eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
من وقتی ازدواج کردم کلاس اول دبیرستان بودم، وقتی مسئولان مدرسه متوجه ازدواج من شدند از مدرسه اخراجم کردند و با این که پدرم اومدن و کلی خواهش کردند و تعهد دادند بازم قبول نکردند و منو با کلی بهانه ی الکی از تحصیل محروم کردند. من مجبور شدم مدرسه غیر حضوری درس بخونم و چهار سال دبیرستانم رو اینجوری گذروندم. البته الآن الحمدلله امسال کنکور دادم😍 و با رتبه ای خوب ❤️😍 رشته ی حقوق قبول شدم با وجود یه پسر شیطون سه ساله. این اتفاق ضربه روحی خیلی بدی رو به من وارد کرد چون من عاشق درس و مدرسه بودم به حدی که تا یکی دو سال شب ها خواب میدیدم که من به مدرسه برگشتم یا دارم درس میخونم. الحمدلله من با کمک همسرم این مشکلات رو پشت سر گذاشتم و الآن در کنار همسری و مادری به تحصیل مشغولم.😊🌺 در اون مدرسه بسیاری از بچه ها دوست پسر داشتند و این مسئله باعث افتخارشون بود و در این مورد باهم صحبت میکردند و خیلی موارد دیگه... اما من که دانش آموز آروم و مذهبی و درسخونی بودم به خاطر عمل به سنت پیامبر اونجوری باهام برخورد شد😔😒 امیدوارم مسئولان در این مورد تجدید نظر کنن و بیشتر از این باعث دور شدن جوون ها از دین و سوق دادن اون ها به سمت فساد نشن🌸🌸 برای من هم دعا کنید تا خدا بازم فرزند صالح و سالم بهم بدن. خیلی وقته منتظرم... اللهم صل علی محمد و آل محمد کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۰۵ من و همسرم اواخر سال ۹۰ عقد کردیم. اون موقع من ۱۹ ساله و همسرم ۲۲ ساله بودن. با مهریه قرآن و ۱۴ سکه. عقد ما رو به صورت غیر حضوری رهبرم خوندن❤️😍 عقیده ی من این بود که حتی اگه شرایط مهیا نشه برای اینکه آقاجانم عقدمون رو بخونن، باز هم من مهریه ی بیشتر از ۱۴ سکه نمیخوام، چون نظر رهبرم روی مهریه ی کم هست❤️ مراسم عقد و نامزدی نگرفتیم، چون معتقد بودیم یه مراسم کافیه و نباید اسراف کرد. شهریور سال ۹۱ یه عروسی ساده گرفتیم. در تمام مخارج عروسی، مهمترین معیار برای من ارزون بودن اونها و اینکه خرج کمتری روی دوش خانواده همسرم بذارم، بود. به خاطر درس همسرم زندگیمون رو دور از خانواده ام😔 و در شهر دیگه ای شروع کردیم. با وجود اینکه من یک سال بود که دانشگاه قبول شده بودم اما چون اولویت برام ازدواج و زندگی مشترک بود و همسرم رو از هر نظر گزینه ی مناسبی برای ازدواج میدونستم، مهاجرت کردم😊 بعد از یک سال از عروسی مون، وقتی که من تازه در دانشگاهی در اون شهر قبول شده بودم، تصمیم گرفتیم که فرزند دار بشیم.👼 با اینکه عاااشق درس خوندن بودم ولی با خودم میگفتم که تا آخر عمر میشه درس خوند ولی شادابی و حوصله ی آدم هرچی بگذره کمتر میشه و فاصله سنی مادر و فرزند هرچی کمتر باشه بهتره☺️ بنابراین اقدام کردیم برای بارداری و خدا رو شکر باردار شدم. دختر اولم سال ۹۳ به دنیا اومد و نور چشم ما شد😍 علیرغم میل باطنیم که به شددت علاقه داشتم دخترم طبیعی به دنیا بیاد به خاطر اشتباه سونوگرافی که گفتن وزن بچه خیلی کمه و بهش غذا نمیرسه، من رو سزارین کردن😔 و وقتی بچه به دنیا اومد، متوجه شدن که وزن بچه کاملا طبیعی بوده و هیچ مشکلی نداشته😒 وقتی دوران شیردهی دخترم بعد از دو سال تموم شد، تصمیم گرفتیم که اطاعت امر ولی کنیم و برای دخترمون یه همبازی بیاریم، بنابراین اقدام کردیم و لطف خدا دوباره شامل حالمون شد و من باردار شدم😍 اوایل بارداری دومم برام خیلی سخت و پراسترس گذشت، چون عدد بتا توی آزمایش خونم نه اونقدر بالا بود که بگن حتما بارداری و نه اونقدر پایین که بگن باردار نیستی. این آزمایش چندین بار توی روزهای مختلف تکرار شد و نتیجه همین بود، عدد به کندی بالا می‌رفت. من هم دل درد های شدیدی داشتم، برای همین چند دکتری که بهشون مراجعه کردم گفتن که مشکوک به بارداری خارج رحمی هستی😔😔 من و همسرم خیلی نگران بودیم. متاسفانه یکی از دکترهایی که مراجعه کردم میخواست به راحتی برای احتمال بارداری خارج رحم به من دارو بده که اگر به حرفش گوش میدادم معلوم نبود الان چه بلایی سر بچه ام اومده بود😒 بالاخره اومدم تهران و پیش دکتر خودم رفتم، ایشون گفتن که مشکلی نیست و چند روز آزمایش رو تکرار کن و وقتی عددش به میزانی بالا اومد برو سونوگرافی. من هم همین کار رو کردم و وقتی رفتم سونوگرافی و متوجه شدم که مشکلی نیست انگار تمام دنیا رو به من داده بودن😍😍 اواخر بارداری دومم دیابت حاملگی گرفتم و اگرچه که خیلی سخت بود اما بدون دارو و با رژیم تونستم قندم رو کنترل کنم خدا رو شکر😊 هفته های آخر بارداریم دکتر سونوگرافی گفت که احتمالا یکی از کلیه های بچه مشکل داره😭😔 و ما باز هم کلی استرس گرفتیم اما بعد از به دنیا اومدن بچه کلیه هاش رو سونوگرافی کردن و گفتن که خدا رو شکر مشکلی نداره😊 تمام این اشتباهات سونوگرافی ها درحالی بود که من بهترین سونوگرافی های تهران رو میرفتم😒😒 همین جا هم بگم که من فقط سر بارداری اولم، به خاطر بی تجربگی و عدم آگاهی، غربالگری ها رو انجام دادم و بارداری های بعدی غربالگری نرفتم و دکترم علیرغم اینکه خودش برام غربالگری ها رو می‌نوشت ولی وقتی متوجه میشد که ندادم خوشحال میشد و می‌گفت کار خوبی کردی نرفتی😁😁 (ظاهراً وزارت بهداشت دکتر ها رو اجبار کرده که به همه غربالگری رو توصیه کنن و براشون بنویسن😒😒، و وقتی من نرفتم غربالگری دکترم تشویقم کرد👏👏) دختر دومم سال ۹۶ به دنیا اومد و چون فرزند اولم با سزارین به دنیا اومده بود، این بار هم سزارین شدم😕 دختر دومم رو هم دو سال شیر دادم و بعد از گرفتن از شیر اقدام کردیم برای فرزند سوم، این بار هم در رحمت خدا به روی ما باز شد و دختر سومم رو باردار شدم😍😍 ماه های آخر بارداری سومم هم دیابت بارداری گرفتم و این بار هم با راهنمایی یه دکتر غدد خوب که یکی از دوستانم معرفی کرد تونستم قندم رو بدون دارو کنترل کنم. چند تا دکتر دیگه بهم دارو دادن ولی خدا رو شکر با رژیم قندم پایین موند. این بار هم سزارین شدم و آرزوی چشیدن مزه زایمان طبیعی به دلم موند😕 همون جا توی بیمارستان از دکترم پرسیدم که من چند تا دیگه بچه میتونم بیارم و دکترم گفت محدودیتی نداره و اگه ده تا دیگه هم بیاری مشکلی نیست😍😍 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۰۵ دختر سومم الان ٢ ماهه است و خواهراش حسابی باهاش حال میکنن. با به دنیا اومدن هر کدوم از بچه ها من یک سال و نیم مرخصی تحصیلی می‌گرفتم تا بدون دغدغه بتونم کنار بچه ها باشم. بعد از یک سال و نیم هم، هر روز همسرم لطف میکرد و چند ساعتی بچه ها رو نگه می‌داشت تا من برم سر کلاس و اگر این امکان برای همسرم فراهم نبود که از بچه ها نگهداری کنه قطعا درسم رو رها میکردم و ادامه نمیدادم، چون به هیچ عنوان حاضر نبودم بچه هام رو به مهد بسپرم و به درسم برسم و عقیده دارم که بچه تا قبل از هفت سالگی به محیط خونه و بودن کنار پدر و مادرش نیاز داره👨‍👩‍👧‍👧 یه مسئله ای که در زمینه درس خوندن برای خودم جالب بود اینه که من وقتی بچه دار شدم طبیعتاً فرصتم برای درس خوندن خیلی کمتر شد اما نمره هام خیلی بهتر شد و پیشرفت کردم🤩 به این نتیجه رسیدم که خدا علاوه بر رزق مادی، روزی های معنوی هم با متولد شدن هر بچه ای میدن😍 مثلاً ترم قبل که من دوتا بچه کوچیک داشتم و باردار هم بودم به شکل باور نکردنی همه ی نمره هام خوب شد😍 من با تماااام وجودم رزاقیت خدا رو توی قضیه فرزندآوری حس کردم😍 ما از اول ازدواج چون شهر دیگه ای زندگی میکردیم دااائم توی رفت و آمد بودیم و همه ی تعطیلات و آخر هفته ها رو میومدیم پیش خانواده هامون، منتها چون پراید داشتیم، خانواده همسرم به خاطر عدم ایمنیش، بهمون اجازه نمیدادن باهاش بریم تو جاده، بنابراین با قطار و اتوبوس میرفتیم و برمیگشتیم. برامون سخت بود که با بچه ی کوچیک و همزمان بارداری دومم با وسایل نقلیه عمومی رفت و آمد کنیم. یکی دو سال بود که خیلی جدی تلاش میکردیم ماشین مناسب جاده بخریم ولی واقعا اصلااا پولمون نمیرسید. تا سر دختر دومم که من ۷ ماهه باردار بودم و به طرز باور نکردنی یه مقداری پول از جایی که اصلا حسابش رو نمی کردیم، برامون جور شد و تونستیم ماشین بخریم و از اون شرایط سخت بیرون بیایم😊. من یقین دارم که روزی بچه بود و به خاطر اون خدا به ما این لطف رو کرد و اگه با حساب کتابای خودمون بود، هنووووز هم نمیتونستیم ماشین بخریم. توی بارداری سومم که درس همسرم تموم شد، تصمیم گرفتیم برگردیم به تهران پیش پدر و مادرهامون😊😍 میخواستیم خونه ی پدر شوهرم که به ما لطف کرده بودن و این چند سال اجازه داده بودن اونجا بشینیم رو، توی شهرستان اجاره بدیم و با پولش تهران اجاره کنیم، اما هرچی قیمت گرفتیم و پرسیدیم، فهمیدیم که با اجاره دادن اون خونه توی شهرستان، یه خونه به اندازه نصف و یا حتی کوچک تر از نصف اون خونه میتونیم اجاره کنیم😔 واقعا فکرش هم برام سخت بود که حالا که داره بچه هام سه تا میشن بخواد خونه مون نصصصف بشه😔 یعنی حتی باید خیلی از وسایلممون رو هم میبردیم میذاشتیم خونه ی فامیلامون چون اصلا جا نمیشد توی اون خونه ها😔 اما واقعااااا یقین داشتم که وعده ی خدا حقه و من که به وظیفه ام عمل کردم خدا هم حتما به وعده اش عمل میکنه و یه جای خوب برامون جور میشه☺️🙏🏻 دو سه ماه مشغول جستجو برای خونه بودیم تا اینکه یکی از آشناهامون بدون اینکه اصلا ما ازشون درخواست کمک کنیم، خودشون اومدن کم و کسری پول ما رو بهمون دادن و گفتن برین یه خونه بزرگتر پیدا کنین😳 و ما تونستیم یه خونه با همون متراژ خونه قبلمون پیدا کنیم. یعنی ما باورمون نمی شد که انقدر عجیب خدا بخواد برامون جور کنه. با تمام وجودم به این نتیجه رسیدم که این ما نیستیم که خرج و مخارج خودمون و بچه رو میرسونیم بلکه خداست که به همه روزی میده و حتی ما پدر و مادر ها از برکت وجود بچه هاست که روزی میخوریم و از کنار روزی اون ها ما هم استفاده میکنیم😍😍 من از همون بچگی، با این شعار "فرزند کمتر زندگی بهتر" مشکل داشتم.😒😒 وقتی میدیدم روی انواع خوراکی ها این جمله نوشته شده کللللی ناراحت میشدم. 😔 توی دلم میگفتم مگه ما بچه ها چه گناهی کردیم که درباره مون اینطوری حرف میزنن که هرچی کمتر باشیم، بهتره!! 😭😔 مثلا می‌رفتیم پفک میخریدیم، میدیدم روی بسته اش این جمله نوشته شده، به بزرگتر هام میگفتم آخه چرا دیگه روی پفک این جمله رو نوشتن؟؟!! اگه بچه ها نباشن کی میخواد پفک بخره؟؟ اینجوری که خودشون ضرر میکنن😒😏 خدا رو شکر من دو تا خواهر و دو تا برادر دارم، همسرم هم دو تا برادر دارن. همیشه کلی خدا رو شکر میکنم که بچه هام خاله و دایی و عمو دارن و این عنوان ها براشون غریبه و ناآشنا نیست😊 حالا که دخترهام کمی بزرگ شدن خودشون همه اش میگن ما چرا عمه نداریم و دلشون عمه هم میخواد😄😊 خدا رو شکر وقتی با برادرها و خواهرهام دور هم جمع میشیم، بچه هام کلی همبازی دارن و دائم سرشون گرمه.😍 البته گاهی با هم دعوا هم میکنن ولی همون دعوا هم باعث رشدشون میشه و یاد میگیرن که وقتی بزرگ شدن چجوری از پس مشکلاتشون بر بیان.😉 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
دوتا کافی نیست
آقای صداوسیما! این بنده های خدا را که دیشب دعوتشان کردید به برنامه دعوت، ما با اصرار و خواهش و تمنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨گل به خودی صداوسیما در دقیقه ۹۰ این سکانس ضد جمعیتی سریال ٠٢١ که از شبکه ۳ پخش شد، ما را به یاد مصاحبه دکتر مرندی، در سال ۸۹ انداخت که در واکنش به اظهارات احمدی نژاد مبنی بر ضرورت تغییر سیاست های جمعیتی، گفته بود: "افزایش تعداد فرزندان که هنر نیست، حیوانات هم می‌توانند این کار را بکنند!" 👈 صداوسیمایی که زمان کنترل جمعیت، تمام قد در خدمت سیاست های ضد جمعیتی بود، بعد از گذشت چندین سال از ابلاغ سیاست های کلی جمعیت توسط مقام معظم رهبری، نه تنها اقدام در خور و شایسته ای در این حوزه انجام نداده که هر از چند گاهی، با پخش محتواهای ضد جمعیتی، نمک به این زخم می پاشد. 💥خسته نباشی آقای صدا و سیما😒 احیانا قصد نداری که کارکنان خود را در این حوزه آموزش داده و آگاه کنی؟! 💥آقای احسان قاضی زاده و نوباوه!! نمایندگان محترم مجلس در "شورای نظارت بر صدا و سیما" کجایید؟ ✅ از اعضای فهیم و محترم کانال، تقاضا می شود، ضمن تماس با روابط عمومی صدا و سیما، مراتب اعتراض خود را به اطلاع مسئولین مربوطه برسانند. (۱۶۲) کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌اتمام حجت وزیر بهداشت با مردم و مسئولین... 👈 خواهش میکنم نکات بهداشتی رو هم خودتون رعایت کنید و هم اقوام تون رو تشویق به رعایت کنید. همه ما در قبال این بحران مسئولیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨ وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى. سوره طه، آیه ۱۳۱ «و هرگز چشمان خود را به نعمت‌های مادی، که بر گروه‌هایی از آنان داده‌ایم میفکن، اینها شکوفه‌های زندگی دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است.» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
به هیچ وجه اجازه نمی‌دادند مال حرام که هیچ، حتی مال شبهه‌ناک هم در زندگی‌شان بیاید. خیلی دقت داشتند. هر مالی در زندگی‌شان نمی‌آمد. چون اعتقاد داشتند، اینها اثر وضعی دارد. حاج آقا می فرمودند: «قبل از انعقاد نطفه، تغذیه خیلی موثر است و در نطفه اثر دارد؛ این از واضحات است. باید مراعات کنید. 📚 حاج آقا مجتبی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۰۶ حدودا ۲۲ ساله بودم که به خانه شوهر رفتم و ترم پایانی دانشگاه را در منزل همسر گذراندم و بلافاصله برای آزمون ارشد ثبت نام کردم. همسرم عاشق بچه و به خصوص دختربچه ها بود و گاهی مثل یک کودک می شد و هرجا گیرشون میاورد، باهاشون بازی می کرد. حتی از پشت شیشه ماشین برای بچه های تو ماشین جلویی دست تکون می‌داد.😊 وقتی این صحنه هارو می دیدم تنم می لرزید که خدایا اگر من نازا باشم زندگیمون خراب میشه!!! اما با هم توافق کرده بودیم تا درس من تموم نشده بچه بی بچه!!! همسرم قبول کرده بود و برای قبولی ارشد تشویقم می کرد تا اینکه بالاخره قبول شدم، دانشگاه تهران همون رشته کارشناسی! عاشق درس بودم و خیلی شاد از این موفقیت ...اما دو سالی از ازدواجمون می گذشت و زمزمه بچه بچه از گوشه و کنار شنیده می شد، به خصوص که بچه ما نوه اول در خانواده من و همسرم بود و هیچ بچه دیگه ای نبود و همه منتظر... خودم هم کم کم علاقه پیدا کرده بودم و شوق و ذوق همسرم در من هم اثر داشت و فکر و ذکر مادر شدن قند تو دلم آب میکرد😍 اما درس و دانشگاه چی میشد!! مهر ماه بود و منم ترم اول ...پیش خودم گفتم حالا به این زودی که باردار نمیشم! فوقش مرخصی میگیرم. همان هم شد و ترم اول رو همراه با ویار سخت سه ماهه اول بارداری به سختی طی کردم و ترم دوم مرخصی گرفتم تا در ابتدای تابستان با خیال راحت طعم شیرین مادر شدن رو بچشم... خیلی دوست داشتم طبیعی زایمان کنم و تمام تلاشم رو کردم اما متاسفانه دکترم مایل به این کار نبود و آخر من را به سمت سزارین سوق داد، اون زمان برام مهم نبود چون همش دعا میکردم هرچی خیره اتفاق بیفته... در نهایت آخرین روزهای بهار ۹۰ پسرم علی آقا چند روز بعد از میلاد امام علی علیه السلام به دنیا اومد و شوق و ذوق ما و به خصوص همسرم حدی نداشت. خیلی روزهای خوب و شیرینی بود، طعم خوشبختی با بچه چندین برابر میشه. علی آقا نوه اول دوتا خانواده بود و اولین بچه و مورد توجه همه... سه ماه تابستان با گرمای وجود علی هم به سرعت به پایان رسید و فصل درس شد و غصه جدایی از علی کوچولو رو داشتم که تصمیم گرفتم ترم سوم رو هم مرخصی بگیرم چون علی آقا سه ماهه بود و شیر خودم رو فقط می خورد و نمی خواستم پیش کسی بذارمش و شیرخشکی بشه! از شیر دادن لذت می بردم و نمی خواستم هیچ چیزی این لذت رو ازم بگیره و منو از بچم دور کنه! پیش خودم گفتم ترم بعد که از اوایل بهمن شروع میشه دیگه پسرم غذا خور شده و با خیال راحت میرم دانشگاه... کلاس های ارشد دانشگاه تهران فقط شنبه، یکشنبه ها بود و شنبه ها علی آقا رو می گذاشتم پیش مادر شوهرم و یکشنبه ها پیش مادرم لذت دیدن علی و در آغوش گرفتنش بعد از چند ساعت دوری هنوز زیر زبونم هست😋 این دوران سخت و شیرین هم گذشت و همزمان با از شیر گرفتن علی طرحم تصویب شد و شروع سه سالگی علی همزمان بود با نوشتن پایان نامه ارشدم!! عجب دورانی بود!!! علی از سر و کول لب تاپم بالا میرفت و من می نوشتم. گاهی دوستی می آمد خانه مان و کمکم میکرد گاهی مادرم و ....خانواده خودم و خانواده همسرم و البته همسرم خلاصه همه دست به دست هم داده بودن که بالاخره این کار هم به خیر و خوشی تمام بشه... نمی دونم شدت فشار پایان نامه نوشتن زیاد بود یا لذت بچه داری که یادمه دائم می گفتم حاضرم ده تا بچه بزرگ کنم ولی یک پایان نامه ننویسم!! بالاخره اسفند ماه، پس از ۹ ماهی سخت تر از نه ماه بارداری!! با هر سختی ای بود با نمره ۱۸/۵ پایان نامه رو دفاع کردم و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد شدم😀 انگار از زندان آزاد شده بودم☺️ 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۰۶ روزهای خوبی در انتظارم بود و با شوق و ذوق فراوان کارهای سفر به حج عمره رو انجام می دادم و همزمان پیش دکتر زنان می رفتم که به قول معروف چکاپی بشم که ان شاءالله در سفر معنوی و پر نور حج برای فرزند دوم اقدام کنیم. اینقدر اشتیاق داشتم که اصلا به این فکر نمی کردم هنوز علی آقا رو از پوشک نگرفتم! از سفر که برگشتم به محض اینکه متوجه شدم خداوند لطف کرده و حضرت رسول صل آله علیه و آله فرزند دیگری به ما عنایت فرموده، شروع کردم به پروسه از پوشک گرفتن علی آقا و الحمدلله قبل از شروع ویارهای سخت بارداری، موفق شدم به راحتی این مرحله رو هم بگذرونم و این رو هم مدد الهی میدونم که خدای مهربون چندتا سختی رو با هم نمیده!! اما اینکه فکر میکردم هدیه حضرت رسول فاطمه خانوم هست اما حسین آقا شد، کمی سخت بود ولی راضی بودم به رضای خدا و داشتن برادر برای علی آقا رو به صلاحش می دونستم هرچند برای ما داشتن دختر شیرین تر باشد! حسین آقا هم اتفاقا چند روز بعد از ولادت حضرت رسول صل الله علیه به دنیا آمد و شیرینی زندگی را برایمان دو برابر کرد... حدود سه سال و نیم علی آقا تک بود و مورد توجه همه و به یک باره آمدن یک نوزاد شیرین و با نمک ، به شدت حسودی اش را برانگیخت و سال اول که هنوز پسرها همبازی نبودن سال سختی بود ولی کم کم اینقدر با هم خوب شدن که در عین دعوا و بزن بزن، اصلا طاقت دوری همدیگه رو نداشتن! راضی بودم از اینکه هر دو پسر هستن و همبازی، تنهایی ها و بهانه گیری های علی خیلی کم شده بود و حسین هم که از اول چشم باز کرده بود برادرش رو دیده بود عاشق علی بود.. تصمیم داشتیم با همین فاصله سه سال یعنی بعد از پوشک گرفتن حسین در سه سالگی اش برای فرزند سوم اقدام کنیم که، گویا سومی عجله داشت و به محض از شیر گرفتن حسین، یک سال زودتر آمد! ناخواسته یا بهتره بگم خداخواسته باردار شدم! ویار شدید از یک سو و نیش و کنایه دیگران از سوی دیگر، ماه های اول کمی آزارم می داد ولی در عین حال فکر اینکه به زودی دختر دار میشم برایم شیرین بود که این هم دوامی نداشت و وقتی فهمیدم سومی هم پسر است اولش کمی بهم ریختم! اما زود به خودم مسلط شدم و خداروشکر کردم، چون همیشه دوست داشتم نام پنج تن آل عبا را در خانه داشته باشم، سریع گفتم خب ما یه آقا محمد حسن کم داشتیم، اشکال نداره ان شاءالله بعدی فاطمه خانوم میشه و نام پنج تن ما کامل! سختی هایی که سر سزارین سوم کشیدم دیگران رو به تعجب وا میداشت که چجوری با این همه سختی ویار و زایمان باز هم حرف از بچه بعدی میزنم!!! اما من بسیار امید داشتم و دوست داشتم حتما نام پنج نور الهی رو تو خونه ام داشته باشم و شیرینی دختر رو هم درک کنم... هرچند فرزند سومم هم پسر بود اما اینقدر زیباتر و تپل تر و شیرین تر از برادرانش بود که جایگاه ویژه خودش رو داشت و او هم شیرینی زندگی ما را سه برابر کرد ... راستی اینم بگم که برای هیچ کدوم از بچه ها سونو غربالگری نرفتم چون اعتقادی بهش ندارم، جز ضرر روحی برای مادر و جنین و استرس و اضطراب و خرج الکی هیچی توش نیست!(مگر موارد خاصی که دکتر تشخیص بده لازمه، واقعا برای همه لازم نیست.) همسرم کارمند ساده ایست ولی به وضوح دیدم هر فرزند با آمدنش خیرات و برکات ویژه ای می آورد که مادر و پدرش هم از کنار او روزی می خورند... و اکنون به این می اندیشم شاید هیچ لذتی بالاتر از بچه داری در زندگی وجود ندارد و افرادی که به یکی دوتا فرزند راضی شدند چه لذتی از زندگی می برند؟؟؟!! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۴۰۶ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #دوتا_کافی_نیست #قسمت_دوم روزهای خوبی در انتظارم بود و ب
۴۰۶ هر بار صحبت از فرزند چهارم می شد همسرم می گفت اگر این یکی هم پسر شد چی!!!؟؟؟؟؟چهاااار تا پسر!!! شرط گذاشته بود اگر هم خواستیم، باید قبلش دکتر بریم و رژیم بگیریم و هر کاری بکنیم تا دیگه این یکی دختر بشه!!! اما هنوز خیلی زود بود بخواهیم بهش فکر کنیم، محمد حسن شیر می خورد و در اوج شیرین زبانی های نزدیک دوسالگی بود که.... روز عرفه بود، هرسال سعی میکردم هرچه می توانم تو این دهه روزه بگیرم و با روزه اون روز، روزه های قضای ماه مبارکم تمام می شد. برای دعای عرفه به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی رفته بودم با بچه بغل به سختی جا پیدا کردم و بعد از تمام شدن دعا، حالم بد بود... نزدیک افطار حالت تهوع داشتم و خیلی برام عجیب بود!! گفتم حتما از ضعف روزه داریه!، اما بعد از افطار هم بهتر نشدم! یک لحظه به این فکر کردم که نکنه باردار باشم!!! وای نه!! دقیقا همان مدل تهوع های بارداری بود!!!! روز عید قربان هنگام رفتن به منزل مادرم، بیبی چک خریدیم و تا رسیدیم بدون اینکه کسی متوجه بشه سریع آزمایش رو انجام دادم! جوابش مثبت بود!!!!!!وای خدای من !!!! نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت!! انواع و اقسام فکرها به ذهنم هجوم آورده بود!! نگرانی از حرف و حدیث دیگران به خصوص خانواده همسرم از یک طرف و نگرانی مهم ترم برای اربعین بود! اون سال بالاخره بعد از سالها که همسرم تنها میرفت، قول داده بود من را هم برای پیاده روی اربعین ببره اما با این وضعیت!!! آیا شدنی بود!!!؟؟؟؟ حالا بماند که یک ماهی که از شیردهی محمدحسن مانده بود به سختی طی شد و چه مکافاتی کشیدم برای از شیر گرفتنش... اما همه فکر و ذکر و نگرانی ام برای سفر اربعین بود...اصلا نمیخواستم این آخرین فرصتم رو از دست بدم چون مطمئن بودم اگر با سه تا بچه و وضعیت بارداری این سفر سخته، با چهار تا حتما محاله!!!!! همسرم که متوجه شدت علاقه من به این سفر و تصمیم جدی ام برای رفتن شده بود خیلی خوب همکاری کرد، اولین قدم این بود که نگذاریم کسی متوجه بارداری من بشه تا برای رفتنمون به کربلا نگران حرف و حدیث دیگران نباشیم، بعد هم قرار شد یکی از بچه ها رو نبریم و حسین پنج ساله ام خودش داوطلب موندن شد. آخه علی آقای ۹ ساله ام که خودش عاشق این سفر بود و محمدحسن دو ساله هم که از من جدا نمی شد! حدودا ماه سوم بارداری بودم که بعد از انجام آزمایش و سونوگرافی دکترم که زن مومن انقلابی و ولایی ای هستن خدا خیرشون بده، بهم گفتن جای جفت خوبه و ان شاءالله هیچ مشکلی برات پیش نمیاد با خیال راحت برو... خداروشکر الحمدلله بالاخره با عنایت خود آقا ابا عبدالله الحسین راهی شدیم ... ولی عجب سفری بود!!! لحظه لحظه اش در ذهنم ثبت شده که اگر بخوام تعریف کنم خودش یک کتاب می شود...فقط همین قدر بگویم مهمان نوازی امام رو به عینه می دیدم و متوجه حضور با برکتش و خوش آمد گویی لذت بخشش بودم 😍😊😊 بسیار شیرین و عالی بود در اوج زیبایی و لذت... سختی هایش هم شیرین بود واقعا خداروشکر که تونستم برای یک بار هم که شده تجربه اش کنم، به وضوح درک میکردم چگونه به خاطر وضعیت بارداری و همراه داشتن بچه کوچیک کمک های غیبی می رسد... اصلا پشیمان نبودم نه از بارداری و نه از این سفر... هر لحظه خداروشکر می کردم و فقط، از خدا می خواستم به خاطر دل همسرم و اطرافیان هم که شده یک دختر سالم و صالح و زیبا به ما عطا کنه... حتی فکر اینکه چهارمی هم پسر باشه برام یک امتحان سخت بود...شاید تحملش رو نداشتم!!! هرچند به دلم افتاده بود بچه دختره اما لحظه شماری میکردم برای اینکه وارد هفته هجده نوزده بشم برم سونوگرافی و بعد ازاینکه مطمئن شدم بچه دختره بارداری ام رو با افتخار علنی کنم! بالاخره روز موعود رسید شاید بهترین خبر عمرم دختر دار شدنم بود. اشک امانم نمی داد و دلم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها رو می خواست. یعنی خدا به ما فاطمه عنایت کرده بود و نام پنج تن آل عبا در خانه ما کامل می شد!! وای خدای من چطور شکر کنم!!!؟؟؟؟ چقققدددررر بچه ها از شنیدن خبر خواهر دار شدنشان شادی کردند خدا می داند...چه روزهای شیرینی بود...چه لحظات نابی بود... همیشه در بارداری ها عاشق تکون خوردن جنین بودم و تکون خوردن های فاطمه هم مثل برادرانش زیاد بود و عشق می کردیم .... سرانجام در اولین روزهای آخرین بهار دهه نود دختر کوچولوی ناز ما هم به دنیا آمد و ما هم دختر دار شدیم و با ورودش شیرینی زندگی ما رو ده ها برابر کرد.. سختی های بارداری و سزارین چهارم هرچند زیاد بود و فکر بچه پنجم رو به کل از ذهنم پاک کرده بود، اما الان که این همه کشور عزیزمان را در خطر پیری جمعیت می بینم مصمم هستم ان شاءالله به بهانه خواهر دار کردن دخترم هم که شده افکار اطرافیان را برای فرزند پنجمم آماده کنم.. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📣توجه 📣توجه ✅ گروهی از اساتید متعهد در حال انجام یک پژوهش هستند. این مطالعه تجربه زنانی که سابقه سقط جنین عمدی (انتخابی) داشته اند، بررسی می کند. 👌نتایج این پژوهش میتواند در آینده به تصمیم گیری افراد بسیاری در امتناع از سقط جنین کمک کند. ◀️ خواهشمندیم افرادی که تجربه سقط جنین با تمایل و خواست خود داشته اند با تکمیل این پرسشنامه قدمی در مسیر کمک به هموطنان بردارن و دراین کار پژوهشی مشارکت داشته باشند. 🔸 پرکردن این پرسشنامه خیلی آسونه و وقت زیادی ازتون نمیگیره. 🔸پرسشنامه اصلا از مسائل شخصی و هویتی مثل نام و نام خانوادگی و.. سوال نمیکند و تمام اطلاعات به صورت محرمانه و ناشناس در اختیار پژوهش قرار می گیره. 🙏لطفا اگر افرادی رو در این زمینه میشناسید، لینک رو برای اونا هم ارسال کنید. 👈 برای پر کردن پرسشنامه به لینک زیر مراجعه کنید: https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLScHauIi25wN3WS0I68b_bv7mq-3fajR_YBZk52zh4U9qC-Cxw/viewform?embedded=true کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ باید اینگونه باشد... در منزل خودِ من، همه‌ی افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان می‌برد. خود من هم همین‌طورم. نه این‌که حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه میکنم؛ تا خوابم می‌آید، کتاب را میگذارم و میخوابم. همه‌ی افراد خانه‌ی ما، وقتی میخواهند بخوابند حتماً یک کتاب کنار دستشان است. من فکر میکنم که همه‌ی خانواده‌های ایرانی باید این‌گونه باشند. توقّع من، این است. باید پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با کتاب محشور و مأنوس کنند. حتّی بچه‌های کوچک باید با کتاب اُنس پیدا کنند. باید خریدِ کتاب، یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب شود. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«همدم امروز، یاور فردا» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ تو انتخاب کن... حضرت صادق- عليه السّلام- مردى را ديد كه برايش دخترى به دنيا آمد، به همين خاطر ناراحت و غضبناك بود. ✨فرمود: «اگر خداوند متعال به تو بگويد: من برايت انتخاب كنم يا تو؟ چه مى‌گويى؟ » گفت: مى‌گويم: پروردگارا! تو انتخاب كن، فرمود: ✨- «الان خداوند برايت (دختر) انتخاب كرده (پس چرا ناراحتى؟ ) » سپس فرمود: پسر بچه‌اى كه حضرت خضر به امر پروردگار او را كشته بود كه قرآن كريم مى‌فرمايد: - فَأَرَدْنٰا أَنْ يُبْدِلَهُمٰا رَبُّهُمٰا خَيْراً مِنْهُ زَكٰاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً . «اراده كرديم كه براى پدر و مادرش، فرزندى پاكتر و مهربانتر نصيبشان گردد» خداوند متعال به جاى آن پسر، دخترى به آنان داد كه از نسل آن دختر، هفتاد پيامبر به دنيا آمدند. 📚 آیین بندگی و نیایش، ترجمه‌ی کتاب عدة الداعی، ابن فهد حلی رحمة الله علیه کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
میتونم به جرات بگم یکی از عواملی که منو به داشتن بچه ی سوم دوباره ترغیب کرد، خواندن مطالب مفید کانال شما بود تو این مدت با خواندن مطالبتون و مخصوصا صحبت های رهبر عزیزم راجع به فرزندآوری و انجام جهادی که الان من باید انجام بدم خودم رو راضی کردم که دوباره باردار بشم. واقعا سخت بود اما وقتی به این فکر میکردم که مطمئنا چند سال دیگه پشیمون میشم که چرا اقدام نکردم و به حرف رهبرم گوش ندادم، دلم رو یک دله کردم و با وجود بیماری کرونا دوباره باردار شدم 🤩 و خداوند را شاکرم که افتخار سه باره مادر شدن رو به من داد. هم چنان دوری از خانواده و بی اعتنایی اطرافیان ادامه داره و اوضاع فرقی نکرده ولی من با لطف خدا قوی تر شدم💪، این مسائل دیگه ذره ای برام اهمیت نداره. از شما و اعضای محترم کانالتون خواهش میکنم واسه من و همه ی مادرای باردار دعا کنید تا به سلامتی زایمان کنیم. و ان شا الله کسانی که فرزند ندارد خداوند فرزندان صالح و سالم بهشون عنایت کند. دوستان عزیزم هیچ وقت نماز استغاثه به حضرت زهرا(س) رو فراموش نکنید. من هر وقت خوندم حاجتم رو گرفتم. میخواستم بگم ما هنوز خونه نداریم شوهرم هم یه کارمند قراردادی هستن که با حساب کتابای دولت ما خیلی از خط فقر پایین تریم، اما هیچ وقت توکلمون رو از دست ندادیم و اطمینان داریم به زودی خونه دار میشیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴٠٧ به لطف الهی ۱۹ سالگی عقد کردم و همسرم ۲۲ سالش بود، تازه دیپلم رو گرفته بودم که همسرم کارشناسی ارشد قبول شد.☺ همسرم کار ثابتی نداشت اما بجاش پسره مومن و مذهبی بود که خیلی میخواستمش❤ اولویت همسرم این بود که اول درسش تمام بشه و بعد عروسی کنیم، یادمه برای ثبت نام مبلغی ناچیزی که تو مراسم جشن عقدمون جمع شده بود دادم به همسرم تا کارش راه بیفته، خداروشکر با همه فراز و نشیب ها همسرم درسش رو تموم کرد، قرار شده بود وقتی پایان نامه اش رو ارائه میده منو هم ببره،اما.....😐 دیگه کم کم آماده میشدیم برای آماده شدن برای رفتن زیر یک سقف، تاجایی که پدرم رو اذیت نکردم و تا حد توانش برام یه جهیزیه ای اماده کرد😍 سال ۹۴ تیرماه یه جشن گرفتیم و رفتیم سره خونه و زندگیمون😊 بچه اول خانواده بودم ازشون دور شدم و اومدم تهران، زندگی خوب و آرومی داشتیم، همسرم تازه سرکار میرفت و سرباز بود، از اونجایی که همش تو خونه تنها بودم کلافه میشدم یه چن ماهی خیاطی رفتم و دیگه ادامه ندادم، چون درس خوندن و سرکار رفتن رو دوس داشتم. البته از همون اوایل ازدواجمون خیلی بچه دوس داشتم اما با مخالفت همسرم و نادیده گرفتن حرف هام مواجه شدم. میگفت مستاجریم، ماشین نداریم، پس انداز کافی و خیلی چیزا....😑 همسرم اون موقع نه اجازه درس خوندن داد و نه بچه متاسفانه،😔 کاره من شد فقط تو خونه موندن و سرمو با کارهای خونه گرم کردن تا اینکه از پارسال واقعا زندگی برام سخت و دشوار شد، از سال ۹۴ هیچ کاری نکردم و همش عقب موندم، نه بچه، نه درسی، نه کاری، واینکه هر بچه ای رو میدیدم خیلی ناراحت میشدم😑 که هنوز ندارم، تا پارسال قسمت خدا این بود که دوبار کربلا برم و خادم امام حسین باشم، تو همون کربلا گفتم هرچه زودتر یه رحمی تو دل همسرم بندازه که یه بچه بیاریم،🤲 همسرم همش مشغله کار داشت و من مشغله بیکاری، واقعا ناامید شده بودم😔 نمیدونم چیشد و خدا حرفمو شنید همسرم راضی شد به اقدام کردن بعد از پنج سال از زندگی، رفتم دکتر برای چکاب کلی خودم که کمی نرمال نبود آزمایش و ذخیره تخمدان کم بود، دیگه ناامیدتر شدم گریه کردم، گفتم خدایا منو با این قضیه امتحان نکن، منی که عاشق بچه بودم، تو خلوتی های خودم گریه میکردم و راز و نیاز، گفتم دیگه دکتر نمیرم، یادمه پارسال از کربلا یه لباس بچگونه گرفته بودم و که به ضریج حضرت ابولفضل و امام حسین و علی اصغر زده بودم، گفتم خدا بخاطره دست های کوچیک علی اصغر، به ناله ها و بی تابی های رباب منو بی بچه نذار😭😭 لباس رو آوردم و گذاشتم رو پام لالایی خوندم. تو دلم نذر کردم ۴۰ روز زیارت عاشورا بخونم و چله علی اصغر بگیرم، بعد از ۹ ماه اقدام با وجود این نرمال نبودن آزمایش من و انتظار یه بچه، خدا بخاطره دستهای کوچیک علی اصغر معجزه کرد😍😭 تو روز ۲۳ چله ام حاجتمو گرفتم، ۹۹ امسال شهریور ماه تو روز اول محرم شیرخوران علی اصغر روزه گرفتم و همون لباسی که از کربلا آورده بودم و تو بغلم گذاشته بودم و لالایی میخوندم و گریه میکردم. تو روز تاسوعا و عاشورای حسینی بی بی چک زدم خداروشکر مثبت شد باورم نمیشد و آزمایش دادم بتام بالا بود🤲😭 خداروشکر من معجزه دست های کوچیک علی اصغر رباب شدم، و الان ۱۶ هفته باردارم، و دکتر بهم استراحت داده، انشالا بچه من سرباز آقا امام زمان و نوکر اربابم امام حسین بشه، نذر کرده بودم بار سوم کربلا سه تایی با فرزندم برم پابوس امام حسین، ایشالا هرچه زودتر این کرونا هم ریشه کن بشه و بتونیم بریم،🤲 خلاصه حرف اخرم اینه:اجازه ندیم بعضی از کارها و هدف هامون منع بچه دار شدنمون بشه و خدایی نکرده یه اتفاقی بیفته، بچه نعمت و هدیه خداس با خودش برکت هم میاره، الان همسرم پیشمون هستش که چرا زودتر از اینا نیوردیم، کمی زن و مرد به حرف های همدیگه توجه کنند، نادیده نگیرن همدیگرو😑 جنسیت فرزندم پسره، خداروشکر نذر قربونی علی اصغرش کردم، به همسرم گفتم بعد از دو ساله شدنش، دیگه حتما میخوام یه بچه دیگه برای این کوچولوم بیارم😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📚 اگر پدر و مادر، اهل تحقیق و مطالعه باشند و در مقابل دید فرزندان خود با کتاب سر و کار داشته باشند، فرزندان از شیرخوارگی با برداشت از رفتار والدین خود کتاب خواندن را می‌آموزند و تا آخر عمر اهل مطالعه می‌مانند. 📌 همچنان‌که اگر پدر و مادر، صرفاً اهل خوش‌گذرانی و تماشای فیلم و سرگرمی‌های دیگر باشند و وقت خود را به بطالت بگذرانند، نباید از فرزندان خود انتظار مطالعه داشته باشند. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند امروز، تکیه گاه فردا» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌 اسلام می فرماید که فرزنددار بشوید ولی شما می گویید که بگذار چند سالی خوش باشیم. 📌 بیشتر طلاق ها بخاطر بچه نداشتن است. زیرا بچه مثل یک گچ این دو تا آجر (پدر و مادر) را کنار هم نگه می دارد. 📌 ... ما بجای اینکه با بچه انس بگیریم با رفتن به پارک و گردش خودمان را سرگرم می‌کنیم. 👈 طبق آمار منتشر شده، بیشترین درصد طلاق ها، به ۵ سال اول زندگی مشترک تعلق دارد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ حق حیات... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
من یک پسر ۴ ساله و دوقلوی دختر و پسر ۱ سال و ۹ ماهه دارم. اواخر مهرماه یک سقط ناخواسته برام اتفاق افتاد.(اصلا اطلاعی از بارداریم نداشتم). خودم و همسرم خیلی ناراحت شدیم. اما دوست صمیمیم که پزشکه بهم گفت بهتر که از بین رفت و خواهرشوهر و مادرشوهرم دائم میگن خدا رو شکر که از بین رفت، وای بسه دیگه، یه فکر جدی بکنین دیگه بچه دار نشین،چه خبره، تو رو خدا دیگه تمامش کنید. من دیگه خیلی ناراحت شدم و رفتم تو اتاق گریه کردم(مثلا مهمان خونه خواهرشوهرم بودیم) همسرم عصبانی شد و گفت ما قصد بچه دار شدن داریم و به خودمون مربوطه. چرا تو مسائل خصوصی ما دخالت میکنید؟! شما مگه خرج بچه هامو میدین یا نگه داریشون میکنید که غر میزنید؟ تمام بار مالیش رو دوش خودم و تمام نگهداری و تربیت به عهده همسرمه... خلاصه خیلی دلم شکسته. خانواده شوهرم همگی تحصیلات بسیار عالی و زمینه مذهبی دارن. از شوهرم حساب میبرن از اون موقع هی یواش به من میگه باردار نشیا. واقعا ناراحت هستم. به قول همسرم وقتی یه بچه داشتیم گاهی لنگ پول بنزین ماشین قراضه مون و پول پوشک بودیم. خدا رو شکر الان که ۳تا بچه داریم یه خونه بزرگتر و بهتر اجاره کردیم و الحمدلله یه ماشین خوب خریدیم و شکر خدای مهربون لنگ خرج و مخارج زندگیمون نیستیم و این نشون میده خدا روزی بچه ها رو با خودشون میفرسته. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1