هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
«♥️🖐🏻 »
♡أَلسَّلامُعَلَیکَیاعَلۍاِبنِموسَۍأَلࢪّضآ♡
♥️¦↫#وعدھعاشقۍ²⁰
🖐🏻¦↫#بھوقتمشھدشآھسلامــعلیڪ
‹›🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«♥️🖐🏻 »
♡أَلسَّلامُعَلَیکَیاعَلۍاِبنِموسَۍأَلࢪّضآ♡
♥️¦↫#وعدھعاشقۍ²⁰
🖐🏻¦↫#بھوقتمشھدشآھسلامــعلیڪ
‹›🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
« 💛✨»
بسمربعلـے"؏
رزقمــــــارابرســــانیدزبازارنجــــف
ازهمانسفرهکهنعمتبهگدامیبخشند..
💛¦↫#السلامعلیڪیاامیرالمومنین
✨¦↫🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_490
دلم شکست که این جور محکم و مقاوم قهر کرده بود.
_باشه آقا یوسف... باشه.... دعا می کنم بری پایگاه....
نگاهم زیر چشمی به او بود تا ببینم، کی و کجای حرفم کوتاه می آید و نگاهم می کند یا سکوتش را می شکند....
_آره... دعا می کنم بری پایگاه.... بعد من چنان دچار حمله ی آسمی بشم.... که....
هنوز هم کوتاه نیامده بود!
ناچار شدم چیزی بگویم که دلم نمی خواست. بغضم از حرفی که می خواستم بزنم نبود... از سرسختی یوسف بود.
_چنان حمله ی آسمی بهم دست بده.... که خبر مرگم رو....
فوری نگاهم کرد و همین نگاه ساده اش باعث شکست بغضم شد.
نگفتم و جمله ام نیمه تمام ماند. اما نگاهش روی صورتم ماند.
هنوز حرفی نزده بود که دلم بیشتر شکست و با گریه خواستم برخیزم که دستم را گرفت و محکم کشید تا بی هوا توی آغوشش بیافتم.
و چنان مرا با بازوانش فشرد که دل شکسته ام را ترمیم کرد.
_یه بار دیگه از این حرفا بزنی یه قاشق داغ می کنم می ذارم روی اون زبون درازت.
و من اصلا از تهدیدش نترسیدم و همانجا میان آغوشش هم باز گفتم :
_دروغ میگم مگه؟.... از خدامه بمیرم تا....
و نگفته صدایش را بالا برد.
_فرشته!.... ببند دهنتو تا یه چیزی بهت نگفتم.
دلخور خودم را از آغوشش جدا کردم. اول کمی مقاومت کرد و نگذاشت اما بالاخره رهایم کرد و من اسپری ام را از روی طاقچه برداشتم و رفتم سمت آشپزخانه.
کنار یخچال زانو بغل کردم و نشستم روی زمین که صدایش عصبی بلند شد.
_شورش رو در نیار دیگه.... هر چی بهت میگم کار خودتو میکنی.... داری خستهام می کنی واقعا.... بهت بارها گفتم، گفتم لجبازیتو بذار کنار.... من زن لجباز نمیخوام.
یک پاف از اسپری زدم و با آنکه نفسم خوب و روان بود اما از عمد، نفسم را کمی حبس کردم.
واقعا خیلی لجبازی داشتم!
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍صبح است بیا کینه بشوییم از دل
❄️نیکو شود ار قصه بگوییم از دل
🤍باز آ که دوباره دل بهم بسپاریم
❄️بنشین که مراد هم بجوییم ازدل
✨الهی دراین روز و همه روز
یه دل خوش، یه لب خندون ⛄️
✨ یه دنیا آرزوی خوب
براتون رقم بخوره و ثبت بشه 🤍
.
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
«♥️🖐🏻 »
♡أَلسَّلامُعَلَیکَیاعَلۍاِبنِموسَۍأَلࢪّضآ♡
♥️¦↫#وعدھعاشقۍ²⁰
🖐🏻¦↫#بھوقتمشھدشآھسلامــعلیڪ
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_491
و همان چند ثانیه ای که نفسم را در سینه حبس کردم، باعث شد تا نفس زنان به دنبال جرعه ای از هوا باشم.
با آن بینی گرفته به خاطر گریه و نفس حبس شده از لجبازی، و نفسی که حالا کمی سخت از سینه بیرون می آمد، با دلخوری گفتم:
_من... لجبازم یا تو.... خودت... میگی.... قهر نداریم... ولی....
نفسم بالا نمی آمد. بلند شدم و سمت اتاق برگشتم. زیر نگاه یوسف خواستم شیر کپسول اکسیژن را باز کنم که نشد... دستم جان نداشت.
و خودش يک دفعه برخاست و بالای سرم آمد.
_بشین الان برات درستش می کنم.
نشستم و ماسکم را به من داد تا بزنم و شیر را باز کرد.
نشسته تکیه زدم به دیوار و اکسیژن را به ریه های ناقصم فرستادم که او هم کنارم نشست.
_عصبی میکنی آدم رو دیگه... الهی بمیرم.... حالا آروم باش.... حالا راحت نفس بکش.
چشم بستم و سعی کردم نفس هایم را منظم و عمیق بکشم که دستم را گرفت.
_فرشته...
چشم گشودم و نگاه سیاهش را دیدم.
_خانم لجباز... خانم پرستار.... خانم یک دنده ی من .... یوسف رو میکشی آخرش با این همه اذیت و آزار ....
فشاری به دستم داد که ماسک را از روی دهانم پایین کشیدم و گفتم:
_برو یه..... دفتر چهل برگ بیار....
راه حلی که همان موقع به ذهنم رسید و یوسف اطاعت کرد.
شاید بیشتر کنجکاو بود که برای چه کاری می خواهم.
خودکار بیکی آورد و روی دفتر کاهی 40 برگ گذاشت. و من خودکار را برداشتم و صفحه ی اول آن نوشتم.
_ازت دلخورم.... چرا حرف نمیزنی؟ چرا قهر می کنی؟.... از این بعد اگه نشد حرف بزنی باید برام بنویسی.
سرم را بلند کردم و نگاهش. لبخند کمرنگی زد و خودکار را از دستم گرفت.
و نوشت:
_لج نکن.... یک دنده نباش.... تو همه زندگیمی... تو نفسمی.... برای خودت میگم... الهی دورت بگردم تنها فرشته ی من روی زمین!
جمله اش به آن قشنگی مگر باز هم دلخوری می گذاشت برای من؟!
نوشتم زیر نوشته اش.
_دوستت دارم یوسف.....
و نگاهش کردم. خودکار را از دستم گرفت و لای دفتر گذاشت و مرا با همان ماسک اکسیژن روی دهانم در آغوش کشید.
_فدات بشم فرشته خانومم.... دورت بگردم خانم من.
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
«♥️🌸 »
بِـسـمِرَبِّالحـسـیـن|❁
گفتۍبسندھڪنبھخيالۍزِوصلِما
مارابھغيرازينسخنۍدرخيالنيست..!
♥️¦↫#صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
🌸¦↫#اربابـمـحسـینجـان
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
گفتمخیلیگناهکردم
-گفتهنوزباروضہیمادرگریہمیکنی؟
+گفتمآرھ
-گفتپسهنوزراهبرگشتدارۍ💔
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶تو جات تولشڪر امام زمان( عجل الله) کجاست؟؟
╔═════ ೋღ
ღೋ ═════╗ پروفـــــ...مذهبی...ـــــایل
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
❤️
تو فقط نگاه کن ...
من دور از چشم همه
به قربان تمام دردهایت میروم
با لبهایم...
با چشمهایم ...
با حرف حرف احوال پرسی هایم ...
همین که چشمانت را داشته باشم کافیست ...
#مسلم_علادی
🌸🍃
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍صبح است بیا کینه بشوییم از دل
❄️نیکو شود ار قصه بگوییم از دل
🤍باز آ که دوباره دل بهم بسپاریم
❄️بنشین که مراد هم بجوییم ازدل
✨الهی دراین روز و همه روز
یه دل خوش، یه لب خندون ⛄️
✨ یه دنیا آرزوی خوب
براتون رقم بخوره و ثبت بشه 🤍
.
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓ سوال دهه هشتادیا ❓
🤔 گریه و عزاداری حضرت زهرا چه خاصیتی داره؟
🤔 چه فایده ای برای دنیای امروز ما داره؟
و کلی سوال دیگه دهه هشتادیا
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
❤️
فكر كردن به تو
يعنى غزلى شورانگيز؛
كههمينشوق مرا، خوب ترينمكافيست
#محمد_علی_بهمنی
🌸🍃
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
زندگی منتظر هیچ کس نمی ماند
مگذارید چای تازه دم زندگی تان
به چایی یخ زده تبدیل شود …🌱
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
نارنج خانه ی مادر بزرگ بعداز رفتنش عطرش را تا آسمانها می پراکند🍊شاید دلتنگیهایش را با رایحه برایش هدیه می برد 😔
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
هربار که نگاهت میکنم؛
جملهای آشنا ، به ذهنم خطور میکند؛
در اين سرزمين، چيزی هست كه
ارزش زندگی كردن دارد...
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
❪بِهنَظَرَمیِکیاَزقَشَنگتَرینعِبارَتهایقُرآن
جاییهکِهخُدامیگِه:وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّکَ بِأَعْيُنِنَا
وَدَربَراربَرحُکمپَروَردِگارَتشَکیباییکُنکِهتو
تَحتِنَظَرومُراقِبَتماهَستی🤍❫
*(آرامشِ مَن صَدهِزارمَرتبه شُکرِت کِه هَستی و راهِ دُرُست رو نِشونِمون میدی ᳝
#التماس دعا
🍃🌸
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دو توصیه از طرف شیطان / شهید آیت الله دستغیب
#السݪامعلیڪیاامیرالمومنین 💚
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوی مرگ نکنیم
حتما ببینید
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_492
اسم آن دفتر چهل برگ کاهی را گذاشتیم، ناگفته ها.
و از همان روز گذاشتیم روی طاقچه تا در معرض دید باشد.
یوسف همانطور که قول داده بود به کمک من و خاله اقدس و خاله طیبه شتافت.
کارهای عید همگی تمام شد و روز به روز به تحويل سال 1361 نزدیک شدیم.
و هر روز که به سال تحويل نزدیک تر می شدیم، تغییر فاحشی در من رخ می داد.
نمی دانم چرا ولی با آنکه به قول خاله طیبه اصلا دست به سیاه و سفید نمی زدم اما هر روز بیشتر ورم می کردم.
هر کسی در مورد ورم دست و پا و صورت من، چیزی می گفت.
یکی می گفت، طبیعی است!
یکی می گفت، حتما نمک زیاد می خورم.
یکی می گفت، حتما تاریخم را اشتباه می دانم.... و من هم فکر می کردم از کمی تحرک و کار است.
خاله طیبه هم با من هم عقیده بود و مدام می گفت :
_ اگه یوسف بذاره فرشته یه کم کار کنه، این جوری ورم نمی کنه.
و یوسف باز روی حرفش ماند.
_خاله اصلا ورم براش خوبه.... ببینید وقتی صورت فرشته تپل می شه انگار بیشتر خوشگل می شه ماشاالله.
اما حقیقت چیز دیگری بود. درست روز عید، کنار آن سفره ی کوچکی که انداخته بودیم. بعد از تحویل سال و در شدن توپی که زمان تحویل سال از میدان بهارستان، هر سال در می شد، احساس کردم حالم خوب نیست.
خیلی وقت بود که شب ها خوابم کم شده بود. شاید از همان روزهایی که ورم ها شروع شد.
نفسم می گرفت اگر طاق باز می خوابیدم و حتما یا باید نشسته می خوابیدم یا به پهلو....
و آن روز بعد از تحویل سال احساس کردم باز نفسم گرفت.
بی دلیل!
نه بویی یا اسپندی ریه هایم را تحریک کرد و نه عصبی شده بودم.
به زحمت تا کنار کپسول اکسیژن رفتم و نشستم زیر کپسول و ماسکم را زدم.
و یوسف که رفته بود تا لااقل عید را به مادرش تبریک بگوید و چون من زیر کپسول اکسیژن بودم، ماندم تا بعد و باز برگشت و بعد از دیدنم کمی نگران شد.
_چی شد فرشته، بهتر نشدی؟!
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
«💚🕊»
بسمربالمهدی|❁
جهانبیتوگرفتاراست
زودبرگــردآقایعزیزما:)
💚¦↫#السلامعلیڪیابقیةاللھ
🕊¦↫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍صبح است بیا کینه بشوییم از دل
❄️نیکو شود ار قصه بگوییم از دل
🤍باز آ که دوباره دل بهم بسپاریم
❄️بنشین که مراد هم بجوییم ازدل
✨الهی دراین روز و همه روز
یه دل خوش، یه لب خندون ⛄️
✨ یه دنیا آرزوی خوب
براتون رقم بخوره و ثبت بشه 🤍
.
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
www.vaezin.com - عاقبت بخیری طیب.mp3
4.75M
✅ داستان بسیارزیبای👌👌👌((طیب ))
ودلنشین❤❤❤
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
🍁🍂در این روزهای آخر #پاییزی که صدای #برگ_درختان به گوش میرسد🍁
🍁🍂 #پاییز امسال برای عاشقان ارباب رنگ #حسینی به خود دارد..
🍁گویی داغ #کربلا بر شانههای فصل نشسته...💔
🌹"السلام علیک یا اباعبدالله"🌹
#سلاماربابخوبم
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•