصر را بار شتر می کرد تا به کشتی برساند و به انگلیس ببرد. افسار شتر را هم مرد عربی می کشید که از این که تاریخش به تاراج می رفت ناراحت بود و مدام به زمزمه به تاجر انگلیسی فحش می داد ولی برای مزد هنگفتی که می گرفت راهنمای کاروان هم بود! تاجر از مترجمش پرسید: "این مرد عرب چه می گوید؟" مترجم گفت: "به شما فحش می دهد و نفرین می کند." تاجر گفت: "این فحش و نفرین بر کارش هم خللی وارد می کند؟" مترجم پاسخ داد: "نه کارش را به خوبی انجام می دهد." تاجر لبخندی زد و گفت: "بگذار هر چه می تواند نفرین کند؛ چند نفرین انگلیسی هم یادش بده!" 😄 @avayeqoqnus
. صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟ همه دانند که در صحبتِ گل خاری هست 🌷 @avayeqoqnus
. گفته بودم "بعد ازین باید فراموشش کنم" 🍁 دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را 🧡 @avayeqoqnus
. یکی از اصلی ترین پایه های شخصیت سالم ، داشتن اصالت است. این که تن به انجام هركاری نمیدی به این معنی نیست كه نمیتونی! بهش میگن "چهارچوب"! چهارچوبی كه خودت برای خودت تعریف میكنی و پایه و اساسش از "خانواده" شكل میگیره... كسی كه چهارچوب داره، "اصالت" داره... اصالت رو نه میشه خرید، نه میشه اداشو درآورد و نه میشه با بزك و دوزك بهش رسید! اصالت یعنی دلت نمیاد خیانت كنی، دلت نمیاد دل بشكنی، دلت نمیاد دورو باشی، دلت نمیاد آدما رو بازی بدی.... این بی عرضگی نیست! اسمش "اصالته." @avayeqoqnus ✨ ‌‎  ‎‌‌‎‌‌‎